تفرقه که هست همه جا ، و بین اونایی که نزدیک ترن بیشتر هم هست مثل شیعه و سنی که هر دو اسلام
هستند.
ولی مهم اینه که بزرگترین کشور از لحاظ قومیت ، ایران هیچوقت اسیر این ها نمیشه ، همش تو ظاهر ،
تو باطن همه ایرانی هستند.
یک مثال بزنم ، همین جنگ چند سال پیش ، صدام عرب به یک استان با اکثریت عرب ( والبته لر و لک ) ،
حمله میکنه ، ولی از سرتاسر ایران ، از ترکان آذربایجان تا مشهد و هر نژادی به یاری این استان میروند.
خود مردم عرب خوزستان هم از وطنشون ایران دفاع می کنند.
یا یک مثال فرضی ، کلی پارس نژاد پرست و ترک نژاد پرست وجود داره ، که بجای اولویت به ایران ،
به زبانشان اولویت میدهند.
ولی اگر خدای نکرده ، یکی به کشور برادر، تاجیکستان پارس حمله کند ، و یکی دیگه همزمان به تبریز ،
پارسیان به کمک کدامیک میروند ؟
مسلما تبریز
یا برعکس یکی به کشور برادر ، آذربایجان آذری حمله کند ، و همزمان هم یکی به استان فارس ،
آذربابجانی های ایران به کمک کدامیک میروند؟
مسلما فارس
من تعدد نژادی ایران مانند دولت و بقیه ، مصیبت نمی بینم ، موهبت می بینم.
مثلا ایران یک استان به نام خوزستان با تعداد زیادی عرب دارد ، ایران با این می تواند در بین
کشورهای عربی ثابت کند که یک کشور عرب زبان هم هست ، و در اتحادیه عرب عضو شود.
***** اعراب را بجای مصر ، ایران بر عهده بگیرد ، رسانه و برنامه های غنی به عربی بسازد.
و در قلب های تمامی عرب زبانان دنیا جا بگیرد، و کلی هم از این راه امنیت و سود شدید
اقتصادی بدست بیاورد.
یا در مورد ترک زبان بودن ، ایران ، با مانور دادن سر این مسئله هم میتوان همین کارها را با
کشور های ترک زبان ( ترکیه ، ترکمنستان ، آذربایجان ) انجام داد .
و در مورد پارس بودن ایران ، دقیقا همین کار ها رو با کشورهای افغانستان و تاجیکستان
انجام دهد.
وهمینطور تا آخر برو .
البته منظورم از نفوذ ، نفوذ از نوع آمریکایی یا گروه های مخفی یهودی - آمریکایی نیست ،
که سعی در خریدن حاکمین کشور ها و یا ترساندن آنها هستند.
نفوذ از نوع صادقانه ، با نیت پاک ، برادرانه ( واقعا برادر هستیم ) ، که در قلوب تک تک مردم
کشورهای همزبان ، شکل میگیرد ، بر خلاف نفوذ آمریکایی - یهودی که نفرت مردم رو ، روز
به روز بیشتر میکنه .
هر کدام از شما ایرانی های ، همین کسانی که در فروم هستید ، سفیران ایران فرهنگی
هستید ، برای تشکیل ایران فرهنگی با همزبانان خود در کشور های دیگه ارتباط برقرار کنید،
و سهم خودتون رو به ایران اداء کنید.
[ جو حسابی منو گرفت

]
چیزی که بسیار عیان است اینه که بعضیها سعی دارن از آب گل آلود ماهی بگیرند
مثلا با یادآوری فرهنگ اصیل ایرانی و نمی دونم چنین چیزهایی که فقط شعار است سعی دارند که تالشها رو با ترکها دشمن جلوه بدن
نمی دونم این مقاله از یک سال پیش تو سیستمم هست اما تا به حال منتشرش نکرده ام
این مقاله نوشته ای است از زبان یک همزبان و همشهری تالشی که از برخی متعصبان انتقاد می کنه
بنگرید:
خطاب من طالشي به تو آرياگرا:
ما از طلا بودن پيشمان گشته ايم!
کريم م. از ماسال
معلم
تلاش هاي گسترده اي براي ايجاد تفرقه ميان طالشها و ترکهاي آذربايجان ايران در شرف وقوع است.
شواهدي در دست است که نشان مي دهد اخيرا گروههاي آريا گرا براي ايجاد نفاق در بافت اجتماعي آذربايجان ايران در صدد استفاده از طالشها در مقابل برداران آذري خود هستند.
طبعا حضور صميمانه طالشها دوشادوش برداران ترک زبان آذربايجان در تمام صحنه هاي تاريخي امري غير قابل انکار است.
چه در انقلاب کبير مشروطيت و چه در زمان قيام غرور انگيز دمکراتهاي آذربايجان در زمان سيد جعفر پيشه وري طالشها بدون کوچکترين ترديدي از مبارزان آذربايجاني حمايت کرده و در تمام سنگرهاي نبرد همراه آنان با مظاهر استبداد و شوونيسم جنگيده اند.
اساسا سرزمين طالش بدون در نظر گرفتن تمدن و فرهنگ آذربايجان و مردم طالش بدون تعامل با ترکهاي آذربايجان معنا و مفهوم وجودي خود را ازدست مي دهند.
اگر به ناحيه اي که هم زبانان من در آن حدود پراکنده اند بنگريد متوجه مي شويد که تالش همانند گردنبند جواهر نشان وزريني بر سينه شرقي مملکت آذربايجان مي درخشد.
در واقع كوههاي طالش بخشي ازانحناي كوهستاني است كه در مرزهاي شمالي کشورمان قراردارد. اين رشته كوه با امتداد سلسله جبال البرز به شمال غربي و بالاتر از تنگه رودخانه قيزيل اوزن (سفيد رود) ، دشتهاي ساحلي جنوب غربي درياي خزر را از كوهستانها و حوضچه هاي غربي خود جدا مي سازد. مردمي كه درراستاي اين رشته كوه و بخشي از دامنه هاي جلگه اي آن ، حد فاصل بين كوه و درياي خزر بصورت روستاها و يا شهرهاي پراکنده در نواحي شهرستان هاي آستارا، انزلي، فومن، صومعه سرا و خلخال زندگي مي كنند به نام طالش شناخته شده اند.
طالشها در مجاورت گيلك ها و ترك هاي آذربايجان به سر مي برند. توالش، به صورت جمع، از طالشهاي دولاب، شاندرمن و ماسال تشکيل شده اند. از نظر ترکيب قومي منطقه هاي طالش نشين شامل شهرستان آستارا، توالش، دهستان هاي ماسوله، گشت و چوبار(از شهرستان فومن) قسمتي از دهستان هاي گوراب زرمخ (وابسته به صومعه سرا) حومه، احمد سرگوراب و جيرده (وابسته به شهرستان فومن) مي باشند.
همچنين چند صد هزار نفر از طالشها در جمهوري آذربايجان زندگي مي کنند.
طالشها در طول تاريخ همواره تحت فرمان حکمران آذربايجان بوده اند.
پس از انعقاد عهد نامه گلستان و تركمنچاي ، طالشهاي آنسوي ارس از ترکيب جنوبي خود جدا شد و به اين ترتيب طالش که عمدتاً تحت سلطة خوانين « نمين » اردبيل بود ، دو قسمت شد . قسمت شمالي آن در محدودة شهرستان آستارا ، تا سال 1342 تابع اردبيل باقي ماند و قسمت جنوبي آن به پنج خان نشين به نامهاي كرگانرود ، اسالم ،طالش، دولاب ( رضوان شهر ) ، شاندرمن و ماسال تقسيم و خمسة طوالش ناميده شد .
بنابر اين کاملا واضح است که طالش و طالشيان چه از نظر جغرافيايي و چه از نظر فرهنگي کاملا وابسته به آذربايجان هستند.
بي ترديد همين موضوع سبب شده است که زبان ترکي آذربايجاني به دلخواه مردم اين منطقه تبديل به زبان کار و تجارت و پيشه و حتي شعر و ادب و هنر گردد. در حال حاضر چه در عروسي و چه در عزا اين ترانه ها و نوحه هاي ترکي آذربايجاني است که همراه با دستونها و هواها و ترانه هاي محلي طالشي گوشها و يا دلها را مي نوازد.
اين در حالي است که زبان فارسي به رغم تحميلي بودن مطلقا از نفوذي مشابه زبان ترکي در اين منطقه برخوردار نيست و اساسا بسياري از طالشها اين زبان را نمي دانند!
در اين ميان آريا گرايان که مدام با برجسته کردن تاريخ قوم طالش بر فرهنگ و تمدن چهار هزار ساله طالش تاکيد مي کنند هدفشان در واقع ابدا تکريم طالشها نيست!
چراکه اگر اينان چنين هدفي را داشتند اجازه مي دادند که مردم اين منطقه همانند ديگر اقوام ايران قادر به خواندن و نوشتن به زبان طالشي شوند. تفاوت فاحش ميان کنش آرياگرايان مرتجع و منش آذربايجانيهاي مترقي در همان سالي که دولت ملي آذربايجان توسط جناب شهيد سيد جعفر پيشه وري تاسيس شد بخوبي قابل درک است.
ما طالشها در آن سال براي اولين بار توانستيم تحت محبتهاي دولت ملي آذربايجان زبان مادري خود را در مکاتب بخوانيم و زمينهاي خودرا از چنگال فئودالهاي خونريز هر چند به مدت يک سال خارج کنيم.
آريا گراها حتي موسيقي طالشي که يکي از موسيقيهاي لطيف و توام با اشعار نغز فولکلوريک مي باشد را مورد بي توجهي و حتي بي حرمتي قرار مي دهند. بگونه ايکه از زمان رژيم قبلي تا به امروز طالشيان هرگز به راحتي نتوانسته اند موسيقي طالشي و نيز موسيقي آذربايجاني که از دلبستگي شديدي بدان برخوردار هستند را بصورت آزادانه مورد توجه قرار دهند.
شوونيستهاي فارس همواره کوشيده اند تا زبان طالشي را بعنوان يک لهجه محلي متروک و از بين رفته در لابلاي زبان فارسي معرفي کنند. در حالي که زبان طالشي بعنوان يکي از زبانهاي هندو اروپايي و از شاخه زبانهاي شناخته شده گروه کاسپين مي باشد.
در حال حاضر به نظر مي رسد با رشد گرايشهاي هويت طلبانه در ميان اقوام ايران و بخصوص آذربايجانيها افرادي که همچنان در روياي تداوم سيطره جلادانه نژاد نجيب و خون پاک آريايي بسر مي برند در نظر دارند تا از طالشها در برابر آذربايجانيها استفاده کنند.
بعنوان مثال به اين نوشته از آقاي پرويز ورجاوند توجه فرماييد:
«از ياد نبريم که براي حفظ هويت طالشها، گويش و پاره فرهنگ آنها چه در ايران کنوني و چه نجات از زير فشارهايس شديد جمهوري آذربايجان مي توان در پيوند با تالشها بر پايي جشنواره سالانه در ماسوله گامهاي موثري برداشت که مي تواند فرهنگ مورد تهاجم قرار گفته تالشان را سرپا نگهدارد و تالشهاي جمهوري آذربايجان را که در شرايط ***** خشن قرار داند و براي صحبت کردن به تالشي در کوچه و خيابان دچار وحشت هستند به آينده اميدوار ساخت.»
تا به افسوس ماسوله ننشسته ايم!، پرويز ورجاوند، روزنامه شرق، شنبه سوم مرداد ماه سال 83،ص زندگي
ملاحظه مي فرماييد که چگونه آقاي ورجاوند از يکسو فرهنگ و تمدن چهار هزار ساله تالشها را پاره فرهنگ و زبان آنها را گويش مي نامد و از سوي ديگر با ريختن اشک تمساح براي تالشهاي ايران و آذربايجان نسخه يک جشنواره در ماسوله را مي پيچد؟
بايد به آقاي ورجاوند گوشزد کرد که اگر شما صداقت داريد و ما تالشها را واجد تمدن چهار هزار ساله مي دانيد پس بي شک اين آرياگرايان وهم زده اي چون شما هستند که با فرهنگ نهايتا 2500 ساله خود بعنوان پاره فرهنگ ما طالشها محسوب خواهند شد!!!
از سوي ديگر اين چه تحريفاتي است که از خود در خصوص اوضاع طالشها در جمهوري آذربايجان بافته ايد؟!
تجاهل شما بسيار عيانتر از جهل شما است!
آيا واقعا خبر نداريد که در جمهوري آذربايجان کودکان طالش مي توانند زبان خودرا بصورت کامل در چهار کلاس دوران ابتدايي و آنهم با الفباي عربي بخوانند؟!
در چنين شرايطي صحبت کردن به اين زبان شيرين آيا در کوچه و خيابان ايجاد وحشت خواهد کرد؟!
ضمن اينکه بايد خاطر نشان کنم در سال 1993 بدنبال ياغيگريهاي سرهنگ همت اف در لنکران آذربايجان که به تحريک امثال شما موجب شهادت صدها تن از همزبانان مبارز طالش ما در آنسوي مرز شد همين طالشها بودند که پرچم آريايي شما را به زير کشيدند و همت اف را با خفت فراري دادند. واقعيت امر اين بود که در آنزمان آذربايجان دچار شورش سرهنگ صورت حسين اف در ناحيه گنجه نيز شده بود و در چنين شرايطي هيچ ارتشي در منطقه لنکران وجود نداشت.
بنابر اين به ضرس قاطع مي توان گفت که اين مردم طالش لنکران بودند که با اهداي خون عزيزان خود مانع از جنايات وحشتناک همت اف و مزدوران آريائيش شدند.
طبعا تاريخ همکاريهيا ميان دوقوم در آذربايجان کاملا دلالت بر آن داردکه طالشها نه تنها دوست آريا گرايان نخواهند شد بلکه با ادامه همياري با آذربايجانيها و ديگر اقوام ايران بخصوص گيلکها روياروي آريا گرايان و البته نه فارسهاي عزيز هموطنمان قرار خواهند گرفت.
چراکه مانيز همانند ديگر اقوام ايران از حقوق حقه اي برخوردار هستيم که متاسفانه تاکنون به شدت از دسترسي به آنها منع شده ايم.
بنابراين من طالشي خطاب به تو آريا گرا به صراحت مي گويم:
از طلا بودن پشيمان گشته ايم مرحمت فرموده ما را مس کنيد!
------------------------
هموطن این مقاله شاید کمی مغرضانه باشد اما تنها یک انتقاد است از کسانی که :
لر را به جان لک می اندازند
کرد را به جان آذری می اندازند
ارمنی را به جان ترک می اندازند
پارس را به جان بلوچ می اندازند
پارس را به جان عرب می اندازند
و همین که تازه مشاهده کردید آذری را به جان طالش می اندازد
توی همون جمهوری آذربایجان طالشی با خط عربی تدریس می شود اما طالشان ایران چه؟!!!

ترکهای ایران چه؟
کردها چطور؟
خدا رو شکر که اجازه انتشار این فایل ها تو اینترنت رو میدن!!!