• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

معرفی مترجمین برجسته ی ایرانی

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
درود

فکر می کنم تاپیک مشابه با این تاپیک رو نداریم.

هدف از ایجاد این تاپیک ، معرفی مترجمین خوب و شایسته ی کشورمونه. افرادی که به خیلی از ماها کمک کردن تا بتونیم به ادبیات بیش از پیش علاقمند بشیم.افرادی که که شاید اسمشون تحت تاثیر اسم نویسنده ای که کتابش رو ترجمه کردن، زیاد به چشم نیاد . افرادی که گهگاه متهم میشن به عدم وفاداری به متن اصلی و ...

امیدوارم با آشنایی بیشتر با این عزیزان ، هر چه بیشتر قدرشون رو بدونیم و دعا کنیم که مترجمین جدید ، بتونن هنر ناب مترجمین برجسته و ادیبی چون "استاد نجف دریابندری" ، "زنده یاد سروژ استپانیان" ،" زنده یاد مهدی سحابی" ،" منوچهر بدیعی" ، "مهدی غبرایی " و ... رو بیشتر درک کنن و کمی با علاقه تر و مسوولیت پذیرتر به کار ترجمه بپردازن.

امیدوارم دوستان علاقمند حتما در این تاپیک منو همراهی و یاری کنن.

سپاس
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
استاد محمد قاضی

محمد قاضی (۱۲۹۲-۱۳۷۶) مترجم برجستهٔ ایرانی، و مترجم آثاری چون دن کیشوت و زوربای یونانی به زبان فارسی است.

6372_120272602035_56985592035_2504629_65179_n.jpg

محمد قاضی فرزند میرزا عبدالخالق قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد به دنیا آمد. میرزا عبدالخالق، امام جمعه مهاباد بود. محمد قاضی آموختن زبان فرانسه را در مهاباد نزد شخصی به‌نام آقای گیواز کردان عراق آغاز کرد. قاضی در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی خود میرزا جواد قاضی که از آلمان دیپلم حقوق گرفته‌بود و در وزارت دادگستری کار می‌کرد، به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت. در سال ۱۳۱۸ دورهٔ دانشکده حقوق دانشگاه تهران را در رشتهٔ قضایی به پایان برد. او در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود. از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ دورهٔ خدمت **** را با درجهٔ ستوان دومی در دادرسی ارتش گذراند.

محمد قاضی در مهر ماه ۱۳۲۰ به استخدام وزارت دارایی درآمد. در سال ۱۳۵۵ از خدمت دولتی بازنشسته شد.


از ابتدای دههٔ ۱۳۲۰ با ترجمهٔ اثری کوچک از ویکتور هوگو به نام کلود ولگرد، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یک سال‌و نیم وقت برای ترجمهٔ جزیره پنگوئن‌ها اثر آناتول فرانس، به‌زحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما سه سال بعد که این اثر انتشار یافت، به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بی‌بازار که کتابشان را در انبار کتاب‌فروشان در ایران خاک می‌خورد به درآمد. در این‌ باره نجف‌ دریابندری در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت. در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو نوشتهٔ سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمهٔ دورهٔ کامل دن کیشوت اثر سروانتس در سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزهٔ بهترین ترجمهٔ سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد.

محمد قاضی پس از بازنشستگی قاضی به فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت که حاصل این دوره ترجمهٔ کتاب‌های باخانمان از هکتور مالو، ماجراجوی جوان از ژاک ژروند و زوربای یونانی از نیکوس کازانتزاکیس است.

محمد قاضی در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد و هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، بیماری تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، به‌علت از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمی‌توانست سخن بگوید و از دستگاهی استفاده می‌کرد که صدایی ویژه تولید می‌کرد. با این حال کار ترجمه را ادامه داد، و ترجمه‌های جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار می‌یافت. وی ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت و نتیجه تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است. از آثار مهم ترجمه‌شده توسط او می‌توان به دن کیشوت اثر سروانتس، نان و شراب اثر اینیاتسیو سیلونه، آزادی یا مرگ، در زیر یوغ نام برد. او بیشتر از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه می‌کرد. او در مقدمه کتاب زورباي يوناني، خود را "زورباي ايراني" ناميده است. در قسمتي از کتاب زورباي يوناني زوربا چنين مي گويد:«لعنت بر زن که تخم ابديت را کاشت».


محمد قاضی در سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در ۸۴ سالگی در تهران درگذشت. همسر وی، «ایران» پیش از او درگذشته‌ بود. محمد قاضی در شهر زادگاه خود مهاباد به‌ خاک سپرده شد.

در فروردین‌ ۱۳۸۶ خورشیدی از تندیس محمد قاضی به بلندی چهار متر در کوی دانشگاه مهاباد پرده‌برداری شد.

آثار

_ترجمه

از آثار مهم ترجمه‌شده توسط محمد قاضی می‌توان از این کتب نام برد:

جزیره پنگوئن‌ها (اثر آناتول فرانس)
چهل روز موسی داغ اثر فرانتز ورفل (ترجمه‌شده در ۱۳۷۳)
درد ملت (ترجمه به همراه احمد قاضی از رمان کردی «ژانی گه‌ل» نوشته ابراهیم احمد)
دن کیشوت اثر میگل سروانتس (ترجمه‌شده در ۱۳۳۶)
زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس
شازده کوچولو، اثر آنتوان دو سنت‌اگزوپری، ۱۳۳۳
صلاح‌الدین ایوبی اثر آلبر شاندور.
قلعه مالویل اثر روبر مرل
کمون پاریس
مسیح بازمصلوب اثر نیکوس کازانتزاکیس
نان و شراب (اثر اینیاتسیو سیلونه)
آخرین روز یک محکوم اثر ویکتور هوگو
آدم‌ها و خرچنگ‌ها
آزادی یا مرگ اثر نیکوس کازانتزاکیس
ایالات نامتحد اثر ولادیمیر پوزنر
باخانمان، هکتور مالو
بردگان سیاه
پولینا چشم و چراغ کوهپایه، آناماریا ماتوته
تاریخ ارمنستان
تاریخ مردمی آمریکا اثر هاروی واسرمن
تاريک ترين زندان اثر ايوان اولبراخت
خداحافظ گری کوپر اثر رومن گاری
داستان کودکی من اثر چارلی چاپلین
در زیر یوغ اثر ایوان وازوف
در نبردی مشکوک اثر جان اشتاین بک
زن نانوا اثر مارسل پانیول
ساده‌دل اثر ولتر، ۱۳۳۳
سپیددندان (جک لندن)، ترجمه در ۱۳۳۱
سرمایه‌داری آمریکا
سگ کینه‌توز
سمرقند
شاهزاده و گدا اثر مارک تواین، ترجمه ۱۳۳۳
غروب فرشتگان اثر پاسکال چاکماکیان
فاجعه سرخ‌پوستان آمریکا
کرد و کردستان، نوشته واسیلی نیکیتین
گاندی اثر رومن رولان
کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو، ترجمه در ۱۳۱۷
کلیم سامگین اثر ماکسیم گورکی
کوروش کبیر اثر آلبر شاندور
ماجراجوی جوان
مادر اثر ماکسیم گورکی
مادر اثر پرل باک
درباره مفهوم انجیل‌ها اثر کری ولف
نيه توچکا اثر فئودور داستایوسکی
آزادی یا مرگ / نوشته نیکوس کازانتزاکیس؛ ترجمه محمد قاضی.


تالیف

خاطرات یک مترجم
سرگذشت ترجمه‌های من
زارا، عشق چوپان
اق‍ت‍ص‍اد در ف‍ق‍ه‌ اس‍لام‍ی‌/ ج‍ع‍ف‍ر ح‍س‍ی‍ن‍ی‌، م‍ح‍م‍د ق‍اض‍ی‌زاده‌
طلا/ ب‍ل‍ز س‍ان‍درار؛ ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ح‍م‍د ق‍اض‍ی‌


منبع
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
«اگر لطفی در ترجمه های مخلص باشد ناشی از انس و الفت مداومی است که با ادبیات شیرین و پرمغز فارسی، به خصوص با شعر فارسی، داشته ام و هنوز هم دارم.
کتاب های ادبی کلاسیک خودمان مانند گلستان سعدی، کلیله و دمنه، مرزبان نامه، تاریخ بیهقی و صدها کتاب دیگر را زیاد مطالعه می کردم، و از طرفی به قدری شعر از شاعران کلاسیک خودمان زیاد می خواندم و از بر می کردم که بدون اغراق یک وقت در سال های 26 و 27 که من 34 یا 35 ساله بودم، بیشتر از 50,000 بیت از اشعار خودمان را از بر داشتم.»


- استاد محمد قاضی
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
متن زیر رو حتما بخونید !
__________________

سخنرانی مكتوب قاضی در 10 شب

شعركانون نويسندگان ايران (1356)

"كاهن" سرمست معبد عشقم!




مهرماه 56. كانون نويسندگان، سرانجام توانست از حصاری كه ساواك به دور آن كشيده بود بدرآيد. فضای باز سياسی به شاه تحميل شده بود. آزادی خواهی و تحول طلبی هنوز با ورود به ميدان روحانيون فرسنگ ها فاصله داشت. ده شب شعر كانون نويسندگان ايران، در انستيتو "گوته" سرآغاز جنبش نوين آزاديخواهی بود. محموداعتماد زاده(به آذين) يگانه اين ميدان بود، گرچه، چنان فروتن كه داعيه ***** نداشته باشد. آن شب ها، زير نم نم بارانی كه غروب ها، خاك شميران را نمناك می كرد برگزار شد. برگ درخت های چنار باغ، بقول رهيری معيری به نسيمی بند بودند:« برگ خزان رسيده بی طاقتم رهي- يك بوسه نسيم، زجا می برد مرا»

نسيم پائيزی، خنكای دربند را تا حياط انستيتو گوته می آورد.. جدال پشت صحنه را به آذين و سياوس كسرائی حريف بودند و اسلام كاظميه و شمس آل احمد كه سرنخشان به خانه علی اصغر حاج سيد جوادی بند بود سپر را بر زمين نهاده بودند.

ديرتراز بقيه، به آذين سخن گفت و در نيمه 10 شب، باد صدای تاثرانگيز قاضی را به انتهای باغ آورد. همانجا كه جوان ترها به پنبه آتش گرفته می ماندند. حنجره اش را تازه عمل كرده بودند، تا ريشه سرطان را در آن بخشكانند. صوت داشت، اما به كمك باطری ويژه ای كه در گلويش كار گذاشته بودند. اندكی افسردگی؟ نه دشمن در صدای قاضی احساس كرد و نه آنها كه در آن باغ ايستاده بودند. به خنده، دستی به پشت "مريم" دختر سی و چند ساله اش زد و خطاب به حاضران گفت:« اين زبان دراز من است!"

سپس، مريم قاضی دركنار مترجم "نان و شراب" ايستاد و سخنرانی مكتوب محمد قاضی را خواند. تا ساعاتی پیش قرار بود "جلال سرفراز" این سخنرانی را شاعرانه بخواند، اما مریم شتابزده از سفربازگشته و خود را به 10 شب شعر رسانده بود.

عزيزان!

من هم برنامه خاص خود برای صحبت با شما را داشتم. اما سروران من، رعايت حال مزاجی مرا كرده و با توجه به ناتوانی من در حرف زدن، معافم فرموده و فقط باين قناعت كرده اند كه من چند كلمه ای با شما صحبت كنم، و آنرا نيز دخترم مريم ازروی نوشته من برای شما اداء می كند.

لابد كم وبيش اطلاع داريد، كه من سالها پيش براثردچار شدن به بيماری سرطان حنجره، درآلمان تحت عمل جراحی قرارگرفتم وچون غده سرطانی كم و بيش پيشرفته بود، تارهای صوتی ومجرای تنفسی وقسمتی ازلوله مری مرا برداشتند. بطوريكه اكنون قادر به حرف زدن نيستم وتنفسم ازراه بينی ودهان انجام پذيرنيست وبرای تنفس سوراخی درگلويم تعبيه كرده اند كه تا اندازه ای كار نفس كشيدن را برايم مشكل كرده است. گوشم هم ازابتدای جوانی به عللی سنگين بود واكنون خوب نمی شنوم و به اين ترتيب، هم ازصحبت كردن با شما با زبان خودم محروم شده ام وهم شنيدن حرفهای شما برای من مشكل است. ليكن جای شكرش باقی است كه هنوز قلبم درهوای شمامی طپد. (كف زدن ممتد حضار) چشم ازديدن شما محظوظ می شود، مغزم برای شما می انديشد و دستم برای شمامی نويسد. (كف زدن حضار) برفرض كه من زبان می داشتم، ازآنجا كه شخصا هيچگاه ناطق خوبی نبوده ام و از طرفی سخنوران عزيز و دانشمند كانون، همه مطالب لازم را دراين چند شب فراموش نشدنی گفته اند و باز هم خواهند گفت، ديگر مطالبی را ناگفته نخواهند گذاشت كه نيازی به صحبت من هم باشد. لذا شماعزيزان برای زبان نداشتن من چيزی از دست نداده ايد.

باری، شما خوب می دانيد كه هرملتی دارای شيوه و يا باصطلاح پيسيكولوژی مخصوص به خودش است ودرهمه اسطوره ها خدايانی وجود دارند كه در سيلاب مردم آن ملت حاكم برسرنوشت آدميان ومدعی معجزه نمائی هستند و نيزمی دانيد كه همه اسطوره ها ريشه در افسانه و پندار دارند و به همين جهت اسطوره هائی مرده اند. اما اسطوره يا متدولوژی ديگری نيز هست كه به يك ملت يا به يك قوم ونژاد معينی اختصاص ندارد، بلكه به همه آدميان ازهر نژاد ورنگ متعلق است. به عبارت ديگرازآن تمامی عالم بشريت است.

اين اسطوره برخلاف متدولوژيهای مرده باستانی، برافسانه و پندارمبتنی نيست، بلكه ريشه درواقعيات مخصوص و ملموس دارد. بهمين جهت اسطوره ايست كه هيچيگاه كهنه نمی شود. به موجب اصول اين اسطوره، دانش وهنر دوخدای بزرگند كه حاكم برمعنويات وماديات بشرند وهستی وسرمستی آدميان ازبركت وجود آنهاست.

اين خدايان بزرگ درتلاش خدايان افسانه ای وپنداری، بی هيچ ادعايی معجزه می نمايند وشاهكار می افرينند و رسالتشان، با واسطه پيامبرانی چون دانشمندان و فيلسوفان و هنرمندان و مخترعان و شاعران و نويسندگان به عالم ابلاغ می شود.



دانشمندانی چون ارشميدوس، فيثاغورث، ابوعلی سينا، ذكريای رازی، گاليله، نيوتن، كپرنيك، اينيشتن وفيلسوفانی چون سقراط، افلاطون، ارسطو، فارابی، دكارت وهگل وماركس وهنرمندانی چون رافائل وميكل آنژ، بتهوون، شوپن، اشتراوس و چايكوفسكی و پيكاسو و شاعران و نويسندگانی چون خيام وسعدی و حافظ ومولانا وشكسپير و دانته وهوگو و تولستوی و همينگوی ومخترعانی چون گوتنبرگ و لاوازيه و ماركونی واديسون وغيره به يك قوم وملت خاص تعلق ندارند، بلكه ازآن همه بشريت اند. (كف زدن حضار).

رازی الكل را فقط برای ايرانيان كشف نكرده، گوتنبرگ چاپ را فقط برای آلمانها اختراع نكرده و نظر پاستور نيز از كشف می كربها فقط برای تامين سلامتی فرانسويها نبوده است. سعدی تنها برای ما نگفته است كه"بنی آدم اعضای يكديگرند" و اديسون برق را فقط برای آمريكائيان اختراع نكرده است. فلسفه خيام وهگل تنها برای ملت خودشان نيست، بلكه بيان واقعياتی است كه همه جوامع بشری را دربرمی گيرد. از موسيقی بتهوون واشتراوس و نقاشی رافائل و پيكاسو و شعر حافظ و گوته دنيا لذت ميبرند، چون مظاهری از رسالت آن دو قوای بزرگ، يعنی دانش و هنر است.

اين دو خدای بزرگ درتمام دنيا دارای معابد بيشماری هستند كه مومنان و خدمت گذاران و شاگردانشان در آنها بخدمت قلم مشغولند. معابدی كه هيچگاه زوال نميپذيرند و از رونق و شكوه نمی افتند. دانشگاهها و مدرسه ها وآزمايشگاهای علمی ولابراتوارها و موزه های هنری و موسسات فرهنگی و كانونهای هنری تماما از معابد آن خدايان بزرگ بشمار ميروند و بی شك كانون نويسندگان ايران نيز يكی ازآن معابد است كه اينك شما به زيارت آن آمده ايد. (كف زدن حضار)

شمائی كه مرجع خروشانی از دريای بزرگ و بظاهرآرام ملت ما هستيد (كف زدن حضار) و من كه كمترين كاهن اين معبد مقدسم، اينك با قلبی آكنده از وجد و سرور به استقبال شما آمده ام و با چشمانی نمناك از اشك شوق به شما می نگرم، تا با زبانی كه ندارم بشما می گويم و درود بفرستم و با لبانی لرزان از هيجان به دستهای گرم وصميمی و به چهره های خندان و مهربان شما بوسه بزنم. (كف ممتد حضار)

منبع
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
استاد نجف دریابندری

Najaf-Daryabandari[300].jpg

نجف دریابندری فرزند ناخدا خلف ظلم آبادی در ۱ شهریور ۱۳۰۸ در آبادان [۱] متولد شد. دورهٔ ابتدائی را در مدرسه ۱۷ دی گذراند و وارد دبیرستان رازی شد. وی حدود سال سوم دبیرستان، تحصیل را رها کرد و به دنبال کار رفت.

حضور انگلیسی‌ها در تأسیسات نفتی شهر آبادان و تردد آنان در سطح شهر و کاربرد آن زبان وی را به یادگیری زبان انگلیسی علاقمند ساخت و به طور خودآموز به فراگیری این زبان پرداخت. در سال ۱۳۳۲ اولین اثر خود را که ترجمهٔ کتاب معروف «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی بود، برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳، به دلیل فعالیت‌های سیاسی در آبادان به زندان افتاد و بعد از یکسال، به زندان تهران منتقل شد.

در زندان به مسائل فلسفی علاقمند شد و در مدت حبس، کتاب «تاریخ فلسفه غرب» را ترجمه کرد که بعدها توسط انتشارات سخن به چاپ رسید. وی بعد از تحمل چهار سال حبس، در سال ۱۳۳۷ از زندان آزاد شد و به کارهای مختلفی روی آورد. در نهایت به عنوان سردبیر (ادیتور) در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رمان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان معروف آمریکائی پرداخت و کتاب‌هایی همچون «پیرمرد و دریا» اثر ارنست همینگوی و «هاکلبری فین» اثر مارک توین را ترجمه کرد.

دریابندری مدت ۱۷ سال با مؤسسهٔ فرانکلین همکاری کرد و در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. پس از آن برای ترجمه متون فیلم‌های خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی قرارداد بست. پس از انقلاب از این کار نیز کناره گرفت و به طور جدی به ترجمه و تألیف پرداخت. از جمله آثار وی می‌توان به ترجمه کتاب‌های «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» نوشته ویلیام فالکنر، «رگتایم و بیلی باتگیت» اثر دکتروف، «معنی هنر» از آِیزیا برلین و «پیامبر و دیوانه» نوشته جبران خلیل جبران اشاره کرد.

تخصص او در "درآوردن " لحن اصلی نویسنده اصلی است. دریابندری معتقد است تنها مترجم کادرست ایران "محمد قاضی " بوده است.در عین حال از ذبیح الله منصوری ، "شوهر آهو خانم " و مسعود کیمیایی هم خوشش می آید.


وی همچنین در سال‌های اخیر کتاب «مستطاب آشپزی» را به رشته تحریر درآورده‌است. از وی همچنین نقدهای مختلفی در مجلات و نشریات به چاپ رسیده‌است.

آقای دریابندری به مناسبت ترجمه آثار ادبی آمریکائی موفق به دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا گردیده‌است.

وی همچنین همسر فهیمه راستکار بازیگر و دوبلور با سابقه تلویزیون، سینما و تئاتر است.

آثار :

_تألیف

از این لحاظ (مجموعه مقالات)
افسانه اسطوره، شرح چند نظریه در افسانه شناسی و نقد یک اصطلاح
فلسفه روشن‌اندیشی
کتاب مستطاب آشپزی



_ترجمه‌ها:

وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی (۱۳۳۳)
پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی
ماجراهای هکلبری فین اثر مارک توین
بیگانه‌ای در دهکده اثر مارک توین
گور به گور اثر ویلیام فاکنر
یک گل سرخ برای امیلی اثر ویلیام فاکنر
رگتایم اثر ادگار لورنس دکتروف
بیلی باتگیت اثر ادگار لورنس دکتروف
پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
بازماندهٔ روز اثر کازئوایشی گورو
آنتیگونه اثر سوفوکل
چنین کنند بزرگان اثر ویل کاپی (عنوان اصلی: انحطاط و سقوط تقریباً همهٔ افراد)
قدرت اثر برتراند راسل
تاریخ فلسفه غرب اثر برتراند راسل
عرفان و منطق اثر برتراند راسل
فسانه دولت اثر ارنست کاسیرر
فلسفه روشن اندیشی اثر ارنست کاسیرر
کلی‌ها اثر هیلری استنیلند
معنی هنر اثر ایزا برلین
تاریخ سینما اثر آرتور نایت
سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز اثر آرتوراپهام پوپ، فیلیس اکرمن


منابع: نجف دریابندری - ویکی‌پدیا و شماره 1015 روزنامه شرق (28/4/89)
 
Last edited:

E-Foroush

Registered User
تاریخ عضویت
11 ژوئن 2013
نوشته‌ها
135
لایک‌ها
47
واقعا مترجم برجسته ای بودند
کتاب سرگذشت ترجمه های من، یک مدت کتاب بالینی من شده بود. با نثر شیوا و دلنشینی زندگیشون رو از خلال کتاب های ترجمه شده بیان کرده بودند
روحشون شاد
 
بالا