ali-.b2
Registered User
- تاریخ عضویت
- 4 مارس 2015
- نوشتهها
- 187
- لایکها
- 261
چیزی ک میخوام بگم در مورد سرنوشتم البته قسمت مربوط ب کارو سرمایه, موضوع اینطور ک ما چند سال پیش بعد سربازی گفتیم بیکاریم و ی کاری شروع کنیم پول ک نداشتیم گفتم خوب بنگاه بزنیم هم سرمایه زیاد نمیخواد هم شغل راحتیه دروغ هم نمیگیم بذار مردم بهمون اعتماد کنن مغازه اجاره کردیم و شروع کردیم چند ماه گذشت همش از جیب اجاره دادم و آخرش فهمیدم لازمه این شغل دروغگویی خلاصه جمع کردیم گفتیم حالا چیکار کنیم ی مغازه بوتیک زنانه زدیم با قرض قوله و چک جنس آوردیم ریختیم نزدیک به یکسال اونجابودم هیچی ک درنمیاوردم از جیب هم خرج میکردیم دیدم جنسام رو دستم مونده مجبور شدم جمع کنم لباسهام رو هم فرستادم غرب ایران واسه فامیلامون اونا نقدونسیه فروختن(البته با کلی بدبختی و التماس ب این و اون) بعد اون رفتم نمایشگاه ماشین با پول لباسها ی پراید خریدم 4 ماهه ماشین تونمایشگاه هست و فروش نمیره شدم اونجا سوژه هرکس میاد میگه ماشینتو نفروختی همه فروختن فقط توموندی نمایشگاهم ک میدونید چ جاییه هرچی لاشخور و بی سواد و بی فرهنگ اونجا جمعن محیطشون هم فامیلی فقط من اونجا غریبه ام ماشینم هم فروش نمیره واقعا شرایط بدی دارم قبلا هم ب ی عالمه شرکت و کارخونه و آزمایشگاه رفتم فرم پر کردم درخواست دادم هیچی ب هیچی شهرداری هم رفتم چمن زن میخواست ماهی 500 قبول نکردم بعد دوماه هرچی هم گرفته بودن اخراج کردن ی شرکتی هم رفتم آشناهم داشتم تا من خواستم برم از تهران دستور دادن نیروی جدید نگیرین اضافی ها رو هم بیرون کنید ب نظر شما چرامن دست ب هرچی میزنم خاکستر میشه مثل من بدشانس دیدید؟