برگزیده های پرشین تولز

همه چيز درباره بشقاب

SYDNEY

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
ملاقات هاي فرازميني در تاريخ

برای ان دسته از افرادی که مشاهده يوفو ها را موضوع اين عصر می دانند و انرا ساخته دست کشور های پيشرفته قلمداد می کنند نوشته ی زير جالب است :



1500 سال قبل از ميلاد : فرعون تاتموس سوم دواير پليد و نا ارام درخشاني را در پهنه اسمان نظاره مي کند.

329 سال قبل از ميلاد : اسکندر مقدوني اعلام مي کند که هنگامي که لشگريان وي در حال عبور از رودخانه جاکارتس بودند دو شي پرنده در اسمان ظاهر شده و چندين بار به سمت لشگريانش حمله بردند به طوري که باعث رم کردن اسب ها و فيل ها و متواري شدن سربازان گرديدند. و سربازان تا روز بعد از عبور از رودخانه منصرف گشتند. انها اين حادثه را حادثه اي شيطاني که باعث شکستشان خواهد شد پنداشتند.

170 سال قبل از ميلاد : ناوگاني تماشايي از کشتي هاي پرنده در اسمان لانوپيوم مشاهده گرديدند.

99 سال قبل از ميلاد : هنگامي که ليويوس تروسو مشغول خواندن اعلاميه جنگ در ابتداي شروع جنگ ايتاليا بود صداي عظيمي از اسمان شنيده شد و کره اي از اتش در اسمان شمالي در قلمرو اسپولتوم ظاهر مي شود که رنگ طلايي دارد. سپس به نظر مي رسد که بزرگ تر شده و از زمين به سمت اسمان مي رود. درخشندگي اش طوري است که خورشيد را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. پس از ان به سمت مشرق رفته و ناپديد مي شود.

42 سال قبل از ميلاد : از روم گزارش مي رسد که چيزي شبيه به يک نوع سلاح با صدايي عظيم از زمين بر مي خيزد و به اسمان ميرود! (ايا نوعي موشک رويت شده بود يا نوعي سفينه؟)

====================

70 ميلادي : در 21 مي اين سال يک شبح شيطاني در ابعادي باور نکردني قبل از غروب افتاب در اسمان ظاهر گشت. نيروهاي نظامي شهرها را محاصره کردند و سلاح هايشان را به سمت اسمان نشانه رفتند.

80 ميلادي : هنگامي که امپراتور روم اگريکولا در سفر اسکاتلند بود در شبي زمستاني شعله هاي عجيبي در اسمان بر فراز جنگل کالدون مشاهده مي کند. تمام اسمان روشن شده بود و زماني که هوا صاف بود يک کشتي اسماني هر شب با سرعتي زياد در اسمان پرواز مي کرد!

98 ميلادي :هنگام غروب افتاب در اسمان رم صفحه اي درخشنده ظاهر گشت و سپس به سمت مشرق رفت!

398 ميلادي :چيزي شبيه به کره اي سوزان که شمشيري از ان خارج شده بود بر فراز اسمان شهر بيزانس مشاهده شد. به نظر مي رسيد که اين جسم پرنده از بالاترين نقطه اسمان زمين را لمس مي کرد. چيزي که تا کنون ديده نشده.

776 ميلادي : افرادي که در بيرون کليسا ايستاده بودند دو صفحه درخشان بزرگ قرمز رنگ را بر فراز کليسا مشاهده کردند که در حال مانور بودند. بسياري از مردم با ديدن انها وحشت زده شدند و از قلعه فرار کردند!

810 ميلادي : سنت گريگوري به نقل از الکويين منشي و مورخ شارل مگنه و مولف کتاب ويتا کارولي در قسمت سي و يکم کتابش اظهار داشته که در سال 810 هنگامي که از شهر اخن المان دور مي شده يک شي گرد و بزرگ درخشان را در اسمان مشاهده کرده که از سمت شرق به غرب پرواز مي کرده است. اين شي انقدر بزرگ بوده که اسبهاي سلطنتي رم کرده و باعث زمين خوردن و زخمي شدن شارل مگنه مي شوند!

1235 ميلادي : ژنرال يوريتسوم ژاپني در روز 24 سپتامبر اين سال در کمپ نظامي خود بود که واقعه اي عجيب روي داد. در هنگام شب و صبح روز بعد نورهايي در اسمان مشاهده مي گردند که مانورهايي را در اسمان انجام مي دادند. ژنرال از طالع بيناني که همراه او بودند علت ان واقعه را جويا مي شود و ان ستاره شناسان دانشمند با خونسردي باشخ ميدهند که اين وقايع طبيعي هستند و وزش باد هنگام سحرگاهان باعث مي شود ستارگان در اسمان به رقص درايند!!

1239 ميلادي : 24 جولاي – انگلستان قبل از دميده شدن ستارگان يک شي درخشان در اسمان ظاهر شد و به نظر مي رسيد که مي تواند بروي هر دو سمت خود پرواز کند. اين جسم بزرگ ابتدا از جنوب به سمت بالا پرواز کرد و فورا با گردشي سريع به سمت شمال پرواز مي کند. ان جسم طوري پرواز مي کرد که به نظر مي رسيد با هر سرعتي که بخواهد مي تواند پرواز کند. بدين ترتيب به اعماق اسمان پرواز نمود!

1254 ميلادي : در نميه شب هشتم ماه يک شب پر ستاره ناگهان يک کشتي عظيم در اسمان ظاهر گشت. اين کشتي مجلل با نورهاي رنگي بود. راهبان سنت البان براي مدتي طولاني اين کشتي را مشاهده کردند اما ان جسم از نظر ناپديد شد!

1290 ميلادي : در بايلند يورک شاير شمالي در انگلستان هنگامي که راهب بزرگ و ديگر راهبان مشغول خوردن غذا بودند يک شي مسطح و دايره اي شکل نقره اي رنگ و درخشان بر فراز کليسا به پرواز درامد و باعث وحشت راهبان گرديد!

1332 ميلادي : در ساعات اوليه شب در اگزبريچ انگلستان ستوني نوراني در اسمان مشاهده شد. اين شي از اسمان جنوب برخاست وبا حرکتي ارام به سمت شمال رفت. در جلوي اين شي عجيب دوکي شکل نوري قرمز رنگ به سمت جلو ساطع مي شد. سپس ان جسم سرعت گرفت و در اعماق اسمان ناپديد گشت!

1492 ميلادي : ساعت 10 شب 11 اکتبر کريستوف کلمب و همسفرش پدرو گوتيرز هنگامي که بر عرشه کشتي سانتا ماريا ايستاده بودند شي درخشاني را در دوردست مشاهده کردند. اين شي در تمام طول شب چندين بار مشاهده شد و مرتبا بالا و پايين مي رفت. کريستف کلمب قبل از اينکه به خشکي برسد به مدت چهار ساعت شاهد پرواز ان شي بود. به نظر او اين نشانه رسيدن انها به خشکي بود!

1528 ميلادي : مردم شهر سيژ در اوتريخت هلند با ديدن يک صليب زرد رنگ و پرنده وحشت زده شدند. چرا که انها تصور مي کردند دشمن به شهر حمله کرده است.

1554 ميلادي : در ساعات 6 تا 8 صبح 10 مارس در فرانسه در اطراف ماه يک نقطه نوراني ديده شد که از خود نورهايي پخش مي کرد و صدايي گوشخراش داشت و مانند نوک يک پيکان به نظر مي رسيد که از يک پهلوي خود به پهلوي ديگر مي چرخيد!

1643 ميلادي :11 مارس اين سال وقايع نگاري به نام جان ايولين درانگلستان گزارش مي دهد که : من نبايد فراموش کنم که چه چيز مارا در شب قبل بي نهايت و حيرت زده کرد. جسمي نوراني مانند ابر و به شکل يک شمشير که نوک ان سمت شمال بود در اسمان مشاهده شد. اين شي مانند ماه ارام بود و بقيه اسمان نيز صاف و ارام بود. اين جسم ساعت 11 شب تا 1 بامداد در اسمان ديده شد و در نهايت به سمت جنوب انگلستان پرواز نمود!

1700 ميلادي : از تمدن سرخپوستان امريکا گزارش مي رسد که موجودات انسان گونه درخشاني وجود داشته اند که سرخپوستان را با يک لوله مخصوص!(سلاح اشعه اي) فلج مي کردند. و نيز در تاريخ اين سرخپوستان امده است که برخي از زنان سرخپوست با گروهي از اين مردان ستاره اي ازدواج کرده اند!

1742 ميلادي : يکي از اعضاي انجمن سلطنتي انگلستان مي نويسد : در 16 دسامبر اين سال من از منطقه جيمز پارک عبور مي کردم که ناگهان نوري از پشت درختان و خانه ها از سمت غرب و جنوب به اسمان برخاست که مانند يک موشک بزرگ به نظر مي رسيد. وقتي که ان شي تا 20 درجه از ديد من اوج گرفت به حالت افقي در امده و به سمت شمال و شرق به پرواز کرد. ان شي بسيار نزديک به نظر مي رسيد و حرکتش ارام بود. من حدود نيم مايل انرا با چشمانم تعقيب کردم. يک شعله در قسمت عقب ان نمايان بود. انتهاي ان مانند رديفي از ميله هاي اهنين به نظر مي رسيد. و در يک نقطه از ان شي سيلندر مانند دنباله هاي نور ساطع مي شد. به زوري که نيمي از طول ان کاملا شفاف به نظر مي رسيد. سر ان شي به اندازه 3 درجه نسبت به قطر ان و دم ان نيز به اندازه سه درجه نسبت به طول تخمين زده مي شد.

1790 ميلادي : از فرانسه چنين گزارش شده که در خلال تابستان يک بازرس پليس به نام ليابوف شاهد بود که يک کره نوراني بزرگ بر فراز فارملند در حال پرواز است. اين کره نوراني سپس فرود امد و مردي از ان خارج شد که به زباني نا مفهوم سخن مي گفت. بعد از اين حادثه ان کره ناگهان منفجر شد و ان مرد نيز ناپديد گرديد! اين واقعه توسط بسياري از مردم ان زمان رويت شده و به خوبي نيز ثبت گرديده است.

1870 ميلادي : اين واقعه از دفترچه ثبت يک کشتي و از قول کاپيتان ان اف.دبليو.بنر نقل گرديده است :

ملوانان کشتي يک شي خيره کننده شبيه يک ابر را در اسمان مي بينند. ان شي شبيه به يک ابر مدور بوده که يک نيم دايره در درون ان به چهارقسمت تقسيم شده بود. محور مرکزي ان به بيرون زده بود و دوباره به عقب برگشته بود. اين شي از نقطه اي با زاويه 20 درجه نسبت به افق تا زاويه 80 درجه رفت. سپس در ناحيه شمال شرقي مستقر گرديد و گاهي در نواحي جنوب و جنوب شرقي نيز مشاهده مي گرديد. ان شي در مقابل باد به حالت مورب قرار گرفت و براي مدت نيم ساعت به اين شکل مشاهده شد و در اخر ناپديد گرديد.
 

SYDNEY

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
continue:

ربوده شدن سرجوخه اهل شيلي توسط فرازميني ها !
----------------------------------------------------------
در 25 اوريل 1977 سرجوخه ارماندو والدوس در برابر چشمان حيرت زده سربازان زير دستش در دل شب ناپديد شد. طبق اسناد محرمانه ارتش شيلي ان شب يک گلوله بزرگ نوراني در فاصله چند ده متري اتش اردوگاه سربازان ظاهر شده بود و انچخ بعد از ان اتفاق افتاد از طرف ازتش شيلي سخت پنهام نگاه داشته شد. حتي سرجوخه ارماندو والدوس و هفت سرباز زير دستش را هم در سرويس هاي ويژه ارتش در جايي نامعلوم تحت نظر قرار دادند و به هيچ وجه اجازه ملاقات و تماس با کسي را نداشتند. در ماه مه 1978 سرجوخه ارماندو والدوس و سربازانش را به محل ان حادثه بردند.ارتش شيلي ورود به منطقه بازسازي شده را ممنوع کرده بود. بالاخره سرجوخه والدوس در 1978 به دلايل نامعلوم از ارتش استعفا داد. و امکان مصاحبه با وي فراهم گرديد. مصاحبه کننده نويسنده کتاب ((علم و فرازميني ها)) بود...

مصاحبه با سرجوخه ارماندو والدوس - محل : امريکاي جنوبي شيلي

س : سرجوخه والدوس اکنون که 18 ماه از واقعه مي گذرد ايا مي توانيد دوباره انچه به شما گذشته را شرح دهيد؟

والدوس : يک روز عادي بود که من و افرادم کارهاي معمولي و روزانه خود را انجام ميداديم. حدود ساعت 20-30 بامداد بعد از نيمه شب يکي از افرادم که به همراه سرباز ديگري در سي چهل متري ما مشغول نگهباني بود به سرعت پيش ما امد و اطلاع داد که هم اکنون اتفاقي عجيب در شرف وقوع است. ما ابتدا فکر کرديم که مسئله مربوط به چهارپاياني است که نگهباني از انها را بر عهده داشتيم. من و تمامي افراد حارج شديم و به محل رسيديم.انچه همگي ما شاهد ان بوديم يک نور خيلي بزرگ بود که با سرعت تمام روي تپه اي در 500 الي 600 متري ما پايين مي امد.فکر کرديم با يک شهاب اسماني يا چيزي شبيه به ان باشد. در نگاه اول بيشتر شبيه به اتش بازي بود اما پس از چند ثانيه پشت ان تپه ناپديد شد. اما از اطراف تپه روشنايي درحشنده اي ديده مي شد.

ناگهان در يک لحظه به فکرم رسيد با يکي از افرادم بروم و اين نور را از نزديک ببينم. هنوز اين فرمان را نداده بودم که يکي از افراد مارا متوجه جهتي مخالف جهتي که جمع شده بوديم - تقريبا سمت چپمان - کرد. انچه ديدم اسباب حيرت و حتي وخشتمان شد. ان موقع هيچ کس نتوانست حدس بزند که ان چيز يک بشقاب پرنده (يک يوفو ) است. نوري بود به قطر حدود 20 متر بيضي شکل که در مرکز درخشندگي بيشتري داشت. به نحوي پيدا بود که اين نور از چيزي به وجود مي ايد ولي از چه نمي دانم. از ان موقع من و افرادم شروع به احساسي مرموز کرديم. گويي چيزي از درون مارا تسخير مي کرد. تاکنون نمي دانيم اين نور چگونه پديد امد ولي مفميديم که مانع از ان شد تا به طرف نور اولي در پشت تپه برويم.

ان لحظه افراد من کنترل خود را از دست دادند و بدون اينکه بفهميم از کي و چگونه خود را در حالتي يافتيم که همه بازوي هم را گرفته بوديم . فکر مي کنم که من اين فرمان را داده يودم. مدتي طولاني در همان حال مانديم. بعضي از افرادم دعا مي خواندند و بعضي ديگر گريه مي کردند. همه براي خواندن دعا زانو زديم.

من به عنوان فرمانده دسته مجبور بودم که کاري کنم. اين بود که به طرف نور فرياد زدم و حواستم که خودش را معرفي کند. ولي مي دانستم که اين کار بيهوده است و با کسي طرف نيستم. لحظه اي بعد حيوانات و اسبهاي ان منطقه شروع به رفتاري غير عادي کردند. انها هم مشغول تماشاي نور شدند. سگي که همراهمان بود نيز حود را پشتمان مخفي کرد و به نور خيره شد.ما فکر مي کرديم که با پديده خطرناکي روبرو هستيم چون حتي حيوانات هم ترس خود را نشان داده بودند. بعد از مدتي نمي دانم چقدر دستور دادم اتش را خاموش کنند چون فکر کردم شايد اتش ان پديده را ه خود کشانده است. متوجه شدم اتش به طرز عجيبي پت پت مي کند اما خاموش نمي شود. ايم بود که همگي براي حاموش کردن ان حزکت کرديم و به اندازه فقط چهار پنج قدم و نه بيشتر از هم جدا شديم که در اين حال فکري به حاطرم رسيد.

نمي توانم توجيه کنم که چرا به طرف نور به راه افتادم فکر مي کنم مي دانستم که چيزي دستگيرم نمي شود اما گويي نيرويي عجيب مرا به سمت نور راه مي انداخت. در اين لحظه ديگر چيزي به خاطر ندارم فقط فرداي ان روز افرادم برايم گفتند که در يک محل ناگهان از نظر انها ناپديد شدم و مدتي بعد درست در همان محل ظاهر شدم و اين زمان 15 دقيقه به طول انجاميد. ظاهرا با حالت عجيبي همراه با تشنج عصبي مدام اين جمله را تکرار مي کردم :?ما دوباره باز خواهيم گشت!

فرداي ان روز وقتي به حال امدم نمي دانستم که چطور شده که در اين وضعيت قرار گرفته ام. اول فکر کردم شايد خواب ديده ام. اما با به ياد اوردن بعضي چيزها از اين فکر دست کشيدم.

انچه بعد ها رخ داد داستان طولاني اي دارد : فرداي ان روز در من تحولات عجيبي رخ داد. احساس حستگي جسماني عجيب و درد شديدي در پهلوهايم مي کردم. انگار کار بدني فوقالعاده اي انجام داده باشم. در روز واقعه من ريشم را تراشيده بودم ولي فقط به مدت 15 دقيقه ناپديد شده و سپس اشمار شده بودم ريش بلند ره روزه اي داشتم.نکته عجيب اينکه افرادم هيچ يک از اين نشانه ها را نداشتند . فقط دچار شوک عصبي شده بودند.

تقويم ساعتم هم ? روز جلو رفته بود.

س : ايا چيزهاي ديگري وجود دارد که به ياد اورده باشيد؟

ج :?خيلي سعي کردم اما چيزي به يادم نمي ايد.

س : بعد از اين ماجرا ايا اتفاق افتاد با يوفوي ديگري روبرو شويد؟

ج : خير

س : بعد از واقعه از شما چه ازمايش هايي کردند؟

ج : در ارتش انواع ازمايشات عصبي و مغزي و رواني را روي من به عمل اوردند. حتي تست دروغ سنجي

س :?ايا خواب هاي عجيب مي بينيد؟

ج بله . ولي ارتباطي به موضوع ندارد. فقط يکبار اتفاق عجيبي براي من افتاد. در کنار هم اتاقي ام خواب بودم که احساس کردم فشار شديدي بر روي سينه و همه تنم وارد مي شود. خيلي سعي کردم تکان بحورم و هم اتقي ام را صدا بزنم اما نتواستم. در همان لحظه فرياد بلندي کشيدم و توانستم از ان نيرو حلاص شوم. هم اتقي ام از حواب پزيد. خيس عرق شده بودم. نمي خواهم ديگر ان را احساس کنم.

س : ايا شبيه مورد حود را در ديگران ديده ايد؟

ج : نه شبيه به حودم اما چيزهاي عجيب ديده ام. به عنوان مثال همسر يکي از همکارانم احساس هاي عجيب و صداهاي غريب حس کرده و در خواب از جا بلند شده و معادلات و محاسباتي انجام داده که خودش هم از نتيجه ان معادلات بي حبر است يا طرح هايي کشيده که به هيچ وجه معنايش را نمي داند.!
 

Bahreyni

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2004
نوشته‌ها
1,733
لایک‌ها
6
سن
43
محل سکونت
کرمان دیار کریمان
یعنی چی اونوقت؟؟؟؟؟؟؟//
 
بالا