vahidrk
کاربر قدیمی پرشین تولز
وويگولنسج كه...
زاههدي از جهت قربان گوسپندي وخريد.در راه طايفه طراران وديدند.طمع وكردند و با يكديگر قرار وكردند كه او را وفريبند و گوسپند ودزدند.پس يك تن به پيش او ورفت و وگفت:اين سگ را كجا وبري؟ديگري وگفت:اين مرد ورد شكار كه سگ وبرد؟سوم وگفت:او در كسوت اهل سلاح بيده اما زاهد نبيده ;كه زاهدان با سگ بازي نوكنند و دست و جامه خود را از آسيب او صيانت واجب وبينند.
از اين نسق هر چيزي وگفتند تا شكي در دل زاهد ويفتاد و خود را در آن متهم وگردانيد.وگفت كه شايد فروشنده اين جادوگر بيده و چشم بندي وكرده.در جمله گوسپند را وگذاشت و ورفت و آن جماعت وگرفتند و ودزديدند.
زاههدي از جهت قربان گوسپندي وخريد.در راه طايفه طراران وديدند.طمع وكردند و با يكديگر قرار وكردند كه او را وفريبند و گوسپند ودزدند.پس يك تن به پيش او ورفت و وگفت:اين سگ را كجا وبري؟ديگري وگفت:اين مرد ورد شكار كه سگ وبرد؟سوم وگفت:او در كسوت اهل سلاح بيده اما زاهد نبيده ;كه زاهدان با سگ بازي نوكنند و دست و جامه خود را از آسيب او صيانت واجب وبينند.
از اين نسق هر چيزي وگفتند تا شكي در دل زاهد ويفتاد و خود را در آن متهم وگردانيد.وگفت كه شايد فروشنده اين جادوگر بيده و چشم بندي وكرده.در جمله گوسپند را وگذاشت و ورفت و آن جماعت وگرفتند و ودزديدند.