من قسمتی از زندگینامه ام رو بگم در مورد دوستانی که بیکار نشستن کنج خونه منتظرن از آسمون کار بیاد براشون
من اوایل دهه هشتاد دانشجوی کامپیوتر بود از همون اول که دانشگاه قبول شدم از طرف چند نفر از فامیل ودوست و آشنا قول کار دولتی و توپ بهم دادن از شوهر خاله هام که قول استخدام در بانک و داده پردازی بهم دادن تا شوهر خواهر خودم که قول شرکت نفت و..بهم داده بود این بود که در زمان دانشجویی هیچ وقت غصه بیکار موندن نداشتم و کلی هم پز به دوستام میدادم که من کارم رزرو هست و به محض فارغ التحصیلی میرم پشت میزم میشینم و..(سربازی هم معاف شده بودم آخه) اقا چهار پنج سال دانشگاه تموم شد و ما هی منتظر بودیم ببینیم کدوم کار زودتر ردیف میشه ولی انگار که نه انگار تموم اونایی که در طول این سالها کلی قمپز در کرده بودن برای من و خانواده ام اصلا به روی مبارک هم نمی اوردن که کلی وعده و وعید دادن به من..اصلا حرفش هم دیگه پیش نمیکشیدن
خلاصه چند ماه به بیکاری و انتظار گذشت تا بالاخره به خودم و خانواده ام ثابت شد آبی از اینها گرم نمیشه این بود که تصمیم گرفتم بیفتم دنبال کار.
روزنامه همشری رو باز کردم و تو فیلد مهندس کامپیوتر رو میگشتم میدیدیم تخصص هایی که ازش اسم میبرن رو من حتی اسمشون هم نشنیدم! نا امیدی و عصبانیت داشت دیوونه ام میکرد.قید رشته تخصصی خودم رو زدم گشتم یه کار فروشندگی پیدا کردم توی یه فروشگاه برند که شعبه های زیادی تو ایران داشت.ساعت کاریش 12 ساعت در روز حتی روزهای تعطیل و حقوقشم هم نصف حقوق وزارت کار(150 تومن سال 86)!! ولی محیط خوب دوستانه ای داشت و توی یه پاساژ شیک بالا شهر بود..
به کارم ادامه میدادم در واقع فقط روزها رو میگذروندم چون نه بیمه بودم که سابقه ای برام بشه نه حقوقی میگرفتم که بتونم پس انداز کنم..حدود 7 ماه به این کار ادادمه دادم تا این که مالک این مجموعه تصمیم گرفت توی یکی از شهر ها شعبه جدید بزنه و میخواست یکی از بچه های مجموعه رو که به کار وارد هست رو بفرسته اونجا..خلاصه اش کنم که در نهایت من برای اون شعبه شهر انتخاب شدم (هیچوقت فکرش هم نمیکردم)زمانی که حقوقم تو تهران 150 تومن بود قرار شد با 450 تومن + هزینه خورد و خوراک و 3 در صد از سود فروش ماهیانه مسولیت اون شعبه رو به من بدن(توجه کنید که من فقط یک فروشنده ساده تو تهران بودم نه چیز دیگه)
خلاصه حدود یکسال ونیم رفتم شهرستان و تونستم کلی پول پس انداز کنم تا اینکه تصمیم گرفتم به رشته تحصیلی خودم برگردم.با پولی که جمع کرده بودم رفتم دوره mcse ثبت نام کردم بعد هم خدا خواست توی شرکتی کار پیدا کردم و از ون موقع به بعد از نظر کاری هر روز پیشرفت داشتم الان علاوه بر کار اصلیم به دو تا شرکت دیگه هم قراردد ساعتی دارم..
این همه داستان تعریف کردم برای اینکه دوستانی که با مدرک دانشگاهی بیکار موندن بدونن برای شروع باید از هر جایی که میشه اقدام کرد..نشستن تو خونه جز نا امیدی و بدبختی چیزی نیماره.
هر کاری هر فرصتی درهای زیادی رو به روی شما باز میکنه نگید من اگه برم کارگر بشم تا آخرش همینم و پیشرفت نیمکنم کسی که تحصیلات و انگیزه داره بالاخره راه پیشرفت رو پیدا میکنه..
من اوایل دهه هشتاد دانشجوی کامپیوتر بود از همون اول که دانشگاه قبول شدم از طرف چند نفر از فامیل ودوست و آشنا قول کار دولتی و توپ بهم دادن از شوهر خاله هام که قول استخدام در بانک و داده پردازی بهم دادن تا شوهر خواهر خودم که قول شرکت نفت و..بهم داده بود این بود که در زمان دانشجویی هیچ وقت غصه بیکار موندن نداشتم و کلی هم پز به دوستام میدادم که من کارم رزرو هست و به محض فارغ التحصیلی میرم پشت میزم میشینم و..(سربازی هم معاف شده بودم آخه) اقا چهار پنج سال دانشگاه تموم شد و ما هی منتظر بودیم ببینیم کدوم کار زودتر ردیف میشه ولی انگار که نه انگار تموم اونایی که در طول این سالها کلی قمپز در کرده بودن برای من و خانواده ام اصلا به روی مبارک هم نمی اوردن که کلی وعده و وعید دادن به من..اصلا حرفش هم دیگه پیش نمیکشیدن
خلاصه چند ماه به بیکاری و انتظار گذشت تا بالاخره به خودم و خانواده ام ثابت شد آبی از اینها گرم نمیشه این بود که تصمیم گرفتم بیفتم دنبال کار.
روزنامه همشری رو باز کردم و تو فیلد مهندس کامپیوتر رو میگشتم میدیدیم تخصص هایی که ازش اسم میبرن رو من حتی اسمشون هم نشنیدم! نا امیدی و عصبانیت داشت دیوونه ام میکرد.قید رشته تخصصی خودم رو زدم گشتم یه کار فروشندگی پیدا کردم توی یه فروشگاه برند که شعبه های زیادی تو ایران داشت.ساعت کاریش 12 ساعت در روز حتی روزهای تعطیل و حقوقشم هم نصف حقوق وزارت کار(150 تومن سال 86)!! ولی محیط خوب دوستانه ای داشت و توی یه پاساژ شیک بالا شهر بود..
به کارم ادامه میدادم در واقع فقط روزها رو میگذروندم چون نه بیمه بودم که سابقه ای برام بشه نه حقوقی میگرفتم که بتونم پس انداز کنم..حدود 7 ماه به این کار ادادمه دادم تا این که مالک این مجموعه تصمیم گرفت توی یکی از شهر ها شعبه جدید بزنه و میخواست یکی از بچه های مجموعه رو که به کار وارد هست رو بفرسته اونجا..خلاصه اش کنم که در نهایت من برای اون شعبه شهر انتخاب شدم (هیچوقت فکرش هم نمیکردم)زمانی که حقوقم تو تهران 150 تومن بود قرار شد با 450 تومن + هزینه خورد و خوراک و 3 در صد از سود فروش ماهیانه مسولیت اون شعبه رو به من بدن(توجه کنید که من فقط یک فروشنده ساده تو تهران بودم نه چیز دیگه)
خلاصه حدود یکسال ونیم رفتم شهرستان و تونستم کلی پول پس انداز کنم تا اینکه تصمیم گرفتم به رشته تحصیلی خودم برگردم.با پولی که جمع کرده بودم رفتم دوره mcse ثبت نام کردم بعد هم خدا خواست توی شرکتی کار پیدا کردم و از ون موقع به بعد از نظر کاری هر روز پیشرفت داشتم الان علاوه بر کار اصلیم به دو تا شرکت دیگه هم قراردد ساعتی دارم..
این همه داستان تعریف کردم برای اینکه دوستانی که با مدرک دانشگاهی بیکار موندن بدونن برای شروع باید از هر جایی که میشه اقدام کرد..نشستن تو خونه جز نا امیدی و بدبختی چیزی نیماره.
هر کاری هر فرصتی درهای زیادی رو به روی شما باز میکنه نگید من اگه برم کارگر بشم تا آخرش همینم و پیشرفت نیمکنم کسی که تحصیلات و انگیزه داره بالاخره راه پیشرفت رو پیدا میکنه..