Mahmoud58
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 29 نوامبر 2005
- نوشتهها
- 882
- لایکها
- 7
درباره مهاجرت نیروهای متخصص از ایران به خارج که از آن به عنوان "فرار مغزها" نام برده می شود، بسیار گفته اند: اینکه ایران آمار بالایی در فرار مغزها دارد، اینکه فرصت های شغلی و تحقیقاتی در ایران برای این تحصیل کرده ها چندان گسترده نیست، محدوديت ها زياد است و دلايل ديگر :
"در ایران و در طول فعالیت دولتهای مختلف، وعده حمایت مادی و معنوی از نخبگان و دانشمندان و پژوهشگران جامعه بارها توسط دولتمردان شنیده شده است اما نمود عملی اجرای این وعده ها را کمتر کسی دیده است یا حداقل نمونههای انگشتشمار آن را باید لابهلای صفحات تاریخ جستوجو کرد.
"آمار بالای فرار مغزها که روز به روز نیز بیشتر می شود و مطمئنا تا سالهای آتی، به بحرانی برای کشور تبدیل خواهد شد و جامعه را از قشر متفکر و اندیشمند خالی می سازد، آماری نیست که به راحتی بتوان از آن گذشت. برای مثال از هر ۱۸ نفری که در المپیادهای علمی کشور از کامپیوتر، ریاضی، فیزیک و شیمی گرفته تا زیست شناسی و ژنتیک قبول می شود، ۱۵ نفر جذب کشورهای خارجی می شوند.
"سیاست تدوین شده و دقیقی برای جلب رضایت و حمایت از نخبگان علمی در کشور ما وجود ندارد و همین هم باعث می شود تا وعده های جذاب و وسوسه کننده ی کشورهایی مثل آلمان، فرانسه، کانادا، انگلیس و آمریکا به راحتی بتواند جوانان پرانرژی و نخبه ایرانی را از کشور فراری بدهد.
"اینجا دیگر بحث ملیت و وطن دوستی مطرح نیست چون به هر حال هر عشق و علاقه یی باید دو طرفه باشد. جوان پژوهشگر و نخبه ای که سالهای سال به کشورش خدمت کرد و دستاوردهایش را در اختیار مردم قرار داد، ولی از مردم و مسوولین حمایت و دلگرمی ندید، نمی تواند به کارش ادامه دهد و مطمئنا در داخل کشور هم منفعل خواهد بود.
"حمایت و پشتیبانی از یک سو و قهر و افسردگی از سوی دیگر! در نتیجه حتی ملی گرایانه ترین احساسات هم کمرنگ می شوند و شخص به آنجایی پناه می برد که احساس می کند برایش شخصیت و اهمیت قایلند.
"معمولا در یک نگاه عامی و ساده، مردم و مسوولین در مواجهه با استعدادها و نخبگان جوان، ابراز امیدواری می کنند که این جوانان با ادامه کار و تحصیل و زحمتهای طاقت فرسا در کشور خودشان باقی بمانند و دیون خودشان را به مردم و مسوولین ادا کنند و برای جامعه مفید واقع گردند. البته این انتظار، در حد معقولی می تواند قابل برآورده ساختن باشد. اما سوال اینجاست که جامعه، مردم و مسوولین چه زمان به نخبگان و استعدادها اعلام وفاداری می کنند و دین خود را نسبت به قشر فرهیخته و دانشمند کشور ادا می نمایند؟
"روزی باید تابوی رودربایستی های معمول شکسته و این مساله مطرح شود که آیا نخبه برای ادامه پژوهش، تحقیق و فعالیت، نیاز به تامین مالی و جانی دارد یا نه؟
"آیا همین که نخبه ای را بشناسیم، برایش کف بزنیم و او را به حال خودش رها کنیم بدون اینکه فرصت حرف زدن و حتی اعلام وجود را به او بدهیم، کافی است تا به سوی سعادت جامعه و پیشرفت راهی هموار بسازیم؟ آیا پیشرفت جامعه و آبادانی کشور و بهبود وضعیتهای بحرانی، در گرو تلاش نخبگان و مغزهایی نیست که سعی می کنند هر روز سریعتر از دیروز، به آن سوی آبها کوچ کنند؟"
"در ایران و در طول فعالیت دولتهای مختلف، وعده حمایت مادی و معنوی از نخبگان و دانشمندان و پژوهشگران جامعه بارها توسط دولتمردان شنیده شده است اما نمود عملی اجرای این وعده ها را کمتر کسی دیده است یا حداقل نمونههای انگشتشمار آن را باید لابهلای صفحات تاریخ جستوجو کرد.
"آمار بالای فرار مغزها که روز به روز نیز بیشتر می شود و مطمئنا تا سالهای آتی، به بحرانی برای کشور تبدیل خواهد شد و جامعه را از قشر متفکر و اندیشمند خالی می سازد، آماری نیست که به راحتی بتوان از آن گذشت. برای مثال از هر ۱۸ نفری که در المپیادهای علمی کشور از کامپیوتر، ریاضی، فیزیک و شیمی گرفته تا زیست شناسی و ژنتیک قبول می شود، ۱۵ نفر جذب کشورهای خارجی می شوند.
"سیاست تدوین شده و دقیقی برای جلب رضایت و حمایت از نخبگان علمی در کشور ما وجود ندارد و همین هم باعث می شود تا وعده های جذاب و وسوسه کننده ی کشورهایی مثل آلمان، فرانسه، کانادا، انگلیس و آمریکا به راحتی بتواند جوانان پرانرژی و نخبه ایرانی را از کشور فراری بدهد.
"اینجا دیگر بحث ملیت و وطن دوستی مطرح نیست چون به هر حال هر عشق و علاقه یی باید دو طرفه باشد. جوان پژوهشگر و نخبه ای که سالهای سال به کشورش خدمت کرد و دستاوردهایش را در اختیار مردم قرار داد، ولی از مردم و مسوولین حمایت و دلگرمی ندید، نمی تواند به کارش ادامه دهد و مطمئنا در داخل کشور هم منفعل خواهد بود.
"حمایت و پشتیبانی از یک سو و قهر و افسردگی از سوی دیگر! در نتیجه حتی ملی گرایانه ترین احساسات هم کمرنگ می شوند و شخص به آنجایی پناه می برد که احساس می کند برایش شخصیت و اهمیت قایلند.
"معمولا در یک نگاه عامی و ساده، مردم و مسوولین در مواجهه با استعدادها و نخبگان جوان، ابراز امیدواری می کنند که این جوانان با ادامه کار و تحصیل و زحمتهای طاقت فرسا در کشور خودشان باقی بمانند و دیون خودشان را به مردم و مسوولین ادا کنند و برای جامعه مفید واقع گردند. البته این انتظار، در حد معقولی می تواند قابل برآورده ساختن باشد. اما سوال اینجاست که جامعه، مردم و مسوولین چه زمان به نخبگان و استعدادها اعلام وفاداری می کنند و دین خود را نسبت به قشر فرهیخته و دانشمند کشور ادا می نمایند؟
"روزی باید تابوی رودربایستی های معمول شکسته و این مساله مطرح شود که آیا نخبه برای ادامه پژوهش، تحقیق و فعالیت، نیاز به تامین مالی و جانی دارد یا نه؟
"آیا همین که نخبه ای را بشناسیم، برایش کف بزنیم و او را به حال خودش رها کنیم بدون اینکه فرصت حرف زدن و حتی اعلام وجود را به او بدهیم، کافی است تا به سوی سعادت جامعه و پیشرفت راهی هموار بسازیم؟ آیا پیشرفت جامعه و آبادانی کشور و بهبود وضعیتهای بحرانی، در گرو تلاش نخبگان و مغزهایی نیست که سعی می کنند هر روز سریعتر از دیروز، به آن سوی آبها کوچ کنند؟"