برگزیده های پرشین تولز

هديه ای براي ولنتاين !!!

Mahmoud58

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2005
نوشته‌ها
882
لایک‌ها
7
امروز در حدود ساعت 10 صبح عاطفه. ر در حوالي خيابان ايرانشهر خودسوزي كرد. وي كه دچار سوخته گي 95 درصدي شده بود به بيمارستان انتقال داده شد و اكنون با مرگ دست و پنجه نرم مي كند. دكترها از او قطع اميد كرده اند و زنده ماندنش را بيشتر از 2 روز نمي دانند.

عاطفه همكار من بود. از يك ماه پيش از طريق آگهي در روزنامه به دفتر من آمد و شروع به كار كردن كرد. دختري 24 ساله و بسيار پر حرف و شلوغ. در پس همه ي اين پرحرفي هايش با زنده گي تلخ و فقيرانه ش آشنا شدم. عاطفه يك سال پيش از همسرش كه چهار سال با او زنده گي مي كرد جدا شده بود. علت اين جدايي را اعتياد همسرش و دزدي كه انجام داده بود مي گفت. از همسرش يك كودك دو ساله به نام "ماني" داشت كه پيش خودش زنده گي مي كرد.

عاطفه زنده گي سختي داشت. پدر و مادرش از هم جدا شده بودند. پدرش به بيماري MS دچار شده بود و اين بيماري فلج و خانه نشينش كرده بود. عاطفه بيشتر با پدر و مادربزرگش زنده گي مي كرد. ولي جاي مشخصي نداشت و دنبال خانه اي بود كه بتواند با فرزندش در آن فارغ از تمام اين مسائل زنده گي كند. هر چند كه فقر مانع از به عمل در آمدن آن مي شد. او در خانواده اي بسيار فقير بزرگ شده بود و فقر بسيار عذابش مي داد.

اما دليل اصلي مرگ عاطفه اين ها نبود. او عاشق پسري به نام اميد شده بود، اما پسر بعد از سواستفاده گويا دلش را زده بوده ديگر نمي خواسته با وي رابطه اي برقرار كند. اگر بدانيد كه چقدر شاهد گريه ي او براي اين پسر بودم. اما گويا هر كاري مي كرد نمي توانست دوري از او را تاب بياورد.

امروز صبح كه به دفتر رفتم ديدم هنوز نيامده است. متظر همكارم بودم تا بيايد كه زنگ زد و خبر داد كه به كلانتري خيابان طالقاني بيايم. سريع به آنجا رفتم و با همكارم داخل كلانتري شديم. سرگرد تجسس خبر خودسوزي او را داد و گفت كه اين كار را در مقابل محل كار اميد انجام داده است. بعد از كلانتري به طرف بيمارستان مطهري راه افتناديم. ترافيك مانع از زود رسيدن مي شد. ساعت يك شده بود؛ به بيمارستان زنگ زدم تا خبري بگيرم. اطلاعات گفت كه تازه همين الان او را آورده اند و دچار 95 درصد سوخته گي شده است. جالب است كه چنين مجروحي سه ساعت بعد از وقوع حادثه به بيمارستان رسيده بود.

بالاخره حدود ساعت دو به بمارستان رسيديم. هنوز هيچ يك از اعضاي خانواده و نزديكان او نيامده بود. سراغ دكتر رفتيم و شنيديم كه بيشتر از دو روز زنده نمي ماند.
هيچ كاري از دست مان بر نمي آمد. ياد دو روز پيش افتادم كه از من درباره ي سريع ترين راه مرگ سوال پرسيد و به شوخي گرفتم. باورم نمي شد كه چنين كاري كند. ياد گريه هايش افتادم كه نه فقط به خاطر عشق كه به خاطر فقر بود. ياد زنده گي فقيرانه اي كه تعريفش را مي كرد...

حال و روز خوشي نداشتم . با همكارم از بيمارستان بيرون آمديم. در حالي كه هنوز هيچ كدام از اعضاي خانواده اش نيامده بودند. به فكر پسرش ماني افتادم. چگونه بزرگ مي شود؟ آن هم در چنين خانواده اي كه سرنوشت دخترشان برايشان مهم نبوده است.
به اين فكر مي كنم كه چطور مي شود احساسات يك انسان را به خاطر هوا و هوس به بازي گرفت و چنين بلايي سرش آورد؟ به اين فكر مي كنم كه فقر چه آنيده ي شومي را رقم مي زند. به اين فكر مي كنم كه چند دختر به اين سرنوشت مبتلا مي شوند. به اين فكر مي كنم چرا بزرگترين جرم دنيا جرم نيست. كه اميد حتا امشب را هم بازداشت نمي شود و در خانه ش مي خوابد. مي خوابد تا حتما نقشه ي هوسراني خود را براي دختر ديگري بكشد. به اين فكر مي كنم كه چند عاطفه هر روز اسير هوسراني چند اميد مي شوند؟ به اين فكر مي كنم كه نمي خواهم خبر مرگش را بشنوم. به اين فكر مي كنم كه چند نفر در اين شهر الان نگران جان عاطفه ي در حال مرگ هستند و چند نفر به بيمارستان مطهري براي خبر گرفتن از او مي روند.

به اين فكر مي كنم كه چقدر دلم گرفته است. صادق مي گفت كه دلم برايش تنگ مي شود و من از همين حالا دلم برايش تنگ شده است. خيلي دوست دارم بدانم چند نفر دلشان براي او تنگ مي شود و چند نفر به بچه ي او فكر مي كنند كه در فقر و فلاكت مثل مادر و پدرش بزرگ نشود.

چقدر دلم گرفته است. چقدر هوا ابري است. چقدر دنيا براي عاطفه هاي جا كم دارد. چقدر دلم گرفته است....اما كاري از دستم ساخته نيست الا اين كه غماخشمگين بنشينم و به اين فكر كنم كه عاطفه در روز ولنتاين براي عشق خود چه هديه اي داد. هديه اي فرامشو نشدني. هديه اي به ارزش جان...

به اين فكر مي كنم چرا بزرگترين جرم دنيا جرم نيست ؟!!! :( :( :(


منبع : قمار عاشقانه
 

moein_lootii

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 ژوئن 2006
نوشته‌ها
85
لایک‌ها
0
من کاملا در مورد امید حق رو به شما می دهم
یه مثال برای شما می زنم
فرد عاقل وقتی مضرات اعتیاد رو می دونه و حتی کسایی رو می بینه که معتاد شدن و سرنوشتشون رو می بینه هیچوقت نباید سراغ اعتیاد بره
کسی هم که می دونه همچین افرادی تو جامعه هستن هیچوقت نباید به هیچکی اعتماد کنه و همچین کار احمقانه ای رو انجام بده
به نظر من کسی که یه بچه داره و با این همه تجربه نباید به این راحتی گول همچین فردی رو بخوره
 
بالا