• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر عشـــــــــق

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
سلام
اينجا هر كسي هر شعري كه در مورد عشق بلده مي تونه بگه، شعر كوتاه، بلند، كلاسيك، نو، تك بيتي،دوبيتي فرقي نمي كنه، فقط در مورد عشق، عاشق، معشوق، وفا، بي وفايي و ... باشد:baaasmile:
 

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
اي عشق مدد كن كه به سامان برسيم
چون مزرعه اي تشنه به باران برسيم
يا من برسن به يار و يار به من
يا هر دو بميريم و به پايان برسيم
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی
در دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته
غنچه شوق تو هم خشکید
شعر ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد بیدار
بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود
آنچه میگشتم به دنبالش
وای بر من نقش خوابی بود
ای خدا ... بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟
دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب من !
ای دریغا در جنوب ! افسرد
بعد از او دیگر چی می جویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟
اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم
پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی


تو بمان با دگران وای به حال دگران . . .
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
11gt1qc.jpg
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت
آفتابی زد و ویرانۀ دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت
خیره شد چشم دل از جلوۀ مستانۀ او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت
آفتابی زد و ویرانۀ دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت
خیره شد چشم دل از جلوۀ مستانۀ او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
آيـينـه پرسـيــد که چـرا ديــر کرده است نکند دل ديگري او را سير کرده است
خنديدم و گفتم او فقط اسير مـن است تنـها دقـايقي چند تأخيـر کـرده است
گفتــــم امـــروز هـــوا ســـرد بوده است شـايد موعد قــرار تغييـر کـــرده است
خنـديــد بــه ســادگيـــم آيـيـنـه و گفـت احساس پاک تو را زنجيـر کرده است
گفتم از عشق من چنين سخن مگوي گفت خوابـي سال‌ها ديــر کرده است
در آيـيـنـه به خـود نـگاه مـي‌کنــم ـ آه ! عشـق تو عجيب مــرا پيـر کرده است
راست گفـت آيـيـنـه کـه منتظـــر نباش او بـــراي هميـــشه ديـــر کـرده است
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
به خانه مي رفت
با كيف
و با كلاهی كه بر هوا بود
چيزي دزديدي ؟
مادرش پرسيد
دعوا كردي باز؟
پدرش گفت
و برادرش كيفش را زير و رو مي كرد
به دنبال آن چيز
كه در دل پنهان كرده بود
تنها مادربزرگش ديد
گل سرخي را در دست فشرده كتاب هندسه اش
و خنديده بود
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
قاصدك هان! چه خبر آوردي؟

از كجا، از كه خبر آوردي؟

خوش خبر باشي، اما... ‌اما

گرد بام و بر من

بي ثمر مي گردي

انتظار خبري نيست مرا

نه ز ياري نه ز ديار دياري

باری

برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس

برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدك

در دل من همه كورند و كرند

دست بردار از اين در وطن خويش غريب

قاصد تجربه هاي همه تلخ

با دلم مي گويد

كه دروغي تو، دروغ

كه فريبي تو، فريب

قاصدک هان!

ولی...

راستی آیا رفتی با باد؟

با توام، آی! کجا رفتی؟ آی...

راستي آيا جايي خبري هست هنوز؟

مانده خاكستر گرمي، جايي؟

در اجاقي طمعه شعله نمي ورزد، خردك شرري هست هنوز؟

قاصدك

ابرهاي همه عالم شب و روز

در دلم مي گريند
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
لحظه دیدار نزدیک است...


باز من دیوانه ام مستم

باز می لرزد دلم دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ!

های! نپریشی صفای زلفکم را دست!

و آبرویم را نریزی دل!

لحظه دیدار نزدیک است...
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم


هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل

چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم؟

گرم صد لشگر از خوبان به قصد دل کمین سازد

به حمدالله و المنه بتی لشگرشکن دارم

الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه

که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

چو در گلزار اقبالش خرامانم به حمدالله

نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم...
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
صبحدم مرغ سحر با گل نو خواسته گفت:

"ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت!!"

گل بخندید که "از راست نرنجیم ولی

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت...."
 

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
واقعا شعرهاي قشنگي نوشتيد.
حتما بازهم از اين كارا بكنيد
 

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
دل من دير زماني ست که مي پندارد:
دوستي نيز گلي ست…مثل نيلوفر و ناز
ساقه ي ترد ظريفي دارد
بي گمان سنگ دل است آنکه روا مي دارد جان اين ساقه ي نازک را دانسته بيازارد
در زميني که ضمير من و توست
از نخستين ديدار ؛ هر سخن هر رفتار
دانه هايي ست که مي افشانيم؛ برگ و باري ست که مي رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش مهر است
گر بدان گونه که بايست به بار آيد
زندگي را به دل انگيزترين چهره بيارايد
آنچنان با تو درآميزد اين روح لطيف
که تمناي وجودت همه او باشد و بس!
بي نيازت سازد از همه چيز و همه کس
زندگي گرمي دل هاي به هم پيوسته است
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در ضميرت اگر اين گل ندميده است هنوز
عطر جان پرور عشق؛گر به صحراي نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو کاشت
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان خرج مي بايد کرد
رنج مي بايد برد… دوست مي بايد داشت
 

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
و حدس مي زنم شبي مرا جواب مي كني/ و قصر كوچك دل مرا خراب مي كني/ سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي/ ولي براي رفتنت عجب شتاب مي كني/ من از كنار پنجره تو را نگاه مي كنم/ و تو به نام ديگري مرا خطاب مي كني/ چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني/ هزار مرتبه مرا ز خجلت آب مي كني/ به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام/ تو كمتر از غريبه اي مرا حساب مي كني/ و كاش گفته بودي از همان نگاه اولت/ كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كني
 

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
امان از راه بي عابر ... امان از شهر بي شاعر ...امان از روز بي روزن.....امان از اين همه رهزن....امان از باد بي باده ....امان از سرو افتاده.....امان از تيغ بي دردان....بجاي بوسه بر گردن.....امان از سايه ي بي سر.....بر اين درگاه درد آور.....بيا اي خوب ديروزي.... بر اين بازار خود سوزي....که اين غمخانه ي بي مي.... ندارد آب مرد افکن....برقصانم غزلبانو.... بچرخانم غزلبانو....ميان گفتن و خفتن... ميان ماندن و رفتن
 

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
كاش بودي تا دلم تنها نبود
اسير غصه ي فردا نبود
كاش بودي تا براي قلب من
زندگي اينگونه بي معنا نبود
كاش بودي تا لبان سرد من
قصه گوي قصه ي فردا نبود
كاش بودي تا نگاه خسته ام
بي خبر از موج و دريا نبود
كاش بودي تا زمستان دلم
اين چنين پر سوز و پر سرما نبود
كاش بودي تا فقط باور كني
بي تو هرگز زندگی زیبا نبود
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
آفاق را گردیده ام

مهر بتان سنجیده ام

خوبان فراوان دیده ام

اما تو چیزه دیگری
 
بالا