برگزیده های پرشین تولز

کلمه روشن فکر رو تعریف کنید

'golsa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2008
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
7
سن
38
محل سکونت
tehran.yusef abad
روشنفکر یعنی کسی که چیزهایی که دیگرون نمی فهمند را می فهمه

بله درسته فکر کنم تعریف ساده و مفیدی بود

من این همه حرف زدم همین رو بگم ولی نگفتم!

البته فکر کنم افق دید باز داشتن هم باشه

شاید روشن فکری مخالف کلمه کوته فکری باشه

در هر حال خیلی ها هستن که از این کلمه خوششون نمی یاد
 

Wiseman

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
29 ژوئن 2007
نوشته‌ها
3,677
لایک‌ها
138
سن
36
محل سکونت
Meet Me in St. Louis
گلسا ، بیخیاله این حرفا !! ایول اواتور !!!
30a7rdg.gif
 

'golsa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2008
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
7
سن
38
محل سکونت
tehran.yusef abad
معمولا کسی که همه چیز رو که اطرافش میگذره زیر نظر داره و در موردشون فکر میکنه. معمولا به ذهنش ایده های جالب خطور میکنه و اغلب اوقات هم راه حل برای اغلب مشکلات پیشنهاد میده.

..............


جدای این بحث مگه قرار نبود شما تا سال جدید تاپیک نزنی راحت باشیم یخده؟ :D

ای وای به روشن فکر ها حسودیم شد منم فکر کنم باید اینطوری بود
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
معنی کلمه ی روشنفکر کاملا مشخصه! یعنی کسی که فکرش روشنه و زوایای دیدش تاریک و بسته نیست .
ضمنا روشنفکری هیچ ربطی به پیشرفت علم نداره.چون در تمام ادوار تاریخ افرادی بودن که فکرشون روشن تر از بقیه بوده و در زمان خودشون اغلب درک نمیشدن،اونا روشنفکر زمان خودشون محسوب میشن.پس مفهوم روشنفکری در چارچوب زمان تعریف میشه،یعنی آدمی که 20 سال پیش روشنفکر بوده ممکنه در حال حاضر کوته فکر و یا کهنه فکر محسوب بشه!البته اگه فکرشو به روز نکنه.و معمولا به دانشمندان نمیگن روشنفکر.این کلمه فقط برای اندیشمندان استفاده میشه .
 

'golsa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2008
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
7
سن
38
محل سکونت
tehran.yusef abad
این که ربطی به پیشرفت علم نداره رو تا حدی قبول دارم

اما روشن فکری باز کردن مسائله روز مرس

نمی شه گفت چیزی جدا از مردم اطرافمون و مشکلاتشون بودنه
 

prsiangame

Registered User
تاریخ عضویت
7 آگوست 2007
نوشته‌ها
432
لایک‌ها
24
روشنفکر یعنی کسی که چیزهایی که دیگرون نمی فهمند را می فهمه

اصلا با این تعریف موافق نیستم حرف شما مثال ادمهایی هست که ادعای خواص بودن دارن و خیلی ادعا. و برای اثبات خودشون دیگران رو نفهم می دونن
تصحیح حرف شما
روشن فکر یعنی کسی که از به معانی چیزهایی که دیگران پذیرفته اند به شکل مترقی و در جهت پیشرفت بشر نگاه کردن و تصحیح کردن انها
 

sokOoooot

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
26 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,254
لایک‌ها
77
محل سکونت
این بود تمام ماجرای من و او
روشنفکری یعنی اینکه این تاپیک بره به بخش فرهنگ و بعد دوباره بر گرده به گفتگوی آزاد
icon10.gif


( همین تاپیک بود دیگه یا من عوضی گرفتم :f34r:به هر حال اینم تعریف من بود:lol: )
 

'golsa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2008
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
7
سن
38
محل سکونت
tehran.yusef abad
بچه ها من دچار پارادوکس شدم

بالاخره نفهمیدم روشن فکر با بقیه ادم ها فرق می کنه یا نه؟

مسایل روزمره رو می شکافه یا نه؟

خلاصه هنوز مسئله شفاف نشد
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
بچه ها من دچار پارادوکس شدم

بالاخره نفهمیدم روشن فکر با بقیه ادم ها فرق می کنه یا نه؟

مسایل روزمره رو می شکافه یا نه؟

خلاصه هنوز مسئله شفاف نشد
مسلمه که روشنفکر با بقیه فرق داره،و در اکثر موارد از نظر مردم مطروده!
دقیقا روشنفکر منحصر به زمانه و مسا ئل روز رو مطرح میکنه اما به شکلی نو و به خاطر همینم از درک افراد عادی خارج میشه!
 

'golsa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2008
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
7
سن
38
محل سکونت
tehran.yusef abad
پس روشنفکر بودن نوعی قدرت و استقامت می خواد و کار هر کسی نیست که

راهی رو دنبال کنه که اکثریت از درکش عاجزن
 

pirmard

Registered User
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
5
در مورد اون کتابی که بالا اسمشو برده بودم اینا رو توی نت پیدا کردم :


وظيفه روشنفکر؟
از کتاب در دفاع از روشنفکران نوشته ژان پل سارتر – ترجمه رضا سيد حسيني
مستقيم ترين دشمن روشنفکر کسي است که من او را روشنفکر قلابي مينامم- و "نيزان" سگ پاسبان ميناميد-و از جانب طبقه مسلط اغوا شده است تا به دلايلي که ادعاي جدي بودن دارد، يعني ظاهرآ محصول روش هاي دقيق عملي جلوه ميکند ، از ايدئو لوژي جزئي گرا دفاع ميکند.جنبه مشترکي که اينها با روشنفکران حقيقي دارند اين است که در واقع مانند آنها، کارشناسان دانش عملي هستند.تصور اين نکته بسيار ساده است که روشنفکر قلابي موجودي خودفروخته است، امآ براي اينکه طبق عادات معمول با اين مسئله زياد ساده لوحانه برخورد نکنيم،بهتر اين است آن بازاري را که از کارشناس دانش عملي يک روشنفکر قلابي ميسازد، بشناسيم.ميتوان گفت که عده اي از کارکنان مادون روبنا ها، احساس ميکنند که منافع آنها به منافع طبقه حاکم وابسته است – و اين درست است- و نمي خواهند جز اين چيز ديگري احساس کنند- و اين يعني حذف خلاف اين مطلب، که آن هم درست است.
به تعبير ديگر ، آنها نميخواهند بي خويشتني انسانهايي را که هستند و يا ميتوانند باشند بپذيرند، بلکه فقط قدرت صاحب منصبان را مي پذيرند (که خودشان هم هستند). پس چهره روشنفکر به خود ميگيرند و مثل او اعتراض به ايدئولوژي طبقه حاکم را آغاز ميکنند.امآ اين اعتراض نيز تقلبي است و به صورتي فراهم آمده است که به خودي خود تحليل ميرود و در نتيجه نشان ميدهد که ايدئولوژي حاکم در برابر هرگونه اعتراضي مقاوم است. به عبارت ديگر،روشنفکر قلابي ، مثل روشنفکر واقعي "نه" نمي گويد ، بلکه " نه، ولي...." را رواج ميدهد.يا "ميدانم ، امآ..." را.اين دلايل ، روشنفکر واقعي را به شدت آشفته مي کند، زيرا خود او- به عنوان صاحب منصب – ميخواهد که آنها را در اختيار بگيرد و بر ضد هيو لايي که هست- و به نفع کارشناس خالص – به کار ببرد.امآ به ضرورت مجبور است که آنها را انکار کند، دقيقآ از اين رو که از هم اکنون او هيولايي است که آنها نمي توانند متقاعدش کنند. پس او دلايل "اصلاح طلبان" را بشدت رد ميکند و با طرد آنها ، خود او پيوسته راديکال تر ميشود . عملآ راديکاليسم و اقدام روشنفکري يک مفهوم دارند و دلايل معتدل اصلاح طلبان است که روشنفکر را به ضرورت – به اين راه مي کشاند و به او نشان مي دهد(دو راه بيشتر ندارد) يا بايد حتي با اصول طبقه حاکم جنگيد يا با تظاهر به اعتراض ، به آن خدمت کرد.



شايد بهتر بود که من خلاصه اي از متن سخنراني روشنفکر کيست؟ سارتر را در ابتداي متن ميآوردم. در اين سخنراني سارتر در مورد اتهاماتي که به روشنفکران زده ميشود ، مانند محافظه کاري، آسيب رساني به مملکت ،جزميگري،ضد اخلاق بودن، فضول بودن ، تجاوز از صلاحيت ها و ... توضيح ميدهد. ميگويم "توضيح" چون مانند پويان معتقدم که سارتر، اين تضاد با روشنفکري را در جهت شناخت اين پديده استفاده ميکند، او دفاع نميکند. يعني از حرف زوربا براي شناخت بيشتر و بهتر خودش استفاده ميکند - پس اين تضادي دياليکتيکي در جهت شناخت است و امآ تضاد اين دو چيست؟ البته از ديد من.
درونمايه حرف زوربا"آگاهي درجريان پراکسيس اجتماعي" است و درونمايه حرف سارتر "احساس وظيفه" است. زوربا با لاقيدي اش خود را متعهد به وظيفه اي فراتر از پراکسيسي که در آن قرار دارد نمي بيندولي سارتز خود جوهره"احساس مسئوليت" است. هر چند وجود زوربا که تبلور آگاهي اجتماعي است نقطه آغازي براي انديشه سارتر است ولي سارتر را نه آگاهي بلکه شناخت موقعيت تراژيکي که انسان معاصر پس از کسب آگاهي در آن قرار ميگيرد ، به حرکت وامي دارد.
زوربا شروع انديشه سارتر است ولي سارتر که مارکس را مرشد خود مي داند، ميبايست از زوربا گذر کند تا بتواند فراتر از منافع طبقاتي اش که نا خواسته او را در چهارچوب يک تکنوکرات ساده به بند ميکشد ، حرکت کند و بعنوان يک روشنفکر که خود داعيه بي طبقه بودنش را دارد - در جهت تغيير جهان گام بردارد.
حتمآ ميگويي اگرقرار باشد که کسي جهان را تغيير دهد حتمآ اسمش زوربا است – خوب اين موهبتي است که زوربا دارد و سارتر در پي کسب آن است ولي سارتر موهبتي ديگر دارد که آن اسمش" ابزار لازم براي گسترش آگاهي" است.البته به قول نانا بواسطه جمله اي از هدايت نبايد با افکار زياد ور رفت-چون فکر وقتي با ارزش است که با زندگي مرتبط باشد ووقتي در ذهن متفکرکهنه ميشود، ارتباطش را با زندگي از دست ميدهد و از محتوي هم خالي ميشود.

http://cheguara.blogspot.com/2004/11/blog-post_05.html
 

'golsa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2008
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
7
سن
38
محل سکونت
tehran.yusef abad
سارتر موهبتي ديگر دارد که آن اسمش" ابزار لازم براي گسترش آگاهي" است.البته به قول نانا بواسطه جمله اي از هدايت نبايد با افکار زياد ور رفت-چون فکر وقتي با ارزش است که با زندگي مرتبط باشد ووقتي در ذهن متفکرکهنه ميشود، ارتباطش را با زندگي از دست ميدهد و از محتوي هم خالي ميشود.

از این تیکش خیلی خوشم اومد
 
بالا