karkas20
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 16 نوامبر 2009
- نوشتهها
- 23
- لایکها
- 5
- سن
- 33
سلام و خدا قوت به بچه های گل انجمن
بنده 24سالمه و مدرک لیسانس دارم بدون پارتی ، که استخدام شدن من کمی دور از انتظاره.
مدرکم علوم اجتماعی، گرایش پژوهشگریه .( رشته خودم نرم افزار اس پی اس اس داره برای کارهای پژوهشگری و تحقیق ، اما در صورت حرفه ای شدن هم نمی تونی دلتو خوش کنی شرکتی تو را استخدام بکنه)
در این انجمن هم پیشنهاد کار بوده مثل توتون الحمرا ولی ، اوازدهل بود.
چند وقتی چندتا دوستام که داخل شغل فنی هستند بهم پیشنهاد میدن یا بیا پیش خودمون یا خواستی برات کار بجوریم بری یکسال شاگردی.
کارها هم باطری سازی و کلیدسازی و روکش صندلی و دزدگیری هست.
خودم به کامپیوتر یا موبایل علاقه دارم ولی نمی تونم خودما گول بزنم، چون سرمایه زیاد میخواد و ما هم در شرایط خوبی نیستیم که بخوام ریسک کنم..شایدم این علاقه از روی کنجکاوی باشی / چون دیدم دوستایی که رفتن پی علاقه به رشته یا حرفه ای ولی بعد سرد شدن : دی
تا حدودی با خودم کنار امدم که از صفر شروع کنم و این مسیر زندگی که باید پیش رفت، البته گهگداری میرفتیم تو فاز خودخوری ولی بچه های انجمن رو ک میدیدم اکثرا با مدرک، شغلی نتونستند دست و پا کنند و دارند دنبال شغل میگردن، کمی امیداوار شدم.
مشکل من برای انتخاب یک شغل فنی اینه، منی که دست فنیم شایدم چون انجام ندادم میگم، خوب نیست ایا میتونم واقعا یک فنی کار خوب باشم؟؟مثل بعضی کاسبا نشم که بجای تعمیر کردن بزنن یه جای دیگشم خراب کنند.
بعدشم اتفاق هایی که دور و ور زندگی ادم میفته چشم ادم باز میشه، که این زندگی ی روزی ندونسته ، تمومت کنه...مکانیکی را میشناختم که 3سال عقد بود و برای ساختن خونش زحمت میکشید و دوست داشت تا عروسی کردن برن سر خونه ای که ساخته شده ، سنش هم 28سال بود، ولی چندماه پیش فوت کرد ، اینا که دیدم گفتم عجب دنیایی شده.(رفتیم دنبال رمان خخخخ)
و یک خصلت بدی که تو وجودمه، بلندپروازم، و میدونم این خصلت اگر در جهت مثبت باشه خوبه ولی از من یکمی منفیه .
خوشا همون دوران بی ریایی که میرفتم سر بازار نون خونگی میفروختم و ذهن اینقدر درگیر نبود یا با بچه های کوچه چندتا صندوق کنار هم میذاشتیم و پفک و ادامس و بیسکوییت و اب انجیر و لواشک و بادکنک شانسی میفروختیم. تا یکی میومد خرید انگار خدا بهمون دنیا را داده )بعدشم که کاسبی تموم میشد، یا گرگی یا اسم و فامیل یا هفت سنگ یا فوتبال بازی میکردیم.
خب،دوستان بیاید کمک و ما رو به عنوان برادر خودتون بدونید و از تجربه زندگی و شغلی چیزی بلدید بگید...
ممنون همگی
بنده 24سالمه و مدرک لیسانس دارم بدون پارتی ، که استخدام شدن من کمی دور از انتظاره.
مدرکم علوم اجتماعی، گرایش پژوهشگریه .( رشته خودم نرم افزار اس پی اس اس داره برای کارهای پژوهشگری و تحقیق ، اما در صورت حرفه ای شدن هم نمی تونی دلتو خوش کنی شرکتی تو را استخدام بکنه)
در این انجمن هم پیشنهاد کار بوده مثل توتون الحمرا ولی ، اوازدهل بود.
چند وقتی چندتا دوستام که داخل شغل فنی هستند بهم پیشنهاد میدن یا بیا پیش خودمون یا خواستی برات کار بجوریم بری یکسال شاگردی.
کارها هم باطری سازی و کلیدسازی و روکش صندلی و دزدگیری هست.
خودم به کامپیوتر یا موبایل علاقه دارم ولی نمی تونم خودما گول بزنم، چون سرمایه زیاد میخواد و ما هم در شرایط خوبی نیستیم که بخوام ریسک کنم..شایدم این علاقه از روی کنجکاوی باشی / چون دیدم دوستایی که رفتن پی علاقه به رشته یا حرفه ای ولی بعد سرد شدن : دی
تا حدودی با خودم کنار امدم که از صفر شروع کنم و این مسیر زندگی که باید پیش رفت، البته گهگداری میرفتیم تو فاز خودخوری ولی بچه های انجمن رو ک میدیدم اکثرا با مدرک، شغلی نتونستند دست و پا کنند و دارند دنبال شغل میگردن، کمی امیداوار شدم.
مشکل من برای انتخاب یک شغل فنی اینه، منی که دست فنیم شایدم چون انجام ندادم میگم، خوب نیست ایا میتونم واقعا یک فنی کار خوب باشم؟؟مثل بعضی کاسبا نشم که بجای تعمیر کردن بزنن یه جای دیگشم خراب کنند.
بعدشم اتفاق هایی که دور و ور زندگی ادم میفته چشم ادم باز میشه، که این زندگی ی روزی ندونسته ، تمومت کنه...مکانیکی را میشناختم که 3سال عقد بود و برای ساختن خونش زحمت میکشید و دوست داشت تا عروسی کردن برن سر خونه ای که ساخته شده ، سنش هم 28سال بود، ولی چندماه پیش فوت کرد ، اینا که دیدم گفتم عجب دنیایی شده.(رفتیم دنبال رمان خخخخ)
و یک خصلت بدی که تو وجودمه، بلندپروازم، و میدونم این خصلت اگر در جهت مثبت باشه خوبه ولی از من یکمی منفیه .
خوشا همون دوران بی ریایی که میرفتم سر بازار نون خونگی میفروختم و ذهن اینقدر درگیر نبود یا با بچه های کوچه چندتا صندوق کنار هم میذاشتیم و پفک و ادامس و بیسکوییت و اب انجیر و لواشک و بادکنک شانسی میفروختیم. تا یکی میومد خرید انگار خدا بهمون دنیا را داده )بعدشم که کاسبی تموم میشد، یا گرگی یا اسم و فامیل یا هفت سنگ یا فوتبال بازی میکردیم.
خب،دوستان بیاید کمک و ما رو به عنوان برادر خودتون بدونید و از تجربه زندگی و شغلی چیزی بلدید بگید...
ممنون همگی