چه های عزیز اسم داستان امشبمون هست، پشه ها و هیولا.در جنگلی، یک هیولا زندگی می کرد. اون شبیه آدما بود ، اما بدن بزرگ و موهای زیادی داشت× فقط یک چشم وسط پیشونیش داشت × مردم از این هیولا وحشت داشتن/ به خاطر این بود اون انسان ها رومی خورد× مردم حتی نزدیک جنگل هم نمی شدند × یک روز یک شکارچی جوان × برای شکار به جنگل رفت× همونجایی که هیولا زندگی می کرد× اون از این موضوع خبر نداشت× شکارچی شجاع به سمت هیولا دوید× تیرو کمانش و آماده کرد × و تیری به سمت هیولا روانه کرد....
منبع: گروت
منبع: گروت
Last edited: