برگزیده های پرشین تولز

پوچي

thomson762

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2003
نوشته‌ها
2,082
لایک‌ها
11
به نقل از faridbahal :
ميتونم كمكت كنم كه اي توانايي رو پيدا كني رد كردنش ادمو رو پاي خودش وايميستونه
هميشه كساني كه به مزخرف بودن اديان پي ميبرن اين ترس هنوز توشون وجود داره كه خدا هست اما اون خدايي كه تو ذهنشونه همون خدا با همون صفات و مشخصاتيه كه اديان گفتند پس تقريبا يه تناقض به وجود مياد كه همه ي اينها به نظر من ناشي از ترسه براي رد اين ترس بايد افق ديد رو گسترش داد و از فاصله ي بسيار بالا و بدون غرض به قضيه نگاه كرد در اين صورت منطق به راحتي حكم ميكنه كه خدا نيست
خودت فهميدي چي گفتي ؟
 

milad_sm

Registered User
تاریخ عضویت
8 آپریل 2004
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
Tehran
همه يه گمگشته اي دارند...تا رسيدن به يار, بايد تلاش كرد و در فراغش سوخت.
اين قانونشه. كل لذتش هم تو همين خلاصه است. يك كلام!

اثبات وجود خدا مال كلاس اولياست. عين اختراع مجدد چرخه...به قول فرنگيا.
 

boofbasir

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 می 2004
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
ما ها خيلي خوشمان مي آيد كه در يك فضاي معلق زندگي كنيم.(من خودم هم از سر گشتگي :wacko: و آوارگي خوشم مي آيد!!! ;) ) ترسمان از اين است كه اگر به چيزي معتقد شويم،آن چيز محدودمان كند. ولي اگر آن ((چيز)) يك وجود بي نهايت باشد، نه تنها ما را محدود نمي كند بلكه وجودمان را گسترش مي دهد. بعد از مدتي مي فهميم كه آن بي نهايت را خوب نشناخته ايم بعد دوباره سرگشته مي شويم . اما اين بار اين سرگشته گي هدفمند است. و البته كه هدفمند بودن به معني محدود بودن نيست.
اگر كسي بپرسد هدفت از زندگي چيست؟ مي گويم هدفم اين است كه هدفم را در زندگي پيدا كنم. بعد با تمام قوا به سويش خواهم دويد. شايد آن قدر بدوم كه در ميانه كار از پا در بيايم. شايد هم رفته رفته از يك منبع بيروني شتاب بگيرم تا سرعتم بي نهايت شود و ديگر چيزي از من باقي نماند. من دويدن را دوست دارم.من دويدن بي هدف را دوست ندارم. من هدف را دوست دارم.... :wacko:
 

Kako

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 اکتبر 2003
نوشته‌ها
1,259
لایک‌ها
9
سن
43
به نقل از faridbahal :
حیف که تو کوه میخوایم خوش بگذرونیم!!
برا چی فرید جون ؟ یه بار گفتم این چیزی هیچ ربطی بهم ندارن ! اینجا همدیگرم بخوریم و بکشیم و به گند بکشیم در هر حال تو کوه خوش میگذرونیم ! :)
اینا ربطی به هم ندارن ! و نباید با هم قاطیشون کرد ! حرفتو بگو !
 

iranvig

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 می 2003
نوشته‌ها
433
لایک‌ها
6
سن
55
به نقل از boofbasir :
ما ها خيلي خوشمان مي آيد كه در يك فضاي معلق زندگي كنيم.(من خودم هم از سر گشتگي :wacko: و آوارگي خوشم مي آيد!!! ;) ) ترسمان از اين است كه اگر به چيزي معتقد شويم،آن چيز محدودمان كند. ولي اگر آن ((چيز)) يك وجود بي نهايت باشد، نه تنها ما را محدود نمي كند بلكه وجودمان را گسترش مي دهد. بعد از مدتي مي فهميم كه آن بي نهايت را خوب نشناخته ايم بعد دوباره سرگشته مي شويم . اما اين بار اين سرگشته گي هدفمند است. و البته كه هدفمند بودن به معني محدود بودن نيست.
اگر كسي بپرسد هدفت از زندگي چيست؟ مي گويم هدفم اين است كه هدفم را در زندگي پيدا كنم. بعد با تمام قوا به سويش خواهم دويد. شايد آن قدر بدوم كه در ميانه كار از پا در بيايم. شايد هم رفته رفته از يك منبع بيروني شتاب بگيرم تا سرعتم بي نهايت شود و ديگر چيزي از من باقي نماند. من دويدن را دوست دارم.من دويدن بي هدف را دوست ندارم. من هدف را دوست دارم.... :wacko:
آقا اين حرفا كه ميزنم شوخي نيست . توي رياضي يه بحثي هست به نام صورتهاي مبهم مثلا تقسيم صفر بر صفر مبهمه يا بينهايت بر بي نهايت و ...
متا فيزيك يه بحثي هست كه از نظر رياضي حداقل فعلا واسش راه و روشي ديده نشده ، از ديد من همه چيز رياضي و عدد هست همه چيز. پس فعلا اين بحث شما توي همون صورت هاي مبهم ميمونه تا رفع ابهام بشه . اينكه من و شما بياييم و به يه چيزي كه بينهايته و مبهم وصل شيم شايد باعث رفع يه سري مسايل بشه ولي چون مبهم هست و افكار من و شما(و رياضي) مبهم رو نميتونه تفسير كنه يا بايد رفع ابهام كنه كه فعلا نشده و يا بايد با يه سري قيد ها اونو محدود كنه و از ابهام درش بياره اي همون قيدها و بندها هست.
(خودم هم نميدونم چي گفتم - مبهم در مبهم شد)
 

Kako

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 اکتبر 2003
نوشته‌ها
1,259
لایک‌ها
9
سن
43
حرف شما رم تا حدودي قبول دارم داش اشكان . درسته . ما بدلايل محدوديت هاي بدني، روحي .... نميتونيم هيچ دركي از بي نهايت داشته باشيم و اگر ادعا كنيم مثل ملا ها وارد وادي اوهام ميشيم .
اينكه در دنيا تارهاي نديدني و متا فيزيكي ( كه قانون علت و معلول را به سادگي آب خوردن زير سوال ميبرند ) هست هيچ شكي نيست ! چندي پيش پيش دعا نويسي ديدم براي باطل كردن يك فتنه(نميدونم بهش همينو ميگن ؟ ...) مقداري آب در يك ظرف ريخت و كمي هم خاك با چوبي هم زد و وردي ميخواند و پس از مدتي تكه پارچه(مربوط به لباس هاي خانوادگي مون خيلي قديما) بهمراه سنجاق و حتي قفل آهني از توي ظرف در آورد ! اينا هيچ توضيحي نداره و كسي هم نه توانايي توضيح و نه انكارشو داره ! كسي كه انكار كنه به خودش دروغ گفته ! ...........................
نظر شخصي من اينه كه ما بشدت بايد از احساس دور بشيم تا به منبع درك و فهم نزديك بشيم . نزديك به هميني كه اشكان ميگه . همه چيز رو با رياضيات ببينيم ! از سنگ و درخت انتگرال بگيريم !
ديديد كه يك مجموعه بي نهايت مقاومت دست آخر مقاومت مجموعه اش يك حد داره ؟ ( كسرش يادم نيست) نظرم اينه كه ما به اون حد ميتونيم دست پيدا كنيم حتي اگر از درك بي نهايت بودن اين مجموعه عاجز باشيم !
البته قانون در آوردن و حد گرفتن از مسائل غير رياضي خيلي سخت تره .
يك روش ديگه كه در مورد من به هيچ جت نرسيد (غير از مدتها فكرم رو مشغول كردن) اين بود كه روش فكر كردن انسان رو مدل كنم !‌ شما ايده اي داريد ؟ ميتونيد بگيد آدم چجوري فكر ميكنه ؟
ساده تر : چجوري يك نفر يك مسئله رياضي رو حل ميكنه ؟؟
مربوط به حافظه است ؟
يا built in equipment درون هر انساني ؟
يا هر دو ؟‌
 

faridbahal

Registered User
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
1,543
لایک‌ها
15
محل سکونت
تهران بــــــــــــزرگ
همه چيز رو با رياضيات ببينيم
اين اصلا امكان نداره كه همه چيز رو با رياضيات و فيزيك حل كرد به طور مثال در فيزيك علت و معلول داريم اما وقتي ابتداي قضيه ي بيگ بنگ رو در نظر بگيريم براش هيچ علتي نميتونيم در نظر بگيريم چرا؟ چون اون موقع اصلا فيزيك نبوده
چجوري يك نفر يك مسئله رياضي رو حل ميكنه ؟؟
مربوط به حافظه است ؟
به نظر من صد در صد مربوط به مغز ميشه
 

mehrdad1355

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 فوریه 2004
نوشته‌ها
3,971
لایک‌ها
30
سن
47
به نقل از faridbahal :
اين اصلا امكان نداره كه همه چيز رو با رياضيات و فيزيك حل كرد به طور مثال در فيزيك علت و معلول داريم اما وقتي ابتداي قضيه ي بيگ بنگ رو در نظر بگيريم براش هيچ علتي نميتونيم در نظر بگيريم چرا؟ چون اون موقع اصلا فيزيك نبوده

به نظر من صد در صد مربوط به مغز ميشه
شاید هم 90% ؟؟؟
 

Pac_ginobat

Registered User
تاریخ عضویت
9 آگوست 2004
نوشته‌ها
608
لایک‌ها
10
محل سکونت
Susa
به نقل از noshin :
سلام
نظر هر انساني محترمه چون از افكار و شعوري كه اهورامزدا ............................................ كار خاصي از جانب اهورا مزدا افريده شده اند ما بايد ه......................ات سيستم اثر گذار هستند
................................... شده و قوانين نوشته شده اي توسط اهورامزداست كه باعث شده هر نمونه اي تنها در محدوده ي قالب خودش قادر به حركت باشه



میگم آبجی !!
ببخشیتاااااا

زرتشتی نیستی!
تو هر جملشا 200 تا اهورا مزدا هست!!


:blink: :blink: :blink:
 

Pac_ginobat

Registered User
تاریخ عضویت
9 آگوست 2004
نوشته‌ها
608
لایک‌ها
10
محل سکونت
Susa
یا پرتقاله!!

:thumbsup::thumbsup::thumbsup::thumbsup::thumbsup::thumbsup:
:thumbsup::thumbsup::thumbsup::thumbsup::thumbsup:
:thumbsup::thumbsup::thumbsup::thumbsup:
:thumbsup::thumbsup::thumbsup:
:thumbsup::thumbsup:
:thumbsup:
 

Gt_Max

Registered User
تاریخ عضویت
13 آگوست 2003
نوشته‌ها
1,663
لایک‌ها
80
محل سکونت
In Your Pantz
به نقل از noshin :
زندگي چه مفهومي داره ؟ همه ي عمر انسان براي بدست اوردن چي صرف ميشه ؟ يك عمر تلاش براي چي ؟ براي سراب ؟ براي يه مشت اهن و تخته كه نتيجه فكر و ابتكار انسانه ؟ صبح تا شب به چي فكر ميكني ؟ به اين كه رنگ سال چيه ؟ بهترين ماشيني كه رو بورسه ؟ متراژ خونه ؟ يا نوع غذايي كه ميخوايي بخوري و خيلي زيادي بشه اينه كه تعطيلات كجا بري ............... ؟ اخرش چي ؟ چي بدست اوردي ؟ هيچي . خيلي بخواي خودتو دلخوش نشون بدي با دو سه تا از دوستات چند دور تو خيابون ميزني بعدش ميري يه بستني ميخوري كه دو روز ديگه سازمان بهداشت ميگه شيرش فاسد بوده !!!! يا ميري پيتزا فروشي يكم خمير كشي ميخوري و بعد ميفهمي قارچاش سمي بوده و كار استكبار جهاني بوده امان از دست اين امريكا كه تو پيتزا فروشي هم دست از سر ما برنمي داره !!!!!!!!! بعدش اخر شب دست از پا درازتر برميگردي و تا خود صبح ميري چت ميكني دلت هم خوشه كه ادم سرزنده اي هستي . بازم شده هيچي . يا مثل يه بچه عاقل و مثلا چيز فهم ، ميري سراغ يه مشت كتاب كه بيشتر نويسنده هاش به چيزيايي كه گفتن يا اصلا اعتقاد نداشتن يا عمل نمي كردن . تازه گيريم خيلي هم پايبند شعاراشون بودن بازم كه چي ؟ كلي زحمت ميكشي ميشيني كه مثلا قوانين اقليدسي رو بفهمي تازه بعدش متوجه ميشي كه اي بابا همه ي قوانينو انيشتن رد كرده بايد بري سراغ فيزيك انيشتين بعد كلي خوندن ، ميري كه استخدام بشي ميفرستنت براي كتابداري تازه ميفهمي كه بيخود هفت هشت سال درس خوندي بعده دو سه سال هم هر چي خوندي يادت ميره !!!!!!!! بازم ميشه هيچي . مثل اينكه يه عمر دنبال باد دويدي
بعد مياي خودتو توجيه كنيو مسئله تمدنو پيش ميكشي كه اي اقا ما با علم و ابتكار و اختراع و چه ميدونم اين چيزا به تمدن عالي دست پيدا كرديم كه در كنار تمدن چند هزار سالمون ديگه اخر كلاسيم . بعد كه ميري تو عمقش ميبيني يه پاي تمدن ميلنگه تنها چيزي كه نمي بيني همين تمدنه !!!!!
بعد مياي يه فكر تازه تو ذهنت خلق كني ميري سراغ يه مفهوم تازه مثل داشتن يه اينده خوب . بعد يه هدف بخودت ميديو خلاصه مثل يك انسان هدفمند و اميدوار شروع به تلاش ميكني نصف راهو نرفته ميفهمي كه اي دل غافل همه چيز از قبل نوشته شده و مو به مو برات رقم خورده و تو فقط مثل يه عروسك داري تو اين دنيا يه تاتر بازي ميكني و وقتي ميرسي به اينجا احساس پوچي ميكني
يك احساس ناخوشايند و درد اور .......................
بعد براي خلاص شدن ، دنبال يه چيز جاودانه ميگردي مثل عشق ، بعد دنبال يه معشوقه ي جاودانه ميگردي آخر سر بر ميگردي دوباره به طرف اوني كه تو را درست كرده همون جاودانه اي كه چنين سرنوشتي رو برات رقم زده و تنها كاري كه ميتوني بكني اينكه خيلي مطيع و ارام با عشقت ، به خودت يه مفهوم تازه ببخشي ................

هي جووني كجايي كه يادت به خرس ... :(
 

bad_lovely

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2004
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
سن
46
محل سکونت
همین گوشه موشه ها
به نقل از noshin :
زندگي چه مفهومي داره ؟ همه ي عمر انسان براي بدست اوردن چي صرف ميشه ؟ يك عمر تلاش براي چي ؟ براي سراب ؟ براي يه مشت اهن و تخته كه نتيجه فكر و ابتكار انسانه ؟ صبح تا شب به چي فكر ميكني ؟ به اين كه رنگ سال چيه ؟ بهترين ماشيني كه رو بورسه ؟ متراژ خونه ؟ يا نوع غذايي كه ميخوايي بخوري و خيلي زيادي بشه اينه كه تعطيلات كجا بري ............... ؟ اخرش چي ؟ چي بدست اوردي ؟ هيچي . خيلي بخواي خودتو دلخوش نشون بدي با دو سه تا از دوستات چند دور تو خيابون ميزني بعدش ميري يه بستني ميخوري كه دو روز ديگه سازمان بهداشت ميگه شيرش فاسد بوده !!!! يا ميري پيتزا فروشي يكم خمير كشي ميخوري و بعد ميفهمي قارچاش سمي بوده و كار استكبار جهاني بوده امان از دست اين امريكا كه تو پيتزا فروشي هم دست از سر ما برنمي داره !!!!!!!!! بعدش اخر شب دست از پا درازتر برميگردي و تا خود صبح ميري چت ميكني دلت هم خوشه كه ادم سرزنده اي هستي . بازم شده هيچي . يا مثل يه بچه عاقل و مثلا چيز فهم ، ميري سراغ يه مشت كتاب كه بيشتر نويسنده هاش به چيزيايي كه گفتن يا اصلا اعتقاد نداشتن يا عمل نمي كردن . تازه گيريم خيلي هم پايبند شعاراشون بودن بازم كه چي ؟ كلي زحمت ميكشي ميشيني كه مثلا قوانين اقليدسي رو بفهمي تازه بعدش متوجه ميشي كه اي بابا همه ي قوانينو انيشتن رد كرده بايد بري سراغ فيزيك انيشتين بعد كلي خوندن ، ميري كه استخدام بشي ميفرستنت براي كتابداري تازه ميفهمي كه بيخود هفت هشت سال درس خوندي بعده دو سه سال هم هر چي خوندي يادت ميره !!!!!!!! بازم ميشه هيچي . مثل اينكه يه عمر دنبال باد دويدي
بعد مياي خودتو توجيه كنيو مسئله تمدنو پيش ميكشي كه اي اقا ما با علم و ابتكار و اختراع و چه ميدونم اين چيزا به تمدن عالي دست پيدا كرديم كه در كنار تمدن چند هزار سالمون ديگه اخر كلاسيم . بعد كه ميري تو عمقش ميبيني يه پاي تمدن ميلنگه تنها چيزي كه نمي بيني همين تمدنه !!!!!
بعد مياي يه فكر تازه تو ذهنت خلق كني ميري سراغ يه مفهوم تازه مثل داشتن يه اينده خوب . بعد يه هدف بخودت ميديو خلاصه مثل يك انسان هدفمند و اميدوار شروع به تلاش ميكني نصف راهو نرفته ميفهمي كه اي دل غافل همه چيز از قبل نوشته شده و مو به مو برات رقم خورده و تو فقط مثل يه عروسك داري تو اين دنيا يه تاتر بازي ميكني و وقتي ميرسي به اينجا احساس پوچي ميكني
يك احساس ناخوشايند و درد اور .......................
بعد براي خلاص شدن ، دنبال يه چيز جاودانه ميگردي مثل عشق ، بعد دنبال يه معشوقه ي جاودانه ميگردي آخر سر بر ميگردي دوباره به طرف اوني كه تو را درست كرده همون جاودانه اي كه چنين سرنوشتي رو برات رقم زده و تنها كاري كه ميتوني بكني اينكه خيلي مطيع و ارام با عشقت ، به خودت يه مفهوم تازه ببخشي ................


ما خانه بدوشان غم سيلاب نداريم!
 
بالا