معنىيِ تقريبىيِ پسوندِ مند دارنده است؛
يعني اگر در تركيبهايِ
بهرهمند و علاقهمند و گلهمند و دردمند و سعادتمند و دانشمند و ارجمند
به جايِ مند دار بگذاريم معنيِ تركيبها تغييرِ چنداني نميكند:
بهرهدار، علاقهدار، گلهدار، درددار، سعادتدار، دانشدار، ارجدار.
بنابراين آنچه پيش از مند ميآيد الزاما بايد داشتنى باشد
و داشتنىها از لحاظِ دستورى همه اسم اند.
به سخنِ ديگر
چون نه صفت «داشتنى» است و نه فعل، هيچكدام از اين دوگونه واژه را نميتوان با «مند» تركيب كرد
و چيزهايي مانندِ [خوبمند][2] و [سياهمند] و [بلندمند]، يا [گومند] و [نويسمند] و [بينمند] را به دست آورد.
پس از اين مقدمه ميتوان پرسيد كه دو تركيبِ «پيروزمند» و [انديشمند]، كه اولى حاصلِ تركيبِ صفت است با پسوندِ «مند» و دومى محصولِ به هم پيوستن مادهيِ مضارع است با همين پسوند، چهگونه در فارسى رواج يافته و آيا كاربردشان بياشكال است؟
ابوالحسنِ نجفي در كتابِ مشهورِ «غلط ننويسيم» چاپِ سوم چنين مينويسد:
پيروزمند پسوند «مند» به دنبال اسم ميآيد و آن را صفت ميكند، مانند خرد و خردمند يا دانش و دانشمند يا حاجت و حاجتمند. اما ديده نشده است كه «مند» هرگز با صفت تركيب شود، جز در مورد پيروزمند. از اين رو پيروزمند را ظاهرا بايد غلط بدانيم، زيرا همچنانكه مثلا به جاي محتاج نميتوان محتاجمند گفت، به جاي پيروز هم نبايد پيروزمند گفته شود. … ولي پيروزمند نه تنها امروزه در نوشتار و حتي گفتار فراوان به كار ميرود و ديگر نميتوان آن را غلط دانست بلكه قدما نيز از استعمال آن ابا نداشتهاند…»
پسوندِ گر هم كه كاركردي مشابهِ مند دارد هميشه با اسم تركيب ميشود:
كوزهگر، كيمياگر، نواگر، تاراجگر، كشتگر.
اما سه تركيبِ سپيدگر و پيروزگر و ويرانگر ظاهرا برخلافِ اين قاعده شكل گرفتهاند.
در توضيحِ اين مساله ميتوان گفت كه از دورانِ باستان كاربردِ صفتهايِ مشخصي بهجايِ اسم سابقه داشته است، از جمله در «خرده اوستا» همهيِ نيايشها با عبارتِ
مَس و وَه و پيروزگر باد دادار اورمزد
آغاز شده كه به اين معنا است: «بزرگ و نيك و پيروز باد اورمزدِ آفريدگار».
ضمناً شمِ زبانىِ فارسىزبانانِ معاصر دستِ كم در قلمروِ شعركاربردِ صفت به جايِ اسم را ميپذيرد و تركيبهايي مانندِ «آبىيِ آسمان» را ناخوش نميشمارد.
اما موضوعِ [انديشمند] از بُن چيز ديگري است و به اين سادهگىها قابلِ توجيه نيست،
زيرا در دورانِ رواجِ پيوستهنويسى نوشتنِ [بهرمند] و [علاقمند] و [انديشمند] به جايِ بهرهمند و علاقهمند و انديشهمند امري عادى بوده چنان كه كمتر كسي است كه آنها را به كار نبرده باشد. ازسويِ ديگر اگرچه هرگز كسي [بهرمند] و [علاقمند] را به سكونِ «ر» و «قاف» نميخوانَد، به دليلي كه روشن نيست عدهيي «شين»ِ [انديشمند] را ساكن كرده و تلفظِ andišmand را رواج دادهاند. [3]
«انديش» از لحاظِ دستوري مادهيِ مضارع است كه در تركيب به جايِ اسمِ فاعل مينشيند و در فرهنگِ معين اين طور معني شده است:
andiš [ري. انديشيدن] 1- [افا.] در تركيب بجاي «انديشنده» آيد: بدانديش، خيرانديش، دورانديش، نيكانديش. 2- [ا.] انديشه: انديشمند، انديشناك.
در بارهيِ معني اول جايِ بحث نيست،
اما معنيِ دوم كه ميگويد انديش به جايِ انديشه در تركيبهايِ [انديشمند] و [انديشناك] نشسته است دو ايراد دارد: نخست آن كه
به موجبِ چه سندي ميتوان پذيرفت كه پيشينيانِ ما «شين»ِ [انديشمند] و [انديشناك] را مانندِ «ر»يِ [بهرمند] و «قاف»ِ [علاقمند» مكسور تلفظ نميكردهاند
تا لازم شود برايِ توجيهِ تركيبهايي كه خود تصور ميكنيم بايد وجود داشته باشند انديش را جانشينِ انديشه كنيم؟
دوم آن كه اگر با استناد به تركيبهايِ دورانديش و خيرانديش و مانند آنها بگوييم «انديش» اسمِ فاعل است و ميتواند به عنوانِ اسم و با معنيِ «انديشنده» با پسوندِ «مند» تركيب شود در آن صورت [انديشمند] ميشود معادلِ «انديشندهمند» نه «انديشهمند» و فرضِ برابرىِ «انديش» و انديشه را ثابت نميكند.
اين مساله فقط درصورتي حل ميشود كه بپذيريم [انديشمند] هم درست مانندِ [بهرمند] و [علاقمند] يك شكلِ نگارشىِ نادقيق است كه كمتوجهىِ باسوادانِ ما باعث شده تصور شود كه شينِ آن ساكن است.
از آنجا كه كاربردِ [انديشمند] ضمنِ مغايرت با ساختارِ زبانِ فارسى تنها ميانِ «انديشهمندان» رايج است، دليلي برايِ تحميلِ آن بر عمومِ فارسىزبانان به نظر نميرسد، بنابراين ميتوان با يك تصميمِ جمعى كاربردش را متوقف كرد.
خاستگاهِ انحراف
ميبينيم كه گاهي تركيبهايي يافت ميشود كه از اساس با ساختارِ زبان ناسازگار است اما بيبهرهگى از يك شيوهيِ نگارشىِ روشمند سبب ميشود كه حتا مراقبانِ سختگيرِ «سلامتِ زبان» هم متوجهِ آنها نشوند. موضوعِ [انديشمند] يكي از اين موارد است.
در دورانِ اخير كتابِ «غلط ننويسيم»ِ ابوالحسنِ نجفي يكي از نمونههايِ بارزِ «پاسداري از سلامتِ زبانِ فارسى» شناخته شده است؛ اما به علتِ روشمند نبودنِ شيوهيِ نگارشِ فارسى حتا نويسندهيِ دقيق و موشكافِ اين كتاب هم، كه خود در شرحِ مربوط به «پيروزمند» متذكر شده كه پيش از پسوندِ «مند» هميشه اسم ميآيد، اشكالِ موجود در [انديشمند] و [انديشناك] را نديده و تنها به معنايِ آنها پرداخته است. بخشي از مطلبِ كتاب را نقل ميكنيم:
انديشمند/ انديشناك بعضي از نويسندگان امروز انديشمند را به جاي متفكرو انديشنده و انديشهگر به كار ميبرند، اما در متون ادبي فارسي انديشمند (ِيا انديشهمند) به معناي «مضطرب و دلنگران» است: «استادم سخت غمناك و انديشهمند شد…»
انديشناك (يا انديشه ناك) نيز با انديشمند مرادف است: «از مرگ انديشهناكم كه نبادا كه مرا ناگاه مرگ در رسد…»
اگرچه در بيشترِ مثالهايِ كتاب «انديشهمند» و «انديشهناك» با نگارشِ درست آمده است، رواجِ [انديشمند] چنان «ضعفِ تاليف»ِ موجود در اين تركيبِ مغايرباساختارِزبانِفارسى را پوشانده است كه نويسنده باوجودِ دقتي كه در اين گونه موارد دارد در درستىِ [انديشمند] ترديد نكرده و حتا يك مدخلِ فرعى هم برايِ «انديشهمند/انديشهناك» در نظر نگرفته است؛ و به نظر ميرسد كه اگر «انديشهمند» و «انديشهناك» را هم در پرانتز ذكر كرده از آن جهت بوده است كه در مثالها «انديشهمند» و «انديشهناك» آمده است نه [انديشمند] و [انديشناك].
در دورانِ رواجِ بيروشى پيش آمدنِ اين گونه سهوها طبيعى و در مواردي مانندِ اين شايد حتا اجتنابناپذير است، اما شيوهيِ بيفاصلهنويسى چون شكلِ اصلىِ اجزايِ تركيبشونده را ثابت نگاه ميدارد جلوِ پيش آمدنِ اينگونه اشكالاتِ ساختارى را ميگيرد و نميگذارد پديدههايِ ناسازگار با طبيعتِ زبان از ميانِ تركيبها سربرآورد.
خطِ سليقهيى و [درب]
حالا كه مشكلاتِ خطِ سليقهيى و بيروش مطرح شد بد نيست به يك گرفتارىِ ديگرِ زبانِ فارسى هم بپردازيم.
ميدانيم كه در شيوهيِ نگارشىِ بدونِ كسرهيِ اضافه نويسندهگان همواره اين نگرانى را دارند كه مبادا خوانندهگان وقتي در نوشتهيِ ايشان مثلا به «در منزل» ميرسند ندانند كه منظور «درِ منزل» است يا «در منزل»، از همين رو بي آن كه خود بدانند چه ميكنند براي موردِ اول «درب»ِ عربي را به كار ميبرند كه به معنيِ «دروازه» است. حال آن كه
اگر كسرهيِ اضافه بيدليل از نوشتار حذف نشده بود اين گرفتارى هم پيش نميآمد و نيمهباسوادانِ فارسىزبان برخلافِ حكمِ شمِ زبانىشان «در» را «درب» نميكردند.
يعني اگر در تركيبهايِ
بهرهمند و علاقهمند و گلهمند و دردمند و سعادتمند و دانشمند و ارجمند
به جايِ مند دار بگذاريم معنيِ تركيبها تغييرِ چنداني نميكند:
بهرهدار، علاقهدار، گلهدار، درددار، سعادتدار، دانشدار، ارجدار.
بنابراين آنچه پيش از مند ميآيد الزاما بايد داشتنى باشد
و داشتنىها از لحاظِ دستورى همه اسم اند.
به سخنِ ديگر
چون نه صفت «داشتنى» است و نه فعل، هيچكدام از اين دوگونه واژه را نميتوان با «مند» تركيب كرد
و چيزهايي مانندِ [خوبمند][2] و [سياهمند] و [بلندمند]، يا [گومند] و [نويسمند] و [بينمند] را به دست آورد.
پس از اين مقدمه ميتوان پرسيد كه دو تركيبِ «پيروزمند» و [انديشمند]، كه اولى حاصلِ تركيبِ صفت است با پسوندِ «مند» و دومى محصولِ به هم پيوستن مادهيِ مضارع است با همين پسوند، چهگونه در فارسى رواج يافته و آيا كاربردشان بياشكال است؟
ابوالحسنِ نجفي در كتابِ مشهورِ «غلط ننويسيم» چاپِ سوم چنين مينويسد:
پيروزمند پسوند «مند» به دنبال اسم ميآيد و آن را صفت ميكند، مانند خرد و خردمند يا دانش و دانشمند يا حاجت و حاجتمند. اما ديده نشده است كه «مند» هرگز با صفت تركيب شود، جز در مورد پيروزمند. از اين رو پيروزمند را ظاهرا بايد غلط بدانيم، زيرا همچنانكه مثلا به جاي محتاج نميتوان محتاجمند گفت، به جاي پيروز هم نبايد پيروزمند گفته شود. … ولي پيروزمند نه تنها امروزه در نوشتار و حتي گفتار فراوان به كار ميرود و ديگر نميتوان آن را غلط دانست بلكه قدما نيز از استعمال آن ابا نداشتهاند…»
پسوندِ گر هم كه كاركردي مشابهِ مند دارد هميشه با اسم تركيب ميشود:
كوزهگر، كيمياگر، نواگر، تاراجگر، كشتگر.
اما سه تركيبِ سپيدگر و پيروزگر و ويرانگر ظاهرا برخلافِ اين قاعده شكل گرفتهاند.
در توضيحِ اين مساله ميتوان گفت كه از دورانِ باستان كاربردِ صفتهايِ مشخصي بهجايِ اسم سابقه داشته است، از جمله در «خرده اوستا» همهيِ نيايشها با عبارتِ
مَس و وَه و پيروزگر باد دادار اورمزد
آغاز شده كه به اين معنا است: «بزرگ و نيك و پيروز باد اورمزدِ آفريدگار».
ضمناً شمِ زبانىِ فارسىزبانانِ معاصر دستِ كم در قلمروِ شعركاربردِ صفت به جايِ اسم را ميپذيرد و تركيبهايي مانندِ «آبىيِ آسمان» را ناخوش نميشمارد.
اما موضوعِ [انديشمند] از بُن چيز ديگري است و به اين سادهگىها قابلِ توجيه نيست،
زيرا در دورانِ رواجِ پيوستهنويسى نوشتنِ [بهرمند] و [علاقمند] و [انديشمند] به جايِ بهرهمند و علاقهمند و انديشهمند امري عادى بوده چنان كه كمتر كسي است كه آنها را به كار نبرده باشد. ازسويِ ديگر اگرچه هرگز كسي [بهرمند] و [علاقمند] را به سكونِ «ر» و «قاف» نميخوانَد، به دليلي كه روشن نيست عدهيي «شين»ِ [انديشمند] را ساكن كرده و تلفظِ andišmand را رواج دادهاند. [3]
«انديش» از لحاظِ دستوري مادهيِ مضارع است كه در تركيب به جايِ اسمِ فاعل مينشيند و در فرهنگِ معين اين طور معني شده است:
andiš [ري. انديشيدن] 1- [افا.] در تركيب بجاي «انديشنده» آيد: بدانديش، خيرانديش، دورانديش، نيكانديش. 2- [ا.] انديشه: انديشمند، انديشناك.
در بارهيِ معني اول جايِ بحث نيست،
اما معنيِ دوم كه ميگويد انديش به جايِ انديشه در تركيبهايِ [انديشمند] و [انديشناك] نشسته است دو ايراد دارد: نخست آن كه
به موجبِ چه سندي ميتوان پذيرفت كه پيشينيانِ ما «شين»ِ [انديشمند] و [انديشناك] را مانندِ «ر»يِ [بهرمند] و «قاف»ِ [علاقمند» مكسور تلفظ نميكردهاند
تا لازم شود برايِ توجيهِ تركيبهايي كه خود تصور ميكنيم بايد وجود داشته باشند انديش را جانشينِ انديشه كنيم؟
دوم آن كه اگر با استناد به تركيبهايِ دورانديش و خيرانديش و مانند آنها بگوييم «انديش» اسمِ فاعل است و ميتواند به عنوانِ اسم و با معنيِ «انديشنده» با پسوندِ «مند» تركيب شود در آن صورت [انديشمند] ميشود معادلِ «انديشندهمند» نه «انديشهمند» و فرضِ برابرىِ «انديش» و انديشه را ثابت نميكند.
اين مساله فقط درصورتي حل ميشود كه بپذيريم [انديشمند] هم درست مانندِ [بهرمند] و [علاقمند] يك شكلِ نگارشىِ نادقيق است كه كمتوجهىِ باسوادانِ ما باعث شده تصور شود كه شينِ آن ساكن است.
از آنجا كه كاربردِ [انديشمند] ضمنِ مغايرت با ساختارِ زبانِ فارسى تنها ميانِ «انديشهمندان» رايج است، دليلي برايِ تحميلِ آن بر عمومِ فارسىزبانان به نظر نميرسد، بنابراين ميتوان با يك تصميمِ جمعى كاربردش را متوقف كرد.
خاستگاهِ انحراف
ميبينيم كه گاهي تركيبهايي يافت ميشود كه از اساس با ساختارِ زبان ناسازگار است اما بيبهرهگى از يك شيوهيِ نگارشىِ روشمند سبب ميشود كه حتا مراقبانِ سختگيرِ «سلامتِ زبان» هم متوجهِ آنها نشوند. موضوعِ [انديشمند] يكي از اين موارد است.
در دورانِ اخير كتابِ «غلط ننويسيم»ِ ابوالحسنِ نجفي يكي از نمونههايِ بارزِ «پاسداري از سلامتِ زبانِ فارسى» شناخته شده است؛ اما به علتِ روشمند نبودنِ شيوهيِ نگارشِ فارسى حتا نويسندهيِ دقيق و موشكافِ اين كتاب هم، كه خود در شرحِ مربوط به «پيروزمند» متذكر شده كه پيش از پسوندِ «مند» هميشه اسم ميآيد، اشكالِ موجود در [انديشمند] و [انديشناك] را نديده و تنها به معنايِ آنها پرداخته است. بخشي از مطلبِ كتاب را نقل ميكنيم:
انديشمند/ انديشناك بعضي از نويسندگان امروز انديشمند را به جاي متفكرو انديشنده و انديشهگر به كار ميبرند، اما در متون ادبي فارسي انديشمند (ِيا انديشهمند) به معناي «مضطرب و دلنگران» است: «استادم سخت غمناك و انديشهمند شد…»
انديشناك (يا انديشه ناك) نيز با انديشمند مرادف است: «از مرگ انديشهناكم كه نبادا كه مرا ناگاه مرگ در رسد…»
اگرچه در بيشترِ مثالهايِ كتاب «انديشهمند» و «انديشهناك» با نگارشِ درست آمده است، رواجِ [انديشمند] چنان «ضعفِ تاليف»ِ موجود در اين تركيبِ مغايرباساختارِزبانِفارسى را پوشانده است كه نويسنده باوجودِ دقتي كه در اين گونه موارد دارد در درستىِ [انديشمند] ترديد نكرده و حتا يك مدخلِ فرعى هم برايِ «انديشهمند/انديشهناك» در نظر نگرفته است؛ و به نظر ميرسد كه اگر «انديشهمند» و «انديشهناك» را هم در پرانتز ذكر كرده از آن جهت بوده است كه در مثالها «انديشهمند» و «انديشهناك» آمده است نه [انديشمند] و [انديشناك].
در دورانِ رواجِ بيروشى پيش آمدنِ اين گونه سهوها طبيعى و در مواردي مانندِ اين شايد حتا اجتنابناپذير است، اما شيوهيِ بيفاصلهنويسى چون شكلِ اصلىِ اجزايِ تركيبشونده را ثابت نگاه ميدارد جلوِ پيش آمدنِ اينگونه اشكالاتِ ساختارى را ميگيرد و نميگذارد پديدههايِ ناسازگار با طبيعتِ زبان از ميانِ تركيبها سربرآورد.
خطِ سليقهيى و [درب]
حالا كه مشكلاتِ خطِ سليقهيى و بيروش مطرح شد بد نيست به يك گرفتارىِ ديگرِ زبانِ فارسى هم بپردازيم.
ميدانيم كه در شيوهيِ نگارشىِ بدونِ كسرهيِ اضافه نويسندهگان همواره اين نگرانى را دارند كه مبادا خوانندهگان وقتي در نوشتهيِ ايشان مثلا به «در منزل» ميرسند ندانند كه منظور «درِ منزل» است يا «در منزل»، از همين رو بي آن كه خود بدانند چه ميكنند براي موردِ اول «درب»ِ عربي را به كار ميبرند كه به معنيِ «دروازه» است. حال آن كه
اگر كسرهيِ اضافه بيدليل از نوشتار حذف نشده بود اين گرفتارى هم پيش نميآمد و نيمهباسوادانِ فارسىزبان برخلافِ حكمِ شمِ زبانىشان «در» را «درب» نميكردند.