• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

گنجينه معاصرین

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
چندمین هزار امید بنی آدم

گفتم که مژده بخش دل خرم است این
مست از درم در آمد و دیدم غم است این
گر چشم باغ گریه ی تاریک من ندید
ای گل ز بی ستارگی شبنم است این
پروانه بال و پر زد و در دام خوش خفت
پایان شام پیله ی ابریشم است این
باز این چه ابر بود که ما را فرو گرفت
تنها نه من ، گرفتگی عالم است این
ای دست برده در دل و دینم چه می کنی
جانم بسوختی و هنوزت کم است این
آه از غمت که زخمه ی بی راه می زنی
ای چنگی زمانه چه زیر و بم است این
یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی
چندمین هزار امید بنی آدم است این
گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت
آری سیاه جامه ی صد ماتم است این

هست ای ساقی

شکوه جام جهان بین شکست ای ساقی
نماند جز من و چشم تو مست ای ساقی
من شکسته سبو چاره از کجا جویم
که سنگ فتنه سر خم شکست ای ساقی
صفای خاطر دردی کشان ببین که هنوز
ز داشت نکشیدند دست ای ساق ی
ز رنگ خون دل ما که آب روی تو بود
چه نقش ها که به دل می نشست ای ساقی
درین دو دم مددی کن مگر که برگذریم
به سر بلندی ازین دیر پست ای ساقی
شبی که ساغرت از می پر است و وقت خوش است
بزن به شادی این غم پرست ای ساق ی
چه خون که می رود اینجا ز پای خسته هنوز
مگو که مرد رهی نیست ، هست ای ساقی
روا مدار که پیوسته دل شکسته بود
دلی که سایه به زلف تو بست ای ساقی
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
اشعر ابنهاج به راستی از احساس لبریز است!

بانگ دریا

سینه باید گشاده چون دریا
تا کند نغمه ای چو دریا ساز
نفسی طاقت آزموده چو موج
که رود صد ره و بر اید باز
تن توفان کش شکیبنده
که نفرساید از نشیب و فراز
بانگ دریادلان چنین خیزد
کار هر سینه نیست این آواز

داستانی دیگر

روی تو گلی ز بوستانی دگرست
لعل لبت از گوهر کانی دگرست
دل دادن عارفان چنین سهل مگیر
با حسن دلاویز تو آنی دگرست
ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار
کاین عشق من و تو داستانی دگرست
چو نی نفس تو در من افتاد و مرا
هر دم ز دل خسته فغانی دگرست
تیر غم دنیا به دل ما نرسد
زخم دل عاشق از کمانی دگرست
این ره تو به زهد و علم نتوانی یافت
گنج غم عشق را نشانی دگرست
از قول و غزل سایه چه خواهی دانست
خاموش که عشق را زبانی دگرست
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
اینه در اینه

مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا
سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم ، گریه ی خندیده منم
یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا
کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من
اینه در اینه شد ، دیدمش ودید مرا
اینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق ملک
گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم ، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا

ازلی

چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق کهن باشی
به سان سبزه پریشان سرگذشت شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر ، هیهات
که بر مراد دل بی قرار من باشی
تو را به ایینه داران چه التفان بود
چنین که شیفته ی حسن خویشتن باشی
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
وگرنه از تو نیاید که دلشکن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی
ز چاه غصه رهایی نباشدت ، هر چند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه که فریاد بلبل از خامی ست
چو شمع سوخته آن به که بی سخن باشی
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
آواز ماه

می گذرد آن بت ناز آفرین
در دل عشاق نیاز آفرین
زیر بغل تنگ فشرده کتاب
عمر مرا جلوه دهد در شتاب
زلف رها کرده به رخ ناز را
سایه زده نرگس غماز را
خرمن مو ریخته بر شانه ها
کرده پریشان دل دیوانه ها
فربه و پرورده تن ، اما چنان
که ش به تناسب نرسیده زیان
بر تنش آن نرم کتان سفید
جامه ی مهتاب بر اندام بید
پیرهنش تنگ فشرده به تن
لطف تنش برده دل از پیرهن
تافته ی بر چهره ی وی آفتاب
گونه ی مس یافته آن سیم ناب
سینه ی چون اینه تابان او
تافته از چک گریبان او
نرم برون آمده از آستین
بازو یا مرمر و عاج است این
گردن سیمینش چون شیر پک
زیر گلو اینه ی تابنک
لعلش چون شهد و شکر دلپذیر
چشمش آهو روش و شیر گیر
ساقش افسون گر و آشوب ساز
بر سر آن دامان در رقص و ناز
گونه اش از تاب گل انداخته
رخ چو دل سوختگان ساخته
طرفه غزالی ست همه لطف و ناز
از غزل سایه بود بی نیاز
شعر مرا از رخ او آبروست
شعر مجسم قد و بالای اوست
دختر دانش طلب مکتبی
وین همه رعنایی و شیرین لبی
شب شده و شیفته ای بی قرار
رفته پی دل به سر کوی یار
سایه صفت در بن دیوار او
مانده در اندیشه ی دیدار او
و آن با عاشق کش عابد فریب
فارغ ازین منتظر ناشکیب
آمده بنشسته لب پنجره
فتنه به پا کرده ازین منظره
در رخ مه یافته دل خواه را
سر داده نغمه ی ای ماه را
زهره بدان نغمه شده پای کوب
آمده در رقص دل سنگ و چوب
باد پریشان دل و سودا زده
چنگ در آن زلف دل آرا زده
بویی دزدیده از آن گیسوان
تا بر گل ها ببرد ارمغان
ماه بر او خیره و دلباخته
پیش جمالش سپر انداخته
واله ی آن دلبر ترسا شده
عشق در او طاقت فرسا شده
طرفه پلی ساخته از خشت سیم
تا برد این نغمه به گوشش نسیم
ماه بر او خیره شد او به ماه
آه چه غوغاست درین دو نگاه
چشمش بیماروش و نیم خواب
سایه ی مژگان زده بر آفتاب
لب به هم آورده و خامش شده
نغمه و آواز فراموش شده
خوش به هم آمیخته ناز و نیاز
رفته در اندیشه ی دور و دراز
رنگ ز روی مه گردون پرید
گشت پریشان و هراسان دوید
دید که از اشک رخش تر شده
لاله ی رویش ورق زرد شده
حوله فرستاده به دست صبا
گفت رخش پک کن ای مرحبا
یار من و جان جهان است این
چشم و چراغ و دل جان است این
خیز و ز نازک بدنش ناز کش
تا نخورد غصه دل نازکش
آه ازین ماه بدارید دست
دختر عاشق کش عاشق شدست
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
آينه در آينه

همه چیز درباره

اميرهوشنگ ابتهاج (سایه)

برگرفته شده از سارا شعر

sayeh.jpg


اميرهوشنگ ابتهاج (هـ. الف. سايه) شاعر و اديب
- متولد ۱۳۰۶ رشت
- پايان تحصيلات متوسطه در زادگاه
- چاپ اولين مجموعه اشعار با نام "نخستين نغمه ها" در رشت ۱۳۲۵ كه در قالب شعر كلاسيك بود
- انتشار مجموعه "سراب" نخستين تجربه در زمينه شعر نو ۱۳۳۰ انتشارات صفى على شاه
- انتشار اولين مجموعه از سياه مشق دربرگيرنده شعرهاى ۲۵ تا ۲۹
- انتشار مجموعه "شبگير" ۱۳۳۲ نشر توس و زوار
- انتشار مجموعه "زمين" ۱۳۳۴ انتشارات نيل
- "چند برگ از يلدا" مجموعه شعر، تهران ۱۳۳۴
- "يادگار خون سرو" ۱۳۶۰
- انتشار مجموعه "سياه مشق" ۱ و ۲ و ۳ شامل مجموعه غزليات، رباعى ها، مثنوى ها، دوبيتى و قطعه
- سرپرست واحد موسيقى راديو حدفاصل ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶
- مدير برنامه هاى جاودان موسيقى راديو: گل هاى تازه و گلچين هفته
- پايه گذار گروه موسيقى چاووش
متشكل از بهترين موسيقيدانان مركز حفظ و اشاعه، محمدرضا لطفى، شجريان و... كه سروده هاى انقلابى اش درآستانه انقلاب، بر حافظه همگان نقش بسته است.


- سرودن ترانه هاى جاويدانى همچون "تو اى پرى كجايى" با صداى قوامى و ديگران
- انتشار مجموعه "آينه در آينه" گزيده اشعار به انتخاب دكترمحمدرضا شفيعى كدكنى ۱۳۶۹ كه تاكنون از چاپ دهم نيز گذشته است.
- تصحيح ديوان حافظ با نام "حافظ به سعى سايه" كه از معتبرترين تصحيحات ديوان خواجه است.
درباره شعر گفته اند كه بايد انعكاس صداى روزانه باشد. سايه اى از واقعيت بنمايد و فراتر از زمان و زمانه خود پيش برود. دراين تعريف مسلماً شعر شعراى بسيارى از دوران معاصر گنجانده مى شود. با اين همه اما در ميان نام هاى ريز و درشتى كه در صد سال اخير سنگ بزرگ شعر را به پيش كشانده اند، نام هايى هستندكه هم عوام مى شناسندشان و هم خواص. هوشنگ ابتهاج يا به قول خودش (ه- .ا.سايه) در اين ميان شايد زبانزدترين و سرشناس ترين شاعر دوران ما باشد. كسى كه بزرگان ادب و ادبيات اورا "حافظ زمانه" ناميده اند به قدرى در ميان لايه ها و طبقات گوناگون مردم و جامعه كاهش نفوذ داشته كه از امى وعامى تا ملا و مكلا مى شناسندش و شعرش را از برند.
اين البته هنر اوست. هنر والاى فرزند زمان خويشتن بودن ودر زمانهاى فرار و زيستن.
شعر ابتهاج آينه اى را مى ماندكه شايد تا نسل ها بعد بشود خود را درقاب كلماتش ديد.
شعر ابتهاج داراى ابعاد و گستردگى بسيار است. ابتهاج از شعر به اشكال گوناگون استفاده مى كند. چنانكه زمانى شعر او داراى پيچيدگى هاى زبانى و هنرى است و زمانى ديگر براى بيان افكارش از شعر استفاده مى كند. گاهى شعر براى ابتهاج نقش يك رسانه را دارد كه آگاهى مى دهد و گاهى تصوير وتصاوير ذهن خلاق و بسيط اوست. به يك معنا امير هوشنگ ابتهاج يا همان ه-. ا.سايه با شعر زندگى كرده . شعر هم هنر اوست و هم ابزار اوبه عنوان يك روشنفكر كه در اجتماع اثرگذارى مى كند. با اين وصف ابتهاج شعر را از زواياى متعدد مى بيند و از هر زاويه هم با آن يك نوع برخورد مى كند. گاه دقت او در خدمت ترانه است، ترانه هايى كه به حافظه تاريخى مردم گره خورده اند مثل "تو اى پرى كجايى" و گاه ذوق اش حسرت جوانى و حكمت پيرى را متصور مى شود و گاه شعرش اندرز است و آگاهى. در واقع شعر ابتهاج منشورى است از هر زاويه كه درنور قرار مى گيرد به يك رنگ در مى آيد و اين همان ويژگى است كه شعر حافظ و شور مولانا را جاودانه كرده است. از اين منظر شايدعنايت ابتهاج به غزل و قصيده ارادت او به حافظ است. گرچه شور مولانا در ميان اغلب غزل هاى او موج مى زند.
ارادت و جان نثارى ابتهاج به حافظ را مى توان در كتاب ژرف و گرانبارش "حافظ به سعى سايه" ديد. كه در آن نگاه پژوهنده يك شاعر مسلط و بسيط بر غزل و قصيده وكلام را مى بينيم كه توانسته با اعراب گذارى هاى دقيق و مطنطن و قياس نسخه هاى متعدد خطى اختلاف ميان نسخ گوناگون را كشف كند و با درك وآشكار ساختن واژه هاى مشكوك موضوعات پيش پا افتاده حافظ شناسان را رفع و رجوع كند ونگاهى تازه به همراه درايتى تمام ناشدنى و زوال ناپذير حافظ پژوهان عرضه كند. از اين نظر "حافظ به سعى سايه" نقطه پايانى براى بسيارى از مباحث حافظ پژوهشى و نقطه آغازى براى مباحث تازه است.
شايد بتوان مدعى شد كه درميان تمام قالب هاى شعر فارسى، ارادت ابتهاج به غزل بيش از ساير قالب هاست. چه غزل ازمنظر او بامفاهيم بلندى كه ايرانى جماعت قرنها با آن زيسته است و با آن نفس كشيده از قبيل عشق و رندى و قلندرى و ملامت ومرگ آگاهى و... در آميخته است وآنقدر اين كلمه جامد نزد شاعران، شخصيتى دارد كه رفتار خاص خود را مى طلبد.
هنر ابتهاج و همقطارانش در مورد غزل آن است كه آنها غزل را از روح بى زمان ايرانى اش خالى كرده اند و روح زمانمند خود را بر آن دميده اند و از اين منظر شايد ابتهاج با اشعار نئوكلاسيك سياسى - عرفانى اش تلاش مى كند تا پيش از آنكه شاعر بودن خود را به رخ مخاطب بكشد، انسان بودن و انسان قرن بيست و يكمى بودن خودرا به غزل بدمد و به دليل ارج نهادن او به روح ايرانى غزل است كه همه و همه او را مى شناسند يا لااقل شعرى از او شنيده اند و شعرى از او خوانده اند.
مكن است گفته شود كه دليل نفوذ اشعار ابتهاج در ميان طبقات مختلف اجتماعى و دو، سه نسل گذشته و امروز توسل خوانندگان موسيقى به اشعار اوست. اين جمله غلطى نيست و ادعاى بى راهى نمى نمايد. اما بايد اضافه كرد كه تسلط و مهارت وشناخت ابتهاج بر موسيقى چنان است كه با اشعارش بارها به موسيقيدانهاى ايرانى بويژه موسيقيدانان سرشناسى چون محمدرضا شجريان و لطفى و... جهت واقعى را نمايانده. و اين كار او نه از طريق زد و بند و نصيحت ونقد و غيره كه تنها از طريق همان شعر صورت پذيرفته است.
ابتهاج راهبر گروه چاووش يكى از مهمترين گروه هاى موسيقى در آستانه انقلاب مردمى ايران بود كه با حضور كسانى چون لطفى ، عليزاده، مشكاتيان، شجريان و... ماندگارترين تصنيف ها وترانه هاى انقلابى بعداز مشروطه را رقم زد. و يكى از دلايل مراجعه بسيار هنرمندان و موسيقيدانان و موسيقى شناسان به اشعار ابتهاج، روح موسيقيايى نهفته در اشعار اوست. چنانكه همايون خرم آهنگساز معروف برنامه گلها كه با ترانه هاى ابتهاج آهنگ ساخته، دليل اصلى استفاده موسيقيدانان از اشعار ابتهاج را منبع سرشار والهام دهنده اين اشعار به موسيقى دانان مى داند. و ابتهاج پيش از آنكه شاعر باشد اهل موسيقى است و مى داند كه كلام آهنگ و نت و ريتم و ملودى قوى تر و نافذتر از كلمه است و به همين علت اغلب اشعارش در موسيقى غرق است. و جالب آن است كه در منزل اين بزرگمرد ادبيات معاصر ما، بيش از آن كه سخن از شعر و شاعرى در ميان باشد، صحبت از موسيقى و بحث درباره آن است كه سايه چه موسيقى كلاسيك غربى و چه موسيقى كلاسيك ايرانى را به غايت عميق و درست مى شناسد.
دراين سراى بى كسى، كسى به در نمى زند ‎/ به دشت پر ملال ما پرنده پر نمى زند ‎/ يكى ز شب گرفتگان چراغ بر نمى كند‎/ كسى به كوچه سار شب در سحر نمى زند‎/ نشسته ام در انتظار اين غبار بى سوار‎/ دريغ كز شبى چنين سپيده سر نمى زند‎/ دل خراب من دگر خرابتر نمى شود‎/ كه خنجر غمت از اين خرابتر نمى زند‎/ گذرگهى است پر ستم كه اندرو به غير غم ‎/ يكى صداى آشنا به رهگذر نمى زند‎/ چه چشم پاسخ است از اين دريچه هاى بسته ات؟‎/ برو كه هيچ كس ندا به گوش كر نمى زند‎/ نه سايه دارم و نه بر، بيفكنندم و سزاست‎/ اگرنه، بر درخت تر كسى تبر نمى زند
اميرهوشنگ در سال ۱۳۰۶ در رشت به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايى را در اين شهرسپرى كرد و سپس به تهران آمد و دوره دبيرستان را در تهران گذرانيد. آثار او كه "سايه" تخلص مى كنداز بدو شروع به شاعرى مورد توجه اهل ادب قرار گرفت و سخن منظوم او به تدريج در مطبوعات كشور منتشر شد تا آنكه هرچندگاه مجموعه اى از اين آثار به طور مدون طبع گرديد.
ابتهاج شعر گفتن را خيلى زودتر از تصور ما آغاز كرده است. اووقتى هنوز در دبيرستان تحصيل مى كرد اولين مجموعه شعرش را منتشر كرد. سايه در قالب غزل شاعرى شناخته شده و محبوب است كه خوب مى داند چطور از واژه ها وتركيبات در اين قالب استفاده كند. او شعرهاى ماندگار بسيارى هم در قالب تازه و شعر نو سروده است. درونمايه هاى حسى شعر او در بسيارى از موارد با مضامين اجتماعى پيوند خورده است. يكى از نمونه هاى خوبى كه دغدغه هاى اجتماعى شعر سايه را نشان مى دهد، شعر "كاروان" است كه هنوز خيلى از بزرگترهاى مان جوانهاى دهه سى و چهل، آن را از حفظ مى خوانند:
ديريست گاليا!‎/درگوش من فسانه دلدادگى مخوان!‎/ديگر زمن ترانه شوريدگى مخواه!‎/دير است گاليا! به ره افتاده كاروان.‎/عشق من و تو؟... آه‎/اين هم حكايتى است‎/اما، درين زمانه كه درمانده هركسى‎/از بهر نان شب‎/ديگر براى عشق و حكايت مجال نيست.‎/...
درواقع ابتهاج يكى از مطرح ترين و بهترين شعر سرايان معاصر است كه گرچه در قالب هاى كلاسيك در قله نشسته است اما در زمينه هاى مختلف شعر نو نيمايى نيز اشعارى والا و توانا سروده است. سايه يك نو انديش غزلسراست و دراين راه و روال، در بين معاصران همتايى ندارد.
سايه در سايه بهره گيرى بجا و بهنجار از ناب ترين و زلالترين شاخه جريان غزل سبك عراقى، اين اقبال را يافته كه نيروى باليدن در كناردرختان برومند و تنومند غزل فارسى را به دست آورد. او در سال ۱۳۲۵ مجموعه "نخستين نغمه ها" را كه شامل اشعارى به شيوه كهن است، منتشركرد. "سراب" نخستين مجموعه دوست به اسلوب جديد، اما قالب، همان چهارپاره است با مضمونى از نوعى تغزل و بيان احساسات و عواطف فردى، عواطفى واقعى و طبيعى. مجموعه "سياه مشق" با آنكه پس از سراب منتشرشده، شعرهاى سالهاى ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمى گيرد. دراين مجموعه، سايه تعدادى از غزلهاى خود را چاپ كرد و توانايى خويش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا كه مى توان گفت تعدادى از غزلهاى او از بهترين غزل هاى دوران معاصر به شمار مى رود.
اما سايه در مجموعه هاى بعدى، آواى دل دردمند و ترانه هاى عاشقانه را رها كرده با مردم همگام مى شود و مجموعه شبگير، پاسخگوى اين انديشه تازه اوست كه دراين رابطه اشعار اجتماعى با ارزشى را پديد مى آورد.
سايه را مى توان از تواناترين شاعران وبهترين غزلسراى معاصر دانست كه با زبانى توانا و دركى تازه درمجموعه "چندبرگ از يلدا" در سال ۱۳۳۴ راه روشن و تازه اى در شعر معاصر گشود.
مضامين گيرا و دلكش، تشبيهات و استعارات و صور خيال بديع، زبان روان و موزون و خوش تركيب و هم آهنگ با غزل از ويژگى هاى شعر سايه است.
گذشته از اينها هوشنگ ابتهاج را مى توان از تواناترين شعراى آرمانگراى نمادپرداز دانست. چه او هم در غزل و هم دركارهاى نو لحظه اى از انديشه به "هدف" غافل نمى ماند و درعين حال "جوهر شعرى" را با ظرافت تمام چون شيشه اى در بغل سنگ نگاه مى دارد.
ديگر اين پنجره بگشاى كه من‎/به ستوه آمدم از اين شب تنگ.‎/ديرگاهى است كه در خانه همسايه من خوانده خروس.‎/وين شب تلخ عبوس‎/مى فشارد به دلم پاى درنگ
ديرگاهى است كه من در دل اين شام سياه‎/،پشت اين پنجره بيدار و خموش‎/،مانده ام چشم به راه.‎/همه چشم و همه گوش.‎/مست آن بانگ دلاويز كه مى آيد نرم‎/محو آن اختر شبتاب كه مى سوزد گرم‎/مات اين پرده شبگير كه مى بازد رنگ.‎/آرى اين پنجره بگشاى كه صبح‎/مى درخشد پس اين پرده تار.‎/مى رسد از دل خونين سحر بانگ خروس.‎/وز رخ آينه ام مى سترد زنگ فسوس‎/بوسه مهر كه در چشم من افشانده شرار‎/خنده روز كه با اشك من آميخته رنگ...
شعر ابتهاج و نام سايه را هرگز نمى توان فراموش كرد، اگر قرار باشد كه از ادب و ادبيات صدسال اخير سخن گفت و حرفى زد و مطلبى نوشت. غزل هاى او را بسيارى از بزرگان ادبيات دوران اخير تحسين كرده اند و شاعر نوجويى مثل فروغ غزل معروفى در استقبال از شعر سايه سروده است و دكتر شفيعى كدكنى كه گزينه اشعار او را با نام "آينه در آينه" جمع آورى كرده، درباره اش مى گويد: "كمتر حافظه فرهيخته اى است كه شعرى از روزگار ما به يادداشته باشد و در ميان ذخايرش نمونه هايى از شعر و غزل سايه نباشد.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
مرثیه برای نیما
بعد از نیما

با من بی کس تنها شده ، یارا تو بمان
همه رفتند ازین خانه ، خدا را تو بمان
من بی برگ خزان دیده ، دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری ، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش به خون شسته ، نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را ، لیک
دل ما خوش به فریبی است ، غبارا تو بمان
هر دم از حلقه ی عشاق ، پریشانی رفت
به سر زلف بتان ، سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا ، یارا ، اندوهگسارا تو بمان
سایه در پای تو چون موج چه خوش زار گریست
که سر سبز تو خوش باشد ، کنارا تو بمان
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
سرگذشت

بازباران است و شب چون جنگلی انبوه
از زمین آهسته می روید
با نواهایی به هم پیچیده زیر ریزش باران
با خود او را زیر لب نجواست
سرگذشتی تلخ می گوید
کوچه تاریک است
بانگ پایی می شود نزدیک
شاخه ای بر پنجره انگشت می ساید
اشک باران می چکد بر شیشه تاریک
من نشسته پیش آتش در اجاقم هیمه می سوزد
دخترم یلدا
خفته در گهواره می جنباندش مادر
شب گران بار است و باران همچنان یکریز می بارد
سایه باریک اندام زنی افتاده بر دیوار
بچه اش را می فشارد در بغل نومید
در دلش انگار چیزی را
می کنند از ریشه خون آلود
لحظه ای می ایستد خم می شود آهسته با تردید
رعد می غرد
سیل می بارد
آخرین اندیشه مادر
چه خواهی شد ؟
آسمان گویی ز چشم او فرو می بارد این باران
باز باران است و شب چون جنگلی انبوه
بر زمین گسترده هر سو شاخ و برگش را
با صداهایی به هم پیچیده دارد زیر لب نجوا
من نشسته تنگ دل پیش اجاق سرد
دخترم یلدا
خفته در گهواره اش آرام
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
اشعار فروغ فرخزاد به بیش از ۱۵ زبان ترجمه شده و گزیده شعرهایی از چهار مجموعه شعر فروغ، به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، عربی، ترکی، چینی، سوئدی، اسپانیایی، فرانسوی، استرالیایی، کردی، ایتالیایی، لیتوانیایی، آلبانیایی و دانمارکی ترجمه و منتشر شده است.

در این میان، بیشترین میزان ترجمه اشعار فروغ فرخزاد در کشور آمریکا و به زبان انگلیسی انجام شده است. تا به امروز بیش از ۲۰ عنوان مجموعه از شعرهای فروغ، به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شده است.

کامران تلطف، پژوهشگر و استاد دانشگاه، می گويد: " ترجمه اين اشعار منجر به معرفی او به افراد متخصص در حوزه ادبیات فارسی و حتی بیشتر دانشجویان رشته‌های ادبیات فارسی، عربی و ترکی شده است، اما او برای علاقمندان معمولی ادبیات که انگلیسی‌ زبان هستند، هرگز شهرت مولوی و خیام را نیافته است".

تعدادی از مترجم‌های شعرهای فروغ در آمریکا، فعالیت آکادمیک دارند، و به واسطه تلاش آن‌ها شعر او وارد محافل دانشگاهی آمریکا شده است.

ترجمه اشعار فروغ فرخزاد از سال ۱۹۶۸ شروع شده است. یعنی ۵ سال بعد از این که فیلم "خانه سیاه است"، برنده جایزه نخست جشنواره "اوبرهاوزن" شد. فروغ در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد نیز در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند. در این سفر، تهیه‌کنندگان سوئدی، پیشنهاد ساخت چند فیلم را به او داده و ناشران اروپایی نیز برای انتشار ترجمه شعرهایش ابراز علاقه کرده بودند. به دلیل موفقیت در جشنواره اوبرهاوزن، چه بسا ممکن است ترجمه‌هایی نیز از آثار وی در بین سال‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۸ موجود باشد. چراکه به نظر می‌رسد ترجمه‌های متعددی که از شعرهای فروغ به زبان انگلیسی وجود دارد بی‌ارتباط با موفقیت فیلم "خانه سیاه است" نیست.

صمد بهرنگی از نخستین کسانی بوده که به ترجمه شعر معاصر ایران توجه کرده است. او در سال ۱۳۴۲ شعرهایی از شاعران معاصر فارسی را به زبان مادری خود، آذری، منتشر می‌کند، از جمله شعرهایی از "احمد شاملو"، "نیما یوشیج"، "فروغ فرخزاد"، "مهدی اخوان ثالث" و "م.آزاد".

پوران فرخزاد، مترجم، پژوهشگر و خواهر فروغ می‌گوید: "از جمله ترجمه‌های انگلیسی شعرهای فروغ می‌توانم به کتاب‌های زیر اشاره کنم: عروسک کوکی با ترجمه منوچهر آریان‌پور (ناشر ادبیات معاصر جهان، ۱۹۶۸)، کتاب احسان یارشاطر در نیویورک به نام نشانه‌های ادبیات مدرن ایران (۱۹۷۱)، فتح باغ با ترجمه اردوان داوران (دانشگاه برکلی، ۱۹۷۳)، گزیده اشعاری با ترجمه بورکل و جی‌سی (انتشارات ایران‌زمین، ۱۹۸۱)، و باز هم در همین سال، برگزیده اشعار فروغ به نام تولدی دیگر در کالیفرنیا که توسط حسن جوادی و سوزان سالی، منتشر شده، گزیده اشعار عروس اقاقیا (انتشارات کاروان، ۱۹۸۲)، کتاب اشعار مدرن ایرانی به همت مسعود فرزام (نشر ادبیات مدرن معاصر، ۱۹۶۸). مجموعه تولدی دیگر با ترجمه دیوید مارتین در اوهایو (نشر مزدا، ۱۹۸۵)، و یک زن تنها و اشعارش که مایکل هیلمن در واشنگتن منتشر کرده (۱۹۸۷)".

گذشته از این، می‌توان به نام‌های "فیروز جنتی عطایی"، "یاشا فردریک کسلر"، "امین بنانی"، "سابرینا کسام"، "کریم امامی" و "اسماعیل سلامی" نیز اشاره کرد. در برخی از این ترجمه‌ها، نام یک مترجم ایرانی در کنار مترجم انگلیسی‌زبان به چشم می‌خورد که نشان‌دهنده نقش ایرانیان در ترجمه ادبیات معاصر ایران به زبان‌های دیگر است.

فروغ در جهان عرب

به جز زبان انگلیسی، فروغ در جهان عرب نیز در میان شاعران و علاقه‌مندان جدی ادبیات، چهره‌ای شناخته شده است.

به گفته عبدالحسین فرزاد، پژوهشگر و کارشناس ادبیات عرب در ایران، علاقمندان جدی شعر در جهان عرب، تا حدی شعر فروغ فرخزاد را می‌شناسند.




اشعار فروغ توسط "محمد الامین"، شاعر ۳۶ ساله متولد بغداد، به زبان عربی ترجمه شده است. وی که ساکن هلند است و به زبان عربی و فارسی نیز مسلط است، گزیده اشعاری را از شاعران معاصر ایران ترجمه کرده است از جمله گزیده اشعار فروغ فرخزاد. ترجمه قطعاتی از شعر فروغ با ترجمه الامین را می‌توان در وبلاگ‌های عربی پیدا کرد.

فروغ در ترکيه

در ترکیه، هاشم خسروشاهی، به طور گسترده و مستمر، به ترجمه ادبیات امروز ایران پرداخته است. او ترجمه گزینه اشعار فروغ فرخزاد با مقدمه‌ای ۴۰ صفحه‌ای از رضا براهنی را در کارنامه فعالیت خود دارد. این کتاب را نشر "تلوس" در دو نوبت چاپ و منتشر کرده است.

به گفته رضا براهنی، سال‌‌ها قبل هم شعرهای فروغ فرخزاد با ترجمه جلال خسروشاهی به زبان ترکی استانبولی منتشر شده است.

در حال حاضر در ترکیه، هاشم خسروشاهی فقط به ترجمه آثار مورد علاقه‌اش به صورت کتاب اکتفا نمی‌کند. او تا به امروز، آثاری از چندین شاعر کلاسیک و معاصر ایرانی را در مجله‌های ادبی- فرهنگی ترکیه از جمله "دنیا" چاپ کرده است. از جمله: شعرهایی از حافظ، مولوی، خیام، باباطاهر، نیمایوشیج، فروغ فرخزاد، احمد شاملو، رضا براهنی، اسماعیل خوئی، منوچهر آتشی، نادرنادرپور، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج، مهدی اخوان، و سهراب سپهری.

صاباح قارا در کتاب خود با عنوان "از نیما یوشیج تا انقلاب"، که نشر "نوبهار" آن را در سال ۱۹۹۸ در استانبول منتشر کرده، درباره شعرهای فروغ فرخزاد نوشته است: "نوعی تــقابل و ‏دوگانگی بر اشعار فروغ فرخزاد؛ مشهورترین شاعره نوپرداز ایران حاکم است: عصیان و خیزش ‏در برابر روزمرگی و بی‌عدالتی حاکم بر جامعه در آثار وی نمایان‌تر است. وی نیز چند شعر از فروغ را به زبان ترکی ترجمه کرده است از جمله: ‏"هدیه" و "پرنده فقط یک پرنده است".‏ علاوه بر این، "جاوید مقدس" نیز گزیده‌ای از اشعار فروغ را در سال ۲۰۰۲ به زبان ترکی منتشر کرده است.

گفته می‌شود اشعار فروغ فرخزاد در کشور ترکیه نیز همچون تاجیکستان مورد توجه زنان روشنفکر و شاعر قرار گرفته است.

فروغ در آلمان

در سال ۱۳۸۳، مجموعه‌ای از شعرهای شاعران زن مسلمان که آنماری شیمل به ‌آلمانی ترجمه کرده بود، با نام «کتابی به‌نام شادی» در آلمان منتشر شد. در این مجموعه، آثاری از پانزده تن از شاعران زن معاصر ایران از جمله "سیمین بهبهانی"، "فروغ فرخزاد"، "پروین اعتصامی" و "طاهره صفارزاده" ارائه شده است. شعرهای "احساس پرنده"، "هدیه" و بخشی از شعر "عصیان خدایی" فروغ در اين کتاب ديده می شوند.

پیش از ترجمه آنماری شیمل، مجموعه ‌ای از سروده‌های فروغ فرخزاد را "کورت شارف"، در سال ۱۹۹۳ ترجمه کرده بود که با نام "آن روزها" منتشر شده است. شاروف میان سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ سرپرستی انستیتوی گوته را در تهران به‌عهده داشت.




وی در سال ۲۰۰۵ نیز ترجمه گزیده‌ای از شعرهای معاصر ایران را که بیشتر متعلق به سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ هستند به چاپ رساند که در آن ده شعر از فروغ فرخزاد از جمله شعر "باد ما را خواهد برد" عرضه شده است.

در مجموعه داستان "حضور آبی مینا" نیز که به همت محمد علافی و سابینه علافی ارائه شده، ترجمه شعر "هدیه" از سروده‏هاى فروغ فرخزاد همراه با ۱۸ داستان کوتاه از نویسندگان زن ایرانی، چاپ شده است.

علاوه بر این، به گفته پوران فرخزاد، اشعار فروغ در آلمان توسط "محمد ظروفی" در سال ۱۹۷۴ ترجمه و منتشر شده است.

آثار فروغ در چين

مو هونگ‌یان، استاد انستیتوی زبان‌های خارجی آکادمی چین، تا به امروز چندین اثر معروف کلاسیک و معاصر ایران را به زبان چینی ترجمه کرده است. او در کتابی دو جلدی به شعر معاصر ایران پرداخته است. در جلد اول این کتاب که عنوان آن "تولدی دیگر؛ ققنوس" است و "دانشگاه پکن" آن را منتشر کرده، شعر معاصر ایران بررسی شده است. جلد دوم برگزیده‌ای از شعر نو معاصر را در بر می‌گیرد که شامل ۳۱ قطعه از اشعار فروغ فرخزاد نیز می‌شود.

مو هونگ‌یان، ترجمه اشعار فروغ را متکی به درک فضای درونی آن می‌داند و معتقد است که "فروغ روش بیان شعر فارسی را دگرگون کرد و شعر فارسی را به محیط مدرن نزدیک کرد. البته فروغ از زبان امروز و ساده‌ای استفاده می‌کند اما مترجم باید دنیای درونی شعر او را بشناسد و بعد دست به ترجمه آن بزند و این سادگی کلام او به معنای سادگی ترجمه آن نیست."

مو هونگ‌یان ضمن طرح این نکته که در چین تنها او اقدام به ترجمه ۳۱ قطعه شعر از فروغ کرده است توضیح می‌دهد که برای معرفی این شاعر به علاقه‌مندان زبان و ادبیات فارسی در چین، اشعاری از فروغ را از کتاب‌های "دیوار"، "عصیان"، "اسیر" و "تولدی دیگر" انتخاب و ترجمه کرده است.

این مترجم با تاکید بر این که اشعار فروغ، مورد استقبال خوانندگان کتاب قرار گرفته است، توضیح می‌دهد که در جلد دوم کتاب خود، ترجمه شعرهایی چون: "در برابر خدا"، "قربانی"، "گمشده"، "خانه متروک"، "آفتاب می‌شود"، "فتح باغ"، "جمعه"، "من از تو می‌مردم" و "کسی که مثل هیچکس نیست" از این شاعر نامدار ایرانی چاپ شده است.

در سال ۱۳۷۳ نیز آثار سی تن از شاعران نو پرداز ایرانی به انتخاب "علیرضا قزوه"، شاعر، و به همت سه تن از استادان ایرانشناس در دانشگاه پکن در کتابی به چاپ رسیده است. در این مجموعه نیز اشعاری از فروغ فرخزاد منتشر شده است.

فروغ در سوئد، نروژ و دانمارک

حبیب فرج‌زاده، نخستین کسی است که در سوئد شعری از فروغ فرخزاد را ترجمه می‌کند و آن را در کتاب "ماهی سیاه کوچولو" که دربرگیرنده آثار چند نویسنده مختلف بود و در سال ۱۹۷۴ منتشر شد، عرضه می‌کند. او دلیل انتخاب این آثار برای ترجمه را در آن مقطع "فقط بر اساس علایق شخصی و نوستالژیک و بدون مطالعه در نیازهای بازار کتاب سوئد" مطرح می‌کند.




نخستین جرقه‌های "ترجمه ادبیات معاصر ایران" در اروپا و آمریکا، در اواسط دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ میلادی، اتفاق افتاد. مترجمان ادبیات معاصر ایران که اغلب ایرانی بودند، بر اساس انگیزه‌های نوستالژیک، و در شرایطی که هنوز با کشور میزبان از حیث فرهنگی بیگانه بودند دست به ترجمه ادبیات معاصر زدند. در نتیجه بیشتر این آثار هنوز در انزوا قرار دارند و توانایی‌های بالقوه‌ای به شمار می‌آیند تا با بسترسازی مناسب در آینده به دست مخاطب علاقه‌مند برسند.

بواوتاس، پژوهشگر، مترجم سوئدی رمان "بوف کور" و اشعار چند شاعر کلاسیک ایران، و پروفسور بازنشسته‌ زبان‌های ایرانی در دانشگاه اپسالا، در سال ۱۹۸۴ شعر فروغ فرخزاد را به زبان سوئدی در نشریه "اورد بیلد" چاپ می‌کند. اما این روند که می‌توانست نقش تعیین‌کننده‌ای در معرفی شاعر نامدار ایران به علاقه‌مندان سوئدی داشته باشد، ادامه پیدا نمی‌کند.

سعید مقدم که حدود ۲۰ عنوان از آثار داستانی و شعری ادبیات امروز ایران را به سوئدی ترجمه کرده است، می‌گوید: "در سوئد دو ترجمه از فروغ وجود دارد اما هنوز جز در موارد استثنایی علاقه‌مندان ادبیات او را نمی‌شناسند. چند سال پیش روزنامه DN گزارشی درباره سینمای عباس کیارستمی تهیه کرده بود که در آن اشاره‌ای به باد ما را خواهد برد و شعر فروغ فرخزاد شده بود اما این اشاره‌ها کافی نیست. برای شناخته شدن یک نویسنده باید زمینه معرفی او فراهم شود و این فقط متکی به ترجمه اثر نیست. من بعید می‌دانم فروغ با دو ترجمه به علاقه‌مندان ادبیات در سوئد معرفی شده باشد".

در سال ۱۹۹۶ منتخبی از اشعار فروغ فرخزاد با عنوان "دلم برای باغچه می سوزد" توسط نامدار ناصر‌ همراه با آنیا مالمبری و سال بعد کتاب "کارین و فروغ ـ یک روح، دو زبان" که منتخبی از اشعار فروغ فرخزاد و کارین بویه (شاعر سوئدی) است به شکل دو زبانه توسط سعیدمقدم و یانه کارلسون منتشر می‌شود.

در نروژ نیز "اودوی کلیوه" شاعر و مترجم نروژی در سال 1981 برگزیده اشعار فروغ فرخزاد را با همکاری "اردشیر اسفندیاری" (مترجم) ترجمه کرده است.




در دانمارک به گفته مسعود کدخدایی، نویسنده، دو کتاب از اشعار فروغ منتشر شده است که هر دو آنها را سیگرید هنسِن و عیسی غفاری ترجمه کرده ‌اند: "تولدی دیگر"، "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" به ترتیب در سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۲ در کپنهاک چاپ و منتشر شده است.

فروغ و زبان‌های دیگر

علاوه بر همه اينها، شعرهای فروغ به زبان‌های فرانسه، کره‌ای، اسپانیایی، روسی، کردی، ایتالیایی، لیتوانیایی و آلبانیایی نیز ترجمه شده است.

در سال ۱۳۸۳ مجموعه شعری با عنوان "تولدی دیگر" از فروغ فرخزاد توسط کلارا خانس، شاعر اسپانیایی و یک ایرانی به نام "سهند" به زبان اسپانیایی در مادرید منتشر شد. این کتاب شعرهایی از سه مجموعه "عصیان"، "تولدی دیگر" و "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"، و مقدمه محسن عمادی، شاعر و مترجم، را در بر گرفته است. پیش از این در سال ۲۰۰۰ مجموعه شعری از فروغ با عنوان "شب تهران" به زبان اسپانیایی منتشر شده بود.

ترجمه شعرهای فروغ به زبان فرانسه با عنوان "فتح باغ" (مترجم: جلال علوی‌نیا)، به زبان کره‌ای با عنوان "باد ما را خواهد برد" (به دو زبان کره‌ای و انگلیسی، با مقدمه محسن مخملباف)، و به زبان روسی با عنوان "تولدی دیگر" (ادوارد حق ورديان) چاپ و منتشر شده است.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
یکم حاشیه رفتیم اما دوباره بر میگردیم سراغ هوشنگ ابتهاج!

همنشین جان

بی تو ای جان جهان ، جان و جهانی گو مباش
چون رخ جانانه نتوان دید جانی گو مباش
همنشین جان من مهر جهان افروز توست
گر ز جان مهر تو برخیزد جهانی گو مباش
یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوش تر است
بر وصال دوست عمر جاودانی گو مباش
در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان
طایر خلد آشیانی خکدانی گو مباش
در خراب آباد دنیا نامه ای بی ننگ نیست
از منخلوت نشین نام و نشانی گو مباش
چون که من از پا فتادم دستگیری گو مخیز
چون که من از سر گذشتم آستانی گو مباش
گر پس از من در دلت سوز سخن گیرد چه سود
من چو خاموشی گرفتم ترجمانی گو مباش
سایه چون مرغ خزانت بی پناهی خوش تر است
چتر گل چون نیست بر سر سایبانی گو مباش

چشمی کنار پنجره ی انتظار

ای دل ، به کوی او ز که پرسم که یار کو
در باغ پر شکوفه ، که پرسد بهار کو
نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست
نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو
جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است
آن آشنای ره که بود پرده دار کو
ماندم درین نشیب و شب آمد ، خدای را
آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
ای بس بسنم که بر سر ما رفت و کس نگفت
آن پیک ره شناس حکایت گزار کو
چنگی به دل نمی زند امشب سرود ما
آن خوش ترانه چنگی شب زنده دار کو
ذوق نشاط را می و ساقی بهانه بود
افسوس ، آن جوانی شادی گسار کو
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی
چشمی کنار پنجره ی انتظار کو
خون هزار سرو دلاور به خک ریخت
ای سایه ! های های لب جویبار کن

ضمن اینکه جشنواره شعر هم برگزار شد که مانند اکثر جشنواره های برگزار شده توسط این وزرات خانه داوری اون پر از حرف و حدیث بود و رنگ و بوی به شدت سیاسی گرفت!
نام برندگان خنده دار بود!
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
قدر مرد

بگذر شبی به خلوت این همنشین درد
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد
خون می رود نهفته ازین زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دل ها نگشت سرد
من بر نخیزم از سر راه وفای تو
از هستی ام اگر چه بر انگیختند گرد
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد
ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
و آن لعل فام خنده زد از جام لاجورد
باز اید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین مثال از نفس سرد و روی زرد
در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی می رسند خانه پرستان خوابگرد
خونی که ریخت از دل ما ، سایه ! حیف نیست
گر زین میانه آب خورد تیغ هم نبرد

چندمین هزار امید بنی آدم

گفتم که مژده بخش دل خرم است این
مست از درم در آمد و دیدم غم است این
گر چشم باغ گریه ی تاریک من ندید
ای گل ز بی ستارگی شبنم است این
پروانه بال و پر زد و در دام خوش خفت
پایان شام پیله ی ابریشم است این
باز این چه ابر بود که ما را فرو گرفت
تنها نه من ، گرفتگی عالم است این
ای دست برده در دل و دینم چه می کنی
جانم بسوختی و هنوزت کم است این
آه از غمت که زخمه ی بی راه می زنی
ای چنگی زمانه چه زیر و بم است این
یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی
چندمین هزار امید بنی آدم است این
گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت
آری سیاه جامه ی صد ماتم است این
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
با این دو غزل بحث در مورد هوشنگ ابتهاج رو تموم میکنیم!

غزل کهنه

ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سرای کهن راهی کجام کنی
درین جهان غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی
بسم نوای خوش آموختی و آخر عمر
صلاح کار چه دیدی که بی نوام کنی
چنین عبث نگهم داشتی به عمر دراز
که از ملازمت همرهان جدام کنی
تو خود هر اینه جز اشک و خون نخواهی دید
گرت هواست که جام جهان نمام کنی
مرا که گنج دو عالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیرزم اگر بهام کنی
زمانه کرد و نشد ، دست جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی
هزار نقش نوم در ضمیر می آمد
تو خواستی که چو سایه غزل سرام کنی
لب تو نقطه ی پایان ماجرای من است
بیا که این غزل کهنه را تمام کنی

غزل تن

تن تو مطلع تابان روشنایی هاست
اگر روان تو زیباست از تن زیباست
شگفت حادثه ای نادر ست معجزه طبع
که در سراچه ی ترکیب چون تویی آراست
نه تاب تن که برون می زند ز پیراهن
که از زلال تنت جان روشنت پیداست
که این چراغ در ایینه ی تو روشن کرد؟
که آسمان و زمین غرق نور آن سیماست
ز باغ روی تو صد سرخ گل چرا ندمد
که آب و رنگ بهارت روانه در رگ هاست
مگر ز جان غزل آفریده اند تنت
که طبع تازه پرستم چنین بر او شیداست
نه چشم و دل که فرومانده در گریبانت
که روح شیفته ی آن دو مصرع شیواست
نگاه من ز میانت فرو نمی اید
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست
حریف وسعت عشق تو سینه ی سایه ست
چو آفتاب که ایینه دار او دریاست
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
در آستانه هشتادمین سالگرد تولد هوشنگ ابتهاج شاعر پر احساس ایرانی از او خداحافظی * میکنیم!
هوشنگ ابتهاج از جمله کسانیست که با شعر خود با خواننده به زبان احساس سخن میگوید!
او ستاره ای از نوع خود بود در شعر و ادب پارسی!

*: در این پست بحث در مورد هوشنگ ابتهاج را به پایان میبریم!
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
welcome.jpg


متولد 19 دی 1352
فارغ التحصیل دانشکده هنرهای درماتیک تهران و کالج چلسی دانشگاه لندن در رشته های تئاتر و جامعه شناسی
یکی از بنیانگذاران گروه تئاتر مزدک
بن بست که قبل از انقلاب توسط بابک بیات و داریوش اقبالی به هنر دیگری هم تبدیل شد سرآغاز ترانه سرایی مدرن ایران به حساب میآید

بن بست

میون این همه کوچه
که به هم پیوسته
کوچه ی قدیمی ما
کوچه ی بن بسته
دیوار کاهگلی یه باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
بین ما مونده و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ
همیشه تو گوش ماست
ای صدا لالایی
خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هر چی هست
کوچه ی خاطره هاست
اگه تشنه ست ، اگه خشک
مال ماست ، کوچه ی ماست
توی این کوچه به دنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا می گیریم
یه روز هم مثل پدربزرگ باید
تو همین کوچه ی بن بست بمیریم
اما ماعاشق رودیم ، مگه نه ؟
نمی تونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمر تشنه بودیم ، مگهنه ؟
نباید ایه ی حسرت بخونیم
دست خسته مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی هر روزی باشه دیر و زود
می رسیم با هم به اون رود بزرک
تنای تشنه مو نو
می زنیم به پکی زلال رود
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
گل سرخ

دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد

نمی خوام مثل همه گریه کنم

زندگی با آدماش برای من یه قصه بود
توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود
همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون
توی شب صدایی جز گریه ی بی صدا نبود
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگهگریه دل رو دوا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غم رو از دلم جدا نمی کنه
قصه ی ماتم من
هر چی که بود
هر چی که هست
قصه ی ماتم قلب خسته ی یه آدمه
وقت خوابه
دیگه دیره
نمی خوام قصه بگم
از غم و غصه برات هر چی بگم بازم کمه
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دل رو دوا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غم رو از دلم جدا نمی کنه
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
هم خونه

هم خونه ی من ای خدا
از من دیگه خسته شده
کتاب عشق ما دیگه
خونده شده ،‌ بسته شده
خونه دیگه جای غمه
اون داره از من دور می شه
این خونه ی قشنگ ما
داره برامون گور می شه
اون دست گرم و مهربون
با دست من قهره دیگه
چشمای غمگینش با من
قصه ی شادی نمی گه
هم خونه ی من با دلم
خیال سازش نداره
دستای کوچیکش دیگه
میل نوازش نداره
شبا وقتی میرم خونه
بوسه به موهاش می زنم
سرش به کار خودشه
انگار نه انگار که منم
روزا وقتی میام بیرون
اون خودشو به خواب زده
خب ، مثل روزگار شده
یه روز خوبه ،‌یه روز بده
ای دل من ، ای دیوونه
بذار برم از این خونه

برادرجان

برادر جان نمی دونی چه دلتنگم
نمی دونی برادرجان چه غمگینم
نمی دونی برادرجان
گرفتار کدوم طلسم و نفرینم
نمی دونی چه سخته در به در بودن
مثل توفان همیشه در سفر بودن
برادر جان نمی دونی
چه تلخه وارث درد پدر بودن
دلم تنگه برادر جان ، برادر جان دلم تنگه
دلم تنگه از این روزای بی امید
از این شبگردی های خسته و مایوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه
همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس
دلم خوش نیست غمگینم ، برادرجان
از این تکرار بی رؤیا و بی لبخند
چه تنهایی غمگینی که غیر از من
همه خوشبخت و عاشق ، عاشق و خرسند
به فردا دلخوشم ، شاید که با فردا
طلوع خوب خوشبختی من باشه
شب رو با رنج تنهایی من سر کن
شاید فردا روز عاشق شدن باشه
 

*sepideh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2007
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
دوست عزیزم دنبال شما می گشتم تا بهتون بگم آلبومهایی رو که می خواستم توی لیست بود
و تشکر کنم :)

اشعار جالبی هم توی تاپیک خوندم زیبا بود
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
دوست عزیزم دنبال شما می گشتم تا بهتون بگم آلبومهایی رو که می خواستم توی لیست بود
و تشکر کنم :)

اشعار جالبی هم توی تاپیک خوندم زیبا بود

خوشحالم
و مرسی!
احتمالآ این ترانه را اکثرآ با صدای یکی از خوانندگان ایرانی به یاد میاورید
پوست شیر

قلب تو ، قلب پرنده
پوستت اما ، پوست شیر
زندنون تنو رها کن
ای پرنده پر بگیر
اونور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
اونور روزای تاریک
پشت نیم شبای روشن
برای باور بودن
جایی شاید باشه شاید
برای لمس تن عشق
کسی باید باشه باید که سر خستگی هاتو
به روی سینه بگیره
برای دلواپسی هات
واسه سادگیت بمیره
حرف تنهایی ، قدیمی
اما تلخ و سینه سوزه
اولین و آخرین حرف
حرف هر روز و هنوزه
تنهایی شاید یه راهه
راهیه تا بی نهایت
قصه ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت
اما تو این راه ، که همراه
جز هجوم خار و خس نیست
کسی شاید باشه شاید
کسی که دستاش قفس نیست
قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تنو رها کن
ای پرنده پر بگیر
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
نکته: اشعار انتخابی در این تاپیک بهترین آثار شاعران معاصر نیستند تنها برای مطلع شدن خوانندگان با شیوه بیان و مضامین شعر آنهاست!
گشتن و پیدا کردن شاه بیتهای این شعرا بر عهده علاقمندان است!
این توضیح را دادم تا تصور نشود این شعرها بهترین کارهای این عزیزان است!
حداقل از نظر من کارهای بهتری هم وجود دارد.
قصد این جستار ایجاد انگیزه برای مطالعه بیشتر در مورد شاعرین معاصر است
 

*sepideh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2007
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
ممنون به خاطر شعر
خیلی زیباست

راستی، سری به راجر واترز نمی زنید !
توی فروم به مشاجره عادت کرده ایم دلمون برای مشاجره تنگ شده !;)

در ضمن امیدوارم بتونین یک کمک دیگر هم بکنید !!
من غیر از mp3 دی وی دی هم می خوام :)
 

Arianna

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
9 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,017
لایک‌ها
11
سلام و درود فراوان بر شما جناب Live for What گرامي

من يك عذرخواهي به شما بدهكارم چرا كه بايد زودتر از اينها به تاپيك ارزشمند شما سر مي زدم و از شما به خاطر حسن سليقه و سعي و كوشش تحسين برانگيزتون در انتقال دانش و اموخته هاي خود به ديگران سپاسگذاري مي كردم! واقعا دست مريزاد! نگرش كارشناسانه شما به مسائل ادبي واقعا كارشناسانه و عميق است.
 
بالا