×) با اجازه ي اساتيد ارجمند , گران قدر و گران سنگ ... اجازه اي ميخواهم ما هم
" بوقي" بنوازيم بلكم باعث پريدن خواب از سر بعضي عزيزان عزيز , گردد ...
آن عزيزان كه گاه و بي گاه علاقه اي وافر , به پراندن و نوازش خواب ناز مردمان نازنين و
بي آزار اين مرز و بوم از خود نشان ميدهند ...
××) اين مطالب به نقل از استاد و محقق والا مقام , جناب دكتر " جابري عناصري "
استاد بزرگوار و فرزانه بيان ميگردد , اميد آنكه , اين عزيزان متاثر از آثار عزيز استاد معزز گرديده و
ذره اي در ذهن خود جويند , تا يابند , چه بسا كمي تكان تكان خورده :blink: بر سر عقل آيند :
×××) در گذشته هاي بس دور , پس از گذشت 11 ماه و اندي استفاده ي دائم از آتشكده ها و اجاق ها ...
نيازي عجيب به نظافتي عظيم براي مردمان احساس ميگرديد ... لاجرم به همين سبب
دوشنبه ي ( دقيقا دوشنبه ) آخر هر سال , آتش تمامي آتشكده ها و اجاقها كه 11 ماه و اندي
بر افروخته مانده بودندي و همي خاكستري شگرف در آنها لانه نموده بود ...
خاموش ميگرديد و در ميدان بزرگ شهر , هفت تپه و كپه ( عدد مقدس ايرانيان و ... )
بر پا ميشد و فردي به نام " آتش افروز" آن تپه هاي خاكستري خاكستر نشان را همي ميسوزاندي و
دور آن , زماني هم به شور و شادي سپري ميگشت ...
( مشخصا , مشخص است كه به هنگام بر افروختن اين آتش شعله ور , نه 110 با باتوم , از
اين آيين استقبال مينمود ! و نه " آتش نشاني اي" به محل حادثه اعزام ميگرديد ! ( تا بالاخره پس از
3 و نيم ساعت به محل حادثه رسيدن فرمايند ) ...
و نه مردم آزاري اي در بين بود و نه لعن و نفريني كه : " پسره ي عوضي كثافت ! .... مگه خودت
خار _ مادر نداري ؟؟! :hmm: :blink: ... بي ناموس ! بي شعور ! ... بي ........ !
)
همچنين , مراسم هاي پر شور و نشاط و خير خواهانه ي ديگري نيز در همين ايام اجرا
ميگرديد ... از جمله ي آنها : مراسم " قاشق زني " , " فال گوش " و " شال اندازي " ...
كه هر كدام دنياي شيرين و سرگرم كننده ي خاص خود را داشت ...
نه رنگ بود , نه ريا و نه اينهمه ظاهر سازي و ظاهر فريبي براي لحظات
كوتاهي كه گرد هم مي نشينيم تا پس از بوقي به خاطر آوريم كه : " آري , فلاني يار
خوبي بود و من قدرش ندانستم " !
نا گفته پيداست اين تنها بخش بسيار سطحي و ناقصي از اين آيين و
سنت غني و قوي ايران و ايراني است .... به اميد آنكه از اين مجال استفاده اي
هر چند مختصر شده باشد ... و به اميد هدايت تمامي غافلان !
نوروزتان پيروز .... ديروزتان امروز .... امروزتان آنروز ! ... آنروزتان امروز ... امروزتان پيروز !
---------------------------------------
××) همچنين استاد " جابري عناصري " معتقد است : " نه آنان كه ترقه , ترق ترق ميكنند
ميدانند براي كه و چه ميكنند اينرا و نه آن پليسي كه با چماق ميزند ميداند چرا و به چه
دليل , با " باتوم" مينوازد ديگران را!