سلام دوستان گرامی .
درد دل داشتم و چندین مشکل بزرگ
1- من پسری هستم 22 ساله از تهران. من سال 85 بدون کنکور وارد دانشگاه آزاد شدم در رشته کامپیوتر ، اما متاسفانه 2 ترم رفتم و دیگه نرفتم یعنی ترم سوم هم پول ریختم به حساب و انتخاب واحد کردم اما نرفتم نمیدونم چرا اراده نداشتم برم !! و الانم که سال 91 هستش حتی از موقع یعنی از سال 86 یه سر دانشگله نزدم ببینم وضعیتم چجوریه !!
2- از سال 87 وارد یه شرکت شدم تو محله خودمون که اونجا کارم اپراتوری کامپیوتر هستش با حقوق کم 290 هزار تومن و کار زیاد !! بعضی وقتها صبحها می خوام پاشم برم سر کار دوست ندارم برم چون میبینم دانشگاهم رو از دست دادم . صبحها همش کلافه هستم و حال ندارم پاشم.
3- از طرفی هم خدمت سربازی هم دوست ندارم برم چون خیلی وقتته مشروط شدم اما نمی دونم چرا نمی خوام حتی برم سربزنم ببینم وضعیتم چطوره آخه میترسم بهم اضافه خورده باشه !!
4- یه مشکل خانوادگی هم دارم که از دامادمون میترسم و ایشون آدم خیلی بد و بی وجدانی هستش !! یه بار بهش گفتم چرا خواهرمو اذیت میکنی گفت ببینمت بیچارت می کنم و همیشه ترس دارم که منو نبینه و همینطور از دعوا می ترسم و هر موقع میخوام خشونت به خرج بدم قلبم تند تند میزنه و بدنم شل شل میشه و زور ندارم !!
5- اضافه وزن دارم !! همیشه با انجام کارهای سنگین زود عصبی میشم و شر شر عرق می کنم و بدنم سست سست میشه و نمیتونم ادامه بدم !! همش اراده می کنم برم باشگاه بدنسازی اما میگم این هفته میرم اما هفته که میرسه بازم میگم حالا بعدا و تنها دوست ندارم برم باشگاه و حتی جایی و همیشه باید دوستم باید همرام باشه .
6- تعداد دوستای کمی دارم . باورتون میشه 3 تا دوست دارم !! و نمیتونم با هم سن و سالهای خودم درست ارتباط برقرار کنم همیشه میترسم حرفی بزنم که فکر کنن من ساده و منزوی هستم !! روزهای تعطیل همش خونه هستم و جایی نمیررم چون دوستی ندارم !!
7- جدیدا ببخشید ببخشید خیلی خود ارضایی می کنم !! می تونم بگم هر روز ، اینطوری می خوام خودمو از غمهام دور کنم !!
8 - در ازتباط با خدا هم مشکل دارم ، الان چند وقته هی تصمیم میگیرم نمازمو مرتب بخونم اما فرداش که میشه بازم ارادم ضعیف میشه !!
کمکم کنید ؟؟؟
درد دل داشتم و چندین مشکل بزرگ
1- من پسری هستم 22 ساله از تهران. من سال 85 بدون کنکور وارد دانشگاه آزاد شدم در رشته کامپیوتر ، اما متاسفانه 2 ترم رفتم و دیگه نرفتم یعنی ترم سوم هم پول ریختم به حساب و انتخاب واحد کردم اما نرفتم نمیدونم چرا اراده نداشتم برم !! و الانم که سال 91 هستش حتی از موقع یعنی از سال 86 یه سر دانشگله نزدم ببینم وضعیتم چجوریه !!
2- از سال 87 وارد یه شرکت شدم تو محله خودمون که اونجا کارم اپراتوری کامپیوتر هستش با حقوق کم 290 هزار تومن و کار زیاد !! بعضی وقتها صبحها می خوام پاشم برم سر کار دوست ندارم برم چون میبینم دانشگاهم رو از دست دادم . صبحها همش کلافه هستم و حال ندارم پاشم.
3- از طرفی هم خدمت سربازی هم دوست ندارم برم چون خیلی وقتته مشروط شدم اما نمی دونم چرا نمی خوام حتی برم سربزنم ببینم وضعیتم چطوره آخه میترسم بهم اضافه خورده باشه !!
4- یه مشکل خانوادگی هم دارم که از دامادمون میترسم و ایشون آدم خیلی بد و بی وجدانی هستش !! یه بار بهش گفتم چرا خواهرمو اذیت میکنی گفت ببینمت بیچارت می کنم و همیشه ترس دارم که منو نبینه و همینطور از دعوا می ترسم و هر موقع میخوام خشونت به خرج بدم قلبم تند تند میزنه و بدنم شل شل میشه و زور ندارم !!
5- اضافه وزن دارم !! همیشه با انجام کارهای سنگین زود عصبی میشم و شر شر عرق می کنم و بدنم سست سست میشه و نمیتونم ادامه بدم !! همش اراده می کنم برم باشگاه بدنسازی اما میگم این هفته میرم اما هفته که میرسه بازم میگم حالا بعدا و تنها دوست ندارم برم باشگاه و حتی جایی و همیشه باید دوستم باید همرام باشه .
6- تعداد دوستای کمی دارم . باورتون میشه 3 تا دوست دارم !! و نمیتونم با هم سن و سالهای خودم درست ارتباط برقرار کنم همیشه میترسم حرفی بزنم که فکر کنن من ساده و منزوی هستم !! روزهای تعطیل همش خونه هستم و جایی نمیررم چون دوستی ندارم !!
7- جدیدا ببخشید ببخشید خیلی خود ارضایی می کنم !! می تونم بگم هر روز ، اینطوری می خوام خودمو از غمهام دور کنم !!
8 - در ازتباط با خدا هم مشکل دارم ، الان چند وقته هی تصمیم میگیرم نمازمو مرتب بخونم اما فرداش که میشه بازم ارادم ضعیف میشه !!
کمکم کنید ؟؟؟