درسته..
هدف تاپیک بحث بررسی و راه یابی نیست.. صحبت شخصی و خودمونیه.. که من جوابمو از شما توی بخش پ ن صحبتتون گرفتم
اگه راجع به احساس و ناخودآگاهی تو جامعه حاکمه حرف میزنی که به نظر خیلی ها مثل شخصیت فیلم "عصبانی نیستم" فکر میکنن و از قشر مرفه عصبانی ان.
اگه میخواید فیلم رو ببینید، ادامه اش رو نخونید، اسپویل میشه.
پسره توی فیلم طرف رشته اش علوم سیاسی یا همچین چیزی بود (فک کنم)،
که توی ایران براش کار نیست و باید بره خارج.
ازونطرف دختری که دوستش داشت میخواست ایران بمونه چون وطنشه.
ایران موند و کارای ساده با حقوق پایین انجام میداد.
حدود 5 سال که گذشت و از نظر مادی پیشرفتی نکرد، بابای دختره گفت چون از نظر مالی کاری نمیتونی بکنی، بی خیال دخترم شو. من خودم هم زن نگرفتم که دخترم راحت باشه.
پسره هم از کارفرماش که حقوقش رو رعایت نمیکرد عصبانی بود و باهاش دعواش شد.
از بابای دختره عصبانی بود و باهاش دعواش شد.
از یه آدم پولدار که نمیدونست اصلا چطوری پولدار درآورده هم عصبانی بود و اون رو هم زد.
آخر فیلم هم دختره بهش گفت "تو این 5 سال هیچ کاری نکردی"، اینم به دختره گفت "چیکار میتونستم بکنم بکنم که نکردم؟"
حالا به نظرم مشکلش به نظرم این بود که پسره واقعا هوشمندانه کار نمیکرد، فقط hard work میکرد (سخت کار میکرد).
5 سال وقت داشت. اگه یکم احساسات و عصبانیتش رو کنار میذاشت، و خوب فکر میکرد، میتونست کارهای خیلی خوبی بکنه.
(مثلا یادگیری تخصص هایی که درآمد آنلاین دلاری دارن. داستان فیلم مال همین چند ساله است که شرایط خیلی بده بخاطر تفاوت دلار و ریال.)
فکر میکرد هر کسی پولداره پولش رو از دزدی و ... بدست آورده یا ارث داشته.
یعنی اصلا فکرش رو هم نمیکرد که یه سری هستن که تو شرایط مشابه خودش بوده اند و فکر و تلاش کردن، پول درآوردن.
خلاصه این "نمیتونم" بنظرم خیلی خطرناکه که خیلی هم همه گیر شده.