تاريكي درخانه حركت ميكند
وصورت اشيا را به ديگران مي دهد
نامي دركار نيست
نامي كه دركارِ جابهجايي چيزي باشد
گاه وقتي پنجره باز ميشود
اما هواي تازهاي داخل نميشود
پنجره از كار افتاده
بيرون از كار افتاده
ياد آوردن چند صندلي و ميزي
كه پشتِ آن صورتها و دستها حركت ميكردند
و حالا سكوتي چهار چشم خانه را به تاريكي تسليم كرده
تا به محضِ ورود ، گلويت در گذشته گير كند
وباهرقدمي به جلو سكوتي فلزي تسخيرت كند
وبا هربار لمس چيزي ، فنجاني لبهي ميزي تاقچهاي لاله و شمعداني
چند پرده تاريكتر شوي
براي كسي دربيرون ، كه درخت و سنگ جاي اورا ميگيرند
چه تسلايي ميتوان داد ؟