• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

همه چيز در مورد احمد شاملو

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
منصور كوشان:به كمتر شاعر و انسان بزرگى مى توان اشاره كرد كه اين چنين مداوم، در تمام طول حيات خود، لحظه اى از آفرينش باز نايستاده باشد. چنين توانا به انكار ناآگاهى و جهالت،برخاسته باشد:

«ابلها! من عدوى تو نيستم من انكار توام!»

سخن گفتن از انسان هاى بزرگ همان قدر كه سهل و آسان به نظر مى رسد، سخت و ناممكن هم هست. هر چه در خصلت انسان بزرگى، و در نشست امروز ما، از شاعر بزرگ ايران، احمد شاملو گفته شود، هيچ گفته نشده است.غناى وجودى او سرشار از گفته ها است. پس هر چه گفته شود، باز بخش ناچيزى است از گفته هاى هم او.درباره او سخن زياد گفته شده، اما باز در برابر كارنامه درخشان و بى همتايش هيچ بوده است.حجم آثار شاملو و غناى آنها، چنان درهم تنيده است كه بى گمان سال هاى سال زمان مى برد تا پژوهشگران راستين و آگاه بتوانند به تمام جنبه هاى آثارش اشراف يابند. بى گمان همه ايرانيان، حتى آنان كه به مخالفت با او برخاسته اند، دريافته اند كه «غول زيبا»يى بود در پهنه بسيار غنى و گسترده فرهنگ و ادب ايران زمين.

اما به دليل همين جنبه «غول» بودن شخصيتش، شناختش سخت است و باور تمام جنبه هاى انديشه اش، در كوتاه زمان، ناممكن به نظر مى رسد. شايد به جرات بتوان گفت كه هنوز هيچ كس، جز خود او «بامداد» را نشناخته است. شناخت خود از خود نيز با اين يقين همراه است كه اين بخشى از شناخت است. آگاهى يافتن بر شخصيت خويش، آن گاه كه كارنامه پربارى در پشت سر باشد، جسارت آميز و مكاشفه انگيز است. در واقع خود را با قضاوتى از پيش، پيش روى ديگران قرار دادن، در مقامى كه شاعرى چون شاملو قرار دارد، اگر نشانه نبوغ و آفرينشى جاودانه نباشد، آگاهى بر خويشتن خويش و اشراف برخواسته ها و دانسته ها را نشان مى دهد، كه باز بينشى است در همان مقام:

«من آن غول زيبايم

كه در استواى شب ايستاده است

غريق زلالى همه آب هاى جهان،

و چشم انداز شيطنت اش

خاستگاه ستاره اى است.»

بى گمان اين يقين هم مى توانست وجود داشته باشد كه اگر شاملو شاعر، متعهد نبود در تمام جبهه هاى فرهنگ تلاش پيگير داشته باشد، درخشش شعر او با همه غنايى كه امروز دارد، غنى تر و بارورتر مى بود. مهم اين كه تفكر «بامداد»ى اش از حيطه انسان عام و انسانيت عمومى فراتر مى رفت و پژوهنده شعرش به شناخت هاى دقيق ترى از آن مى رسيد. شناخت هايى كه در عين داشتن همه ويژگى ها، پويا و ماندگار باشند.

شاعران بزرگ هم عصر او، كسانى كه در مقام شعرى شاملو جاى مى گيرند، كسانى چون «لويى آراگون»، «پابلو نرودا» و «اكتاويو پاز»، كمتر ويژگى هاى ديگر او را دارند. به ويژه كه هيچ كدام در شرايط و زيست او نبودند. دست كم از نظر آگاهى مخاطبانشان و گستردگى زبانشان، بسيار آسوده تر بودند. اگر چه در مقام آنان اين سخن كمى سخيف به نظر مى رسد، اما واقعيتى است كه نمى تواند در دستيابى شاعر به آرمانش ناديده گرفته شود. بسيارى از شعرهاى شاملو، اگرچه جنبه عام انسانى را در برمى گيرد، اما از درد شخصى نيز سخن مى گويد:

«نغمه در نغمه در افكنده

اى مسيح مادر، اى خورشيد!

از مهربانى بى دريغ جان ات

با چنگ تمامى ناپذير تو سرودها مى توانم كرد

غم نان اگر بگذارد.»

دردى كه تا واپسين سال هاى حيات شاعر با او بود و نگذاشت هرگز آرام باشد. نگذاشت چشمه جوشان تخيل سرشار و غنى او، بيشتر مخاطبانش را بارور كند. چنين دردى، كه شاعر ديگر از آن سخن نگفت و بلوغ و تفكر «بامداد»ى اش، بى نياز از بيان صريح آن شد، همچنان در پشت سطرهاى شعر او نشسته اند و خار چشم خوانندگان شعرند. اين بازتاب، ديگر تنها پژواك حكومت نيست، در آن نشانه هاى ذهن مخاطبان شاعر، مردمان روزگار او هم هست.

اين پژواك، ديگر از تجسم عينى بخت شاعر فراتر رفته است و به صورت نماد تنهايى او در بسيارى از شعرها، ضربه هولناكى است بر ذهن و شعور خواننده شعر. و عجبا كه هر بار خواننده خود را از آن مصون مى داند و در ناآگاهى اش، نيشتر هوشيار كننده شاعر را، حوالت به ديگرى مى دهد. چنين خواننده اى، هدف شاعر را تنها قدرت مى داند و فراموش مى كند كه خود نيز از هر نظر، چه در شعور و چه در بى شعورى، قدرت است. انگار كه خواننده مخاطب شاعر نيست و او نبايد در انتظار شعر شاعر باشد. تلاشى براى دستيابى به شعر او داشته باشد. چنين خواننده اى، خود را از هرگونه وظيفه و تعهدى رها ساخته است و آن را تنها بر كول شاعر مى بيند:

«كوتاه است در

پس آن به كه فروتن باشى.

آئينه اى نيك پرداخته توانى بود آنجا

تا آراستگى را

پيش از درآمدن

در خود نظر كنى

هر چند غلغله آن سوى در زاده باور توست

(نه انبوهى مهمانان)

كه آنجا

تو را

كسى به انتظار نيست.»

بيش از هشت سال از سرودن شعر «در آستانه» نمى گذرد، اما تلخى اندوه شاعر از تنهايى اش در اوج شهرتش، منقاش به جگر كشيدن است. ايستادگى در برابر چنين اندوه گران و طاقت فرسايى تنها در قدرت غول زيبايى چون او مى توانست باشد. شعرهاى بسيارى از او را مى توان مثال آورد، اگر از شعر «در آستانه»، اين چند سطر به خاطرم آمد، از اين رو است كه روزگارى شاعر در ياس كامل از حيات جسمى خود، آن را سرود و همان زمان گونه اى وصيتنامه اش خواند. با وجود اين كه اين باور وجود دارد و هم او مى دانست كه هر سطر نوشته اش وصيتنامه تلقى مى شود.

«ديرى با من سخن به درشتى گفته ايد

خود آيا تاب تان هست كه پاسخى درخور بشنويد؟

رنج از پيچيدگى مى بريد

از ابهام و

هر آن چه شعر را

در نظرگاه شما

به زعم شما

به معمايى مبدل مى كند.

اما راستى را

از آن پيش تر

رنج شما از ناتوانايى خويش است در قلمرو دريافتن،

كه اين جاى اگر از «عشق» سخنى مى رود

عشقى نه از آنگونه است كه تان به كار آيد،

وگر فرياد و فغانى هست

همه فرياد و فغان از نيرنگ است و فاجعه.

خود آيا در پى ِ دريافت چيستيد

شما كه خود

نيرنگيد و فاجعه

و لاجرم از خود به ستوه نه؟

ديرى با من سخن به درشتى گفته ايد

خود آيا تاب تان هست

كه پاسخى به درستى بشنويد

به درشتى بشنويد؟»

با بندى از شعر «در آستانه»، كه در آن فروتنى ِ زيبايِ بزرگمرد شعر معاصر ايران جلوه مى كند، سخن را كوتاه مى كنم. اميد كه اندكى از او آموخته باشيم تا جان هميشه ناآرامش، در تاريخ ما ساليان سال تابناك و گوهرآفرين بماند:

«دالان تنگى را كه در نوشته ام

به وداع

فراپشت مى نگرم:

فرصت كوتاه بود و سفر جان كاه بود

اما يگانه بود و هيچ كم نداشت

به جان منت پذيرم و حق گزارم!-

(چنين گويد بامداد خسته.)»
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
كتاب كوچه كه معرف حضور همه سروران عزيز است . اين كتاب هم مجموعه داستانهاي كه در اين مجموعه عظيم براي مثال زدن براي برخي واژه ها بكار برده شده است .
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
به نقل از behroozsara :
گله ي شاعرانه پسرش شاملو
دنیای مسخره‌ای برای خود ساخته‌اید. اولا خانواده شاملو از پنج نفر تشکیل شده که خوشبختانه یا بدبختانه هنوز در قید حیات اند.

ساقی شاملو هرگز فرصتی برایش بوجود نیاوردند تا برای یک بار هم که شده پدرش ، شاعر ملی را ببیند. راستش خود شاعر هم چنین نیازی احساس نکرد! ساقی شاملو که اینک به لطف شاعرانه جمعی شعر دوست و جنایت پیشه در انگلستان مفقود الاثر شده است دیناری از حق تالیف آثار پدرش را هم دریافت نکرده است و اینک در وخیم ترین بحران مالی عمر می پژمرد! شاید هم تا کنون مرده باشد! تعجب نکنید! هزاران دلار از خون دل و اثر شاعری برج ساختید و در لندن بورس خریدید که از وحشت فقر چراغ های خانه را خاموش می کرد و هفت تا سوراخ پنهان می شد. حق نداشتید پول سیاهی را که از خانه های مصادره ای مردم هنگام جابجایی **** به چنگ آوردید سرمایه نوارهای صدای امید شاملو کنید. لعنت بر شما باد!

از خواهرم ساقی می گفتم ؟ اسم ساقی را آوردم یا ساقی ها را؟ شما متهم هستید که بخاطر کم توانی ِ خویش دیگران را تا سطح ناجی ِ ملی بالا بردید و به آنان بیش از توان شاعرانه شان مسئولیت و ارزش بخشیدید. شاعرو دلسوز که هیچ ، همین بلا را سر دختر مصدق هم آوردید و آخ نگفتید. شعر دوستان محترم چون احساسات لطیفی دارید بهتر است وقتی نام خانواده شاملو را به زبان می آورید نماز وحشت هم بخوانید و برای شنیدن حقیقت ها کمربندهای نجات ادبی ِ سرزمین مادری را ببندید! چون این متن با شما شوخی نمی کند. ولی معلوم نیست چرا هر کم سوادی که بدلیل نرسیدن حق تالیف کیسه باز می‌کند و به جان دیگری می افتد خودش را همان پنج نفر بحساب می‌آورد و دیگران هم یک نفر را پنج نفر می بینند! سر از گودال ظلمت و خودفریبی بردارید و به آسمان بنگرید. این آفتاب مدت زیادی زیر ابر عوام‌فریبی نخواهد ‍پایید. شما متهم‌هستید که از کاه کوه ساختید زیرا خود از اوج می‌هراسید. برای این هوای تازه قیمت گزافی پرداخته شده است جناب آقای لاریجانی. آقای رئیس دانا ، آقای خاتمی ، جناب رجبی! آقای بودائی ِ کمونیست ِ ساری! بانو خنجرو خاطره ! شعر و شاعر ِ آزاده ذخیره و معدن نیست که برای انتخابات به کارش بگیرید و نردبان‌اش کنید. برای کلمه به کلمه‌ی این شعرها کسانی زیر پل ها یخ زده‌اند و کسانی سرودخوان طناب دار را به گردن خویش انداختند.

اما باید از آقای (صاحب اختیاری) مدیر بیمارستان آسیا که متن‌های خودش را به حساب خانواده‌ی تک نفری احمد شاملو تحریر می کند بخاطر آتش بیاری این معرکه تشکر کرد بهرحال از تشکر تا حبس تادیبی فاصله ای نیست!

ـ در پاسخ آن کوته نظری که گفت : خانواده احمد شاملو با آثار شاعر چون لبنیات برخورد می کند- حیف است در ِ این روزن را ببندم آنهم منی که از فروخوردن ناگفته ها بیزارم. آفتاب همواره زیر ابر نمی ماند و عاقبت این خلق وحشت زده و خشک سال اندیشه به شکستن توتم هایی که باران نمی آورند اقدام خواهد کرد.


درباره این پست میشه یه کم توضیح بدی؟
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دوست عزيز
چه توضيحي بدم ؟؟؟
در چه موردي توضيح ميخواهيد . من منظور شما را از توضيح در مورد اين پست متوجه نشدم . بايد مرا ببخشيد .
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
درباره منبع مطلب
موضوع صحبت دقیقا چیه؟
تاریخ این صحبت؟
....
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
راستي تاريخش هم از روي امضا نويسندگان اين نامه ها مربوط به سال 2005 ميلادي است كه جديد محسوب ميشود . البته هميشه خمين بوده . تا زماني كه اين مردان بزرگ زنده هستند خبري از اين مطالب نيست اما همين كه فوت مي كنند طوفان اين مطالب از همه جانب وزيدن مي گيرد .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
در همين رابطه اين مطلب را هم ببين دوست عزيز
البته اين مسائل به ابعاد هنري استاد مربوط نمي گردد . اما چون سوال فرموديد مجبور گشتم اين لينك ها را در اختيار شما بگذارم . http://www.poetrymag.org/revue/04/shamlu-c-03.html
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
خیلی ممنون
نظرت درباره پسر شاملو چیه؟
چقدر می شناسیش؟
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
سلام رفيق عزيز

بابت توجه و پيگيري شما ممنونم .

من ايشان را زياد نمي شناسم . فقط يكي از كتابهاي ايشان را خوانده ام . قلمش بد نيست . البته مشخص است كه هيچكدام قلم استاد شاملو را نداشته و ندارند . اما در مجموع قابل قبول بود . اينجوري كه شنيده ام در دانشگاه هنرهاي معاصر هم تدريس داره .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
حماسه گيل گمش

احمد شاملو براى اولين بار حماسه گيل گمش را در سال ۱۳۴۰ بازنويسى كرد كه در همان سال در كتاب هفته به چاپ رسيد و در مقدمه كوتاه و موجز آن مترجم ابراز اميدوارى كرده بود كه متن فرانسه مناسبى پيدا كند تا مستقيماً اين اثر را ترجمه كند.۱ سرانجام پس از قريب سى و چند سال اين آرزو به تحقق پيوست و شاملو در سال ۱۳۷۷ ترجمه گيل گمش را بر اساس متن فرانسه حماسه به پايان رساند. هر چند كتاب در سال ۱۳۸۲ يعنى چند سالى پس از درگذشت مترجم آن به چاپ رسيد! جاى دريغ و تاسف فراوان است كه، به علت مسائل حاشيه اى نشر كتاب در ايران، هنرمندى با قابليت ها و توانمندى هاى فراوان (چون احمد شاملو) نتواند حاصل زحمات خود را در دوران حياتش ببيند.

گيل گمش اسطوره اى است سومرى و مربوط به دوران طلايى تمدن ميان رودان (بين النهرين)؛ دوره اى كه شكوفايى فكر و فرهنگ در آن ناحيه به ذروه كمال خود رسيده بود. براى مثال، در حوزه شعر و ادبيات، كهن ترين نمونه شعر جهان [انهدوانا]، كه سروده زنى از طبقه كاهنان سومرى است از آن دوران به يادگار مانده است.

دكتر فريدون آدميت، مورخ برجسته ايرانى، در كتاب «تاريخ فكر از سومر تا يونان و روم» با دقتى مثال زدنى نقش مهم تمدن سومرى و بابلى را در پيشرفت هاى عمده تمدن بشرى بررسى مى كند.۲ بى گمان حماسه گيل گمش مهم ترين ميراثى است كه از آن دوران برجاى مانده، هر چند كه ماهيت و ذات اسطوره اصولاً چنين است كه طى تاريخ و گذشت قرون متمادى با حفظ جوهره اصلى خود تغييراتى در ظاهر و روساخت آن انجام مى پذيرد۳، كما اينكه در روايت هاى اكدى و بابلى و هيتى در اسطوره گيل گمش تغييرات مختصرى به چشم مى خورد.

در اينجا قصد پرداخت به حوزه هاى نقد ميتولوژيك اسطوره گيل گمش را نداريم، تنها پرداخت و بازآفرينى نثر ادبى اين حماسه منظور نظر ما است. كتابى كه امروز با عنوان حماسه گيل گمش به چاپ رسيده است شامل دو متن مجزا از يكديگر است. متن اول ترجمه تازه اى است به نثرى كلاسيك، و زبانى كاملاً آركائيك و ادبى دارد كه با خود متن كاملاً همخوان است و به اين جهت حس زيبايى شناسى خاصى به كتاب بخشيده است.

روايت دوم، ويرايش تازه اى است كه مترجم از متن چاپ شده در كتاب هفته سال ۱۳۴۰ به دست داده است.۴ به لحاظ مفهومى و محتوايى ميان اين دو روايت مجزا تفاوت چندانى وجود ندارد، شايد تنها وجه افتراق اين دو متن در زبان ترجمه آن دو باشد. پل ريكور، فيلسوف برجسته فرانسوى (كه تحقيقات فراوانى در حوزه هاى نقد ادبى، زبان شناسى و هرمنوتيك انجام داده است)، در يكى از مصاحبه هاى خود۵ مهم ترين وظيفه شاعران و نويسندگان را در عصر حاضر مقابله با «تقليل زبان» مى داند.

او معتقد است كه در جوامع امروز مهم ترين خطر در عرصه فرهنگ گونه اى تقليل زبان است به ارتباط در نازل ترين سطح يا تبديل آن به ابزار نظارت ماهرانه بر چيزها و آدم ها. پديده زبان به عنوان يك **** جامع و پوياى ارتباطى- اجتماعى كه نقش تعيين كننده اى در روند تكامل فرهنگى يك جامعه ايفا مى كند از مهمترين دغدغه ها و دلمشغولى هاى احمد شاملو در طول حيات فكرى و فرهنگى اش به حساب مى آيد.

به يقين، مى توان گفت كه او طى اين پنج دهه هرچه كرد در عرصه شعر و ترجمه و كتاب كوچه و... همه در راستاى همين دل نگرانى او در باب زبان بود. با نگاهى گذرا به دفترهاى شعر شاملو از «هواى تازه» تا «حديث بى قرارى ماهان» متوجه تغييرات عمده اى در زبان شعرى اين دفترها مى شويم و اين نشان مى دهد كه شاملو در تمام اين سال ها مشغول تجربه و آزمودن ظرفيت هاى زبان فارسى در اشعارش بوده است.

جهان بينى شاعر در ساليان جوانى و ميانسالى او در پرتو جو سياسى حاكم آن سال ها شكل گرفت و شاملو تا پايان عمر به درست يا غلط نسبت به خودش و عقايدش وفادار ماند. ولى در عرصه زبان او هيچ گاه راضى نبود و تا آخرين لحظات باز هم مشغول آزمون و خطا بود. تحقيقات مفصل شاملو طى چند دهه در مورد فرهنگ عاميانه مردم، كه حاصل آن در پروژه عظيم و گرانسنگ «كتاب كوچه» متبلور شده است، دستاويزى بوده تا شاملو در ترجمه هاى خود از آثار ادبى غرب ظرفيت هاى فراوان زبان مردم كوچه و بازار (آرگو) را به كار برد، زبانى كه شاملو اعتقاد فراوانى به مقبوليت آن در نزد مردم داشت.

مصداق بارز اين سخن برگردان شاملو از كتاب دن آرام شولوخوف است كه با وقفه اى طولانى (هفت سال پس از پايان ترجمه كتاب) سرانجام سال گذشته به چاپ رسيد. درباره ترجمه شاملو از اين كتاب حرف و حديث فراوانى پيش آمد و عده اى گفتند اصولاً چه لزومى داشت شاعرى با توانمندى هاى شاملو و با اين بيمارى جانكاهى كه بدان مبتلا بود دست به ترجمه چنين اثرى بزند. لاجرم آن دسته از منتقدينى كه اين پرسش را مطرح مى كنند متوجه نبوده و نيستند كه علت عمده برگردان شاملو از كتاب عظيم دن آرام باز هم همان «پديده زبان» است؛ چرا كه شاملو اصولاً دغدغه زبان داشت. او دن آرام را وسيله اى رام يافته بود براى پيشنهاد زبانى روايى به نويسندگان فارسى زبان.۶

ترجمه كتاب هايى چون دن آرام از يك سو (به زبان عاميانه) و حماسه گيل گمش از سويى ديگر (به زبان فاخر كلاسيك و آركائيك) توانمندى هاى فراوان اين هنرمند را در عرصه زبان فارسى نشان مى دهد. تسلط شاملو بر ترمينولوژى زبان فارسى و احاطه او به واژه سازى ظرفيت ها و افق هاى چشمگيرى را در عرصه اين زبان به وجود آورده و به گفته يكى از منتقدين معاصر: (زبان فارسى از رهگذار ترجمه ها و خصوصاً شعر شاملو غنى تر و زيباتر شده است.)۷در حماسه گيل گمش زبان ترجمه شاملو به پيروى از متن كتاب لحنى حماسى و اسطوره اى مى گيرد. آركائيسم يا به قولى (باستانگرايى در زبان) از مهم ترين نمود هاى زبان شعرى و نثرى شاملو است.

در اينجا بد نيست به نقل قولى از نيما اشاره كنيم كه مى گويد: (شاعرانى موفق هستند كه توانسته اند زبان آركائيك را با زبان آرگو بياميزند و از اين دو تركيبى متعادل به دست دهند.)۸ در اينجا ذكر اين نكته مهم را لازم مى دانم كه احمد شاملو از دوران جوانى و ميانسالى عمر خود با مطالعه پيگير و دقيق در متون كلاسيك ادبيات فارسى خصوصاً نثر هاى قرون پنج و شش هجرى از جمله تاريخ بيهقى و عجايب المخلوقات و ... و خصوصاً كتب عهد عتيق، در نهايت آميزش اين زبان كلاسيك با گنجينه زبان مردم كوچه و بازار به زبانى منحصر به فرد و فاخر در شعر امروز ايران دست يافت.

و اما حرف آخر. خواننده علاقه مند پس از مطالعه حماسه گيل گمش متوجه نوعى دقت مثال زدنى يا به قول اساتيد فن ترجمه «گونه اى تعهد در برابر واژگان» مى شود. اين دقت و وسواس به اندازه اى است كه مترجم حتى يك واژه از متن لوحه هاى حماسه را كه نياز به توضيح و تفسير داشته به حال خود رها نكرده و در مواردى نيز كه مترجمان فرانسه كتاب دچار اشتباه و سهل انگارى شده اند با آوردن پانوشت هاى دقيق موارد اشتباهات را يادآورى و گوشزد كرده است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
گزيدهء گفت‌وگوی بهرام رحمانی با آيدا سركيسيان


خانم آيدای عزيز! مرگ شاملوی بزرگ را به شما با همهء وجود تسليت می‌گوييم و می‌خواهيم بپرسيم كه شاملو عشق را چه‌گونه معنی كرد؟



عشق برای‌اش جنبش و شور و حيات بود. آتش‌فشان شور زنده‌گی عشق، به او نيرو و توان پرواز كردن و فتح قله‌های رفيع و غيرقابل دسترس را می‌داد. او را چشمه‌ای می‌كرد كه: «هر تار جان‌اش را به سرودی تازه می‌نواخت.»



من و تو يكی شوريم

از هز شعله‌ای برتر،

كه هيچ‌گاه شكست را بر ما چيره‌گی نيست

چرا كه از عشق

رويينه‌تن‌ايم.



كتاب رسالت ما محبت است و زيبايی‌ست

تا زهدان خاك

از تخمهء كين

باز نبندد.



ما شاملو را از شعرش می‌شناختيم، از ترجمه‌هايش و همهء صداهايش. به راستی، شاملو به عنوان يك انسان چه‌گونه بود؟



پرشور، پركار، خلاق، جسور و بی‌باك! كمال‌گرا! خوش‌سليقه، هميشه آراسته، منظم و مرتب! دست و دل‌باز، نظرباز، باوقار، باعطوفت و پرمهر و فروتن! سخت‌كوش! با گذشت!

گاهی سخت بی‌حوصله و عجول، گاهی متحمل تا مرز طاقت‌زده‌گی! وهنی كه به انسان می‌رفت بر‌نمی‌تابيد و به كرامت آدمی در رشتهء بی‌انتهای معجزتی كه اوست ايمان داشت.

هميشه خلاف جريان شنا می‌كرد. هميشه معترض بود. مبارزه را دوست داشت. هميشه در كارش اهتمام جدی داشت.

بعد از همهء اين‌ها سخت تنها بود، هرگز نمی‌توانستی به كنه وجودش پی ببری.



توان غم‌ناك تحمل تنهايی

تنهايی

تنهايی

تنهايی عريان.



و سكوت‌اش همهء فريادها بود.

اگر می‌ديدی‌اش ديگر ازش خلاصی نداشتی!

و چه خوش‌بخت‌ام من كه چهل سال كنار اين غول حيرت‌انگيز و زير سايه‌اش زنده‌گی كردم و شاكرم كه اين بخت‌ياری نصيب‌ام گرديد كه با او بگريم و با او بخندم.

در زمان و مكان نمی‌گنجيد.



ابعاد كار عظيم شاملو پيش روی ماست، اما سؤال اين است كه او چه‌گونه به اين همه كار موفق می‌شد، آيا شبانه‌روز برای او بيش از بيست و چهار ساعت بود؟



شبانه‌روزش بيست و چهار ساعت بود، ولی همهء دنيا باز هم برای‌اش تنگ بود. استمرارش در كار، پشت‌كار حيرت‌انگيزش كه خسته‌گی نمی‌شناخت و فقط كار ارضائش می‌‌كرد. در آن واحد چند كار دست‌اش بود. ترجمه می‌كرد، ويرايش می‌كرد، روی كتاب كوچه كار می‌كرد، چند كتاب را كه اين‌جا و آن‌جا باز بود، می‌خواند و يادداشت برمی‌داشت. موسيقی هم گوش می كرد. به موسيقی كلاسيك عشق می‌ورزيد و با تمام روح‌اش آن را می‌نوشيد.

برای من در زنده‌گی فقط كار شاملو اهميت داشت و هرگز برنامه‌ای كه او را از كارش باز بدارد، نداشتم. همهء مسؤوليت زنده‌گی مشترك را پذيرفته بودم كه با خيال راحت فقط به كارهايش بپردازد.



همه می‌دانند كه نه تنها بخش بزرگ زنده‌گی شاملو به صورت عام كه هم‌چنين فرهنگ بزرگ كوچه به صورت خاص، مديون حضور شماست. كار عظيم فرهنگ كوچه چه‌گونه ميسر شد؟ منابع‌اش چه بود؟ چه‌قدر كار طلبيد؟



از اولين سال زنده‌گی مشترك ما، می‌دانيد كه قبل از آن هم از سنين نوجوانی شاملو به گردآوری مواد كتاب كوچه می‌پرداخته، منتها همين‌طور كه در مقدمهء كتاب كوچه نوشته، دو بار همهء آن از ميان رفت. و برای بار سوم از نو شروع كرد.

در طول نزديك به چهل سال هر شنيده و خوانده‌ای را كه به اين كار مربوط می‌شد و می‌شود، يادداشت می‌كرديم: هر كلمه يا باور يا مَثَل يا دع، نفرين، خواب‌گزاری، اصطلاح و ... كه به زبان مردم جاری بود، ولی آن را نه در مدسه آموخته بوديم نه در كتاب‌های آموزشی.

اين كتاب آينهء تمام‌نمای جامعه‌ای‌ست كه در اين منطقهء جغرافيايی زنده‌گی می‌كنند و طی قرون متمادی شكل گرفته و يك جريان زاينده و افزون‌شونده كه هرگز نمی‌توانی بگويی پايان يافته چون مدام در زبان محاوره ساخته می‌شود و يك نوع هم‌بسته‌گی فرهنگی به وجود می‌آورد. گاهی ريشه‌ای تاريخی دارد گاهی ريشه‌ای مذهبی يا جغرافيايی.

كار سترگی‌ست و عشق و علاقه و دقت زياد می‌طلبد.

شاملو در سال‌های گذشته اغلب چهل و هشت ساعت يا بيش‌تر بيدار می‌ماند و كار می‌كرد، كار نفس‌گير. از هر منبعی استفاده‌ می‌شود، مثل قصه، رمان، تاريخ، سرگذشت، سفرنامه يا فرهنگ‌ها و كتاب های تخصصی. مثلاً ابزار‌آلات را فرض كنيد كه هر شی‌ئی اسمی من‌درآوردی می‌گيرد يا در معماری سنتی كه دريايی‌ست از اصطلاحاتی كه مردم ساخته‌اند.



* بهرام رحمانی در پيش‌گفتار اين يادنامه می‌نويسد: يادنامه بخش‌های مختلفی دارد. بخش اول با شعر «در جدال با خاموشی» آغاز می‌شود و در بر گيرندهء گفت‌وگويی‌ست با خانم آيدا، زنده‌گی‌نامه، كتاب‌شناسی و ... . بخش دوم [حاوی] مقالاتی‌ست كه برای اين ويژه‌نامه نوشته شده‌اند. بخش سوم يادها و نكته‌هاست. بخش چهارم سخن‌رانی‌هايی هستند كه سخن‌رانان در مراسم بزرگ‌داشت شاملو در كشورهای مختلف يا در مراسم به‌خاك‌سپاری او در ايران ايراد كرده‌اند. ... بخش پنجم سروده‌هايی هستند كه به ياد احمد شاملو سروده شده‌اند. بخش ششم از لابه‌لای كتاب‌ها نام دارد كه در زمان حيات خود شاعر نوشته شده‌اند. بخش هفتم به شعر در آستانه اختصاص دارد. بخش پايانی لحظه‌ها و تصويرها، در بر گيرندهء عكس هايی از لحظات گوناگون زنده‌گی او. اين يادنامه را می‌توان جويباری ديد كه به سوی رود خروشان فرهنگی و اجتماعی در جريان است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
گله اي از انتشارات مازيار

انتشارات مازيار، ناشر كتاب كوچه از احمد شاملو، خبر از چاپ جلدهاى ۲ و ۵ اين مجموعه تا دو ماه آينده داد. مازيار كه چند سالى است با چاپ برخى آثار مطرح ادبيات، خود را به عنوان ناشرى جدى معرفى كرده است قصد دارد تا جلدهاى ۲ و ۵ مجموعه كوچه را به بازار بفرستد. كتاب كوچه كه تاكنون يازده جلد از آن منتشر شده است، از مهمترين جنبه هاى فكرى احمد شاملو در باب زبان عاميانه به شمار مى آيد كه به قولى در پايان به بيش از پنجاه جلد خواهد رسيد. اين فرهنگ ارزشمند با مد نظر قرار دادن واژه ها، تركيب ها، حكايات، ضرب المثل ها و... گستره اى فراگير از فرهنگ عاميانه در خود جمع آورى كرده است. شايد تنها نكته منفى در باب اين كتاب به كند بودن روند انتشار آن باز مى گردد كه باعث شده بعد از چند سال ما تا حرف «ج» آن را در دست داشته باشيم



نمي دانم چه بر سر كار انتشار اين كتاب ارزشمند آمده است كه الان 2-3 سالي است مجلد جديدي از آن روانه بازار نشده است . شادروان شاملو تا زماني كه زنده بود اين انتشار به صورت مداوم صورت مي گرفت اما امروز كه او در ميان ما نيست معلوم نيست با آثارش چه مي كنند .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
درحاشيه زندگي و شعر احمدشاملو

• احمد شاملو شاعر ، مترجم، نويسنده و پژوهشگر معاصر علاوه بر مجموعه هاي شعري ، هفتاداثر مختلف درزمينه هاي ادبي، هنري، ترجمه و... دارد.
اثرتحقيقي او كتاب كوچه مجموعه عظيمي است بالغ بر صدجلد كه تا امروز فقط هفت مجلد آن منتشرشده است. نوشته زير فقط مروري كوتاه بر مجموعه هاي شعري اوست.



قطاري كه نيم شبان نعره كشان از ده ما مي گذرد
آسمان مرا كوچك نمي كند
و جاده اي كه از گرده پل مي گذرد
آرزوي مرا با خود
به افق هاي ديگر نمي برد
احمد شاملو (الف.بامداد) به ماندن و زيستن مي انديشيد و رؤياي دلپذير زندگي، حقيقت ناباوري بود كه آن را چشمان بيدارش بازيافته بودند. اما ناگهان جاده ها وسوسه اش كردند و او بي محابا چمدانش را بست و راه افتاد.
احمد شاملو در سال ۱۳۰۴ در تهران متولدشد. از آنجا كه پدرش نظامي بود دوره كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلف ايران گذراند.
هفده ساله بود كه تحصيلات خود را ناتمام رهاكرد و به جريانات سياسي پيوست و چندين بار به زندان افتاد. از سال ۱۳۲۴ يكسره به روزنامه نگاري پرداخت.
از مهرماه ۱۳۴۰ تا تيرماه ۱۳۴۱ سردبير «كتاب هفته» و چندسال هم سردبير مجله «خوشه» بود. پس از انقلاب هم سردبيري مجله ادبي و سياسي «كتاب جمعه» را به عهده داشت.
نخستين كتابي كه ازاحمدشاملو انتشاريافت مجموعه شعري است به نام «آهنگ هاي فراموش شده». اين كتاب كه به قول خود شاعر كتابي بي ارزش است اشعاري سست و قطعاتي رمانتيك دارد. شعرهاي اين كتاب بيشتر در قالب هاي كلاسيك و سنتي سروده شده و از زباني خام و ناپخته برخوردار است.
كتاب دومش «آهن ها و احساس» هم كه در ادامه همين شعرها منتشرمي شود، چنگي به دل نمي زند.
احمدشاملو در سال ۱۳۳۰ مجموعه شعر قطعنامه را منتشركرد.
او دراين كتاب كه زاده تغييرات فكري اش بود، توانست استعداد خود را در شعرهاي حماسي به ثبت برساند. اين كتاب با مقدمه فريدون رهنما شاعر و فيلمساز نامي منتشرشد.
سنگ مي كشم بر دوش،
سنگ الفاظ.
سنگ قوافي را.
...
تازنداني بسازم و درآن محبوس بمانم:
زندان دوست داشتن.
كاب «قطعنامه» حاوي چهارشعر نسبتاً بلند است كه شعر «تاشكوفه ي سرخ يك پيراهن» بهترين شعر اين مجموعه به شمار مي آيد.
«هواي تازه» نام مجموعه بعدي احمدشاملو است. او با اين كتاب نشان داد با معاصرانش متفاوت است و بهتر از بقيه از پس كلمات و سوژه ها برمي آيد. به عبارت ديگر مي توان گفت «هواي تازه» پاسپورت ادبي شاعراست براي ورود به دنياي ادبيات. شاعر دراين كتاب شعرهاي زيبا و به يادماندني دارد كه «از زخم قلب آبائي»، «مرگ (نازلي)»، «شعري كه زندگي است» و «پريا» از آن جمله اند.
«از زخم قلب آبائي» مرثيه اي است براي آبائي، دبير تركمني كه نيمه هاي دهه ۲۰ درگرگان به ضرب گلوله كشته شد.
شبي كه قراربود عوامل مبارز، نمايشنامه اي را بر صحنه آورند، ناگهان فرماندار وقت دستور ممانعت از اجراي نمايش را صادركرد، كار به اعتراض و دخالت پادگان كشيد، درگيري شدت يافت و آبائي مورداصابت گلوله قرارگرفت و درجا به قتل رسيد.
شعر «مرگ (نازلي)» به ياد «وارتان سالماخانيان» گفته شده است. او پس از كودتاي ۲۸مرداد ۱۳۳۲ گرفتارشد و همراه مبارز ديگري زيرشكنجه ددمنشانه اي به قتل رسيد.
«شعري كه زندگي است» شعري نسبتاً بلند است. درباره سوژه هايي كه روزمره و حقيقي هستند اما شاعران كمتر به سراغ آنها مي روند. احمد شاملو در اين شعر مدعي است مي توان شعر را مثلاً به جاي مته به كارگرفت: موضوع شعر/امروز/ موضوع ديگري است/... امروز/ شعر/ حربه خلق است/ زيرا كه شاعران/ خود شاخه اي زجنگل خلق اند/ نه ياسمين و سنبل گلخانه فلان.
«پريا» منظومه اي جاودانه است كه تا دنيادنياست در ياد فارسي زبانان مي ماند.
احمدشاملو دراين منظومه با استفاده از ادبيات عاميانه و ضرب المثل ها و متل ها شاهكاري بي بديل ارائه كرده است طوري كه هركس اين منظومه را بشنود و يا بخواند فكرمي كند شناسنامه اي به قدمت تاريخ دارد.
«باغ آينه» نام كتاب ديگري است از احمدشاملو كه در سال ۱۳۳۵ روانه بازار مي شود. شاعر دراين مجموعه به جنگ سياهي مي رود و معتقداست خورشيدي از اعماق، كهكشان هاي خاكسترشده را روشن خواهدكرد.
شعرهاي اين كتاب از قدرت تخيل وافري برخوردارند:
...
من برمي خيزم!
چراغي دردست، چراغي در دلم.
زنگار روح ام را صيقل مي زنم.
آينه ئي برابر آينه ات مي گذارم
تا با تو ابديتي بسازم.
«قصه ي دخترننه دريا»، «ماهي» و «باران» از شعرهاي برتر اين كتاب به حساب مي آيند.
احمدشاملو پس از باغ آينه در سال ۱۳۴۳ كتاب «لحظه ها و هميشه ها» را به زير چاپ برد.
بيشتر شعرهاي اين مجموعه لحن سياسي و انتقادي دارند.
يكي از شعرهاي اين كتاب را خواننده اي مشهور مي خواند و اين شعر كه «شبانه» نام دارد، خيلي زود سر زبان ها مي افتد.
ششمين مجموعه شعر شاملو «آيدا در آينه» نام دارد كه بلافاصله پس از كتاب «لحظه ها و هميشه ها» چاپ شده است.
اين كتاب حاوي عاشقانه ترين شعرهاي شاعر است.
شاملو در اين كتاب به روايت عشق و تجربيات آن نشسته است: من و تو يكي دهانيم/ كه با همه آوازش/ به زيباترسرودي خواناست/. من و تو يكي ديدگانيم/ كه دنيا را هردم/ در منظر خويش تازه تر مي سازد...
«آيدا: درخت و خنجر و خاطره!» نام مجموعه بعدي اوست در اين كتاب سخن از انساني است همچون درختي كه برآن به رسم يادگار نامي بانك خنجري نقرشده و او خود نه همان درخت كه نيز آن خنجر و آن خاطره منفور است. حال و هواي شعرهاي اين كتاب كدر و مه آلود است:


دريغا مهتاب و دريغا مه
كه در چشم انداز ما
كوهسار جنگل پوش سربلندرا
در پرده شكي
ميان بود و نبود نهان مي كرد
اين كتاب غزلي است در نتوانستن. شاعر به يك باغ خزان رسيده مي ماند در كنار جاده زندگي. مي خواهد دوباره شكوفا شود ولي نمي تواند. احمدشاملو در سال ۱۳۴۵ مجموعه «ققنوس در باران»را منتشر مي كند. كلمات اين كتاب دور محور مرگ و نيستي مي چرخند. شعر «مرگ ناصري» يكي از شعرهاي برتر اين كتاب است. شاعر در اين شعر به روايت مرگ حضرت مسيح نشسته است.
كتاب «مرثيه هاي خاك» نيز كه مجموعه بعدي اوست از حال و هواي همين كتاب «ققنوس در باران» برخوردار است. اين مجموعه تلخ ترين مجموعه شعر احمدشاملو است. شعر «مرثيه» كه در رثاي فروغ فرخزاد گفته شده از بهترين شعرهاي اين كتاب است. به جست و جوي تو/ بردرگاه كوه مي گريم/ در آستانه دريا و علف/ به جست وجوي تو/ در معبر بادها مي گريم/ در چارراه فصول/ در چارچوب شكسته پنجره اي/ كه آسمان ابرآلوده را/ قابي كهنه مي گيرد…
حالا سال ۱۳۴۹ است و احمدشاملو ديگر چهل و پنج سال دارد و از نبارها و توفانها عبوركرده است و ديگر اگر و از نااميدي دم بزند به معني اين است كه قافيه را باخته است به همين خاطر است كه در كتاب «شكفتن در مه» سعي مي كند حتي شده در يك فرياد، شعر، آواز زندگي كند و روي پابايستد. در ادامه همين تجربه كتاب ابراهيم در آتش را به چاپ مي رساند و در شعري كه خطاب به ايران درودي نوشته، فرياد مي زند: تو خطوط شباهت را تصوير كن/ آه و آهن و آهك زنده/ دود و دروغ و درد را ـ / كه خاموشي/ تقواي ما نيست. او در ادامه از اينكه شاعران آنگونه كه بايدآزادي را فرياد نكرده اند به گلايه مي نشيند:
تمامي الفاظ جهان را در اختيار داشتيم و
آن نگفتيم
كه به كارآيد
چرا كه تنها يك سخن
يك سخن در ميانه نبود:
ـ آزادي
ما نگفتيم
تو تصويرش كن
و در كتاب بعدي اش كه «دشنه در ديس» نام دارداز آزادي به عنوان به بزرگ ترين آرزو ياد مي كند و مي گويد كه اگرما از آزادي سخن مي گفتيم و آزادي يك سرود جهاني بود، هيچ كجا، ديواري فروريخته بر جا نمي ماند. او در مجموعه «ترانه هاي كوچك غربت» نيز همين موضوع را دستمايه قرار داده به ستايش انسان هاي آزاديخواه بر مي خيزد و از كساني كه به خاطر آزادي انسان مبارزه كرده اند به نيكي ياد مي كند. در عين حال نيم نگاهي نيز به عشق مي اندازد و آن را به دليل مهرباني و در نتيجه دليل رهايي از قيد و بندهاي گوناگون مي داند.
احمد شاملو حالا در به دردنبال انسان فرشته هاست و براي اينگونه آدم ها مديحه سرايي مي كند و از كسي نيز انتظار دادن صله ندارد. «مدايح بي صله» مجموعه اي از اينگونه شعر هاست. اين كتاب كه در سال ۱۳۷۱ چاپ شد. شعر هايي تحسين برانگيز دارد: اي كاش آب بودم/ گر مي شد آن باشي كه خود مي خواهي/... آدمي بودن/ حسرتا! مشكلي است در مرز ناممكن... اين شعر كه به شاعر معاصر مفتون امنيي تقديم شده از شعرهاي برجسته اين كتاب است.
حالا سال ۱۳۷۶ است و احمد شاملو ديگر پير شده است و سوژه شعر هايش نيز تغيير يافته اند. «در آستانه» آخرين مجموعه شعر اوست كه در زمان حياتش به بازار مي آيد. اين كتاب، كتاب خداحافظي شاعر پير است....
بدرود!
بدرود! ( چنين گويد شاعر:)
رقصان مي گذرم از آستانه ي اجبار
شادمان و شاكر.
...
اينك او در آستانه دري ايستاده است كه كوبه ندارد. با اين همه اصلاً ناراحت به نظر نمي رسد و ارام نجوا مي كند كه مرگ را پذيرفته است:
...
به جان منت پذيرم و حق گذارم ـ
(چنين گويد بامداد خسته)
سرانجام در سال ۱۳۷۹ در روزي از روزهاي تابستان مرگ از راه مي رسد و جسم او را با خود تاظلمت خاك مي برد. اميد كه واپسين سفر او خوابي بيش نباشد و ما از خواب بيدار شده او را دوباره بر صندلي چرخدارش ببينيم كه باز پيپش را پروخالي مي كند.
تك تك ستاره ها آب مي شوند و شب
بريده بريده به سايه هاي خود تجزيه مي شود
اميد كه نسيم خنك بامدادي او را كه خودش را به خواب زده بيدار كند. آمين!
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
كتاب " شناخت نامه ي شاملو " با گردآوري جواد مجابي كتاب ارزشمندي است كه آقاي جواد مجابي مجموعه اي از مقالات شاملو كه در مطبوعات مختلف به صورت پراكنده آمده اند را جمع آوري نموده است همچنين برخي از آثار نمايشنامه هاي شاملو نيز در اين كتاب معرفي شده اند .
در كل كتابي است كه ارزش خواندن دارد .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
ترجمه شاملو چون آيينه بود



دکتر عبدالحسین فرزاد ويژگي ترجمه هاي در حفظ حالت شعر گونگي آن مي داند:«شاملو در ترجمه شعر از زبان های دیگر به زبان فارسی آن چنان هنرمندانه زبان مبدا را با زبان مقصد همراه می کرد که اشعارش آئینه ای بود از آن چه شاعر اصلی سروده بود»

گروه هنر،‌ فرزانه ابراهيم زاده: شاملو در ترجمه شعر از زبان های دیگر به زبان فارسی آن چنان هنرمندانه زبان مبدا شعر را با زبان مقصد همراه می کرد که اشعارش آئینه ای بود از آن چه شاعر اصلی سروده بود.
دوم مرداد ماه سالروز خاموشی احمد شاملو شاعر، منتقد و مترجم صاحب نام ایران است. بی تردید یکی از ویژگی های برتر شاملو ترجمه شعر از زبان های دیگر به زبان فارسی بخصوص ترجمه اشعار فدریکو گارسیا لورکا شاعر و نمایشنامه نویس اسپانیایی است:« آه ای ماه که می آیی/ می تابی / از فراز شاخه ها و برگ ها، گل ها، جگن ها، بپوشان خون را با یاسمن ها! / »
دکتر عبدالحسین فرزاد استاد دانشگاه و مترجم با اشاره به خوانش احمد شاملو از شعر به زبان های دیگر به میراث خبر گفت:«وقتی شعر را تعریف می کنیم، می گوییم شعر آن چیزی است که قابل ترجمه کردن نیست. این دیدگاهی افراطی نیست، بلكه دقیق و درست است. در شعر واژه ها به صورت کد عمل می کنند. کدی که طیفي عاطفی را معنا بدهد. شب بیم و مردابي چنين حائل/ كجا دانند حال ما سبكباران منزل‌ها
در این شعر حافظ هرکدام از واژه ها یک طیفی را ایجاد می کند که مخاطب با ظرفیت و حالت روانی خودش در آن قرار می گیرد. اگر قبول کنیم ادبیات مهمترین عامل انتقال اندیشه است اگرچه شعر هنر است، ولی برای انتقال اندیشه هم از آن استفاده شده است. بنابراین ضرورتا باید اشعار را به زبان های مختلف ترجمه کنیم و کسانی درترجمه موفق هستند که با دید شعر با شعر برخورد می کنند نه با دید نقد. اگر بخواهیم شعر را به صورت نقد در نظربگیریم. آن ترجمه یک خوانش و یک قرائت از آن شعر است .اما اگر مترجم هنرمند باشد که بتواند با شاعر مبدا ارتباط برقرار كند وشعر را همسو با زبان مقصد برگرداند، ترجمه شعر مي‌تواندحالت آیینه بودن داشته باشد، که هرکس در آن خودش را ببیند، در اين صورت آن شعر می تواند در زبان مقصد برای مخاطبش همان گستردگی و حالات زبان مبدا را ايجاد كند. ما در ایران در این زمینه شاعران خوبی داریم که گل سر سبد همه احمد شاملو با ترجمه های مختلف است.
فرزاد با اشاره ترجمه هایی از اشعار لورکا گفت:« من ترجمه هایی را از شعرهای لورکا دیدم اما هیچکدام قدرت كار شاملو را ندارند. انگار او این اشعار را را دوباره سروده. بیشتر این مترجمان به نثر اهمیت می دادند و شعر را به نثر ترجمه کردند. ولی شاملوبا شعر به عنوان شعر برخورد می کند. وقتی شما می خوانید: آه جبریلک قدیس من/ می بینید کم کم/ از یاد می برید که این شعر مال لورکا است و شاملو ترجمه کرده در واقع شعر را با همان گستردگی عاطفی دوباره می خوانید.»
وی همچنین به تاثیر مترجم بودن شاعر در ترجمه اشاره کرد:« مترجم قوی و زبردست در رمان و شعر کسی است که بتواند سبک شاعر را در ترجمه منتقل کند مثلا اگر سبک شاعر مثل سبک فروغ است که واژگان آرکاییک نیست، باید از واژگان همان سبک در ترجمه استفاده کند: در آوار خونین گرگ و میش دیگر مردی آنک / و شیر آهن کوه مردی از اینگونه عاشق / راه خونین سرنوشت به پاشنه خونین در نوشت .
این سبک و لحن حماسی و واژه ها آرکائیک است و در عینی که نو است سبک قدما را در خود دارد. اگر کسی شاعرنباشد سبک و لحن شعر را نمی تواند منتقل کند یک ترجمه ساده به دست خواهد داد. من خودم به ترجمه کلمات خیلی اهمیت می دهم و معتقدم اگر شاعر فلان واژه را انتخاب کرده که در زبان انگلیسی این معنی را می دهد و فخامت دارد در ترجمه از واژه ای استفاده می کنم که همین فخامت را داشته باشد. شاملو با شعر همین کار را داده است. مرحوم احمد میرعلائی اشعار اکتاویو پاز را ترجمه کرده هم از اين روش بهره برده است. شاملو ظرافت شعر مبدا را درک می کرد.نكته ديگر آگاهی از شعر امروز دنیا است كه به به ترجمه بهتر کمک می کند. »
فرزاد با اشاره به دو ترجمه از یک شعر توضیح داد:« نزار قبانی شاعر عرب شعری دارد به نام خشم خوشه ها که در آن می گوید: ما سرخپوست نیستیم ما ماندگاریم/ این ترجمه شعر نیست بلکه نثر است اما وقتی بگوییم من سرخپوست نیستیم ما ماندگارانیم شعر می شود. سبک زیبای شعر باید درک شود. مترجم شعر حتما باید شاعر باشد. به عروض و قافیه در زبان مبدا و روحیات شاعر مبداآشنایی داشته باشد. شاملو روحیات و عواطفی که پشت واژه ها بود را مي‌شناخت و معادل آن را در فارسی تشخیص می داد. او به خوبی می دانست هر واژه می تواند در فارسی همان معنايی را بدهد و شعر را جذاب کند. »
مترجم کتاب ابدیت لحظه هیچ معتقد است:« تمام ترجمه های شاملو ویژگی ارتباط برقرار کردن با اصل شعر را دارد. صرف این که بگوییم شاملو شعر لورکا را ترجمه کرده و لورکا مانند او شاعر سیاسی بوده كافي نیست. ترجمه هایی که شاملو بسیار موفق بوده چون در عمق واژه ها وارد شده و در طیف شعر شاعر قرار می گیرد و آرام آرام با او همسو می شود و کم کم با او ارتباط می گیرد در این جا است که مترجم تبدیل به آن شاعر می شود که فارسی بلد است. بنابرین آن شعر دوبار به وسیله شاملو به فارسی سروده می شود. پیش از شاملو هم اشعار لوركا ترجمه شده اما من عظمت لورکا را حس نمی کردم این شاملو بود که عظمت لورکا را نشان داد. در مجموعه«در ساعت 5 عصر »تازه متوجه می شوید که لورکا چه شاعر بزرگی است.»
فرزاد می گوید:«این روزها با خواندن ترجمه اشعار لورکا به یاد شاملوی بزرگ که جاودانه شد می افتیم . تا دنیا هست سبک و مکتب او وجود دارد و تا اسم او هست نشان می دهد که روزگار عظمت شعر در سرزمین ایران همچنان ادامه دارد وشعر حرف اول را می زند. شاملو به عنوان یک شاعر پویا می دانست در کجای تاریخ کشورش و تاریخ ادبیات ایران قرار گرفت. او در جایی که ایستاده پشت سرش بزرگانی چون حافظ سعدی و فردوسی قرار دارند. به همین دلیل به حرمت شعر اسائه نمی کرد و برای واژگان ارزش قائل بود. »
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
نقد آثار احمد شاملو در کتاب « امیر زاده کاشی ها »


« امیر زاده کاشی ها » ؛ نقدی بر اشعار احمد شاملو ، نوشته دکتر پروین سلاجقه در 500 صفحه ، با شمارگان 2000 نسخه و بهای 4500 تومان از سوی نشر مروارید منتشر و به زودی در کتابفروشی ها توزیع خواهد شد .

در کتاب « امیرزاده کاشی ها » سلاجقه ، اشعار شاملو را به نقد کشیده که این نقدها شامل نقد شیوه سرودن شعر توسط این شاعر و همچنین بررسی ساختار شناسی اشعار او به همراه نقد زبان شناسانه و مفهومی نیز می شود.

دراین کتاب علاوه براشعاری که شاملو، خود سروده است ، به ترجمه های او نیزتوسط سلاجقه توجه شده است . نشر مروارید همچنین کتاب دیگری با عنوان " طلیعه تجدد در شعر فارسی " به قلم دکتر احمد کریمی حکاک را دردست انتشار دارد که در بخش هایی از این کتاب به بحث درباره شعر شاملو پرداخته شده است .


منبع
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
در آستانه‌ي هشتادمين سال تولد احمد شاملو، شاعر، مترجم، محقق و روزنامه‌نگار معاصر، دفتر نظارت بر حفظ و نشر آثار احمد شاملو از هفته‌ي آينده در تهران كارش را آغاز خواهد كرد.

به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، فرزند ارشد احمد شاملو با اعلام اين خبر افزود: دفتر نظارت بر آثار احمد شاملو، در راستاي ساماندهي به روند تجديد چاپ آثار منتشره و نيز آمايش اثار منتشر شده جهت انتشار همسو با خانه‌ي شاملو به سرپرستي خانم آيدا شاملو در كرج، به طور مستمر در تهران فعال مي‌شود.

سياوش شاملو اظهار داشت: نزديك به 150 عنوان اثر از احمد شاملو به جاي مانده است كه مطابق با آخرين تصحيح‌هاي او در اختيار علاقمندان قرار مي‌گيرد.

وي اين آثار را شامل شعر، داستان، فيلمنامه، ترجمه‌ي شعر و داستان و نمايشنامه، متون تصحيح شده‌ي كهن فارسي، آثاري براي كودكان، مجموعه‌ي آثار صوتي، مجموعه‌ي مقالات و گفت و گوها و نيز فرهنگ كتاب كوچه برشمرد.

او ادامه داد: دو ترجمه‌ي رمان، يك فيلمنامه، ياداشت‌هايي بر ديوان حافظ، مجموعه‌اي از مقالات و گفت و گوها و يك سفرنامه‌ي طنز از جمله‌ي آثار منتشر نشده‌ي شاملو هستند.

شاملو با تاكيد بر آغازي نو در جهت ارايه‌ي هر چه دقيق‌تر آثار «ا.بامداد» گفت: خانه‌ي شاملو نيز در آينده‌ي نزديك، فهرست كاملي را از آثار احمد شاملو و نيز آثار ديگران درباره‌ي وي در اختيار قرار خواهد داد.

وي برگزاري جلسات شعر خواني، اهداي جايزه‌ي شعر شاملو و انتشار يك نشريه فرهنگي ـ ادبي را جزو فعاليت‌هاي آتي دفتر نظارت بر حفظ و نشر آثار احمد شاملو عنوان و اضافه كرد: براي نيل به كليه‌ي اهداف ياد شده و اجراي برنامه هاي اين دفتر، از دوستاني كه علاقمند به همكاري باشند استقبال خواهد شد.

فرزند احمد شاملو در پايان صندوق پستي 15875-7561 و نيز نشاني الكترونيكي [email protected] را پاسخگوي دوستداران شعر و ادبيات در اين زمينه اعلام كرد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
شعري زيبا از شاعر گرانقدر ، آقاي اسماعيل خويي



در ستايش احمد شاملو

در كار خود
به ذات خدا می‌ماند
يعنی
كه هر چه‌را كه می‌بايد
می‌داند؛
و هرچه را كه می‌خواهد
می‌تواند


چون ابر بر قلّه‌ها
خيمه می‌زند.


چون ببر
بر پرتگاه‌ها
گردن می‌افرازد.


می‌خواهد
در گيسوان ماه
چنگ بيندازد
پا برنهاده
پنداری
بر شانه‌های باد.


از برجهيدن
نمی‌هراسد
و دره‌ها و افتادن را
نيز
می‌شناسد.
افتادگان
- كه ما باشيم-
را،
به دامنه‌ی رفتارش،
بر خود پذيراست؛
و بر ستيغ خويش،
اما،
همچون ستيغ،
با خود
تنهاست.


زشت و دروغ را
به گوهر
دشمن می‌دارد:
زيرا كه شاعر است؛
و شعر،
در گوهر خجسته‌اش، از خانواده‌ی
زيبايی‌ست:
مانند هرچه ديگر
از نيك و راست.
بيرون شعر،
اما،
جهان جانش
خار هم دارد،
مار هم دارد.
در چنته‌ی مهارت استاد پيش رفتن "در
قلمرو ِ نام".


ترفند‌های ناخوش هم هست،
بدبختانه؛
و رستم كلام
سهراب‌كش هم هست.
اما نه!
سخت‌گير نباشيم.
دريادل است او،
دل او درياست،
و
دريا تلاطم هم دارد.
و "غول زيبا" راست می‌گويد:
او به راستی غولی زيباست:
و غول
-نوع زيبايش نيز-
البته شاخ و دم هم دارد.
و غول شاخ هم می‌زند:
اين روشن است:
به ويژه وقتی
تاريخ را نيز
چيزی
در حدود دم خود
خيال كند:
كه ناگزير است او را
دنباله‌وار
دنبال كند،
اما نه!
شيطنت نكنم.
در كار شعر،
وقتی كسی خداست،
البته حق دارد
تاريخ شعر را قلمرو خود بشمرد:
چندان كه،خوش اگر داشت،
ويرايش‌گروار،
پرونده‌ی حميدی شاعر را كه هيچ،
نام من و تبار شاعرانی‌ام را نيز
از برگ‌های خواندنی فصل روزگار شما بسترد.
و راستش اين است،
گفتم،
كه شعر،
در ذات خويش،‌ خواهر زيبايی‌ست:
مانند هرچه ديگر
از نيك و راست.
و او
به شكل شعر خودش می‌ماند:
به شكل شعر خودش،
زيباست.
غول‌آسا
زيباست.
و
ما نيز می‌شود كه از حضور به‌هنگام خود به جهان دم زنيم
زيرا كه او
معاصر ماست.
با نيك و بد
البته كار دارد:
هرچند
می‌خواهد،
حافظانه،
خودش را باشد
و،
تا می‌تواند،
حافظانه،
خودش راست.


جهان،
در آينه‌ی جانش،
**** كاملی از واژه‌ست:
و واژه
در دهانش
تيراژه‌ست:
-خدای من!-
رنگين‌كمان شسته‌ای از آفتاب پس از باران،
هفتاد رنگ نيز بيشترش
در نهاد
از قالی‌ی‌ شگرف بفت بهاران.
در آسمان پوچی‌ی ما
يك كهكشان روشن
معناست:
خورشيدیی از هماره‌ی سنت
در كانونش؛
بسيار و يك ستاره‌ی نوآوری
چرخنده و دمنده به پيرامونش.
و بر زمين عشق
پا استوار دارد.
و در كجای جنگل بيداری
آلونكی بنا كرده‌ست
از عطر ياس و
رخشه‌ی الماس:
تا رهروان گسترده‌های شدن،
از هر كجای رنج كه می‌آيند،
لختی در آن بياسايند.
در چندمين قرارگاه از تاريخ اين تكامل
بی‌خستگی،
بی‌هيچ بستگی،
يك شب
مهمان قهوه‌خانه‌ی دنياست.
به شكل شعر خودش می‌ماند:
آری،
زيباست.
غول‌آسا زيباست.
و
ما نيز می‌توانيم از حضور به هنگام خود
به جهان دم زنيم:
زيرا كه او
معاصر ماست.


لندن – سوم آوريل 1991 اسماعيل خوئی
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
چند داستان ِ کوتاه
از آنتوان چخوف
ترجمه‌ی ِ
احمد ِ شاملو و ایرج ِ کابلی


-------------------------------------------------


با شاملو قرار گذاشته بودیم که مجموعه‌ی ِ آثار آنتوان چخوف را ترجمه کنیم. کار را از آغاز جلد ِ یکم مجموعه‌ی ِ آثار او شروع کردیم. مقداری پیش رفته بودیم که منتخبی از آثار این نویسنده با عنوان ِ مجموعه‌ی ِ آثار با ترجمه‌ی ِ زنده‌یاد سروژ استپانیان منتشر شد؛ از همین رو تصمیم گرفتیم دنباله‌ی ِ کار را رها کنیم. آن‌چه در این‌جا می‌خوانید دو تا ازنخستین نوشته‌های ِ این نویسنده‌ی ِ نام‌دار روسي است که نگاهی طنز‌آمیز دارد به شیوه‌ی ِ نویسنده‌گي‌ی ِ برخی از قلم‌داران ِ آن دوران.

ایرج کابلی


***************************************


1 - آمريكايي وار


2 - هزار و يك هوس


3 - آينه ي دق


4 - گناهكار شهر تولدو
 
بالا