خیلی جالب است که به پر و پای هرمنوتیک ابداعی خویش می پیچید بی آن که خود را متعهد به تبعیت سطحی از آن نیز بدانید اگر برایتان ممکن است با همان هرمنوتیک برایمان توضیح دهید آیا رسم ازدواج با محارمی که به آن اشاره می کنید یک استثنا و محدود به خانواده شاهی است یا عمومیت هم داشته است؟ اگر استثنا بوده رد آن به عموم در حیطه کدام علم می گنجد ؟ دلیل آن را هم ذکر بفرمایید تا از علم بی بدیلتان بهره گیریم و دانشتان را از دانش و عرفیات آن عهد در یابیم .تعارف زنان به میهمان از سخنان تاریخدان بی طرفتان بعید نیست ولی آیا مرجع دیگری هم برای ادعایتان دارید؟ حتما می دانید که هرودوت تنها تاریخدانی نیست که از ایرانیان آن عهد گفته است گزنفون نیز تاریخ گفته به خوبی هم گفته در ضمن توجه شما را به مشابهت کاری که هرودوت در تاریخ نگاری از روی عناد کرده با کاری که فیلم سازان هالیوودی فیلم 300 انجام داده اند جلب میکنم با هرمنوتیکتان این مشابهت را برایمان وا کاوید تا آگاه شویمدرود بر شما، حالتان چطور است؟! بپردازیم به آنچه فرموده اید :
دفاع از سیستم و فرهنگ یونان در مقابل مدل ایرانی، به معنای نفی کامل یکی و پرستش دین وار دیگری نیست، دستکم نزد من چنین نیست. ایندو تمدنهایی باستانی بوده اند و تمامی امور انسانی باید از منظری هرمنوتیک در بازه زمانی و مکانی خودشان مورد برسی قرار بگیرند، هرچند به هر حال نتیجه یکسان خواهد بود. از همان هرودوت :
« پارسیان همسران خویش را به میهمان تعارف می کنند» ؛ « ایرانیان مادران و خواهران خود را به زنی می گیرند »(درباره این موارد، البته انبوهی مدارک دیگر هم هست).
1
بسی از هرمنوتیکتان لذت بردیم بربریت و مدنیتتان را هم از منظری هرمنوتیک دیدیم ولی سر در نیاوردیم با کدام استدلال ناگهان عصر ها را پیمودید و به عصر حال پیوستید کدامین مبنای عقلی اجازه داد تا به ناگهان قیاس فرموده بربریت را سهم ما و مدنیت را سهم آنان کنید؟ معنی مدنیت شما از کدام هجویه -شما بخوانید فرهنگ-بر ساخته غربیان و غرب زدگان استخراج شده است که تا حال ما را دست نداده است؟ اگر معنای جدیدی از مدنیت کشف فرموده اید که نمادهایی به جز آن چه تا حال دانسته ایم دارد ما را هم در جریان امر قرار دهید جایی می خواندم انکار دیگران اثبات ما نیست بر همین شیوه انکار نامه نویسی دیگران اثبات نامه شما را هم مهر درستی نمی زند نگاهی به این کلمات بیاندازید و بگویید آیا از منظر هرمنوتیک این ها در بررسی تاریخی آن عهد و قیاس دو سبک حکومت منصفانه است یا خیر "حاکم محوری واپسگرا با فردگرایی مترقی، تعصب و تمرکز سیاسی با پلورآلیسم" این اصطلاحات هم اکنون هم محل اختلاف علمای سیاسی عصر حاضر است در زمان خودش اگر بر یونانیان می خواندید چه عاقبتی برای خود متصور بودید؟ حذف بدنه مردم به همان بهانه که ازدواج محارم در خانواده شاهی را دلیل و برهان بود توسط یونانیان اصیل برای شما نماد برده داری نیست ؟ این همان آزادی است که از آن دفاع می کنید؟ الواح پرداخت حقوق کارگران تخت جمشید آیا در تمدن اتوپیایی شما در مقایسه با تمدن ایرانی در جایی یافت می شود ؟ اگر آری نشانمان دهیدتقابل خشایارشا با یونان، تقابل تحجر با تمدن، بربریت با مدنیت، حاکم محوری واپسگرا با فردگرایی مترقی، تعصب و تمرکز سیاسی با پلورآلیسم(سیاسی)محسوب می شده. در همسنجی دو سیستم با هم، بطور قطع مدل ایرانی مغلوب خواهد بود(طبق هر معیاری و در هر جایگاهی)، در همسنجی هر دو مدل با معیارهای بشری امروزی هم، باز مدل ایرانی مغلوب همتای یونانی خود خواهد شد. در تمامی مواردی که مطرح کردم(سیاست، فرهنگ، هنر، علوم_از جمله و بخصوص معماری و ادبیات_)یونان به مراتب درجات از ایران هخامنشی پیشرفته تر بوده، جدا از این، تاثیری که یونان در جایگاه یک مجمع الجزایر(سیاسی)غیرمتمرکز بر تمدن گذاشته ، حتی در ابعاد حجمی(و نه کیفی)نیز قابل مقایسه با امپراطوری عریض و طویل هخامنشی نیست
غلبه پیروز مندانه تمدن یونانی بر تمدن ایرانی در به قول شما هم سنجی بر کدام دلایل مربوط به زمان مورد بحث مبتنی است؟ مگر چون داوران بیزیهای آسیایی قطر برقی چشمتان را زده باشد که این طور قضاوتی روا دانید بعلاوه خود مقایسه حکومت متمرکز ایران آن عهد با دولت شهر های پراکنده ایونیایی صحت داوری شما را متذکر می شود (به یاد مقایسه سیب و پرتقال افتادم و رد آن در دوران دبستان) اشاره می کنم به این نکته که نظامهای اداره کشور و مدلهای سیاسی مملکت داری هرگز با کوششهای فردی و گروهی که مشخصه دموکراسی مورد نظر در بیانات ایشان است در یک کفه ترازوی سنجش قرار نمی گیرد و این دو مدل در طبقات مربوطه مورد بحث قرار می گیرند
2
پس با همین استدلال دموکراسی ادعایی شما در یونان حرکتی جمعی برای گذار از خرد محوری افلاطونی و ارسطویی به سوی حماقت سالاری عوام زده و سطحی است !!! این چگونه استدلالی است؟ گسترش عدالت در هر قالبی پسندیده است حال چه در شکل مورد ادعای شما و یا در ذیل حرکت جاودانه کوروش این پند علی (ع) را به یاد آورید که همگان را چون خود باید پنداشت اما ریشه شناسی تاریخی تان هم پر ایراد است ریشه های تاریخی اعلامیه حقوق بشر کوروش اگر ریشه در اسارت پیش چشم او و میل دسته جمعی پیروان او به آزادی نداشت و اگر به ریشه های ظلم ستیزانه این گروه نداشت در کجا ریشه داشت ؟ مگر می شود بر خلاف جریان زمانه شنا کرد؟ اگر این تمایل در مردمان آن روزگار نبود به چشم بر هم زدنی این حرکت نیز چون سایر حرکتهای در نطفه خفه شده همان روزگاران از بین رفته بود چرا باور کردن یک حرکت که در تاریخ اساطیری ایران مسبوق به سابقه نیز بودا این قدر سخت است؟ فریدون و کاوه تنها در ذهن فردوسی بوده ند یا خاطره تاریخی اساطیری این ملت بوده اند از همان دوران تا حال؟ آیا این اعلامیه تنها در میل یک فرد ریشه دارد یا در همان خود آگاهی جمعی و بلوغ اندیشه یک ملت که در اعصار بعد هم با نجات یهودیان به نمایندگی همان خشایار شاهی که امروز به هجو در آمده است نمودی دوباره یافت؟ (سرنوشت مزدک و مانی و فشار اکثریتی که مانع خواست شاه شدند را نیز به عنوان وارده ای بر واردات هرمنوتیکتان بپذیرید و آن را در قضاوتتان سهیم کنید) . سرنوشت دموکراسی یونانی در چند صد سال پس از دوره به اصطلاح طلایی چه بود؟ اگر آگاهی جمعی پشتوانه آن بود چس چرا دولت مستعجل بود؟ اسکندر (که بنا بر دلایل شما قهرمان آزادی و دموکراسی برآمده از خواست مردمی بود) چطور بر یونانی ها چیره شده آنان را مطیع کرد این مردمی که 300 نفرشان سپاعی میلیونی را از پیروزی مانع می شوند چرا جمعی از پس اسکندر بر نیامدند؟ انتقام جویی در فرهنگ دموکراسی یونانی در چه جایگاهی بود که آزادگی را خورد و یونانیان را مسحور اراده مرد آزادی اسکندر کرد؟_"منشور جهانی حقوق بشر"(!)کورش یک اقدام هوشمندانه سیاسی ، از سوی یک شاه خردمند بوده به جهت ایجاد مشروعیت برای حکومت خود بر ملل مغلوب. هرگز نمی توانید در تاریخ کوچکترین پیوندی میان آن با بلوغ و خودآگاهی اجتماعی پیدا بکنید، تنها دلیل ناپایداری و عمر بسیار کوتاه آن نیز همین غیر اجتماعی بودن آنست. دموکراسی یونانی اما، 100% برآمده از خودآگاهی فرد به فرد یونانیان، نسبت به خودشان در جایگاه فرد نسبت به دیگران، در جایگاه فرد نسبت به جامعه، و در جایگاه یک جامعه مستقل از دیگر جوامع بوده .
3
هم بی طرفی هرودوتی را دریافتیم و هم ایرانییت انگلیسی را البته منظور شما نیستید بلکه اشاره به تراوشات مشعشع تاریخ سازان باستانی و جدید است که با همین دستاویز تیشه به ریشه این ملت گذاشتند و می گذارند قیاس مرغ و انسان قیاسی درست است اما در مورد ایرانی نمایانی خود باخته که نه مادر وطن می شناسند و نه پدر تاریخ این گروه زبون بوده و هستند که در طول تاریخ دروازه خیانت را بر دشمنان این مرز و بوم گشوده اند باری روی سخنم به آنانی است که خود می دانند و نه خدای نکرده شخص شخیص شما نکته برجسته یونان فلسفه آن است که دموکراسی کوچکترین جز آن است پس خردمند سالاری افلاطونی که بسیار به شیوه پادشاهی ایران آن زمان شبیه بوده در کجای محاسبات شما جای دارد؟ (مجالس بزرگان با نامهای گوناگون همواره در حکومت داری آن دوری دخیل بوده اند) می گویند پس از افلاطون فلسفه که شامل فلسفه سیاسی هم میشود تنها حاشیه نویسی است بر آن چه او گفت در این میان سهم دموکراسی خام و بدوی یونانی چقدر است؟ آنچه شما از دموکراسی منظورتان است دموکراسی دست پرورده لاک و میل و منتسکیو و رالز و پوپر در برهه اخیر است و از جمله مفاهیمی ساخته عصر حاضر است چرا نا پخته از هرمنوتیک دم میزنید در حالی که به مقدماتی ترین بخش ادعایتان یعنی دموکراسی مجال عبور از فیلترش را نمی دهید؟ فرهنگ ایرانی مجموعه ای از خصوصیات خرده فرهنگهای حاکم بر آن است که اتفاقا بنابر همین ترکیبی بودنش در طول تاریخ پایدار مانده است شما را به مبحث تنوع فرهنگی و نقش آن در غنای تمدن هاارجاع می دهم که کم نیز نیست نوشته هایی در این باب حال بدل کردن نقطه قوت یک فرهنگ به نقطه ضعفش از عدالت است یا از خیر اندیشی و ... من نمی دانم!!! خود دوره اسلامی که مورد اشاره شما قرار گرفت ابتدا و میانه و انتهایی دارد اگر خوب بنگرید مهاجم ابتدایی در پایان مستحیل شده و وابسته شده به فرهنگ بر تر که همانا فرهنگ ایرانیست و فرهنگش جای را برای فرهنگ غالب باز می گذارد این کلیت تاریخی چرا فدای جزییت دیدگاه شما می شود باز هم نمی دانم!!!در پیش از این هم گفته ایم که اعراب و ترکان در مقابله با فرهنگ ایرانی چه عاقبتی یافتتند آنان در دل فرهنگ ایرانی جای گرفتند و در این باره دوباره گویی را می گذاریم برای دیگران "سیستم شخص محور و فاسد طبقاتی ، پدرسالاری و فرهنگ به شدت تمامیت خواه " عجب جایگاه مستقلی !!! عجب هرمنوتیکی !!! عجب بی طرفی نابی !!!! رد این قضاوت خام در خودش نهفته است جای پرداختن بیشتر هم ندارد از دوره آتنی ها تا قرون وسطی را یک دست کردن و نامی واحد بخشیدن و ماهیتی واحد عطا کردن فقط از شما بر میآمد و بس کمی تحقیق می فرمودید تا لا اقل در یابید یونان در همه این مدت اساسا وجودی خارجی و مستقل داشته است یا این که اتوپیای خیالی شما در دل سایر حکومتها دست و پای بقا می زده است در دوره حاضر هم مشروعیت بخشی به خشونت و اقدامات یک جانبه و خود خواهانه تنها به واسطه داشتن دست بالا در معادلات یا به اصطلاح رایج تر زور رواج دارد چرا راه دور می روید زور مداران کنونی هم رویه شاهان ایران قدیم را -در مهد دموکراسی بت گونه برای بعضی- پی می گیرند پس با معیارهای امروزی دموکراسی هم می شود داریوش وار حکومت کرد مگر آن که دموکراسی امروز را از نوع یونانی اش جدا بدانید یا به بد پیاده کردنش اشاره کنید و هزار بهانه دیگر را دستاویز قرار دهید تا اتوپیای ذهن پرورده تان را از دموکراسی امروزی مبرا بدارید یک سری هم به کتابهای واقعا بی طرف تاریخ بزنید تا مهاجم نخست را در سلسله جنگهای ایران و یونان بیابید_یکجانبه نگر بطور بدیهی ناسونالیستی باستان پرست است که با کوچکترین مخالفتی نسبت به "فرهنگ غنی آریایی" آدرنالین در خونش فوران می کند دوست گرامی(منظور شما نیستید)، من در این میان شخصی یکسره بی طرف هستم که نسبت به هیچ چیز در این جریان تعصب ندارد.. اول از همه، تاثیرگذاری مثبت یونانیان در دانش، فرهنگ و تمدن بشری در قیاس با ایرانیان، مانند همسنجی تاثیرگذاری مرغ در طبیعت نسبت به انسان است! "فرهنگ ایرانی" واژه ای فاقد معنای مشخص در اشاره به ساختار فرهنگی بسیار متفاوتی در ابعاد جغرافیایی و زمانی ، و عموما متفاوت و متضاد است. ایران 1400 سال بخشی ناشناخته و "جزئی" غیر محوری و دورافتاده ، تحت حاکمیت "دیگران" در جهان اسلام بوده و تاثیرات متقابلی از آن برگرفته و بر آن گذاشته. در این هزار و چهارصد سال، ایرانیان در فرهنگ جهان همانقدر نقش ایفا کرده اند که اعراب و ترکان. قبل از آن، بجز دوران کورش ، تاریخ ایران مجموعه ای ناسور از خیانت، جنگ بر سر قدرت، تجاوز به کشورهای دیگر ، سیستم شخص محور و فاسد طبقاتی ، پدرسالاری و فرهنگ به شدت تمامیت خواه است. کشتارهای داریوش به تنهایی، یک نسل کشی کامل تاریخی است که طی آن جدا از پالایش کامل چندین قوم بومی، ده ها ملت هم به زور ناگزیر به پیروی از یک کودتاچی قاتل شدند. پسر او چنانکه از تواریخ بر می آید شخصی سست عنصر و تحت تاثیر اطرافیان بود، که با اکراه آرزوهای پدر در گسترش مرزهای حکمرانی خود در غرب را پی گرفت : به خاک کشوری در اوج دموکراسی و مدنیت شدنی در سرتاسر روزگار باستان(تا پانزده قرن بعد و زمان اصلاحات کلیسا ، حکومت آتن بی مانند بود)تجاوز کرد، آنرا آتش زد و با تخریب منابع انسانی آن، موجبات سقوط بعدی سیستم آنرا پدید آورد : اقداماتی یکسره جنون آمیز !
4
جواب در هرمنوتیکتان موجود است فقط ببینید آیا برده داری در آن دوری ارزش بوده یا نه؟ جاری و ساری بوده یا نه ؟ الواح تخت جمشید رد ادعای شماست دلایل شما کجاست؟ در همان جنگ تنگه ترموپیل اسپارتی ها 3000 برده با خود داشتند دلیل ,سخنان اغلب تاریخ نگاران دوران یونانی در نحوه جنگ یونانی ها و اسپارتی ها که متفقا اشاره به همراه داشتن کثیری از بردگان را مورد اشاره قرار داده اند دوست من اوهام را کناری بکذارید و دموکراسی آن عهد یونان را با برده هایش و به طبقه بندی اجتماعی اش و با فیلسوف کشی و کشتار اندیشه اش و سایر معایبش ببینید_ در سرتاسر تاریخ ایران(بجز دوران کورش)، تا همین صد و پنجاه سال پیش برده داری با شدت هرچه تمامتر رواج گسترده داشته و در زمان هخامنشیان نیز برده داری جزئی لاینفک از سیستم اجتماعی ایران بوده. داریوش بطور کامل سیستم برده داری را احیا کرد و فقط برای مثال از مصر، سیصد هزار برده با خود به "ایرانشهر" آورده . در کتیبه بیستون (هم ردیف کنار گوسفندان) نیز بازگرداندن سیستم برده داری به کشور را یکی از افتخارات خود قلمداد می کند : کتیبه بیستون، ستون اول، بند چهارده ؛ « داریوش شاه گوید ... من معابدی را که گئومات ویران کرده بود مرمت کردم، من گله ها، خانه ها و بردگانی را که گئومات از مردم ستانده بود بازپس گرفتم ...».
5
این مورد جای بحثی خارج از این تحشیه مجمل دارد اما توجه شما را به بحث عدم و هستی(وجود به روایتی) و مطابقت آن با ادیان هند و آریایی مبتنی بر نور و ظلمت جلب می کنم تا آگاهی باشد_یکتاپرستی در قالب "یونیتاریانیستی" مطلقا در انحصار اقوام سامی است، از این دیدگاه مزدیسنا یکتاپرستی محسوب نمی شود، زیرا به دو خدای عمده باور دارد(هرچند یکی را می پرستد)