با بحثهای ِ اخیر ، طرح مجدد چند مسئله ضروری بنظر می رسد ، گشاینده این جستار کاربر sa به موازات اینجا بحث دیگری گشوده است با فرنام «درباره خداشناسی» که چون چیستی ِ همانندی دارد و جز 1_2 مورد چیز درخور پاسخی در آن ندیدم، همینجا پاسخی غیر مستقیم برای آن می نویسم .
پارادوکس قادر مطلق :
«
آیا خدا قادر مطلق است؟ آیا می تواند سنگی بیافریند که خود از بلند کردنش ناتوان باشد؟ »
در توضیح پارادوکس باید گفت، برای موضوع مطروحه دو پاسخ بیشتر متصور نیست : بله، خیر . اگر پاسخ مثبت باشد، یعنی اگر بگوییم «خدا می تواند سنگی بیافریند که خود از بلند کردن آن عاجز باشد» آنگاه خدا از «بلند کردن» سنگ عاجز است(قادر مطلق نیست). اگر پاسخ منفی باشد، یعنی اگر بگوییم «خدا نمی تواند سنگی را بیافریند که خود از بلند کردن آن عاجز باشد، زیرا خدا قادر بلند کردن و آفریدن هر چیزی هست » ، آنگاه خدا از «افریدن چنان سنگی» عاجز خواهد بود .
نخستین اصلی که در پارادوکس بالا مطرح می شود اینست که «خدا قادر مطلق است» ، یعنی قادر به انجام هرچه تصور می شود، ورای ِ هرگونه محدودیت ِ امکان(اینکه امکان دارد یا ندارد)، بدون هر حصر زمانی و مکانی و مادی می باشد : خدای ِ ادیان.
انتقاد ایشان اینست که: «
باید بگویم ای دوست عزیز ، منظور شما از "بلند کردن" چیست ؟ آیا شما خدا را یک شخص فرض کردید ؟ » ، از نظر ایشان اگر خدا بخواهد چیزی را بلند بکند، یعنی اگر فاعل ِ رخدادی شمرده شود ناگزیر است که ابتدا شخص فرض بشود، اما حقیقت اینست که بلند کردن یک سنگ، همانقدر «فعل» است که «خلق کردن دنیا». اگر بناست «بلند کردن» فعلی باشد که پیشفرض آن «شخصیت» قائل شدن برای خدا باشد، خلق کردن، اداره کردن، نازل کردن و کنترل کردن همگی افعالی مشابه(از دیدگاه ساختاری)هستند و نیاز به بایستگی های مشابهی دارند؛ این فرض که فاعل ناگزیر از شخص بودن است، همانقدر ساده که به این «فعل به خصوص» تعمیم داده شده، می تواند در تمامی افعال مشابه که به خدا نسبت داده می شود عمومیت یابد .
مسئله دیگر اینست که پذیرفتن ِ این که خدا برای «بلند کردن» باید «فاعل» باشد و «فاعل باید شخص» باشد اما خدا شخص نیست، جدا از آنکه خودبخود وجود هرگونه «خدای فاعل»(به هر فعلی: خالق، رحمان، رحیم، جبار، مالک و..)را با چالش روبرو می کند، هیچ از «ناتوانی» او در «قادر مطلق» نبودنش هم نمی کاهد : در این پاسخ، خدا از شخصیت یافتن و فاعلیت عاجز است !
نتیجه ، پارادوکس قادر مطلق که فیلسوف مسلمان زاده «ابن رشد» آنرا مطرح کرد، در کلیت خود یک مثال نقض است که به خوبی نشان می دهد «قادر مطلقی» نمی تواند تصور شود . یک مدل دیگر این پارادوکس مبتنی بر هندسه اقلیدسی بیان می کند آیا خدا می تواند
مثلثی پدید بیاورد که مجموع زوایای داخلی آن بیش از 180 درجه باشد؟ ، یا در انواع دیگر :« آیا خدا می تواند مربعی بیافریند که چهارگوش نداشته باشد؟ ، آیا می تواند مثلثی بیافریند که چهار گوشه داشته باشد؟ » .. این تعارضات ِ مفهومی نشان می دهند که خدا هرچه که باشد منطقا در تعاریف، برداشتها و موجودیات محدود است : قادر مطلق وجود ندارد. پیتر گیج نشان می دهد که خدای مسیحیت در کتاب مقدس نه «قادر مطلق»(چیزی که قادر به انجام هر کاری است)که «قادر کامل» تصویر شده.
پارادوکس عالم مطلق و اراده :
« اگر چیزی حقیقتا بر همه چیز آگاه باشد، دیگر اراده آزاد معنا ندارد : آنچه رخ می دهد از پیش دانسته شده و کسی توانایی تغییر آن را ندارد و شما نمی تواند تصمیمی متفاوت از آن آگاهی که از پیش موجود است بگیرید »
پارادوکس بالا نشان می دهد هرگونه آگاه مطلق با اراده در تعارض است ، بنابراین اگر آگاه مطلقی وجود داشته باشد نمی تواند ما را برای آنچه انجام می دهیم بازخواست نماید ، و همینطور اراده آزاد در معنای : «توانایی گزینش میان چند گزینه، بدون محدودیت فرا مادی» به ما نشان می دهد «آگاه مطلق» نمی تواند وجود داشته باشد : هریک دیگری را نفی می کند .