bl4ck3urn
Registered User
- تاریخ عضویت
- 13 فوریه 2012
- نوشتهها
- 2,302
- لایکها
- 667
وقتی نوارهای Betamax و VHS به ایران آمد، دبستانی بودم. آن موقع داشتن دستگاه VCR در خانهها ممنوع بود و صاحبان آن جریمه میشدند. چون دستگاه پخش ویدئو به صورت قاچاق وارد کشور میشد و گران بود، خیلیها توان خریدنش را نداشتند. بنابراین، کسانی که VCR داشتند، آن را لای پتو میپیچیدند و پنهانی به اتومبیل به خانه دوست و آشنا و فامیل میبردند تا خانوادهها دور یکدیگر جمع شوند و فیلم تماشا کنند.
در آن زمان مسؤولان فرهنگی داشتن VCR را راهی برای نفود دشمن به جامعه میدانستند و به شدت با آن مقابله میکردند. برای همین بود که نخستین خاطرات ما از این تکنولوژی، با استرس و پلیس و دادگاه گره خورده است.
زمانی که هنوز اینترنت و سیدی به ایران نیامده بود، خوانندههای ایرانی که پس از انقلاب 57 به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند، هر سال از حدود دو ماه پیش از نوروز چند یک نوار از آثار جدید خود را منتشر میکردند تا اواخر اسفندماه به دست مردم ایران برسد. این نوارها که به «شو» معروف بود، طرفداران بسیاری داشت.
به طور معمول گروهی کارشان این بود که نوارهای شوی سال جدید را از لسآنجلس به دبی ارسال میکردند و از آنجا به صورت قاچاق وارد کشور میشد و از روی آن کپی میزدند. به خاطر دارم نوارهایی که کیفیت بهتری داشتند را با عنوان «نوار مادر» میشناختیم و کسانی که آن را داشتند، همچون یک کلکسیونر به خود میبالیدند.
یکی از بهترین هدیههایی که در جشن تولد هشت سالگی گرفتم، دو نوار VHS کارتونهای «Green Crocodil» و «Visioner» بود. آن زمان نوارها از پاکستان به ایران قاچاق میشد که نه مثل حالا دوبله داشت و نه زیرنویس فارسی شده بود. ما هم مجبور بویم همه فیلم و کارتونها را با زبان اصلی تماشا کنیم.
بعد از مدتی که دولت متوجه شد نمیتواند با گسترش دستگاه ویدئو در جامعه مقابله کند، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ادارهای را با عنوان «موسسه رسانههای تصویری» تاسیس کرد که وظیفهاش انتخاب و تکثیر فیلمهای مجاز بود. ما این آثار را به صورت قانونی از ویدئو کلوپ محلهمان اجاره میکردیم و این آغاز دوران قانونی VHS در ایران بود.
مردی را به خاطر دارم که با یک سامسونت بزرگ چمدانی به خانهمان میآمد و فیلم اجاره میداد. هروقت همه اعضای خانواده دور هم جمع میشدیم تا فیلمی ببینیم، اگر بازیگرهای زن و مرد به یکدیگر نزدیک میشدند و احتمال داشت بوسهای رخ دهد، پدرم با آن صحنه را با تصویر جلو میزد تا سریع رد شود. آن زمان مردم به لحظههایی از فیلم که بوسه و بغل و یا عشقبازی داشت، «صحنه» میگفتند. بیشتر زوجهای داری بچه و یا کسانی که خیلی مذهبی بودند، وقتی قرار بود فیلم اجاره کنند، سعی میکردند از «صحنه» نداشتن آن مطمئن شوند.
حالا بماند که جمعیت کودک و نوجوان وقتی در خانه تنها میشدند، فیلمها را یواشکی از داخل کمد برمیداشتند تا در فرصتی که پیش آمده بود، فقط صحنههای عشقبازی آن را تماشا کنند.
الان وقتی میخواهی گوشی موبایل بخری، به تو میگویند که فیلم HD هم پخش میکند. علم و تکنولوژی در این حد پیشرفت کرده، ولی ما هنوز «کراوات» را نماد شیطان بزرگ میدانیم.
ما همیشه از دنبا عقب بودیم و هنوز هم هستیم، اما همچنان خود را تمدن جهان میشناسیم و با آن که در 500 سال اخیر هیچ کاری برای دنیا نکردیم، اما باز هم سر ملتهای دیگر منت میگذاریم.