vorojax
Registered User
- تاریخ عضویت
- 5 مارس 2006
- نوشتهها
- 451
- لایکها
- 48
سلام.
تا حالا نا اميد شدي؟
چي شده كه اميدت بازگشت؟
===============
من ادم شادابو شنگولي بودم!
ولي مدت زماني بسي افسردگي گرفتم خلاصه اميدي و انگيزه اي خاصي نداشتم.(بماند چرا)
ولي روزي يه پيرمدي بود تو كوچه الو لواشك از اينجور چيزا مي فروخت يسري بهش گفتم چطوري حاجييييييييي.
با خنده گفت جوون چون مي گزرد غم نيست !
تحت تاثير قرار گرفتم.
در همين حين به كافب نتي رفتم و به يك فروم به نام ايرما رفتم تو امضا يكي از بچه ها نوشته بود. تا شقايق هست بايد زندگي كرد. و پست امضا پايينيش نوشته بود : هي فلاني شايد زندگي همين باشد.
و يك پيرمرد و 2 تا امضا روحيه منو باز گردوند.
شا هم اگه خاطره جالبي در اين مورد دارين بگيم.
يا علي.
تا حالا نا اميد شدي؟
چي شده كه اميدت بازگشت؟
===============
من ادم شادابو شنگولي بودم!
ولي مدت زماني بسي افسردگي گرفتم خلاصه اميدي و انگيزه اي خاصي نداشتم.(بماند چرا)
ولي روزي يه پيرمدي بود تو كوچه الو لواشك از اينجور چيزا مي فروخت يسري بهش گفتم چطوري حاجييييييييي.
با خنده گفت جوون چون مي گزرد غم نيست !
تحت تاثير قرار گرفتم.
در همين حين به كافب نتي رفتم و به يك فروم به نام ايرما رفتم تو امضا يكي از بچه ها نوشته بود. تا شقايق هست بايد زندگي كرد. و پست امضا پايينيش نوشته بود : هي فلاني شايد زندگي همين باشد.
و يك پيرمرد و 2 تا امضا روحيه منو باز گردوند.
شا هم اگه خاطره جالبي در اين مورد دارين بگيم.
يا علي.