Muhammad-Ali
Registered User
- تاریخ عضویت
- 29 مارس 2012
- نوشتهها
- 250
- لایکها
- 41
بسم الله الرحمن الرحیم
در نوشتن و نشر همیشه ترس آن را داشتم تا ندانسته باطلی را حق و حقی را باطل جلوه دهم. هر کار کردم نتوانستم این مقدار را در باب انتخاب رشته ننویسم. ان شاءالله قلم در دستم به خطا نچرخد.
انتخاب رشته دو کلمه و یا عبارتی که احتمالاً خیلی از اونایی که گذرشان به مدرسه خورده، برایشان آشناست و به گوششان خورده! و باز احتمالاً برای بعضی تداعی کننده ی خاطرات تلخ و یا شیرین است.
اجازه بدید کمی از خاطرات خودم و همکلاسی های قدیمیم بگم:
راهنمایی که بودیم عموماً رشته ها را اینطوری دسته بندی می کردند یا بهتره بگیم اینگونه رشته ها را به دانش آموزان نظیر می دانند که:
رشته های نظری برای بچه زرنگ ها، رشته های فنی و حرفه ای برای بچه متوسط ها و رشته های کار و دانش برای بچه تنبل ها.
حالا معیار تمایز قائل شدن بین بچه ها چه بود؟! شما بگید. (بچه ای که شاید در درس تنبل بود ولی مرامی داشت وصف نا شدنی. ان شاءالله در این مورد هم مطلبی خواهم نوشت. فقط همین که این بچه ها را وادار به فراگیری علومی می کردند که سازگار با روح و مزاجشان نبود، به نظرم فقط همین، و الّا خدا کسی رو تنبل و کسی رو زرنگ خلق نکرده، هر که بندگی کرد برنده شد.اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ، محمد اول بنده شد و سپس رسول خدا، بگذریم).
خلاصه باز تا اون جایی که یادم میاد در همین رشته ها باز تقسیم بندی وجود داشت؛ مثلاً رشته های نظری اینطوری بود که، ریاضی فیزیک برای کسانی که خیلی زرنگ و باهوش هستند، تجربی برای شاگرد متوسط ها و علوم انسانی هم برای کسایی که حفظیاتشان خوبه و زیاد میخونند (خیلی ببخشید جسارت نباشه، به بچه های انسانی میگفتند خرخوان). رشته های فنی حرفه ای و کار و دانش هم یک همچین دسته بندی هایی داشتند.
بالاخره میزان قدرت هر دانش آموز برای انتخاب رشته در برگه ی هدایت تحصیلی ای بود که در سال اول دبیرستان بعد از قبول شدن دروس این پایه، دریافت می کردند. به جرأت میتوان گفت: درصد بالایی از دانش آموزان تنها گرفتن دیپلم مد نظرشان بود، که با این مدرک حداقل از زیر فشار حرف پدر و مادر و . . . میتونستن در بیان. البته عده ای هم بودند که میخواستند با این مدرک به **** (نیروی انتظامی و ارتش و . . .) بروند تا باصطلاح حقوق بگیر بشن، البته غافل از کسانی که تفکر خدمت صادقانه در **** را داشتند نشویم (اجرکم عنداللّه)، هر چند شخصاً چنین موردی را ندیدم!
کمی از مشاوران بگیم: والا مشاورها، بنده خداها خودشان هم تو خودشان مانده بودند به نظرم. اصلاً مشخص نبود بر اساس چه معیاری دانش آموزان را هدایت می کنند. البته منکر موارد مفید نمی شویم، فقط به چشم ما نخورد. عده ای از مشاوران دغدغه شان آینده ی شغلی بچه ها بود. همش جوش می زدند (اگر جوش می زدند) که برید سراغ یک رشته ای که زودتر در بازار کار جذب شوید، ما رو که در انتخاب رشته اینگونه هدایت می کردند (اگر هدایت می کردند). خلاصه در باب مشاوران حرف بسیار است، بگذریم.
سالها گذشت، سطح تحصیلات اسمی بالا رفت؛ دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس و . . . عده ای که دیپلم می گرفتند تازه می فهمیدند چه اشتباهی کردند! البته از دیپلم ردی ها نگیم دیگه! عده ای هم به نظرشان راه رو درست رفته بودند و آماده بودند برای کنکور دادن و پیش دانشگاهی و . . . و از انتخاب هدفشان راضی بودند. در این باب هم صحبت فراوان است که بگذریم. فقط اینکه چه بسیار فطرت های پاکی که در این سیستم آموزشی لجن مال شدند!
و اما بعد؛ سالها از دانشگاه (البته این فقط اسمش بود) گذشت و هنوز نفهمیده بودم به دنبال چه هستم، هر چند کم و بیش مسائل دیگر را می پاییدم. فکر می کردم که چه بهتر بود انتخاب رشته بر اساس روحیه باشد. یعنی بررسی می کردند که هر رشته ای به چه روحیه ای نیاز داره و دانش آموز رو تفهیم می کردند که فلانی بخوای بری فلان رشته باید یک همچین روحیه ای داشته باشیا، نری توش بمانی و بعد بگی حوصله ی این رشته رو ندارم، پس تغییر رشته میدم! در این باب هم بسیار می توان نوشت که فعلاً صرف نظر می کنم.
مدت ها فکر می کردم که چطور میشه این تئوری رو قابل فهم تر کرد. منظورم همین انتخاب رشته ی بر اساس روحیه است. پس از چندی آمدم دسته بندی ای انجام دادم، امّا در بعضی موارد دین و علم با هم سازگاری نداشتند! دست نگه داشتم، گفتم بی خیال، بیا فکر کن تمام دنیا ماده است و همه چیز فانی مطلقند و عقبایی در کار نیست. فکر کردم دیدم دانشمندان همش توی تئوری ها غرقند و عده ای دیگر حاصل کار اینها رو به فن آوری های جدید سمت و سو می دهند و در نهایت عده ای حاصل این فناوری ها رو در جامعه رواج می دهند.
به این نتیجه رسیدم که اینطور دسته بندی کنم، منظور اینکه تمام رشته های تحصیلی و غیر تحصیلی رو در یک قالب بریزم. در حقیقت اینکه دسته بندی ای انجام داد که بشود تمام رشته ها را در این قالب ریخت. بالاخره رشته ها رو به سه سطح تحقیقاتی، پیاده سازی و خدماتی تقسیم کردم.
به عنوان مثال موبایل رو در نظر می گیریم که در دسترس همه است. دانشمندانی تئوری هایی را برای پیش برد در این صنعت مطرح می کنند و سازندگان موبایل بر اساس این تئوری ها محصولات خود را میسازند و نهایتاً فروشندگان، موبایل ها را به دست مردم می رسانند. در این مثال دانشمندان در سطح تحقیقاتی هستند، سازندگان در سطح پیاده سازی و فروشندگان در سطح خدماتی (هر چند اینها همه خدمتکارند!).
حالا که این سطوح مشخص شدند، می توانیم شاخه ای را بر اساس روحیه و مزاجخود انتخاب کنیم. البته ابتدا رشته مورد علاقه خود را بر اساس روحیه انتخاب می کنیم، سپس باز بر اساس روحیه شاخه فعالیت را که یکی از سطوح تحقیقاتی، پیاده سازی و خدماتی هستند، انتخاب می کنیم. (ببخشید اگر خوب توضیح ندادم)
حالا اگر بخواهیم دین رو هم چاشنی کار کنیم؛ یعنی دین رو هم در انتخاب رشته ملاک قرار دهیم چه کار کنیم؟
یه روز داشتم سخنرانی ای از آقای محمد علی باقری گوش میدادم که یجاش گفت علوم به سه دسته تقسیم می شوند:
علوم الهی : علومی که سر منشأ آنها خداست.
علوم نفسانی : علومی که سر منشأ آنهانفس آدمیست.
علوم شیطانی : علومی که سر منشأ آنها شیطان است.
(به قول قدیمای خودما دهنش سرویس)، با این حرفش زد وسط خال، واقعا اگر بخوایم این جمله رو درک کنیم و عالم رو بر این اساس ببینیم اونوقت ببینید چی میشه؟! چه علومی رو نباید رفت دنبالش و یا چه علومی را باید رفت دنبالش (نظرم اینست که باید علوم الهی را فرا گرفت و در صورت ضرورت سایر علوم را پیگیری کرد).
حالا:
رشته ای که الان درش هستید رو در کدام دسته بندی قرار می دهید؟
ملاکتان برای انتخاب رشته چه بوده است؟ آیا ملاکتان برای انتخاب رشته ای که دارید هنوز صدق میکنه؟
واقعاً راضی هستید از آنچه که می خواستید و آز آنچه که شدید؟
آن که ما را خلق کرده راضی هست از آنچه که شدیم؟
مسیرتان برای آینده چیست؟
و . . .
منبع
در نوشتن و نشر همیشه ترس آن را داشتم تا ندانسته باطلی را حق و حقی را باطل جلوه دهم. هر کار کردم نتوانستم این مقدار را در باب انتخاب رشته ننویسم. ان شاءالله قلم در دستم به خطا نچرخد.
انتخاب رشته دو کلمه و یا عبارتی که احتمالاً خیلی از اونایی که گذرشان به مدرسه خورده، برایشان آشناست و به گوششان خورده! و باز احتمالاً برای بعضی تداعی کننده ی خاطرات تلخ و یا شیرین است.
اجازه بدید کمی از خاطرات خودم و همکلاسی های قدیمیم بگم:
راهنمایی که بودیم عموماً رشته ها را اینطوری دسته بندی می کردند یا بهتره بگیم اینگونه رشته ها را به دانش آموزان نظیر می دانند که:
رشته های نظری برای بچه زرنگ ها، رشته های فنی و حرفه ای برای بچه متوسط ها و رشته های کار و دانش برای بچه تنبل ها.
حالا معیار تمایز قائل شدن بین بچه ها چه بود؟! شما بگید. (بچه ای که شاید در درس تنبل بود ولی مرامی داشت وصف نا شدنی. ان شاءالله در این مورد هم مطلبی خواهم نوشت. فقط همین که این بچه ها را وادار به فراگیری علومی می کردند که سازگار با روح و مزاجشان نبود، به نظرم فقط همین، و الّا خدا کسی رو تنبل و کسی رو زرنگ خلق نکرده، هر که بندگی کرد برنده شد.اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ، محمد اول بنده شد و سپس رسول خدا، بگذریم).
خلاصه باز تا اون جایی که یادم میاد در همین رشته ها باز تقسیم بندی وجود داشت؛ مثلاً رشته های نظری اینطوری بود که، ریاضی فیزیک برای کسانی که خیلی زرنگ و باهوش هستند، تجربی برای شاگرد متوسط ها و علوم انسانی هم برای کسایی که حفظیاتشان خوبه و زیاد میخونند (خیلی ببخشید جسارت نباشه، به بچه های انسانی میگفتند خرخوان). رشته های فنی حرفه ای و کار و دانش هم یک همچین دسته بندی هایی داشتند.
بالاخره میزان قدرت هر دانش آموز برای انتخاب رشته در برگه ی هدایت تحصیلی ای بود که در سال اول دبیرستان بعد از قبول شدن دروس این پایه، دریافت می کردند. به جرأت میتوان گفت: درصد بالایی از دانش آموزان تنها گرفتن دیپلم مد نظرشان بود، که با این مدرک حداقل از زیر فشار حرف پدر و مادر و . . . میتونستن در بیان. البته عده ای هم بودند که میخواستند با این مدرک به **** (نیروی انتظامی و ارتش و . . .) بروند تا باصطلاح حقوق بگیر بشن، البته غافل از کسانی که تفکر خدمت صادقانه در **** را داشتند نشویم (اجرکم عنداللّه)، هر چند شخصاً چنین موردی را ندیدم!
کمی از مشاوران بگیم: والا مشاورها، بنده خداها خودشان هم تو خودشان مانده بودند به نظرم. اصلاً مشخص نبود بر اساس چه معیاری دانش آموزان را هدایت می کنند. البته منکر موارد مفید نمی شویم، فقط به چشم ما نخورد. عده ای از مشاوران دغدغه شان آینده ی شغلی بچه ها بود. همش جوش می زدند (اگر جوش می زدند) که برید سراغ یک رشته ای که زودتر در بازار کار جذب شوید، ما رو که در انتخاب رشته اینگونه هدایت می کردند (اگر هدایت می کردند). خلاصه در باب مشاوران حرف بسیار است، بگذریم.
سالها گذشت، سطح تحصیلات اسمی بالا رفت؛ دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس و . . . عده ای که دیپلم می گرفتند تازه می فهمیدند چه اشتباهی کردند! البته از دیپلم ردی ها نگیم دیگه! عده ای هم به نظرشان راه رو درست رفته بودند و آماده بودند برای کنکور دادن و پیش دانشگاهی و . . . و از انتخاب هدفشان راضی بودند. در این باب هم صحبت فراوان است که بگذریم. فقط اینکه چه بسیار فطرت های پاکی که در این سیستم آموزشی لجن مال شدند!
و اما بعد؛ سالها از دانشگاه (البته این فقط اسمش بود) گذشت و هنوز نفهمیده بودم به دنبال چه هستم، هر چند کم و بیش مسائل دیگر را می پاییدم. فکر می کردم که چه بهتر بود انتخاب رشته بر اساس روحیه باشد. یعنی بررسی می کردند که هر رشته ای به چه روحیه ای نیاز داره و دانش آموز رو تفهیم می کردند که فلانی بخوای بری فلان رشته باید یک همچین روحیه ای داشته باشیا، نری توش بمانی و بعد بگی حوصله ی این رشته رو ندارم، پس تغییر رشته میدم! در این باب هم بسیار می توان نوشت که فعلاً صرف نظر می کنم.
مدت ها فکر می کردم که چطور میشه این تئوری رو قابل فهم تر کرد. منظورم همین انتخاب رشته ی بر اساس روحیه است. پس از چندی آمدم دسته بندی ای انجام دادم، امّا در بعضی موارد دین و علم با هم سازگاری نداشتند! دست نگه داشتم، گفتم بی خیال، بیا فکر کن تمام دنیا ماده است و همه چیز فانی مطلقند و عقبایی در کار نیست. فکر کردم دیدم دانشمندان همش توی تئوری ها غرقند و عده ای دیگر حاصل کار اینها رو به فن آوری های جدید سمت و سو می دهند و در نهایت عده ای حاصل این فناوری ها رو در جامعه رواج می دهند.
به این نتیجه رسیدم که اینطور دسته بندی کنم، منظور اینکه تمام رشته های تحصیلی و غیر تحصیلی رو در یک قالب بریزم. در حقیقت اینکه دسته بندی ای انجام داد که بشود تمام رشته ها را در این قالب ریخت. بالاخره رشته ها رو به سه سطح تحقیقاتی، پیاده سازی و خدماتی تقسیم کردم.
به عنوان مثال موبایل رو در نظر می گیریم که در دسترس همه است. دانشمندانی تئوری هایی را برای پیش برد در این صنعت مطرح می کنند و سازندگان موبایل بر اساس این تئوری ها محصولات خود را میسازند و نهایتاً فروشندگان، موبایل ها را به دست مردم می رسانند. در این مثال دانشمندان در سطح تحقیقاتی هستند، سازندگان در سطح پیاده سازی و فروشندگان در سطح خدماتی (هر چند اینها همه خدمتکارند!).
حالا که این سطوح مشخص شدند، می توانیم شاخه ای را بر اساس روحیه و مزاجخود انتخاب کنیم. البته ابتدا رشته مورد علاقه خود را بر اساس روحیه انتخاب می کنیم، سپس باز بر اساس روحیه شاخه فعالیت را که یکی از سطوح تحقیقاتی، پیاده سازی و خدماتی هستند، انتخاب می کنیم. (ببخشید اگر خوب توضیح ندادم)
حالا اگر بخواهیم دین رو هم چاشنی کار کنیم؛ یعنی دین رو هم در انتخاب رشته ملاک قرار دهیم چه کار کنیم؟
یه روز داشتم سخنرانی ای از آقای محمد علی باقری گوش میدادم که یجاش گفت علوم به سه دسته تقسیم می شوند:
علوم الهی : علومی که سر منشأ آنها خداست.
علوم نفسانی : علومی که سر منشأ آنهانفس آدمیست.
علوم شیطانی : علومی که سر منشأ آنها شیطان است.
(به قول قدیمای خودما دهنش سرویس)، با این حرفش زد وسط خال، واقعا اگر بخوایم این جمله رو درک کنیم و عالم رو بر این اساس ببینیم اونوقت ببینید چی میشه؟! چه علومی رو نباید رفت دنبالش و یا چه علومی را باید رفت دنبالش (نظرم اینست که باید علوم الهی را فرا گرفت و در صورت ضرورت سایر علوم را پیگیری کرد).
حالا:
رشته ای که الان درش هستید رو در کدام دسته بندی قرار می دهید؟
ملاکتان برای انتخاب رشته چه بوده است؟ آیا ملاکتان برای انتخاب رشته ای که دارید هنوز صدق میکنه؟
واقعاً راضی هستید از آنچه که می خواستید و آز آنچه که شدید؟
آن که ما را خلق کرده راضی هست از آنچه که شدیم؟
مسیرتان برای آینده چیست؟
و . . .
منبع