سلام
بابت کتاب ها واقعا دستتون درد نکنه ، خیلی برای من جالب بودن .:happy:
داستان فیلم پرسپولیس :
کودکی مرجان همزمان میشود با انقلاب در ایران و وقایع مهم تاریخی که در حال رخ دادن است . مرجان دوست دارد
پیامبر باشد و به نوعی خود را پیامبر میداند از طرفی عاشق فیلمهای بروسلی است ، او لیستی تهیه کرده است که
وقتی به پیامبری رسید دنیا را طبق آن تغییر دهد و دنیا را به آن شکل در آورد که دوست میدارد . عموی مرجان
کمونیست است و در زندانهای شاه به سر میبرد وقتی مرجان می بیند همه با شاه مخالف هستند اعتراض میکند که
شاه فرستاده خداست و این را خود خدا به او گفته است . پدر مرجان سعی میکند برای او توضیح دهد که شاه از
طرف خدا نیست به همین دلیل داستان رضا شاه و براندازی اخرین پادشاه قاجاری را برای او توضیح میدهد به این
صورت که رضا شاه تصمیم میگیرد ایران را مدرن کند و قصد داشته است یک سیستم جمهوری در ایران برقرار کند که
با وسوسه انگلیسها از اینکار صرفنظر میکند و خود در راس امور قرار میگیرد و تبدیل به یک دیکتاتور زورگو میشود . و
سپس هم پسرش میاید که او هم به نوعی دیکتاتور است . خانواده مرجان فکر میکنند که وضعیتی بدتر از حکومت
شاه نمیتواند پدید بیاید و هر حکومتی بیاید بهتر است و از طرفی خیلی امیدوار هستند که با انقلاب کشور بالاخره
روی آزادی را ببیند . تا اینکه انقلاب به سرانجام میرسد و عموی مرجان از زندان بیرون میاید و در ادامه **** حکومتی
ایران ؛ جمهوری اسلامی اعلام میشود و پس از مدتی کوتاه عراق از موقعیت به وجود آمده در ایران استفاده میکند و
به این کشور حمله میکند . حکومت هم به بهانه دشمنان خارجی و داخلی بسیاری از مخالفان خود را زندانی می کند
و اعدام میکند که عموی مرجان یکی از اعدام شدگان است . شرایط مرجان نسبت به قبل کاملا عوض میشود او که
دختر بچه ایی است حالا باید با حجاب بگردد و باید در مدرسه مراسم مذهبی را اجبارا انجام دهد . در ادامه تضادهای
جامعه ایران را به تصویر میکشد از طرفی حکومت سعی میکند با افراطی گری مردم را در تنگنا مذهبی قرار دهد و از
طرفی دیگر مردم به طور مخفیانه خرید و فروش موسیقی های ممنوعه و عکسهای ممنوعه و کارهایی از این قبیل
روی می اورند بنابراین جامعه دارای دو چهره میشود یک چهره اداری یعنی آنطور که حکومت میخواهد و یک چهره
دیگر که به نوعی شخصی تر است و خطوط قرمز در آن شکسته می شود .
در مدارس معلمها مدعی هستند که پس از انقلاب ما آزادی خود را به دست آورده ایم و مدعی میشوند که در ****
جمهوری اسلامی هیچ زندانی سیاسی نداریم و این باعث اعتراض شدید مرجان میشود که حالا دیگه دختر سیزده
ساله ایی است و مرجان اعتراض میکند که در زمان شاه عمویش زندانی بود اما در حکومت اسلامی او را اعدام
کردند .
در ادامه مرجان که دختری نوجوان است به اتریش فرستاده میشود ولی اروپا و کلا غرب آنگونه نیست که او فکر
میکرده است تفاوت فرهنگی آنچنان زیاد است که برای او قابل تحمل نیست . ادمهایی که اگر به خودشان توهین کنی
ناراحت نمیشوند ولی اگر به سگ شان توهین کنی برافروخته میشوند . مرجان در اتریش عاشق میشود ولی متوجه
میشود پسری که دوست دارد هم جنس باز است مرجان از ایرانی بودن خودش شرم دارد و برای همین خود را
فرانسوی معرفی میکند که موجب تمسخر دوستانش میشود در ادامه یکبار دیگر عاشق میشود و فکر میکند مرد
رویایی ارزوهایش را پیدا کرده است ولی خیلی زود او را در آغوش یک نفر دیگر می بیند . او در اروپا شدیدا تحت فشار
است و در آخر هم توسط یک زن بورژواز که پیش او زندگی میکرده ( چیزی شبیه کلفتی ) متهم میشود به دزدی و او
هم با عصبانیت آن خانه را ترک میکند و در خیابانهای اروپا در به در میشود . تا اینکه بیمار میشود و در گوشه خیابان می
افتد .
مرجان تصمیم میگیرد به ایران برگردد برای همین به خانواده اش زنگ میزند که بدون هیچ گونه سوال و جوابی اجازه
دهند او باز گردد و خانواده هم استقبال میکنند او اینبار که به ایران بر میگردد بسیار سرخورده است و روح او دیگر مرده
است و در این شرایط فامیل و آشنا به دیدن او میایند و منتقد هستند که چرا او با اینکه اروپا رفته است انقدر شلخته
میگردد و آنها هم تصورات غیر واقعی از اروپا و اروپا رفته ها دارند . دخترهای فامیل هم برایشان جالب است که آیا او
در اروپا با پسری هم آغوشی داشته است یا خیر و نشان میدهد که تصور ایرانیان از اروپا بسیار غیر واقعی می
باشد . بازگشت مرجان مصادف است با تمام شدن جنگ ، جنگی که در آن یک میلیون نفر از طرفین کشته میشوند
بدون اینکه نتیجه ایی در بر داشته باشد . و در همین حین هم یک گروه مخالف حکومت به ایران تعرض میکند (
مجاهدین خلق ) و این باعث میشود که حکومت بسیاری از زندانیان سیاسی را اعدام کند که تعداد آنها به چند هزار
نفر میرسد . در ادامه خدا را در خواب میبیند و خدا او را تشویق به ادمه میدهد و او تصمیم میگیرد ادامه بدهد و به
همین دلیل در کنکور شرکت میکند و وارد دانشگاه می شود در دانشگاه نیز با پسری آشنا میشود اما باز هم دچار
مشکلات میشود و معمولا توسط کمیته و پلیس ایران دستگیر میشوند و به همین دلیل مجبور به ازدواج با آن پسر
میشود تا در روابط راحت تر باشند ولی پس از چندی متوجه میشود که آن پسر به درد زندگی مشترک با او نمیخورد .
در یکی از پارتی های دانشگاهی کمیته به جشن میریزد و یکی از دوستان او به نام نیما در هنگام فرار از پشت بام
پرتاب میشود و میمیرد و این باعث میشود که مرجان دوباره تصمیم بگیرد از ایران خارج بشود و این بار به فرانسه برود .
ولی ابتدا تصمیم میگیرد از همسرش جدا شود چیزی که او را از طلاق می ترساند این است که در ایران وقتی زنی
طلاق میگیرد تمام اهل محل یا بهتر بگویم مردهای محل میخواهند با او هم آغوشی کنند . در نهایت از ایران خارج
میشود و به فرانسه میاید و با خروجش از ایران داستان فیلم تمام میشود اما مصیبت های او ادامه خواهد داشت .
منبع