• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

من و فوتبال !!

f@rzad

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
15 آگوست 2007
نوشته‌ها
8,501
لایک‌ها
18,797
محل سکونت
Tehran
j46416ugsyyrbjwzq1e7.jpeg

درودی بی پایان از ته دلی که از نوستالژی مرور خاطراتی رنگارنگ و بعضا قدیمی و سیاه و سفید مشتعل شده

الان رفتم تو اون روزائی که با اون پیرن آبی "ارژینال" تیم ملی ایتالیا :rolleyes: با شلواری که همیشه زانوهاش وصله بود! تو چهار وجب جا با توپ پلاستیکی دولایه :cool: چه حماسه ها که خلق نمیکردیم

یادش بخیر !

من بعنوان بچه آخر و تنها سر و ته خونه با صندلی دروازه میساختم و یه بار از این طرف خونه میشدم استقلال و نمام در و دیوار و وسائل رو دریبل میزدم و دست آخر توپ رو سمت دروازه شوت میکردم بعد از اون طرف بنام پرسپولیس همین راه رو به سمت اون یکی دروازه میرفتم ! تازه خودم بازی رو گزارش هم میکردم !

صحبت گزارش شد یاد صالح نیا افتادم ! کی یادشه ؟! با اون تلفظ های خاصش ! یا جناب کوتی !

عشق دروازه بانی و عابدزاده هم که داشتم شدید ! یکی از اختراعاتم ! هم این بود که دم تخت توپ رو محکم به سمت دیوار پرت میکردم بعد شیرجه میزدم رو تخت تا برگشت توپ رو مهار کنم :دی بعضا هم نمیتونستم و بعدش یه صدای جیرینگ شکستن میومد و ... :)blush:)

فعلا اینا باشه بعنوان قسمت اول خاطرات یک ایتالیائی تنها و خسته ! که گل پشت سر کانیگیا ی لعنتی ! کاخ آرزوهاش رو ویرون کرد .. یهو یاد نیکلاس برتی با اون موهای یه ورش افتادم :دی یا شیلاچی که یهوئی شد اسکیلاچی و بعدش اصلا ناپدید شد ..

ببخشید خیلی ناهماهنگ و شایدم نامفهوم شد ، آخه هرچی اومد تو ذهنم رو نوشتم

پاینده باشید .. :rolleyes:
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
...

حالا فوتبال جدی تر میشد... و من بزرگتر... کتاب خلاصه جام جهانی 1982 که توسط "عطا بهمنش" نوشته شده بود و شامل خلاصه بازیهای مهم و عکسها و حاشیه ها بود، برای من که اساسا کرم کتاب بودم، یک کتاب مقدس بود... بارها و بارها خوندمش... از بازی آلمان و اطریش تا شیرهای رام نشدنی کامرون تا مارادونا، جوان اول آرژانتین که تازه به بارسا پیوسته بود... و کشف میکردم... و کیف...

آلمان غربی و پرسپولیس با عمر فوتبالی من رشد میکردن... از اسپانیا متنفر بودم وقتی با گل آنتونیو ماکدا آلمان رو از یورو 84 حذف کرد... قهرمان دوره قبل و نایب قهرمان جهان رو... و لذت سفر به ییلاق سیاهکل رو در کام من 9 ساله تلخ کرد. در کنار اینها، رومنیگه کبیر برای من بایرن رو به ارمغان آورد... تقارن رنگ قرمز بایرن و پرسپولیس، به من حالی کرد که تا ابد به دنبال قرمزها خواهم بود...

جام جهانی 86 مکزیک... اوریون گرفته بودم و محکوم به دوخته شدن به تخت خواب... اما دنیای من تلویزیون بود و دنیای ورزش... تازه تلوزیون رنگی خریده بودیم و دیکه اون تلویزیون RTI بزرگ و اون توشیبای زرد ترانزیستوری به حاشیه رفته بودن... آلمان همچنان میتاخت و پرسپولیس هم... سال 65، تهران بودم، منزل خاله ام... و چه کرکری داشتیم با پسرخاله، یه استقلالی تیر... که 3-0 بردیم... با دو گل شاهرخ بیانی... فردا صبح، قیافه "غلام فتح آبادی" که همون سال به استقلال رفته بود، با اون تاکسی نارنجیش دیدنی بود... همسایه بودن با خاله ام اینا...

آلمان اما قهرمان نشد... سر مارادونا و دست خدا... چقدر از آرژانتین متنفر بودم... متنفرتر شدم...
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
علایق جدی تر میشد و متفاوت تر... در اوج نوجوانی، بزرگترین تفریحم این بود که مجموعه عکسهایی رو که از آدامس فینال در میاوردیم کامل کنم... اون زمان هنوز عکس بازی باب نبود... همه جور نشریه ورزشی که به دستم میرسد میخوندم... از اکثر رشته ها سررشته و اطلاعات داشتم... فوتبال که عشق بود... هفته نامه هدف پنجشنبه ها درمیومد، 10 تومن بود و هفته نامه پهلوان ، سه شنبه ها ، 6 تومن... شنبه و سه شنبه و پنجشنبه... به روز بودیم در اون دوران...

لیگ قدس، جام باشگاههای تهران یادواره شهدای 17 شهریور... تیمهای شاخ اما کم عمر... پتروشیمی، صنایع دفاع، بوتان، وحدت، نیروی هوایی، گسترش و دارایی سال 68 (اگر اشتباه نکنم) که با جمع کردن ستاره های تیمهای دیگه مثل سعید مراغه چیان، ویگن زینلی، سعید جانفدا، جواد محمودی و استعدادهای بزرگی مثل صمد مرفاوی و مهدی فنونی زاده، با معیارهای امروز، کهکشانی بود... اما هیچوقت قهرمان نشد...

لیگ آزادگان که راه افتاد، باشگاههای تهران رونق دهه 60 خودش رو به کل از دست داد... حالا دوباره اسم ملوان، تراکتورسازی، سپاهان، شاهین، جنوب و استقلال اهواز شنیده میشد... اما دور همچنان دست اسقلال و پرسپولیس و گاهی پاس بود...

سال 1990، سال بسیار ویژه ای بود... من افتخار هواداری میلان رو به دست آورده بودم... با سه ستاره هلندی و مجموعه از بهترینهای ایتالیا که از قضا رگه قرمز پررنگی داشت... کتمان نمیکنم که "رودی فولر" کبیر، به شدت من رو به سمت رم میکشوند... اما عشق میلان و دونادونی و فان باستن چیز دیگه ای بود...
قبلش، به لطف مارک هیوز و برایان رابسون، نشان هواداری منچستر یونایتد باشکوه رو به سینه زده بودم... زمانی که فوتبال جزیره محروم بود از رقابتهای اروپایی و لیگش هم بعد از ایتالیا و آلمان و اسپانیا مورد توجه بود...
 
Last edited:

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
1990، سال جام جهانی بود و زلزله رودبار... وسط بازی برزیل-اسکاتلند... مولر و کاره کا هرکاری میکردن از برزیل چیزی در نمیومد، تا اینکه... همه چیز به رقص اومد... روپا نمیشد بند بشی... فوتبال و همه چیزفراموش شد... لااقل برای دو هفته... فاجعه عظیمی که شاید بزرگتر از زلزله بم بود و به علت کمبود رسانه ها نسبت به این سالها، هرگز به عمق واقعی فاجعه پرداخته نشد...
فینال جام جهانی 90 رو در پارکینگ منزل و در فضای باز دیدم... درحالی که خانواده به خاطر پس لرزه ها ، ترجیح میداد بالا نره، تصور کنید بعد از گل "آندریاس بره مه" چطور تونستم خودمو کنترل کنم تا صدای فریادم کسی رو بیدار نکنه. اتفاقی که بعد از گل دوم منچستر یونایتد به بایرن در فینال رویایی 1999 عینا تکرار شد...

حالا مطالعاتم جهت گرفته بود... دیگه کیهان ورزشی میخریدم... نه به خاطر عکس و کاغذ مرغوب... فقط و فقط برای بلعیدن لغت به لغت نوشته های استاد مرحوم "د-اسداللهی" که از همه چیز در ورزش میگفت... با اون قلم توانا، از شاهنامه تا تاریخ پیدایش فوتبال در ایران... اونجا با تیمهای طوفان و تهران آشنا شدم... اولینها در پایتخت... با عبدالله شوتی و اکبر طوفان و همه افسانه هایی که در مورد اونها مطرح بود... کتاب اخلاق بود، هر اونچه که اون بزرگوار مینوشت... هنوز هم این عادتم ترک نشده... هنوز اولین مطلبی که در هفته نامه تماشاگر میخونم، دست نوشته های ابراهیم افشاره... آخرین بازمانده نسل دایناسورهای ورزشی نویس قدیم... معدنی از خاطرات نوستالژیک برای من نوستالژی باز...

فوتبال، این ابر پدیده عصرما... که درموردش هزاران نفر گفتن و نوشتن، هنوز منو به سمت خودش و همه حاشیه های بد و خوبش میکشه... و من هنوز یک پرسپولیسی، منچستری، میلانی، رئالی و بایرنی هستم و به احتمال قریب به یقین، خواهم ماند...

پاینده باشید...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
افتخار داديد
حوشحال ميشم نوستالژي فوتبال رو از نگاه يك دختر هم بخونم حتما برامون بنويسيد
در مورد جزئيات هم فكر كنم همه همينطور هستند يعني اول كه بهش فكر مي كنيد يه خط مشي كلي به ذهنتون مياد باكلي سايه و روشن كه خيلي جاهاش خوب ديده نميشه. ولي همين كه شروع مي كني به فكر كردن و نوشتن خيلي از جزئيات خودشون از اعماق وجود آدم از اون ته ته هاي ضمير ناخودآگاه بروز مي كنند و انگار بهت ميگند ما رو هم ببين . البته بستگي داره كه آدم در اونموقع چه حس و حالي داشته باشه بقول جواد عزيز بايد يك حس غير ماشيني بودن و رهايي ذهني داشت كه مطمئنا شما در اين زمينه از ما خيلي جلوتريد


راستي فكر مي كنم يه جورايي همشهري هم باشيم

ممنون
حالا وقتی شروع به تعریف کردم فرقش رو می فهمید
فعلا دوستان دارن تعریف می کنن بهتره هرج و مرج نباشه اول دوستی که داره تعریف می کنه خاطرشو بگه بعد نوبت شخص دیگری بشه:rolleyes:



اقای armf فوق العاده می نویسید دارم لذت می برم از خوندن
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام دوستان

واقعا تاپیک زیبا و جذابی هستش من که به شخصه از خواندن مطالبش لذت می برم و با نوشته های دوستان گهگاهی یاد خاطراتم که در این مورد داشتم برام زنده می شه و سرخوش تر از همیشه به انتظار ادامه نوشته های دوستان می مونم و امیدوارم این نوشته ها هیچ وقت به اتمام نرسه .
 

f@rzad

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
15 آگوست 2007
نوشته‌ها
8,501
لایک‌ها
18,797
محل سکونت
Tehran
خب ! من 2 تا عکس زیرخاکی هم پیدا کردم

یه عکس از وقتی کلاس پنجم دبستان بودم با همون لباس که عاشقش بودم ! :

aeqii8wlomed35zszpr.jpg

یکی هم عکس گوشه ای از اتاقم تو زمان دبیرستان :rolleyes: :

azus5qj5c9ag1ryk4h3.jpg
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
آقا فرزاد اون پوستر تیم ملی 98 رو منم داشتم/ و اون پوستر استقلال که وسط هست. چه تیمی بود اون تیم. خدا بیامرزه ناصر خان رو این تیم کار خودش بود. شروع نوازی. شروع فرهاد. شروع خیلی ها برای بزرگ شدن. و بازیکنایی که برام خیلی بزرگ بودن. عکس زرینچه هم هست.

یه توضیحی هم درباره این بدم. که فکر کنم قدیمی ترین پرچم تو استادیوم های ایران همون پرچم بزرگ استقلال باشه که الان تو این عکس شما از اتاقت اون بالا هست.

اون یکی عکس رو من نمیبینم.

ادیت. الان دیدم اولی رو هم.
آقا تغییر نکردی یا
 
Last edited:

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
عکسشو :دی
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
خوب
فکر می کنم بین کسایی که اعلام کردن،نوبت من باشه
من بیشتر خاطراتم،(تو همه چیز) زمانی واسم شکل و شمایل می گیره که در زمان حال بهشون فکر می کنم و بال و پر میدم
همونجور که هممون علاقمون به فوتبال از بازیکن و تیمی شروع شده و هنوز که هنوزه اون سر منشا رو دوست داریم
شروع علاقه من با یه بازیکن خیلی زشت شروع شد،شاید جالب باشه بگم که من بازی ازش یادم نمیاد بلکه از اون کارت های کوچولویی که عکس فوتبالیستا روش بود علاقه من شروع شد،یه تصویر خیلی کمرنگی از بازیش و موهای تو هواش یادمه؛بله،بازیکن مورد علاقه ی من و کسی که باعث شد دوست دار فوتبال بشم،رود گولیت بود
اصلا نمی دونم اون موقع که من ازش خوشم اومد هنوز داشت بازی می کرد یا که نه اما هر چی بود می دونم که رود گولیت اولین فوتبالیستی بود که شناختم و واس خاطر اون عاشق هلند و رنگ نارنجی زیباش شدم
یه هلندی سر سخت که هنوز که هنوزه بعد از گذشت سالیان زیاد وقتی تیم هلند رو با اون پیرهن دوست داشتنی نارنجی میبینم یه جورایی پر از آرامش میشم و بی حس میشینم،حس عجیبی که من به این تیم دارم...
همین هلندی بودنم باعث شد آرسنالی و بارسایی بشم،چون یادمه وقتی فهمیدم باشگاههای اروپایی هستن و میشه دیدشون پخش زنده و این حرفا،دیدم دو تا بردار هلندی تو بارسلونا بازی می کنن و یه مهاجم سیه چرده و خیلی دوست داشتنی هم تو خط حمله دارن،دیگه از واجب هم واجب تر بود که هوادار بارسا بشم
آرسنال هم یه دنیس برگمپ داشت که دیگه آیه نازل شد که آرسنال هم تیم درست و حسابیه:happy:
و همین باعث شد از رئال و منچستر متنفر بشم:happy:

یه فلاش بک می زنم؛
برادر من عاشق ایتالیا بود و روبرتو باجو و پدر من دوست دار برزیل(نمی دونم شاید از همون کودکی فهمیده بودم من و پدرم باید متضاد و دشمن هم باشیم!!!)این شد که من هنوز که هنوزه واس اون پنالتی که باجو خراب کرد و اون سر پایینش ناراحت میشم(با اینکه کلا اهل پوستر نیستیم ولی یادمه چندین سال پوستر باجو رو دیوار اتاقمون با همون غم...)
و این شد که ایتالیا هم شد یه تیم مورد علاقم و برزیل شد منفور ترین تیم دنیا؛فقط و فقط به خاطر اون غم تو صورت باجو
و البته یادمه که بین اون کارتای کوچولو،عاشق کلیزمن بودم و چون دایی مورد علاقم آلمان زندگی می کرد،همه ی اینا کافی بود که آلمان رو دوست داشته باشم
ولی امان از دست بازی 98 با ایران و اون گلی که بعدش تور دروازه ایران رو تکون داد و همون شد که تنفر من از آلمان شروع شد با مسخره ترین دلیل و هر کاری می کنم بعد از گذشت این همه سال نمی تونم با آلمانها خوب بشم(خوبه تو جنگ جهانی نبودم من:lol:)

حکایت ماردونا و آرژانتین هم که فکر می کنم وقتی بزرگتر شدم و دشمنی و کل کل همیشگی اون با پله باعث شد دوست دارش بشم(خوب اون طرف قضیه برزیل بود و دشمنی همیشگی من با اون تیم)


این بود سر منشا شروع دوست داشتن من به فوتبال،از نوع غیر وطنیش
در پست بعدی،به وطنیش می پردازم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
خوب همه چیز بر می گرده به سال 76 که من کلاس اول راهنمایی بودم،اون موقع ایران داشت بازی های مقدماتی جام جهانی 98 رو انجام میداد
یه دوستی پیدا کرده بودم که خیلی از باهاش بودن لذت می بردم و کلا از اون دست آدمهایی بود که تو اون مقطع من احساس می کردم کلا آدم درست حسابیه
خیلی سفت و سخت طرفدار احمد رضا عابدزاده بود و بله دیگه،منم شدم یه طرفدار احمد رضا و البته تیمی که توش بازی می کرد اونم پرسپولیس بود
#نکته:
تا اون روز هیشکی تو خونه ی ما فوتبال داخلی نگاه نمی کرد(من یادم نمیاد)و یه جورایی من اولین نفر بودم که اعلام کردم و دیدم پدرم اعلام کرد استقلالیه(اعلان جنگ دیگری که هنوز که هنوزه متاسفانه به طور زشتی من توش تحقیر میشم!!!)

بماند که دیدن بازی های ایران منو شیفته اولین بازیکن ایرانی مورد علاقم کرد؛خداداد عزیزی
تو اون سالهای دوران راهنمایی،دوستی داشتم که داییش با فوتبالیستا رفیق بود و یه دفعه که بچه های پرسپولیس اومده بودن اهواز چندتاییشون رو دعوات می کنه خونه و دوست منم تو اون مهمونی بود و با میناوند عکس گرفته بود و کلا خیلی دوسش داشت،بهش می گفت داداشم و همیشه سر به سر من می ذاشت می گفت بازیکنی که تو دوست داری اندازه نخوده:happy:
حتی یادم میاد سر جریان رفتن هاشمی نسب به استقلال وقتی خیلی شایعه شده بود همین دوستم در اومد گفت داییم تو آبادان مهدی رو دیده و اون بهش گفته فقط دارم بازار گرمی می کنم و تو پرسپولیس می مونم ولی بعدش خیانت بزرگ رو کرد و البته خودش هم ضربشو خورد و غیر از اون گل تو دربی کلا فوتبالش نابود شد

یادش بخیر سوم راهنمایی بودیم و دربی بود و ما باید می رفتیم سر کلاس؛یه دونه از این واکمن کوچولو ها که فقط رادیو بودن داشتم،پدرم زنگ تفریح واسم آوردش،سر کلاس دینی بودیم و یه معلم سخت گیر،هاشمی نسب گل زد و من گوشی تو گوشم بود و گفتم گلللللل(البته اینو به صورته صدا خفه کن گفتم)و چیزی که زیاد بود پرسپولیسی تو کلاس ما بود(خیلی ها طرفدار شاهوردی بودن،تو اون سالها به خاطر شاهوردی و برومند و مجیدی خیلی از دخترا سمت این دو تیم بودن)و بعدش هم پایان رافت یه گل دیگه زد و خلاصه شانس اوردیم لو نرفتیم
حتی یادمه یه معلم داشتیم که خیلی منو اذیت می کرد،موضوع انشا داده بود،بهترین خاطره
منم خاطره ی دربی سال 78 فینال جام حذفی که هاشمی نسب و پیروانی گل زده بودن رو نوشتم و کاملا شکل گزارش نوشته بودمش،استقلالی بود...گفت برو بشین قبول نیست:(

داداش من اصلا فوتبال نگاه نمی کرد اما وقتی دید من دنبال فوتبال هستم و پیگیر و سر همون لج و لجبازی تاریخی خواهر و برادر،داداش من گشت ببینه چه تیمی رو دوست دارم و تیم حریفش کیه!و خوب واسه لجبازی شد استقلالیی،حتی یادمه یه دربی(همون فینال جام حذفی سال 78)پا شد رفت تو کوچه با دوستاش بازی کردن
ولی خوب به مرور متعصب و سر سخت شد جوری که الان وقتی بازی استقلال هست خونه رو سرشه و کلی فشار خون من و مامانم رو بالا میبره با داد و فریاداش و من همیشه بعد از بازی استقلال تا ساعتها بعدش بدنم داره می لرزه!!و خوب پدرم هم که لو داد چون استقلال به دسته پایین تر رفته بود فوتبال نگاه نمی کرد و از لج و لجبازی با من دوباره اعلام استقلالی بودن کرد و همین شد که جنگ روانی در خونه ی ما شروع شد و جذابیت فوتبال رو واسه ی من زهر کرد!!!
تو یک خانواده که اکثرا استقلالی هستن من یه پرسپولیسی موندم و همیشه از اینکه خودم انتخاب کردم خیلی خوشحالم
یادمه یه پوستر از همون تیم خوب سال 78 داشتم که داخل کمدم چسبونده بودم جایی که تو دید کسی نباشه و اذیت بشن!!!
و وقتی هاشمی نسب رفت استقلال جای عکسشو سوراخ کردم و عکس یه بازیکن که یادم نیست کی بود رو گذاشتم جاش....(شاید علی کریمی بود،دقیق یادم نیست)و سالها اون پوستر رو کنار یه عکس کوچولو که مروبط به انتخابات 76 و خاتمی بود تو همون کمد سالها موند

از مجلات؛خوب چون دختر بودم و زیاد توی تخصصی ها سر در نمی اوردم دنبال نشریات زرد بودم:happy:البته از نوع فوتبالیش و گرنه غیر از اون تو زمینه سینما فرهنگ مجلات درجه یک می خوندم
یادمه چندتا هفته نامه بودن که طرفدار پرسپولیس بودن منم می گرفتمشون و جمع می کردم با روزنامه ی پیروزی
فکر کنید همزمان من مجله ی "ایران جوان" هم می خوندم...یادش بخیر ارشیوش رو هم تا 3 سال پیش داشتم حتی اون شماره ای که به خاطرش بسته شد

اینو خوب می دونم که از اون دست دخترایی نبودم که واس قیافه یه پسر خوشکل طرفدار یه تیم بشم
و هیچ وقت طرفدار هیچ فوتبالیستی واس قیافش نشدم

یادمه اون سالها فرهاد مجیدی خیلی بچه بود و تو استقلال بازی می کرد ،ازش خیلی بدم می اومد چون به شدت سوسول بود و بعد از گل زدن هم دستشو رو قلبش می زاشت:wacko: اخ بی زار بودم از این حرکتش:happy:

***** فرد رو خیلی دوست داشتم،واس تعصب و محکم بازی کردنش،فنایی و دروازه بانیش
رضا جباری که همیشه اول و اخر فصل خوب بود و البته دریبل های خوبی می زد و عجیب که محو شد
کاویانپوری که خیلی خوب بود،شوتای محکم و عالیش
کریمی که داشت تازه رشد می کرد
علی انصاریان
رضا شاهوردی که همیشه حرص می خوردم با بازیش
برزگر که دوست داشتم سانترهاشو وقتی تو حرکت ارسال می کرد(فوق العاده بود ولی از اون دست بازیکن هایی بود که خیلی زود تموم شد)
مهدوی کیا که خیلی جوون بود و موقع استارت زدن و دویدن مثل یه بچه بود

اون تیم تیم فوق العاده ای بود،تو بازیها وقتی گل می خورد تازه جون می گرفت
اون تیم منو شیفته پرسپولیس کرد و البته یه جورایی عذاب هم کشیدم،با دو تا استقلالی سر سخت تو خونه،که عذابت میدن،حتی بعد از این همه سال... وقتی پدرت ...
شاید دلیل زیاد تنفر من از استقلال،ازار هایی باشه که تو خونه دیدم... و می بینم


راستی؛اون موقع پیرهن پرسپولیس روش تبلیغ ایوا بود؛عاشق اون پیرهن بودم و دلم می خواست یه دونه ازش داشته باشم؛هیچ وقت اون ارزو براورده نشد،حتی پرچم تیم رو هم دلم می خواست اما اونم براورده نشد

الان فوتبال وطنی واسم شده یه عشق عجیب غریب؛هنوز عاشق پرسپولیسم ولی سالهاست که روز به روز دارن نابود ترش می کنن و دست آدمهای چرت و پرت میدن و هیشکی هم نیست بره به دادش برسه


راستی،اون تیم سال 98 بهترین تیم بود
بهترین بازی فوتبالی که تو عمرم دیدم بازی ایران استرالیا
هنوز که هنوزه بعد از دیدن اون بازی دلم ضعف میره

ببخشید،خیلی پر حرفی شد،شاید خیلی هاتون نخونین:)
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
در مورد اسم تاپیک
یا عوضش نکنید یا یه اسم بزارید که با احساس و حس نوستالژی آدم بدجور بازی کنه:blush:
ببخشید من به شدت ادم خاطره بازی هستم
و مسخره س که الان بغض تو گلوم جمع شده:(
 

Hamed731

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 آپریل 2007
نوشته‌ها
4,029
لایک‌ها
1,329
سن
34
محل سکونت
اصفهـان
الان ساعت 4 صبحه من نشستم کل تاپیک رو خوندم

ما جوون های 20 21 ساله (!) در مقابل شما پیشکسوتای فوتبال چیزی نداریم بگیم فقط استفاده میبریم :D :blush:

فقط خواستم بابت این تاپیک خوب از روبی و بابت نوشته فوتبالی از همه دوستان تشکر کنم :heart:
 

navid69

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 می 2010
نوشته‌ها
5,019
لایک‌ها
4,633
سن
34
محل سکونت
یه جای خوب:دی
خب با اجازه دوستان که از همشونم کوچیکترم:)
از جام جهانی 98 عاشق فوتبال شدم اون موقع 8 سالم بیشتر نبود:f34r: ولی هنوز اون فینال تو ذهنمه دو گل زیدان ویک گل امانوئل پتی (همیشه ازش بدم میومد نمیدونم واسه چی:D) بهترین جام جهانی ایرانم همون موقعه بود
ایتالیا تو پنالتی به فرانسه باخت:(
یادمه جام جهانی 2002 بازی ایتالیا- کره بود که میخواستیم بریم مهمونی که ایتالیا 2 گل درست زد ولی داور که کره ای ها خریده بودن قبول نکرد خلاصه اگه اشتباه نکنم دقیقه 119 ایتالیا گل خورد منم گریه کردم:Dهمه رفتن مهمونی من نرفتم

به طور حتم میگم که این توتی بود که منو عاشق ایتالیا کرد یک طرفدار سر سخت
همیشه از دیدن توتی خوشحال میشدم وقتی توتی رو تو زمین میدیم یک حالت خاصی بهم دست میداد به همین خاطر منم طرفدار رم شدم(اینو سانسور کنین:D) رم با بانیستوتا با کاسانو با توتی با وحتی توماسی خیلی جذاب بود
ولی خب اینم بگم که مالدینی هم خیلی دوس داشتم از سال 2003 طرفدار روسونری شدم که اون سال جام باشگاهارو گرفتیم فینالم با یووه بود چه حالی کردم یووه رو بردیم:D (جواد نخون:p)
یک زمانی کل اتاقم پر پوستر بازیکنای میلان بود که همیشه مامان میگفت اینا چیه زدی یکی میاد وحشت میکنه:wacko::lol:
فینال استانبول حتما بدترین خاطره فوتبالی من خواهد موند نیمه اول وقتی 3تا زدیم انقدر خوشحال بودم که نمیدونستم چی کار کنم بابام بهم گفت بشن سر جات حالا 3تا میخوره باز قیافت تماشایی میشه گفتم عمرا ولی همین اتفاق افتاد تو 10 دقیقه 3تا خوردیم دیگه یک جورای مطمئن بودم تو پنالتی هم میبازیم اون شب خیلی دیر خوابیدم یعنی کلا همینطوری بودم خیلی بردو باخت میلان تو روحیم تاثیر داشت
ما تو مدرسه چندتا بودیم که همیشه کل کل میکردم یعنی امکان نداشت ما با هم باشیم حرف فوتبال نزنیم

خودمم زیاد فوتبال بازی میکردم یک سره تو کوچه بودم میومدم خونه بیشتر وقتا پاهام خونی بود نامردا فوتبال شائولین بازی میکردن :wacko:ساعت 4:30 صبح پامیشدیم میرفتیم فوتبال
تا اینکه یک سال پیش پام شکست وقتی میدیدم دوستام میرن فوتبال داغون میشدم 3 روز بعد از اینکه پامو باز کردم رفتم فوتبال :blink: از اون موقعه دیگه خیلی کم فوتبال بازی میکنم یعنی امادگی بدنمم اومده پایین
خلاصه میتونم بگم فوتبال 70% زندگیمه شایدم بیشتر. بازی کامپیوتری هم فقط فوتبال اونم فیفا و منیجر
شایدی بعضیهاتون فیفا منیجر بازی کرده باشین یکم کسل کنندست ولی من خیلی حال میکنم وقتی بازیکن 75 میلیون یورویی رو 30 تا میخرم حال میکنم داداشم میگه توام مثل همون کچله ای(گالیانی)
خلاصه من عاشق میلانم 2 سال پیش بازیهای قبل فصل بود میلان با چلسی بود که ساعت 4:30 صبح بود که از خواب پاشدم بازیو نیگا کردم که حیف میلان 2-1 باخت

از منچستر خیلی متنفرم دلیل اصلیشو نمیدونم ولی دلیل فرعیش به خاطر اینکه دوستم طرفدار این تیمه همچنین از رئال و فرانسه

ولی الان فکر میکنم دیگه بچه ها انقدر عشق فوتبال نباشن
همیشه ارزوم این بود که فوتبالیست بشم نمیگم استعدادشو داشتم یا نداشتم ولی مطمئنم انقدرکه عاشقش بودم تمام تلاشمو میکردم که یک فوتبالیست خوب بشم ولی حیف ...........

خیلی چیزای دیگه هم بود که دیگه بسه زیاد حرف زدم:D
شرمنده اگر خیلی بد نوشتم :rolleyes:
در اخرم از روبی عزیز تشکر میکنم به خاطر همچین تاپیک زیبایی:happy:
 
Last edited:

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
51
محل سکونت
تهران
سلام خدمت دوستان

چه حالي مي كنم از خوندن اين تاپيك آقا دم همتون گرم
مدتها بود چنين احساس نابي در وجودم نجوشيده بود ممنون

فقط حالا كه نويسنده هاي تاپيك بيشتر شدند و دوستان لطف دارند فكر مي كنم شايد بهتر باشه عنوان ديگه اي براي تاپيك انتخاب بشه
ميزارم بعهده خود دوستان هر كس هر نظري داره لطفا بگه البته نميدونم ميشه عنوان تاپيك رو عوض كرد يا نه؟

امکان عوض کردن نام تاپیک هست رابی جان . من نظر خاصی رو عوض کردن اسم تاپیک ندارم . هر جور خودت دوست داری . :)

آقا ما چقدر عین همیم... :D:D:D:D

واقعا جالبه علی جان . اتفاقا بازیکن مورد علاقمون هم یه نفر بوده کارل هاینس رومنیگه کبیر.
حالا بعدا از این رومنیگه و حس همذات پنداری با اون بیشتر میگم. :)

شاد و پیروز باشید
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
واقعا جالبه علی جان . اتفاقا بازیکن مورد علاقمون هم یه نفر بوده کارل هاینس رومنیگه کبیر.
حالا بعدا از این رومنیگه و حس همذات پنداری با اون بیشتر میگم. :)

شاد و پیروز باشید

درود بر ساسان عزیز...

پس منتظر عکسهایی که ذکرش رفت هم باش... یادگاریهای عزیز بچگی من...
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
سلام
خیلی جالبه واقعا/ اولین چیزی که وقتی پی تی و باز میکنم دوست دارم ببینم اینه که اسم این تاپیک بلد باشه و بیام یه چیز جدید بخونم. واقعا روبی جان دم و بازدمت همیشه گرم.

سلام خدمت دوستان

امکان عوض کردن نام تاپیک هست رابی جان . من نظر خاصی رو عوض کردن اسم تاپیک ندارم . هر جور خودت دوست داری . :)

در مورد اسم تاپیک
یا عوضش نکنید یا یه اسم بزارید که با احساس و حس نوستالژی آدم بدجور بازی کنه:blush:

فقط حالا كه نويسنده هاي تاپيك بيشتر شدند و دوستان لطف دارند فكر مي كنم شايد بهتر باشه عنوان ديگه اي براي تاپيك انتخاب بشه
ميزارم بعهده خود دوستان هر كس هر نظري داره لطفا بگه البته نميدونم ميشه عنوان تاپيك رو عوض كرد يا نه؟

به پاس حرکت قشنگ روبی من فکر میکنم به اسم دست نزنیم ولی از طرفی هم خیلی چیزهای تاریخی فوتبالی طی سالها به عوض شده و به حال امروزی رسیده. مثل پیرهن یووه و لازیو یا اسم تیمها و ....
من بازم میگم دست نزنیم ولی خب دوتا اسم که به نظرم میاد خوب باشه رو پیشنهاد میدم. :
یادم میاد...
و
من و فوتبال

ادیت: بازم میگم دست بهش نزنیم بهتره.
 

Roby

کاربر فعال فوتبال<br> عضو تحریریه مجله فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2005
نوشته‌ها
1,263
لایک‌ها
1,395
جواد جان بابت اسمها ممنون اتفاقا الان فكر مي كنم به احترام همه مطالبي كه دوستان زحمت كشيدند و اينجا نوشتند حتما بايد اسم رو عوض كنيم چون اين تاپيك ديگه تنها متعلق به بنده نيست .

در انجمن گفتمان كه بوديم يه دوست عزيزي با نام كاربري مكابيز تاپيكي ايجاد كرده بود به اسم كافه نادري
حال و هواش كاملا شبيه به اين تاپيك نبود اما خب بي شباهت هم نيست
به ياد اون زمان من هم نام كافه نادري رو پيشنهاد مي كنم
ولي اينو هم بگم كه كاملا تابع نظر جمع هستم و منتظر اسمهاي پيشنهادي ساير دوستان هستيم

پ.ن : خيلي وقته دلم ميخواست اين سئوال رو بپرسم كه الان ديگه دل به دريا مي زنم و ميگم
از دوستان كسي هست كه اون زمانها در گفتمان فقيد فعال بوده باشه؟
 

Roby

کاربر فعال فوتبال<br> عضو تحریریه مجله فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2005
نوشته‌ها
1,263
لایک‌ها
1,395
بالا