همه شاعرا بريزيد تو ((مشاعره ورود براي تمامي دوستان آراد مي باشد))

[Jacky]

دلم جز مهر مهرويان طريقي بر نمي گيرد ------------ ز هر در ميدهم پندش وليكن در نمي گيرد

حافظ

 

[mgh]

در حنجره ام شور صدا نیست رفیق
یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق

بگذار که قصه را به پایان ببرم
آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق

 

[Jacky]

قدح پر كن كه من در دولت عشق ---------جهان بخت جهانم گرچه پيرم
قراري بسته ام با مي فروشان ------------ كه روز غم بجز ساغر نگيرم

 

[mgh]

مرغ دل باز هوادار كمان ابرويست
كه كمين صيدگهش جان و دل و دين آمد

 

[Jacky]

دو نصيحت كنمت بشنو و صد گنج ببر ---------------- از در عيش درآو بره عيب مپوي

 

[mgh]

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم بدام آمد و معشوقه به کام

 

[Jacky]

مي دو ساله و محبوب چارده ساله ---------------- همين بسست مرا صحبت صغير و كبير

حافظ

 

[mgh]

ره زين شب تاريك نبردند برون
گفتند فسانه اي و در خواب شدند
خيام نيشابوري

 

[Jacky]

ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند ------------ دل غمديده ما بود كه هم بر غم زد

 

[mgh]

دير وقتيست به دنبال خطر مي گردم

آري آن روز خطر ساز همين امروز است

اي پرستو كه در اين لانه زمينگير شدي

آخرين مهلت پرواز همين امروز است

 

[Jacky]

تو عمر خواه و صبوري كه چرخ شعبده باز ----------------- هزار بازي ازين طرفه تر بر انگيزد

 

[mgh]

دوش وقت سحر از غصه ترك مي خوردم

كاهنان شعبده در كار خدا مي كردند

سر چنگيز به خون خفته لامذهب را

از تن زخمي زرتشت جدا مي كردند

 

[Jacky]

دامني گر چاك شد در عالم رندي چه باك -------------------- جامه اي در نيكنامي نيز مي بايد دريد

 

[mgh]

در حريم عشق نتوان دم زد ازگفت وشنيد

زانكه انجا جمله اعضا چشم بايد بود وگوش

 

[SherlockHolmes]

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد.............دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

 

[Kako]

در خرابات مغان نور خدا ميبينم
اي عجب بين كه چه نوري زكجا ميبينم

آقا بيايد تو خرابات مغان بخوريم و بنوشيم و بزنيم و برقصيم( ) هيچكس كاري نداره!

 

[abdarchi]

مکن ناله از بینوایی بسی ------- چو بینی زخود بینواتر کسی

 

[Jacky]

يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت --------------- حاش الله كه روم من ز پي يار دگر

 

[hwt]

رحمت عامش ز كران تا گران ------------------- دايره سان گشته محيط جهان

 

[daftarekhaterat]

نـتوان دل شاد را به غـم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غيب چه داند که چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و به کام آسودن