• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

رضا قاسمی

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
سلام
راستش اول از همه باید یک اقرار بزرگ بکنم.این که من از ایشون هیچ اطلاعات مفید و جامعی ندارم.امیدوارم کم کم و به کمک بچه ها اطلاعات من هم در مورد این نویسنده بیشتر بشه.ولی با این حال من پیشنهاد این تایپیک رو داده بودم و متاسفانه کسی این کار رو نکرد.پس با خودم گفتم به عنوان یکی از کوچکترین اعضای این انجمن با قبول همه ی کمبود هایی که دارم این کار رو انجام بدم
قبل از هر چیز هم از مدیر بخش تشکر میکنم

87557a096290ce2073b4defc1f65350c.jpg

زندگی نامه:

رضا قاسمی (۱۳۲۸) نویسنده معاصر ایرانی است که به کارگردانی تئاتر و ساخت موسیقی هم پرداخته‌است. وی از سال ۱۳۶۵ در پاریس زندگی می‌کند و تعدادی از آثارش به زبان فرانسه ترجمه و چاپ شده‌اند.

در سال ۱۳۲۸ در اصفهان به دنیا آمد اما اصلیت جنوبی دارد. اولین اثر او نمایشنامه کسوف بود که در ۱۸ سالگی نوشت و دو سال بعد در دانشگاه تهران به روی صحنه برد. در سال ۱۳۵۵ جایزه اول «تلویزیون ملی ایران» برای بهترین نمایشنامه به اثر او چو ضحاک شد بر جهان شهریار تعلق گرفت. او از سال ۱۳۴۹، همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، به نمایشنامه نویسی و کارگردانی تآتر پرداخت و آثاری چون کسوف، آمد ورفت، نامه هائی بدون تاریخ از من به خانواده‌ام و بالعکس، و چاه را به صحنه آورد. نویسندگی و کارگردانی سه نمایشنامه اتاق تمشیت، ماهان کوشیار و معمای ماهیار معمار هم حاصل فعالیت او در دورهٔ پس از انقلاب است. اما شرایط کار برایش سخت شد و در سال ۱۳۶۵ ترک وطن گفت و از آن زمان در فرانسه زندگی می‌کند.

رمان معروف او با نام همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها در سال ۱۹۹۶ در آمریکا و در سال ۱۳۸۱ در ایران به چاپ رسید و جوایز مختلفی را برای نویسنده به ارمغان آورد. و وی در زمینه موسیقی ایرانی فعالیت کرده و به آهنگسازی و نوازندگی مانند بداهه‌نوازی در اصفهان و راست پنجگاه پرداخته‌است.

آثار:

رمان:
همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها (۱۹۹۱-۱۹۹۴). چاپ اول:۱۹۹۶، نشر کتاب. لس آنجلس. چاپ ششم: انتشارات نیلوفر، تهران
چاه بابل (۱۹۹۴ـ۱۹۹۸)چاپ اول: نشر باران، سوئد. ۱۹۹۹
وردی که بره‌ها می‌خوانند (۲۰۰۲نشر انترنتی)، انتشارات خاوران، پاریس: ۲۰۰۸

نمایشنامه:
کسوف (۱۳۴۷)
صفیه موعود (۱۳۵۰)
نامه‌هایی بدون تاریخ از من به خانواده‌ام و بالعکس (۱۳۵۳)
چو ضحاک شد بر جهان شهریار (۱۳۵۵)
اتاق تمشیت (۱۳۵۸)
خوابگردها (۱۳۶۰)
ماهان کوشیار (۱۳۶۲)
معمای ماهیار معمار (۱۳۶۴)
حرکت با شماست مرکوشیو! (۱۹۹۰)
تمثال (۱۹۹۱)

داستان:
نارون کوچک، نارون تنها (۱۳۴۹)
پرتگاه،۱۹۹۶
چتر و گربه و دیوار باریک ۱۹۹۷

شعر:
لکنت (۱۹۹۰-۲۰۰۱)
تحقیق و تالیف [ویرایش]
موسیقی در تعزیه (۱۳۵۴)
تأملاتی در باب موسیقی ایرانی (۱۹۸۶-۱۹۹۰)
حلقه گمشده آمارا (۱۹۹۵-۲۰۰۱)

نشر الکترونیکی:
نشریه ادبی با نام دوات (تأسیس اوت ۲۰۰۱)

موسیقی:
«چهارده قطعه برای باز پریدن» آهنگهای رضا قاسمی با آواز سپیده رئیس‌السادات (۱۳۸۹)
گل صد برگ با صدای شهرام ناظری
سیاوشخوانی (در چهارگاه)
اصفهان ـ راست پنجگاه(بداهه نوازی)
دشتی ـ ماهور با صدای هما نیکنام (سی دی)Buda musique، پاریس،

کارگردانی تآتر:
کسوف، ۱۳۴۹ (دانشکده هنرهای زیبا)
آمد و رفت (از ساموئل بکت) ۱۳۴۹ (دانشکده هنرهای زیبا)
نامه‌هایی بدون تاریخ از من به خانواده‌ام و بالعکس (کارگاه نمایش، ۱۳۵۳)
چاه (از داود دانشور) ۱۳۵۶ (کار تجربی با نوجوانان شیر و خورشید سرخ شاهرود)
چاه (از داود دانشور) ۱۳۵۷(کارگاه نمایش)
اتاق تمشیت، ۱۳۶۰ (تآتر شهر)
ماهان کوشیار، ۱۳۶۳ (تآتر چارسو)
معمای ماهیار معمار، ۱۳۶۵ (تآتر شهر)

آثار منتشر شده به زبان فرانسه:
Harmonie nocturne ۲۰۰۱ - Editions Phébus
ترجمه ژان شارل فلورس

Le dilemme de l’architecte Mâhyâr ۱۹۸۸ - Editions Les Solitaires Intempestifs
ترجمه ژان شارل فلورس. اجرا شده در ژون تآتر ناسیونال، به کارگردانی امانوئل کوردلیانی، پاریس، آوریل۲۰۰۱

Portrait ۱۹۹۵ - Editions L’Harmattan
ترجمهٔ مونیک پیکارد، اجرا شده به صورت میزان اسپاس در ژون تآتر ناسیونال، به کارگردانی امانوئل کوردلیانی، پاریس، مارس ۲۰۰۱

A vous de jouer Mercutio! ۱۹۹۵ - Editions L’Harmattan
ترجمهٔ مونیک پیکارد، اجرا شده به صورت نمایشنامهٔ رادیویی به کارگردانی کلود گر، پاریس، رادیو فرانس کولتور، ۱۹۹۶


جوایز :

جایزه رمان برگزیده دهه نویسندگان و منتقدان مطبوعات برای ۱۳۸۸همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها
جایزه رمان اول از بنیاد گلشیری ۱۳۸۱همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها
جایزه بهترین رمان سال از نویسندگان و منتقدان مطبوعات۱۳۸۱همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها
«تندیس ویژهٔ رمان تحسین شده» جایزه مهرگان ادب (پکا) ۱۳۸۱همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها
جایزه اول مسابقه نمایشنامه نویسی جشن طوس (تلویزیون ملی ایران) برای چو ضحاک شد بر جهان شهریار۱۳۵۵

به نقل از ویکیپدیا:

رضا قاسمی - ویکی‌پدیا

-----------------------------------------------
سایت شخصی ایشون :

Reza Ghassemi

----------------------------------------------

از این صفحه میتونید برخی از آثار ایشون رو به صورت pdf دانلود کنید:

دانلود کتابهای رضا قاسمی

-----------------------------------------------
پ.ن: الان دسترسی به فیل ..... شکن ندارم و نتونستم مطالب بهتری پیدا کنم.
در روز های آینده حتما" این کار رو میکنم و همچنین آخر رمان "وردی که بره ها میخوانند" ایشون مصاحبه و حرف های جالبی گذاشتند.سعی میکنم اون مطالب رو هم این جا قرار بدم

پ.ن 2: به غیر از رمان همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها هیچ کدوم از رمان های ایشون در ایران به چاپ نرسیدند.بر همین اساس فکر میکنم لینک pdf ای که گذاشتم مشکلی نداشته باشه.اگر این طور بود بهم اطلاع بدید
با تشکر
-----------------------------------------------
نظر خود من در مورد ایشون: همون طور که زندگی نامه و آثارشون رو دیدید باید به این نکته رسیده باشید که ایشون چقدر فعال هستند و همچنین برای رمان هاشون وقت میگذارند.
خود من تا الان فقط تونستم رمان "وردی که بره ها میخوانند" رو از ایشون بخونم.میتونم اغرار کنم که یکی از بهترین رمان هایی بود که خوندم.جدا از اون سبک نوشتنشون (که به کار گیری کلمات و نتیجه گیری های غیر عادی هست) و همچنین نوشتن بدون سانسورشون باعث شد که من بیش از پیش به این نویسنده علاقه مند بشم.البته این ها فقط توی این رمان استفاده شده و مطمئن نیستم که توی کارهای دیگه هم این شکلی باشه.

برای همه تون آرزوی سلامتی و خوشی دارم
 
Last edited:

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
این مطالبی که الان و تو پست های بعدی قرار میدم مربوط به رمان "وردی که بره ها" میخوانند هست.و فایلش قابلیت کپی برداری نداشت.برای همین مجبورم تایپ کنم و ممکنه غلط املایی ای پیش بیاد.بعد از پایان رمان این مطالب در آخر کتاب ذکر شده.امیدوارم خوشتون بیاد:

اشاره:

این رمان بار نخست،در آوریل 2002 و با نام "دیوانه و برج مونپارناس" به عنوان رمان آنلاین،به صورت فی البداهه و زیر چشم خوانندگان،به مدت چهل و دو شب (هر شب یک قسمت) روی سایت شخصی من نوشته و منتشر شده است.
"وردی که بره ها میخوانند " روایت بازنویسی شده ی همان متن است.در زبان فارسی این نخستین رمانی است که به این شیوه نوشته شده؛ در زبان های دیگر را نمیدانم.عنوان "رمان آنلاین" هم از جعلیات خود من است.از اواسط کار،هر شب در کنار نوشتن بخشی از این رمان،شروع کردم به نوشتن یادداشت هایی که مربوط میشد به همین کار.آنچه در زیر میخوانید همان یادداشت هاست.اما به این نکته توجه داشته باشید که روایت اول این رمان چهل بخش داشت.با ادغام یکی از بخش ها در بقیه متن روایت فعلی سی و نه بخش دارد.جای یک بخش هم پس و پیش شده است و برای روان تر شدن متن.پس هر جا صحبتی هست از بخش مشخصی از کار ربط پیدا میکند به نخسیتین روایت این رمان؛و لزوما" همخوان نیست با روایت قبلی.

رضا قاسمی
------------------------------------------------
سعی میکنم به صورت خلاصه یا حداقل قسمت های جالب تر بقیه ی یادداشت ها رو هم این جا بیارم
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
سلام دوباره.با جملاتی که ایشون در پایین این مطلب گذاشتند فکر میکنم کپی کردن اون کار درستی نباشه و به قول خودشون لینکش رو میذارم تا بقیه استفاده کنند

چرا مینویسم؟

http://www.rezaghassemi.com/maghaleh1.htm
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
دو تا نوشته امروز براتون میذارم از رضا قاسمی.یکی معماری سکوت که بیشتر مربوط به موسیقی هست.و یکی هم "براستی عقل اين روشنفکران کجا رفته ؟"

هر چند هر دو تاشون قدیمی هست ولی ارزش خوندن رو داره

براستی عقل اين روشنفکران کجا رفته ؟

برای آزادی زندانيان هرکاری که از دست برآيد بايد کرد. اما، براستی، هرکاری؟

آيا همان تحصن شجاعانه و بی نظير در جلوی زندان اوين کافی نبود؟

آيا براستی حيرت نمی کنيد وقتی اين اعلاميه را می خوانيد؟

چند سال پيش هم که يکی از نويسندگان به شلاق مجکوم شده بود، همين روشنفکران به جای بازی کردن در زمين خودشان، به جای توسل به فکر و قلم، به جای پيش کشيدن تاريخ شلاق، به جای آنکه نشان بدهند که شلاق نه فقط در شأن انسان نيست که حتا برای حيوان هم خشونتی ست غيرقابل بخشايش، از بزرگ و کوچک به ميدان آمدند که «شلاق را ميان ما تقسيم کنيد» و عجبا که هرکس هم ميزان دقيق سهم خود را اعلام کرد! انگار که دعوا بر سر تعداد شلاق است و نه خود شلاق! حالا هم همين روشنفکران به جای نشان دادن عمق تراژی_کميک اين مضحکه ی اولترا کافکايی که در آن بجای قاتلان، وکيل مقتولان به بند کشيده می شود، می خواهند زندان زرافشان را قسمت کنند ميان خود!

می توان پرسيد که در زمانه ای که خود رژيم، تحت فشارهای فزاينده ی بين المللی، در به در به دنبال مفری می گردد که با سرافکندگی کمتری اين زندانيان را رها بکند، آيا اساساَ شرکت در اين بازی ضرورتی دارد؟ بی ترديد اگر اين زندانيان همين امروز آزاد بشوند بهتر از فرداست و، برای کمک به اين امر، رواست اگر نيروهای آزدايخواه هم نقش کوچکی بازی بکنند هرچند که اين ايفای نقش فرصت توجيه بدهد به رژيم که « به خاطر رضايت مردم زندانيان را آزاد کرده است نه به خاطر رها شدن از شر فشار خارجيان». بله وارد شدن به اين بازی شايد مجاز باشد، اما جدی گرفتن اين بازی هم مجاز است؟ آنهم تا حد غرق شدن در نقش؟ و به چه قيمت؟

رها کردن جانب فکر، و وارد شدن از در «مظلوميت» شايد چند روزی يا چند هفته ای جلو بيندازد آزادی اين زندانيان را، اما می ارزد که اين آزادی به قيمت درونی کردن همه ی آن سنت های مذهبی پوسيده ای باشد که اين رژيم پيدائی و حياتش را به آن مديون است؟

و براستی وقتی روشنفکری ابزار حقيقی خودش (قلم و فکر ) را زمين بگذارد و با اسلحه ی عوام (مظلوميت و تعزيه) به ميدان بيايد آيا جائی هم باقی می گذارد برای دفاع از ماهيت روشنفکری خود ؟

شايد در شرايط خاصی بايد قلم را زمين گذاشت و شمشر به دست گرفت. ولی آيا شرايطی هم هست که نشان بدهد شمشير را بايد از تيغه اش به دست گرفت؟

پذيرفتن نقش قربانی، و سبقت گرفتن بر يکديگر برای قربانی شدن، نخستين بار در قرن نهم هجری در کتاب « روضه الشهدا» ی ملاحسين واعظ کاشفی، و کمی بعدتر در تعزيه طفلان مسلم است که سر بر می کند و به لحاظ تأثير احساسی وحشتناکش به سرعت تبديل می شود به يک رويه ی عمومی.

برای رسيدن به هدفی واحد (آزادی زندان سياسی) به فاصله ی کمتر از يک هفته، روشنفکران دو حرکت کاملاَ متضاد می کنند: يکی معطوف به آزادی (تحصن شجاعانه در برابر زندان اوين) يکی معطوف به زندان (اعلاميه سهيم شدن آنان در زندان) . يکی معطوف به عقل يکی معطوف به احساسات. يکی تعرضی و يکی انفعالی. می توان تصور کرد که در شرايط وحشتناک و ناامن تحصن، و در شرايط ***** مأموران، و شايد (از همه مهمتر) در شرايط استيصال، بايد تصميمی گرفته می شد و اين اعلاميه محصول چنين شرايطی است. اما بار پيش که چنين شرايطی وجود نداشت؟ پس خطا از جای عميق تری می آيد.

شايد فرهنگ شيعه حق داشته باشد که برای پيشبرد منوياتش متوسل شود به احساسات. اما روشنفکران اگرچنين کنند اين به معنای واگذار کردن بازی به حريف مقابل است.

برای آزادی زندانيان هرکاری که از دست برآيد بايد کرد؛ اما نه هر کاری !

منبع : http://www.rezaghassemi.com/maghaleh_90.htm
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
اين مقاله برای نخستين بار در «كتاب نقطه»، شماره‌ي 1 و براي بار دوم در نشريه شهروند (چاپ کانادا ) منتشر شده است :

معماری سكوت


ميتوان بسيار گفت و هيچ چيزي را بيان نكرد. ميتوان يكسره سخن گفت براي آنكه چيزي را پنهان كرد. و ميتوان سكوت كرد براي آنكه چيزي را افشا كرد. استفاده كردن از صحبت هاي پيش پاافتاده، براي سپردن مسائل اساسي به دست سكوت، شگرد مورد علاقه‌ي چخوف براي بيان هرچه موثرتر رنج هاي عميق شخصيت هايش بود.

زبان شناسان از زبان به عنوان "عامل سوءتفاهم"، و "وسيله اي براي عدم ارتباط" بسيار سخن گفته‌اند. استالين براي حذف فيزيكي مخالفان بجاي كلماتي مثل "كشتن" و "قتل" اصطلاح "منحل كردن" را به كار ميبرد. در اين نوع كاربرد وارونه از زبان، سكوت هايي هست قوي تر از ما، بيرون از اراده‌ي ما. سكوت هايي گويا، افشاگر، كه هيچ كلامي قدرت برابري با آن را ندارد.

در موسيقي ايراني، كه بنا به دلايل تاريخي، از نظر ساختار به گفتار نزديك است، اين سكوت ارزش و اهميت ويژه اي دارد.

منطقاً اساس موسيقي بر صداست. اما مرز صدا برحسب تعريف سكوت است. صدا از جايي آغاز ميشود كه سكوت به پايان ميرسد و در جايي به پايان ميرسد كه سكوت آغاز ميشود. صداي بي وقفه خود عين سكوت است. شنيده نميشود . چون چيزي كه ، در تقابل با آن، وجودش را محسوس كند وجود ندارد. رئيس يكي از قبايل آمازون حق داشت وقتي كه در فرودگاه پاريس به زمين نشست با تعجب بپرسد:"شما چطور ميتوانيد ميان اينهمه سروصدا و دود زندگي كنيد؟"

براي ما اين دود و سروصدا وجود ندارد. چون حضورشان در زندگي ما شهرنشينان دائمي است. صدا وجود خود را مديون سكوت است و سكوت، به نوبه‌ي خود، مديون صدا. از اين رابطه‌ي ديالكتيكي ميان سكوت و صداست كه موسيقي زاده ميشود.

براي من، به عنوان يك موسيقيدان ايراني، اين صدا نيست كه موسيقي را به وجود مي آورد. صدا ابزاري است براي آفريدن سكوت و شكل دادن به آن . مثل سنگ و سيماني كه به كار ميرود براي آفريدن فضا.

در موسيقي ايراني كه قسمت اعظمش موسيقي بدون ريتم است (مثل كلام روزمره) شكل دادن به اين سكوت دشواري هاي خاص خودش را دارد. هيچ ميزاني در كار نيست. پس، درازاي يك سكوت چقدر بايد باشد؟ يك ضرب؟ دو ضرب؟ يك ميزان؟

همه چيز بسته به شكل جمله است. هر جمله (درست مثل جمله‌ي يك گفتار) به اجزاء كوچكتري قابل تقسيم است. تشخيص اين اجزاء به برداشت شخصي نوازنده بستگي دارد. و ملاك درستي و زيبايي اين تشخيص هم چيزي جز سليقه شخصي نيست. اما اعمال برداشت نوازنده از اجزاء جمله جز به كمك سكوت، يا سكوت و آكسان، امكان پذير نيست. چيزي كه در مقياسي بزرگتر دشواري كار را بازهم بيشتر ميكند تشخيص سروته خود جمله است. از مجموعه‌ي صداهاي تشكيل دهنده يك پاراگراف چه تعدادش جمله اول را تشكيل ميدهد، چه تعداد جمله دوم؟ و به طور كلي چه تعداد جمله در اين پاراگراف قابل تشخيص است؟ اين چيزيست كه تشخيصش باز هم به برداشت نوازنده ارتباط دارد، و اجرايش هم بستگي تمام به اعمال درست سكوت ها.

معماري سكوت، اين همه آن چيزي است كه هر نوازنده اي به آن تسلط كافي داشته باشد، در مقام تمجيد از نوازندگيش، گفته ميشود: سازش حرف ميزند.

منبع : memarie_sokout
 
بالا