سلام شب بخیر. خب من عکس از خودم میذارم، چون عکس مناسبی نداشتم.
این عکس متعلقه به شب یلدای پارساله که استاد لعنتی میخواست مارو تا 7:45 دقیقه نگه داره و همین کارم کرد. منم دیدم اینطوریه دوتا هندونه مشتی خریدم انداختم پشت ماشین رفتیم دانشگاه... عجب شبی بود! چه حالی داد...
از اونجایی که جوک کلاس بودم من و کل بچه های برق منو میشناختن

، وایسادم آخرای کلاس رفتم هندونه ها رو آوردم پشت در کلاس گذاشتم، چاقوی قصابی که از خونه آورده بودمم رو گذاشتم لای کمر شلوارم رفتم تو کلاس سریع درآوردم گرفتم جلو استاد!!:lol:
پیرمرد سکته زد!!! گفت:
هژیر چی شده...؟؟؟ کاملا جدی و آلن دلونی گفتم:
نترس... میخوام امشب رو یه شب به یاد موندنی بکنم واسه همه مون. امیدوارم پدری کنین و ببخشین منو. گفت:
مثلا میخوای چیکار کنی؟ بکشی منو؟!!
گفتم:
بذار برم بیرون بیام، همه چی مشخص میشه هاهاها... (خنده شیطانی)
خلاصه هم استاد هم بچه ها همه کُپ کرده بودن. هیچ کس باورش نمیشد!! منم رفتم بیرون دوتا هندونه رو گرفتم تو بغلم اومدم تو کلاس... همه زدن زیر خنده...!!:blush::happy:
فیلمش هم موجوده. حالا بماند که بخاطر اون حرکتم، استاد اصلا هندونه نخورد و وقتی هم داشت میرفت خداحافظی نکرد و از همه مهم تر یه درس 2واحدی و یه 3 واحدیم منو انداخت اون ترم و پدر معدلم در اومد... ولی خب من بیدی نیستم که به این بادا بلرزم!
اینم
یک شب یلدای متفاوت:
