• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

افسانه های ملل

soul-broken

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 ژانویه 2013
نوشته‌ها
4
لایک‌ها
3
سلام دوستان!
همانطور که همه می دانیم بخش عظیمی از ادبیات رو افسانه ها تشکیل می دن!
توی این بخش اگه شما دوستان همکاری کنید،افسانه های ملل مختلف رو می ذاریم.


برای شروع افسانه ی هوییچی بی گوش از ژاپن




[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سال ها قبل در سرزمین ژاپن نبردی به نام دانورا رخ داد.در این نبرد در رودخانه ای هزاران نفر کشته شدند و روح آنان در دنیا سرگردان ماند[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]این ارواح شب هنگام مانند چراغهایی از آب دریا بالا می آمدند و شناگران را بسمت خود می کشاندند و آنها را غرق می کردند و کشتی ها را نیز گمراه می کردند.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مردم برای فرو نشاندن خشم این روح ها معبد آمی-داجی را ساختند و از آن به بعد اثری از روح های سرگردان دیده نشد[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]در همان حال و زمان مردی به نام هوییچی زندگی می کرد که نابینا بود ولی در عین حال توانایی عجیبی در نواختن ساز بیوا داشت وقتی او از نبرد دانورا می خواند حتی ارواح خبیثه هم می گریستند[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]هوییچی مرد فقیری بود که به پیشنهاد یک راهب به معبد امی داجی رفت.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]کار او در این معبد آسان بود هوییچی باید فقط هفته ای دو بار برای اهالی معبد ساز می زد.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزی راهب به مسافرت رفت و هوییچی و دو تن از خدمتکاران معبد را به مواظبت از معبد گماشت[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب هنگام هوییچی در باغچه به تمرین بیوا پرداخت ناگهان صدایی پایی را شنید.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]از صدای برخورد فلزهای زره شخص به همدیگر فهمید یک سامورایی به دیدنش آمده[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]سامورایی به او گفت[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ارباب من برای چند روز به این شهر آمده[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]و از من خواسته شما را برای اجرای موسیقی پیش او ببرم[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دنبال من بیایید[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]هوییچی نابینای ما به دنبال سامورایی راه افتاد تا به یک دروازه رسید [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]داخل دروازه شد از سر و صدای مکان فهمید که پا در قصر یک دایمیو گذاشته است[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آن ها از او درخواست کردند قصهی نبرد دانورا را بنوازد[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی هوییچی شروع به نواختن کرد صدای گریه از هر طرف به گوش می رسید.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس از تمام شدن اجرای او سامورایی او را به معبد برگرداند و به او سفارش کرد که به کسی نگوید به کجا رفته و هوییچی نیز قبول کرد.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک شب اهالی معبد به او مشکوک شدند و او را تعقیب کردند.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیدند که هوییچی به قبرستان کشته شدگان نبرد دانورا رفت![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بله ![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]هوییچی وسط قبرها نشسته بود و با شور و حرارت ساز می زد و از نبرد دانورا می گفت![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدمتکاران بی سر و صدا به معبد بازگشتند و ماجرا را به راهب گفتند.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]صبح روز بعد راهب مجبور بود دوباره به سفر برود[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس خدمتکاران را مامور کرد تا روبی بدن هوویچی دعا بنویسند تا از نظر ارواح پلید نامریی شود[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]راهب به هوییچی گفت که وقتی سامورایی به دنبالش می آید حرکت نکند و صدایی در نیاورد[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آنشب هوییچی در حالی که تمام بدنش دعا نوشته شده بود به انتظار نشست.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیمه های شب سامورایی آمد و گفت[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خب..من بیوا را می بینم ولی نوازنده ی آن را نه![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]من فقط یک جفت گوش می بینم![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگر آن هارا ببرم آنوقت ارباب حرفم را باور می کند![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]همانوقت گوش های هوییچی را برید و برای اربابش برد.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]صبح که راهب بازگشت دید که گوش های هوییچی بریده شده.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بله!خدمتکاران یادشان رفته بود که روی گوش های هوییچی دعا بنویسند![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن ماجرا هوییچی به نام هوییچی بدون گوش شهرت یافت و همه خواستار دیدن اجرایش بودند.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]و هوویچی مرد ثروتمندی شد[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پایان[/FONT]
 
بالا