همه شاعرا بريزيد تو ((مشاعره ورود براي تمامي دوستان آراد مي باشد))

[سیمرغ]

در اين خيمه شب بازي روزگار
درست است منهم عروسك شدم
درست است در سلك بازيچگان
نمايان به صد رنگ و مسلك شدم

 

[electronic]

مرا در منزل جانان چه جاي عيش چون هردم.................................... جرس فرياد مي دارد كه بربنديد محملها

 

[سیمرغ]

ابر آمد و باز بر سر سبزه گريسـت
بي باده ارغوان نـميبايد زيسـت
اين سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کيست

 

[electronic]

تا توانم دلت به دست آرم................................................... ور بيازاريم نيازارم
ور چو طوطي شكر بود خورشت........................................... جان شيرين فداي پرورشت

 

[سیمرغ]

تا بكي شعر , كه هيچش نخرند ؟
تا بكي ذوق , كه تحقير كنند ؟
تا بكي عشق , كه حسرت بكشيم؟
تا بكي مهر , كه تزوير كنند؟

 

[victoria]

در هم پيچيد
مرا و آسمان را و مشتي خاك
و من چه ساده او را ديدم
او وجودي است لاينفك از غرور

 

[electronic]

روزي بر خاك عجز مي گويم................................................ هر سحرگه كه باد مي آيد
اي كه هرگز فرامشت نكنم................................................ هيچت از بنده ياد مي آيد

 

[سیمرغ]

ديدم اگر برانمش از خويش با خروش
اين از طبيعت من دل بردبار نيست
ديدم اگر نديده بگيرم گناه او
با طبع شاعرانه من سازگار نيست

 

[electronic]

تشنگان را نمايد اندر خواب .............................................. همه عالم به چشم, چشمه ي آب

 

[سیمرغ]

به شعر نيست نيازم تو شعر گويائي
سراب روشن و جوشان آرزوهائي
به هر بيان كه تو خواهي سخن بگو با من
كه آشنا به زبان تمام دلهائي

 

[iranisoft]

يلان و غلامان نخجير زن ×××× كنيزان با تركش و تير زن

 

[سیمرغ]

نشنوي تا سرگذشت نامرادي هاي من
بين دنياي تو دنيائيست تا دنياي من
در چنين آلوده دوراني به پاكي زيستم
جسم شبنم هم ندارد طاقت تقواي من

 

[electronic]

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست ............................................... عاشقي شيوه ي رندان بلاكش باشد.

 

[سیمرغ]

در سلسله’ عشق تو مغموم وصبورم
نازم بكش اي دوست كه مظلوم و صبورم
رندان همگي فرصت ديدار تو دارند
غير من يلساده كه محروم و صبورم

 

[electronic]

مردكي خشك مغز را ديدم ................................................... رفته در پوستين صاحب جاه
گفتم اي خواجه اگر تو بدبختي ............................................... مردم نيك بخت را چه گناه

 

[webmaster]

هر صبح در آيینه ي جادويی خورشيد ...... چون می نگرم، او همه من، من همه اویم

او روشنی و گرمی بازار وجود است ..... در سينه ي من نيز دلی گرمتر از اوست

 

[electronic]

تو كه در بند خويشتن باشي .................................................. عشق باز دروغزن باشي
گر نشايد به دوست ره بردن .................................................. شرط ياري است در طلب مردن

 

[سیمرغ]

ندانم كنون با كه سودا كنم
كجا جوشم و از چه پروا كنم
نه ياري كه راه مروت روم
نه خصمي كه با وي مدارا كنم

 

[electronic]

مردي نبود فتاده را پاي زدن ................................................. گر دست فتاده اي بگيري مردي

 

[سیمرغ]

يارب كجاست محرم رازي كه يكزمان
دل شرح آن دهد كه چه گفت و چها شنيد
اينش سزا نبود دل حقگزار من
كز غمگسار خود سخن ناسزا شنيد