خوب همه چیز بر می گرده به سال 76 که من کلاس اول راهنمایی بودم،اون موقع ایران داشت بازی های مقدماتی جام جهانی 98 رو انجام میداد
یه دوستی پیدا کرده بودم که خیلی از باهاش بودن لذت می بردم و کلا از اون دست آدمهایی بود که تو اون مقطع من احساس می کردم کلا آدم درست حسابیه
خیلی سفت و سخت طرفدار
احمد رضا عابدزاده بود و بله دیگه،منم شدم یه طرفدار احمد رضا و البته تیمی که توش بازی می کرد اونم
پرسپولیس بود
#نکته:
تا اون روز هیشکی تو خونه ی ما فوتبال داخلی نگاه نمی کرد(من یادم نمیاد)و یه جورایی من اولین نفر بودم که اعلام کردم و دیدم پدرم اعلام کرد استقلالیه(اعلان جنگ دیگری که هنوز که هنوزه متاسفانه به طور زشتی من توش تحقیر میشم!!!)
بماند که دیدن بازی های ایران منو شیفته اولین بازیکن ایرانی مورد علاقم کرد؛
خداداد عزیزی
تو اون سالهای دوران راهنمایی،دوستی داشتم که داییش با فوتبالیستا رفیق بود و یه دفعه که بچه های پرسپولیس اومده بودن اهواز چندتاییشون رو دعوات می کنه خونه و دوست منم تو اون مهمونی بود و با میناوند عکس گرفته بود و کلا خیلی دوسش داشت،بهش می گفت داداشم و همیشه سر به سر من می ذاشت می گفت بازیکنی که تو دوست داری اندازه نخوده:happy:
حتی یادم میاد سر جریان رفتن هاشمی نسب به استقلال وقتی خیلی شایعه شده بود همین دوستم در اومد گفت داییم تو آبادان مهدی رو دیده و اون بهش گفته فقط دارم بازار گرمی می کنم و تو پرسپولیس می مونم ولی بعدش خیانت بزرگ رو کرد و البته خودش هم ضربشو خورد و غیر از اون گل تو دربی کلا فوتبالش نابود شد
یادش بخیر سوم راهنمایی بودیم و دربی بود و ما باید می رفتیم سر کلاس؛یه دونه از این واکمن کوچولو ها که فقط رادیو بودن داشتم،پدرم زنگ تفریح واسم آوردش،سر کلاس دینی بودیم و یه معلم سخت گیر،هاشمی نسب گل زد و من گوشی تو گوشم بود و گفتم گلللللل(البته اینو به صورته صدا خفه کن گفتم)و چیزی که زیاد بود پرسپولیسی تو کلاس ما بود(خیلی ها طرفدار شاهوردی بودن،تو اون سالها به خاطر شاهوردی و برومند و مجیدی خیلی از دخترا سمت این دو تیم بودن)و بعدش هم پایان رافت یه گل دیگه زد و خلاصه شانس اوردیم لو نرفتیم
حتی یادمه یه معلم داشتیم که خیلی منو اذیت می کرد،موضوع انشا داده بود،بهترین خاطره
منم خاطره ی دربی سال 78 فینال جام حذفی که هاشمی نسب و پیروانی گل زده بودن رو نوشتم و کاملا شکل گزارش نوشته بودمش،استقلالی بود...گفت برو بشین قبول نیست
داداش من اصلا فوتبال نگاه نمی کرد اما وقتی دید من دنبال فوتبال هستم و پیگیر و سر همون لج و لجبازی تاریخی خواهر و برادر،داداش من گشت ببینه چه تیمی رو دوست دارم و تیم حریفش کیه!و خوب واسه لجبازی شد استقلالیی،حتی یادمه یه دربی(همون فینال جام حذفی سال 78)پا شد رفت تو کوچه با دوستاش بازی کردن
ولی خوب به مرور متعصب و سر سخت شد جوری که الان وقتی بازی استقلال هست خونه رو سرشه و کلی فشار خون من و مامانم رو بالا میبره با داد و فریاداش و من همیشه بعد از بازی استقلال تا ساعتها بعدش بدنم داره می لرزه!!و خوب پدرم هم که لو داد چون استقلال به دسته پایین تر رفته بود فوتبال نگاه نمی کرد و از لج و لجبازی با من دوباره اعلام استقلالی بودن کرد و همین شد که جنگ روانی در خونه ی ما شروع شد و جذابیت فوتبال رو واسه ی من زهر کرد!!!
تو یک خانواده که اکثرا استقلالی هستن من یه پرسپولیسی موندم و همیشه از اینکه خودم انتخاب کردم خیلی خوشحالم
یادمه یه پوستر از همون تیم خوب سال 78 داشتم که داخل کمدم چسبونده بودم جایی که تو دید کسی نباشه و اذیت بشن!!!
و وقتی هاشمی نسب رفت استقلال جای عکسشو سوراخ کردم و عکس یه بازیکن که یادم نیست کی بود رو گذاشتم جاش....(شاید علی کریمی بود،دقیق یادم نیست)و سالها اون پوستر رو کنار یه عکس کوچولو که مروبط به انتخابات 76 و خاتمی بود تو همون کمد سالها موند
از مجلات؛خوب چون دختر بودم و زیاد توی تخصصی ها سر در نمی اوردم دنبال نشریات زرد بودم:happy:البته از نوع فوتبالیش و گرنه غیر از اون تو زمینه سینما فرهنگ مجلات درجه یک می خوندم
یادمه چندتا هفته نامه بودن که طرفدار پرسپولیس بودن منم می گرفتمشون و جمع می کردم با روزنامه ی پیروزی
فکر کنید همزمان من مجله ی "ایران جوان" هم می خوندم...یادش بخیر ارشیوش رو هم تا 3 سال پیش داشتم حتی اون شماره ای که به خاطرش بسته شد
اینو خوب می دونم که از اون دست دخترایی نبودم که واس قیافه یه پسر خوشکل طرفدار یه تیم بشم
و هیچ وقت طرفدار هیچ فوتبالیستی واس قیافش نشدم
یادمه اون سالها فرهاد مجیدی خیلی بچه بود و تو استقلال بازی می کرد ،ازش خیلی بدم می اومد چون به شدت سوسول بود و بعد از گل زدن هم دستشو رو قلبش می زاشت:wacko: اخ بی زار بودم از این حرکتش:happy:
***** فرد رو خیلی دوست داشتم،واس تعصب و محکم بازی کردنش،فنایی و دروازه بانیش
رضا جباری که همیشه اول و اخر فصل خوب بود و البته دریبل های خوبی می زد و عجیب که محو شد
کاویانپوری که خیلی خوب بود،شوتای محکم و عالیش
کریمی که داشت تازه رشد می کرد
علی انصاریان
رضا شاهوردی که همیشه حرص می خوردم با بازیش
برزگر که دوست داشتم سانترهاشو وقتی تو حرکت ارسال می کرد(فوق العاده بود ولی از اون دست بازیکن هایی بود که خیلی زود تموم شد)
مهدوی کیا که خیلی جوون بود و موقع استارت زدن و دویدن مثل یه بچه بود
اون تیم تیم فوق العاده ای بود،تو بازیها وقتی گل می خورد تازه جون می گرفت
اون تیم منو شیفته پرسپولیس کرد و البته یه جورایی عذاب هم کشیدم،با دو تا استقلالی سر سخت تو خونه،که عذابت میدن،حتی بعد از این همه سال... وقتی پدرت ...
شاید دلیل زیاد تنفر من از استقلال،ازار هایی باشه که تو خونه دیدم... و می بینم
راستی؛اون موقع پیرهن پرسپولیس روش تبلیغ ایوا بود؛عاشق اون پیرهن بودم و دلم می خواست یه دونه ازش داشته باشم؛هیچ وقت اون ارزو براورده نشد،حتی پرچم تیم رو هم دلم می خواست اما اونم براورده نشد
الان فوتبال وطنی واسم شده یه عشق عجیب غریب؛هنوز عاشق پرسپولیسم ولی سالهاست که روز به روز دارن نابود ترش می کنن و دست آدمهای چرت و پرت میدن و هیشکی هم نیست بره به دادش برسه
راستی،اون تیم سال 98 بهترین تیم بود
بهترین بازی فوتبالی که تو عمرم دیدم بازی ایران استرالیا
هنوز که هنوزه بعد از دیدن اون بازی دلم ضعف میره
ببخشید،خیلی پر حرفی شد،شاید خیلی هاتون نخونین
