درحاشيه زندگي و شعر احمدشاملو
• احمد شاملو شاعر ، مترجم، نويسنده و پژوهشگر معاصر علاوه بر مجموعه هاي شعري ، هفتاداثر مختلف درزمينه هاي ادبي، هنري، ترجمه و... دارد.
اثرتحقيقي او كتاب كوچه مجموعه عظيمي است بالغ بر صدجلد كه تا امروز فقط هفت مجلد آن منتشرشده است. نوشته زير فقط مروري كوتاه بر مجموعه هاي شعري اوست.
قطاري كه نيم شبان نعره كشان از ده ما مي گذرد
آسمان مرا كوچك نمي كند
و جاده اي كه از گرده پل مي گذرد
آرزوي مرا با خود
به افق هاي ديگر نمي برد
احمد شاملو (الف.بامداد) به ماندن و زيستن مي انديشيد و رؤياي دلپذير زندگي، حقيقت ناباوري بود كه آن را چشمان بيدارش بازيافته بودند. اما ناگهان جاده ها وسوسه اش كردند و او بي محابا چمدانش را بست و راه افتاد.
احمد شاملو در سال ۱۳۰۴ در تهران متولدشد. از آنجا كه پدرش نظامي بود دوره كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلف ايران گذراند.
هفده ساله بود كه تحصيلات خود را ناتمام رهاكرد و به جريانات سياسي پيوست و چندين بار به زندان افتاد. از سال ۱۳۲۴ يكسره به روزنامه نگاري پرداخت.
از مهرماه ۱۳۴۰ تا تيرماه ۱۳۴۱ سردبير «كتاب هفته» و چندسال هم سردبير مجله «خوشه» بود. پس از انقلاب هم سردبيري مجله ادبي و سياسي «كتاب جمعه» را به عهده داشت.
نخستين كتابي كه ازاحمدشاملو انتشاريافت مجموعه شعري است به نام «آهنگ هاي فراموش شده». اين كتاب كه به قول خود شاعر كتابي بي ارزش است اشعاري سست و قطعاتي رمانتيك دارد. شعرهاي اين كتاب بيشتر در قالب هاي كلاسيك و سنتي سروده شده و از زباني خام و ناپخته برخوردار است.
كتاب دومش «آهن ها و احساس» هم كه در ادامه همين شعرها منتشرمي شود، چنگي به دل نمي زند.
احمدشاملو در سال ۱۳۳۰ مجموعه شعر قطعنامه را منتشركرد.
او دراين كتاب كه زاده تغييرات فكري اش بود، توانست استعداد خود را در شعرهاي حماسي به ثبت برساند. اين كتاب با مقدمه فريدون رهنما شاعر و فيلمساز نامي منتشرشد.
سنگ مي كشم بر دوش،
سنگ الفاظ.
سنگ قوافي را.
...
تازنداني بسازم و درآن محبوس بمانم:
زندان دوست داشتن.
كاب «قطعنامه» حاوي چهارشعر نسبتاً بلند است كه شعر «تاشكوفه ي سرخ يك پيراهن» بهترين شعر اين مجموعه به شمار مي آيد.
«هواي تازه» نام مجموعه بعدي احمدشاملو است. او با اين كتاب نشان داد با معاصرانش متفاوت است و بهتر از بقيه از پس كلمات و سوژه ها برمي آيد. به عبارت ديگر مي توان گفت «هواي تازه» پاسپورت ادبي شاعراست براي ورود به دنياي ادبيات. شاعر دراين كتاب شعرهاي زيبا و به يادماندني دارد كه «از زخم قلب آبائي»، «مرگ (نازلي)»، «شعري كه زندگي است» و «پريا» از آن جمله اند.
«از زخم قلب آبائي» مرثيه اي است براي آبائي، دبير تركمني كه نيمه هاي دهه ۲۰ درگرگان به ضرب گلوله كشته شد.
شبي كه قراربود عوامل مبارز، نمايشنامه اي را بر صحنه آورند، ناگهان فرماندار وقت دستور ممانعت از اجراي نمايش را صادركرد، كار به اعتراض و دخالت پادگان كشيد، درگيري شدت يافت و آبائي مورداصابت گلوله قرارگرفت و درجا به قتل رسيد.
شعر «مرگ (نازلي)» به ياد «وارتان سالماخانيان» گفته شده است. او پس از كودتاي ۲۸مرداد ۱۳۳۲ گرفتارشد و همراه مبارز ديگري زيرشكنجه ددمنشانه اي به قتل رسيد.
«شعري كه زندگي است» شعري نسبتاً بلند است. درباره سوژه هايي كه روزمره و حقيقي هستند اما شاعران كمتر به سراغ آنها مي روند. احمد شاملو در اين شعر مدعي است مي توان شعر را مثلاً به جاي مته به كارگرفت: موضوع شعر/امروز/ موضوع ديگري است/... امروز/ شعر/ حربه خلق است/ زيرا كه شاعران/ خود شاخه اي زجنگل خلق اند/ نه ياسمين و سنبل گلخانه فلان.
«پريا» منظومه اي جاودانه است كه تا دنيادنياست در ياد فارسي زبانان مي ماند.
احمدشاملو دراين منظومه با استفاده از ادبيات عاميانه و ضرب المثل ها و متل ها شاهكاري بي بديل ارائه كرده است طوري كه هركس اين منظومه را بشنود و يا بخواند فكرمي كند شناسنامه اي به قدمت تاريخ دارد.
«باغ آينه» نام كتاب ديگري است از احمدشاملو كه در سال ۱۳۳۵ روانه بازار مي شود. شاعر دراين مجموعه به جنگ سياهي مي رود و معتقداست خورشيدي از اعماق، كهكشان هاي خاكسترشده را روشن خواهدكرد.
شعرهاي اين كتاب از قدرت تخيل وافري برخوردارند:
...
من برمي خيزم!
چراغي دردست، چراغي در دلم.
زنگار روح ام را صيقل مي زنم.
آينه ئي برابر آينه ات مي گذارم
تا با تو ابديتي بسازم.
«قصه ي دخترننه دريا»، «ماهي» و «باران» از شعرهاي برتر اين كتاب به حساب مي آيند.
احمدشاملو پس از باغ آينه در سال ۱۳۴۳ كتاب «لحظه ها و هميشه ها» را به زير چاپ برد.
بيشتر شعرهاي اين مجموعه لحن سياسي و انتقادي دارند.
يكي از شعرهاي اين كتاب را خواننده اي مشهور مي خواند و اين شعر كه «شبانه» نام دارد، خيلي زود سر زبان ها مي افتد.
ششمين مجموعه شعر شاملو «آيدا در آينه» نام دارد كه بلافاصله پس از كتاب «لحظه ها و هميشه ها» چاپ شده است.
اين كتاب حاوي عاشقانه ترين شعرهاي شاعر است.
شاملو در اين كتاب به روايت عشق و تجربيات آن نشسته است: من و تو يكي دهانيم/ كه با همه آوازش/ به زيباترسرودي خواناست/. من و تو يكي ديدگانيم/ كه دنيا را هردم/ در منظر خويش تازه تر مي سازد...
«آيدا: درخت و خنجر و خاطره!» نام مجموعه بعدي اوست در اين كتاب سخن از انساني است همچون درختي كه برآن به رسم يادگار نامي بانك خنجري نقرشده و او خود نه همان درخت كه نيز آن خنجر و آن خاطره منفور است. حال و هواي شعرهاي اين كتاب كدر و مه آلود است:
دريغا مهتاب و دريغا مه
كه در چشم انداز ما
كوهسار جنگل پوش سربلندرا
در پرده شكي
ميان بود و نبود نهان مي كرد
اين كتاب غزلي است در نتوانستن. شاعر به يك باغ خزان رسيده مي ماند در كنار جاده زندگي. مي خواهد دوباره شكوفا شود ولي نمي تواند. احمدشاملو در سال ۱۳۴۵ مجموعه «ققنوس در باران»را منتشر مي كند. كلمات اين كتاب دور محور مرگ و نيستي مي چرخند. شعر «مرگ ناصري» يكي از شعرهاي برتر اين كتاب است. شاعر در اين شعر به روايت مرگ حضرت مسيح نشسته است.
كتاب «مرثيه هاي خاك» نيز كه مجموعه بعدي اوست از حال و هواي همين كتاب «ققنوس در باران» برخوردار است. اين مجموعه تلخ ترين مجموعه شعر احمدشاملو است. شعر «مرثيه» كه در رثاي فروغ فرخزاد گفته شده از بهترين شعرهاي اين كتاب است. به جست و جوي تو/ بردرگاه كوه مي گريم/ در آستانه دريا و علف/ به جست وجوي تو/ در معبر بادها مي گريم/ در چارراه فصول/ در چارچوب شكسته پنجره اي/ كه آسمان ابرآلوده را/ قابي كهنه مي گيرد…
حالا سال ۱۳۴۹ است و احمدشاملو ديگر چهل و پنج سال دارد و از نبارها و توفانها عبوركرده است و ديگر اگر و از نااميدي دم بزند به معني اين است كه قافيه را باخته است به همين خاطر است كه در كتاب «شكفتن در مه» سعي مي كند حتي شده در يك فرياد، شعر، آواز زندگي كند و روي پابايستد. در ادامه همين تجربه كتاب ابراهيم در آتش را به چاپ مي رساند و در شعري كه خطاب به ايران درودي نوشته، فرياد مي زند: تو خطوط شباهت را تصوير كن/ آه و آهن و آهك زنده/ دود و دروغ و درد را ـ / كه خاموشي/ تقواي ما نيست. او در ادامه از اينكه شاعران آنگونه كه بايدآزادي را فرياد نكرده اند به گلايه مي نشيند:
تمامي الفاظ جهان را در اختيار داشتيم و
آن نگفتيم
كه به كارآيد
چرا كه تنها يك سخن
يك سخن در ميانه نبود:
ـ آزادي
ما نگفتيم
تو تصويرش كن
و در كتاب بعدي اش كه «دشنه در ديس» نام دارداز آزادي به عنوان به بزرگ ترين آرزو ياد مي كند و مي گويد كه اگرما از آزادي سخن مي گفتيم و آزادي يك سرود جهاني بود، هيچ كجا، ديواري فروريخته بر جا نمي ماند. او در مجموعه «ترانه هاي كوچك غربت» نيز همين موضوع را دستمايه قرار داده به ستايش انسان هاي آزاديخواه بر مي خيزد و از كساني كه به خاطر آزادي انسان مبارزه كرده اند به نيكي ياد مي كند. در عين حال نيم نگاهي نيز به عشق مي اندازد و آن را به دليل مهرباني و در نتيجه دليل رهايي از قيد و بندهاي گوناگون مي داند.
احمد شاملو حالا در به دردنبال انسان فرشته هاست و براي اينگونه آدم ها مديحه سرايي مي كند و از كسي نيز انتظار دادن صله ندارد. «مدايح بي صله» مجموعه اي از اينگونه شعر هاست. اين كتاب كه در سال ۱۳۷۱ چاپ شد. شعر هايي تحسين برانگيز دارد: اي كاش آب بودم/ گر مي شد آن باشي كه خود مي خواهي/... آدمي بودن/ حسرتا! مشكلي است در مرز ناممكن... اين شعر كه به شاعر معاصر مفتون امنيي تقديم شده از شعرهاي برجسته اين كتاب است.
حالا سال ۱۳۷۶ است و احمد شاملو ديگر پير شده است و سوژه شعر هايش نيز تغيير يافته اند. «در آستانه» آخرين مجموعه شعر اوست كه در زمان حياتش به بازار مي آيد. اين كتاب، كتاب خداحافظي شاعر پير است....
بدرود!
بدرود! ( چنين گويد شاعر
رقصان مي گذرم از آستانه ي اجبار
شادمان و شاكر.
...
اينك او در آستانه دري ايستاده است كه كوبه ندارد. با اين همه اصلاً ناراحت به نظر نمي رسد و ارام نجوا مي كند كه مرگ را پذيرفته است:
...
به جان منت پذيرم و حق گذارم ـ
(چنين گويد بامداد خسته)
سرانجام در سال ۱۳۷۹ در روزي از روزهاي تابستان مرگ از راه مي رسد و جسم او را با خود تاظلمت خاك مي برد. اميد كه واپسين سفر او خوابي بيش نباشد و ما از خواب بيدار شده او را دوباره بر صندلي چرخدارش ببينيم كه باز پيپش را پروخالي مي كند.
تك تك ستاره ها آب مي شوند و شب
بريده بريده به سايه هاي خود تجزيه مي شود
اميد كه نسيم خنك بامدادي او را كه خودش را به خواب زده بيدار كند. آمين!