bozkurt
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 6 آپریل 2007
- نوشتهها
- 1
- لایکها
- 0
فارسی دری زبان مهاجر یا بومی فارسیان؟
کسانيکه مي¬گويند فارسي دري ادامة زبان پهلويي است که در زمان ساسانيان در مناطق فارس متداول بود راهي کاملاً خطا مي¬پيمايند و اين گفته¬ها را بدون پايه و برهان علمي و تنها از سر تعصب بر زبان مي¬آورند که بر مردم فارس زبان گفته باشند زبان آنها با آمدن زبان بيگانه دري از ميدان بدر نرفته و بر حيات خود ادامه داده است !
اگر زبان دري ادامة زبان پهلوي يا فهلوي مردم شيراز و ديگر شهرهاي استان فارس بوده, چرا سعدي شيرازي در قرن هفتم هجري همزمان با زبان دري, به فهلوي يا پهلوي که صدها سال هم تحت تأثير زبان دري بوده شعر سروده است؟
اگر ما مي¬گوئيم زبان ترکي امروز آذربايجان ادامة زبان ترکي هزار سال پيش و در تداوم زبان کتاب «دده قورقود» است غيرممکن است استاد شهريار در کنار اثر معروف «حيدربابايه سلام» که به زبان ترکي امروز است به زبان هزار سال پيش ترکي, يعني به زبان دده قورقود هم منظومه¬اي بسرايد و ديواني به اين زبان داشته باشد ! اما استاد شهريار علاوه بر زبان ترکي, به زبان فارسي که زبان جداگانه و متفاوت از ترکي است نيز شعري سروده و ديواني تنظيم کرده است, همانطوريکه سعدي شيرازي هم به دو زبان جداگانه فارسي دري (زبان مرسوم دربار), و پهلوي (زبان بومي و اصلي مردم فارس) ديوان تنظيم کرده است!
اگر فارسي دري در تداوم زبان پهلوي بود. چرا تا قرن هفتم هجري حتي يک بيت شعر در منطقة استان فارس که مسکن اصلي فارس زبانان است به فارسي دري سروده نشده است و يک سطر نثر, به زبان دري تا قرن هفتم هجري در اين مناطق نوشته نشده است؟! درحاليکه در مناطق ديگر بخصوص مناطقي که سلاطين, مراکز حکومتي خود را در آن قرار داده بودند آثار فراوان به زبان دري (فارسي) مي¬بينيم؛ مثل مناطق تاجيکستان و افغانستان که مرکز حکومتهاي ساماني و غزنوي بوده و عراق عجم (مناطق مرکزي ايران چون شهر ري, قم, کاشان, اراک, اصفهان) که مرکز حکومت سلجوقيان بوده است!
حتي خود ناسيوناليستهاي افراطي هم به دري (فارسي) زبان نبودن مردم مناطق فارس و سروده نشدن حتي يک بيت شعر به اين زبان تا قرن هفتم هجري در اين مناطق اعتراف دارند!
«اکثر شعرايي که به فارسي شعر گفته¬اند اين زبان را در محيط مدرسه آموخته¬اند حتي سخن پردازي چون سعدي که در محيط خانوادگي به زبان محلي صحبت مي¬کرد, فارسي را در محضر استاد فرا گرفته است.»
«سلجوقيان . . . نقش . . . در ترويج زبان فارسي در ايران, به ويژه پشتة غربي داشتند. اتابکان در حمايت از اهل ادب, کوشش قابل ملاحظه¬اي به خرج داده¬اند. سده¬هاي پنجم و ششم هجري دورة شکوفايي نظم و نثر دري . . . در اغلب سرزمينهاي غربي است کما اينکه: «از آغاز زبان دري تا روزگار سعدي در ظرف اين شش قرن ازدهات کوچک يا شهرهاي بزرگ . . . . گويندگاني کوچک يا بزرگ . . . و برخي شاعران ديگر برخاسته-اند و آثاري خوب يا بد از آنها بر جاي مانده است, اما تاريخ ادبيات ما از فارس که متاع خاص و مختص آن شعر و شاعر است حتي اسم يک شاعر را ضبط نکرده است و تا جايي که من به ياد دارم يک بيت شعر خواندني به عنوان محصول اين محيط در ظرف اين ششصد سال, نگاه نداشته است . . . »
با اسناد و مدارکي که در دست است آشکار مي¬گردد سلاطين و پادشاهان در هر جا مستقر مي¬شدند افرادي از آن مناطق براي راهيابي به دربار, زبان دري (فارسي) را که زبان مرسوم شعر دربار شده بود ياد مي¬گرفتند و به سرودن شعر در شأن و شوکت سلاطين, نوشتن تاريخ فتوحات آنها, و دريافت انعام از دربار مي¬پرداختند!
به زبان ديگر بايد گفت, سلاطين به هر کجا مي¬رفتند اين زبان مهاجر را همراه خود به آنجاها مي¬بردند, همانطوريکه زبان عربي را هم به عنوان زبان علم همراه خود داشتند!
لذا فرضيه اينکه زبان دري ادامة زبان پهلوي فارسيان است, فرضية نادرست و غيرعلمي است و دري و يا فارسي دري زباني است متفاوت از پهلوي و متعلق به تاجيکها و افغانها که به وسيله سلاطين ترک وارد ايران و ساير مناطق تحت حاکميت آنان از جمله هندوستان و پاکستان و حتي ترکيه عثماني شده است؛ لاکن زبان ترکي و بعضي از زبانهاي ديگر در مقابل آن مقاومت نشان داده و بر حيات خود ادامه داده¬اند ولي زبان پهلوي پارسيان نتوانسته در مقابل آن ايستادگي کند و در داخل آن مستحيل شده و از بين رفته است که آثار آن هنوز هم در بعضي شهرها و روستاهاي دورافتاده مناطق فارس نشين باقي مانده است. اگر زبان فارسي دري ادامة زبان پهلوي ساساني مي¬بود, فارسي زبانان و فارسي دانان امروز نبايد زحمت زيادي در خواندن و فهميدن معنا و مفهوم زبان پهلوي دوران ساساني و بعد آن داشته باشند, همچنانکه ترک زبانان آذربايجاني و ترکيه¬اي در خواندن و فهميدن زبان کتاب «دده قورقود» که مربوط به هزار تا هزارو دويست سال پيش است و ترکي امروز آذربايجان و ترکيه, ادامة اين زبان است؛ با مشکل زيادي روبرو نيستند و معني و مفهوم کتاب براي آنها کاملاً آشکار است. در صورتيکه هيچکدام از ايرانيان فارس زبان نمي¬توانند از متن چند سطري زبان پهلوي که حتي بعد از اسلام نوشته شده, مثل کتيبه پهلوي «اقليد» در جنوب آباده, کتيبة «تخت طاووس» در استخر فارس و يا متن¬هاي پهلوي که در سده¬هاي سوم و چهارم هجري مثل «بُندهشن, زادسَپَرم, روايات پهلوي و . . . » که همزمان با خلق آثار نظم و نثر به زبان دري نوشته شده¬اند چيزي سر در بياورند. در حالي که آثار نوشته شده در همين سده يعني در قرن سوم و چهارم هجري به زبان دري, اکنون نيز به راحتي از طرف هر فرد ايراني فارس زبان و غيرفارس زبان آشنا به فارسي (دري) قابل خواندن و مفهوم است و تفاوت آنچناني با زبان فارسي امروز ندارد! چنانکه خواندن و درک مفاهيم شعر دري (فارسي) حنظلة بادغيسي اولين شاعر دري¬گوي قرن سوم هجري براي هيچيک از ايرانيهاي امروز مشکلي ايجاد نمي¬کند و اشعار «رودکي» شاعر دوران سامانيان (قرن چهارم هجري) براي همة فارسي دانان به راحتي قابل درک است. حنظلة بادغيسي اهل بادغيس از شهرهاي شمال شرقي افغانستان است:
مهتري گر به کام شير در است شو خطر کن ز کام شير بجوي
يا بزرگي و عزّ و مکــنت و جاه يـا چو مردانت مرگ روياروي
دو بيت بالا اوّلين شعر فارسي دري و از حنظلة بادغيسي است.
شعري هم از رودکي شاعر قرن چهارم هجري:
بوي جوي مــولين آيـــد همي يـاد يـار مهربان آيــد همي
ريــگ آمـــو و درشــت راه او زير پايم پرنيــان آيــد همي
آب جيحون از نشاط روي دوست خنگ ما را تا ميـان آيد همي
اي بخارا شـاد باش و شـــاد زي مير نزد ميهمـــان آيـد همي
مير مـــاه است و بخـارا آسمـان ماه سوي آسمـــان آيد همي
مير سرو است و بخــارا بوستــان سرو سوي بوستـان آيد همي
متني هم به نثر معمول "دري" در قرن چهارم هجري, بر گزيده¬اي از متون تاريخ بلعمي تأليف ابوعلي محمد بن محمد بلعمي که خود ترجمة تاريخ طبري است.
تاريخ بلعمي در سال ۳۵۲ هـ . ق از متن عربي تاريخ طبري که توسط محمدبن جرير طبري و حدود صد سال پيش از آن تأليف شده بود به فارسي دري ترجمه گرديد. تاريخ بلعمي اولين و قديمي¬ترين اثر تاريخي به زبان فارسي دري است.
«سپاس و آفرين مر خداي کامران و کامکار و آفرينندة زمين و آسمان را, آنکش نه همتا و نه انباز و نه دستور و نه زن و نه فرزند. هميشه بود و هميشه باشد, و بر هستي او نشان آفرينش پيداست آسمان و زمين و شب و روز و آنچه بدو اندر است . . . و ما خواستيم که تاريخ روزگار عالم اندر آنچه هر کسي گفته است, از اهل نجوم و از اهل هر گروهي که تاريخ گفته¬اند, از گبر و ترسا و جهود و مسلمان, هر گروهي آنچه گفته¬اند, ياد کنيم اندرين کتاب به توفيق ايزد عزوّجل از روزگار آدم تا گاه رستخيز چند بود؛ و اين اندر کتاب پسر جرير نيافتيم, و باز نموديم, تا هر که اندر وي نگرد, زود اندر يابد, و بر وي آسان شود, انشاء الله تعالي وحَدهُ العزيز. »
اينک متني به زبان پهلوي مربوط به قرن چهارم هجري, يعني همان زماني که حنظله بادغيسي اولين شعر فارسي دري را صد سال پيش از آن سروده بود و رودکي در دربار سامانيان به فارسي دري شعر مي¬سراييد و ابوعلي محمدبن محمد بلعمي تاريخ طبري را به فارسي دري ترجمه مي¬کرد!
روايات پهلوي
متن پهلوي مربوط به قرن چهارم هجري از کتاب «زبان پهلوي, ادبيات و دستور, ژاله آموزگار- احمد تفضّلي- ص ۱۱۱- انتشارات معين تهران- ۱۳۸۰»
متني ديگر به زبان پهلوي از يادگار زريران و تلفظ آن به لاتين و فارسي, و ترجمة آن به فارسي و تعمّق در تئوري کسانيکه ادعا دارند زبان فارسي- دري ادامة زبان پهلوي است؟ !
تلفظ متن اصلي, به لاتين:
Halā šarwan īgyān abzūd – it kē amwašt
Halā wirāz fatarōwad tō kē amwašt
Halā sēne- murwag bārag- it kē amwašt
Ka-t hamē ēdōn kāmest kū- m (?) abāg hyōnān kārezār kunē nūn ōžad, abgand hē andar im(?) razm, čiyōn, a-gāh, a-ganĵ mardōm, u- t ēn xwehl wars ud rēš wādān wišuft ēstēd, u-t abēžag tan asbān xwsat pad pāy, u-t xāk ō grīw nišast
تلفظ متن اصلي, به فارسي:
هلاشروان اي گيان ابزود- ايت که اموشت
هلا ويراز فَتَر اوود تو که اموشت
هلا سنه موروگ بارَگ- ايت که اموشت
کَ- ت همه اِدون کامست کو- م (؟) اباگ هيونان کارزار کونه نون اوژَد, ابگند هه اندريم (؟)
رزم, چيون, اَ- گاه, اَ- گنژ مردم, او- ت ان خوهل ورس وادان ويشوفت استد او- ت اَبژَگ تن اسبان خوست پد پاي, او- ت خاک او گريونيشست.
ترجمه متن پهلوي, به فارسي:
هلا شير افکن ستوده جان ! که بر بادت داد؟
هلاگرازِ پيشتاز ! تو را که بر باد داد؟
هلا سيمرغ باره ! که بر بادت داد؟
چون تو همي ايدون خواستي که همانا (؟) با هيونان کارزار کني, اينک کشته (و)
افکنده باشي در اين (؟) رزم, چونان مردم بي (تخت و) گاه (و) بي¬گنج, و اين موي و ريش تابدار تو را بادها آشفته است, و تن پاکيزة تو را اسبان به پاي لگدکوب کردند, و خاک بر تن تو نشسته است.
نمونه¬اي که از زبان پهلوي داده شد در صورتيکه ترجمه نشود آيا قابل فهم براي هموطنان فارس زبان مي-باشد؟ تازه ترجمة فارسي متن پهلوي که توسط مترجم تلاش شده به تلفظ متن اصلي نزديک باشد, باز به راحتي قابل درک نيست !
حال آنکه نمونه¬اي که از فارسي دري داده شد و مربوط به قرن سوم و چهارم هجري و زمان حکومت سامانيان است و در مناطق تاجيکستان و افغانستان امروزي متداول بود و هم عصر با زبان پهلوي مردم مناطق فارس مي-باشد, کاملاً مفهوم است و تنها فرقي که با فارسي امروز دارد کلمات کمتر بکار برده شده عربي در آن است
کسانيکه مي¬گويند فارسي دري ادامة زبان پهلويي است که در زمان ساسانيان در مناطق فارس متداول بود راهي کاملاً خطا مي¬پيمايند و اين گفته¬ها را بدون پايه و برهان علمي و تنها از سر تعصب بر زبان مي¬آورند که بر مردم فارس زبان گفته باشند زبان آنها با آمدن زبان بيگانه دري از ميدان بدر نرفته و بر حيات خود ادامه داده است !
اگر زبان دري ادامة زبان پهلوي يا فهلوي مردم شيراز و ديگر شهرهاي استان فارس بوده, چرا سعدي شيرازي در قرن هفتم هجري همزمان با زبان دري, به فهلوي يا پهلوي که صدها سال هم تحت تأثير زبان دري بوده شعر سروده است؟
اگر ما مي¬گوئيم زبان ترکي امروز آذربايجان ادامة زبان ترکي هزار سال پيش و در تداوم زبان کتاب «دده قورقود» است غيرممکن است استاد شهريار در کنار اثر معروف «حيدربابايه سلام» که به زبان ترکي امروز است به زبان هزار سال پيش ترکي, يعني به زبان دده قورقود هم منظومه¬اي بسرايد و ديواني به اين زبان داشته باشد ! اما استاد شهريار علاوه بر زبان ترکي, به زبان فارسي که زبان جداگانه و متفاوت از ترکي است نيز شعري سروده و ديواني تنظيم کرده است, همانطوريکه سعدي شيرازي هم به دو زبان جداگانه فارسي دري (زبان مرسوم دربار), و پهلوي (زبان بومي و اصلي مردم فارس) ديوان تنظيم کرده است!
اگر فارسي دري در تداوم زبان پهلوي بود. چرا تا قرن هفتم هجري حتي يک بيت شعر در منطقة استان فارس که مسکن اصلي فارس زبانان است به فارسي دري سروده نشده است و يک سطر نثر, به زبان دري تا قرن هفتم هجري در اين مناطق نوشته نشده است؟! درحاليکه در مناطق ديگر بخصوص مناطقي که سلاطين, مراکز حکومتي خود را در آن قرار داده بودند آثار فراوان به زبان دري (فارسي) مي¬بينيم؛ مثل مناطق تاجيکستان و افغانستان که مرکز حکومتهاي ساماني و غزنوي بوده و عراق عجم (مناطق مرکزي ايران چون شهر ري, قم, کاشان, اراک, اصفهان) که مرکز حکومت سلجوقيان بوده است!
حتي خود ناسيوناليستهاي افراطي هم به دري (فارسي) زبان نبودن مردم مناطق فارس و سروده نشدن حتي يک بيت شعر به اين زبان تا قرن هفتم هجري در اين مناطق اعتراف دارند!
«اکثر شعرايي که به فارسي شعر گفته¬اند اين زبان را در محيط مدرسه آموخته¬اند حتي سخن پردازي چون سعدي که در محيط خانوادگي به زبان محلي صحبت مي¬کرد, فارسي را در محضر استاد فرا گرفته است.»
«سلجوقيان . . . نقش . . . در ترويج زبان فارسي در ايران, به ويژه پشتة غربي داشتند. اتابکان در حمايت از اهل ادب, کوشش قابل ملاحظه¬اي به خرج داده¬اند. سده¬هاي پنجم و ششم هجري دورة شکوفايي نظم و نثر دري . . . در اغلب سرزمينهاي غربي است کما اينکه: «از آغاز زبان دري تا روزگار سعدي در ظرف اين شش قرن ازدهات کوچک يا شهرهاي بزرگ . . . . گويندگاني کوچک يا بزرگ . . . و برخي شاعران ديگر برخاسته-اند و آثاري خوب يا بد از آنها بر جاي مانده است, اما تاريخ ادبيات ما از فارس که متاع خاص و مختص آن شعر و شاعر است حتي اسم يک شاعر را ضبط نکرده است و تا جايي که من به ياد دارم يک بيت شعر خواندني به عنوان محصول اين محيط در ظرف اين ششصد سال, نگاه نداشته است . . . »
با اسناد و مدارکي که در دست است آشکار مي¬گردد سلاطين و پادشاهان در هر جا مستقر مي¬شدند افرادي از آن مناطق براي راهيابي به دربار, زبان دري (فارسي) را که زبان مرسوم شعر دربار شده بود ياد مي¬گرفتند و به سرودن شعر در شأن و شوکت سلاطين, نوشتن تاريخ فتوحات آنها, و دريافت انعام از دربار مي¬پرداختند!
به زبان ديگر بايد گفت, سلاطين به هر کجا مي¬رفتند اين زبان مهاجر را همراه خود به آنجاها مي¬بردند, همانطوريکه زبان عربي را هم به عنوان زبان علم همراه خود داشتند!
لذا فرضيه اينکه زبان دري ادامة زبان پهلوي فارسيان است, فرضية نادرست و غيرعلمي است و دري و يا فارسي دري زباني است متفاوت از پهلوي و متعلق به تاجيکها و افغانها که به وسيله سلاطين ترک وارد ايران و ساير مناطق تحت حاکميت آنان از جمله هندوستان و پاکستان و حتي ترکيه عثماني شده است؛ لاکن زبان ترکي و بعضي از زبانهاي ديگر در مقابل آن مقاومت نشان داده و بر حيات خود ادامه داده¬اند ولي زبان پهلوي پارسيان نتوانسته در مقابل آن ايستادگي کند و در داخل آن مستحيل شده و از بين رفته است که آثار آن هنوز هم در بعضي شهرها و روستاهاي دورافتاده مناطق فارس نشين باقي مانده است. اگر زبان فارسي دري ادامة زبان پهلوي ساساني مي¬بود, فارسي زبانان و فارسي دانان امروز نبايد زحمت زيادي در خواندن و فهميدن معنا و مفهوم زبان پهلوي دوران ساساني و بعد آن داشته باشند, همچنانکه ترک زبانان آذربايجاني و ترکيه¬اي در خواندن و فهميدن زبان کتاب «دده قورقود» که مربوط به هزار تا هزارو دويست سال پيش است و ترکي امروز آذربايجان و ترکيه, ادامة اين زبان است؛ با مشکل زيادي روبرو نيستند و معني و مفهوم کتاب براي آنها کاملاً آشکار است. در صورتيکه هيچکدام از ايرانيان فارس زبان نمي¬توانند از متن چند سطري زبان پهلوي که حتي بعد از اسلام نوشته شده, مثل کتيبه پهلوي «اقليد» در جنوب آباده, کتيبة «تخت طاووس» در استخر فارس و يا متن¬هاي پهلوي که در سده¬هاي سوم و چهارم هجري مثل «بُندهشن, زادسَپَرم, روايات پهلوي و . . . » که همزمان با خلق آثار نظم و نثر به زبان دري نوشته شده¬اند چيزي سر در بياورند. در حالي که آثار نوشته شده در همين سده يعني در قرن سوم و چهارم هجري به زبان دري, اکنون نيز به راحتي از طرف هر فرد ايراني فارس زبان و غيرفارس زبان آشنا به فارسي (دري) قابل خواندن و مفهوم است و تفاوت آنچناني با زبان فارسي امروز ندارد! چنانکه خواندن و درک مفاهيم شعر دري (فارسي) حنظلة بادغيسي اولين شاعر دري¬گوي قرن سوم هجري براي هيچيک از ايرانيهاي امروز مشکلي ايجاد نمي¬کند و اشعار «رودکي» شاعر دوران سامانيان (قرن چهارم هجري) براي همة فارسي دانان به راحتي قابل درک است. حنظلة بادغيسي اهل بادغيس از شهرهاي شمال شرقي افغانستان است:
مهتري گر به کام شير در است شو خطر کن ز کام شير بجوي
يا بزرگي و عزّ و مکــنت و جاه يـا چو مردانت مرگ روياروي
دو بيت بالا اوّلين شعر فارسي دري و از حنظلة بادغيسي است.
شعري هم از رودکي شاعر قرن چهارم هجري:
بوي جوي مــولين آيـــد همي يـاد يـار مهربان آيــد همي
ريــگ آمـــو و درشــت راه او زير پايم پرنيــان آيــد همي
آب جيحون از نشاط روي دوست خنگ ما را تا ميـان آيد همي
اي بخارا شـاد باش و شـــاد زي مير نزد ميهمـــان آيـد همي
مير مـــاه است و بخـارا آسمـان ماه سوي آسمـــان آيد همي
مير سرو است و بخــارا بوستــان سرو سوي بوستـان آيد همي
متني هم به نثر معمول "دري" در قرن چهارم هجري, بر گزيده¬اي از متون تاريخ بلعمي تأليف ابوعلي محمد بن محمد بلعمي که خود ترجمة تاريخ طبري است.
تاريخ بلعمي در سال ۳۵۲ هـ . ق از متن عربي تاريخ طبري که توسط محمدبن جرير طبري و حدود صد سال پيش از آن تأليف شده بود به فارسي دري ترجمه گرديد. تاريخ بلعمي اولين و قديمي¬ترين اثر تاريخي به زبان فارسي دري است.
«سپاس و آفرين مر خداي کامران و کامکار و آفرينندة زمين و آسمان را, آنکش نه همتا و نه انباز و نه دستور و نه زن و نه فرزند. هميشه بود و هميشه باشد, و بر هستي او نشان آفرينش پيداست آسمان و زمين و شب و روز و آنچه بدو اندر است . . . و ما خواستيم که تاريخ روزگار عالم اندر آنچه هر کسي گفته است, از اهل نجوم و از اهل هر گروهي که تاريخ گفته¬اند, از گبر و ترسا و جهود و مسلمان, هر گروهي آنچه گفته¬اند, ياد کنيم اندرين کتاب به توفيق ايزد عزوّجل از روزگار آدم تا گاه رستخيز چند بود؛ و اين اندر کتاب پسر جرير نيافتيم, و باز نموديم, تا هر که اندر وي نگرد, زود اندر يابد, و بر وي آسان شود, انشاء الله تعالي وحَدهُ العزيز. »
اينک متني به زبان پهلوي مربوط به قرن چهارم هجري, يعني همان زماني که حنظله بادغيسي اولين شعر فارسي دري را صد سال پيش از آن سروده بود و رودکي در دربار سامانيان به فارسي دري شعر مي¬سراييد و ابوعلي محمدبن محمد بلعمي تاريخ طبري را به فارسي دري ترجمه مي¬کرد!
روايات پهلوي
متن پهلوي مربوط به قرن چهارم هجري از کتاب «زبان پهلوي, ادبيات و دستور, ژاله آموزگار- احمد تفضّلي- ص ۱۱۱- انتشارات معين تهران- ۱۳۸۰»
متني ديگر به زبان پهلوي از يادگار زريران و تلفظ آن به لاتين و فارسي, و ترجمة آن به فارسي و تعمّق در تئوري کسانيکه ادعا دارند زبان فارسي- دري ادامة زبان پهلوي است؟ !
تلفظ متن اصلي, به لاتين:
Halā šarwan īgyān abzūd – it kē amwašt
Halā wirāz fatarōwad tō kē amwašt
Halā sēne- murwag bārag- it kē amwašt
Ka-t hamē ēdōn kāmest kū- m (?) abāg hyōnān kārezār kunē nūn ōžad, abgand hē andar im(?) razm, čiyōn, a-gāh, a-ganĵ mardōm, u- t ēn xwehl wars ud rēš wādān wišuft ēstēd, u-t abēžag tan asbān xwsat pad pāy, u-t xāk ō grīw nišast
تلفظ متن اصلي, به فارسي:
هلاشروان اي گيان ابزود- ايت که اموشت
هلا ويراز فَتَر اوود تو که اموشت
هلا سنه موروگ بارَگ- ايت که اموشت
کَ- ت همه اِدون کامست کو- م (؟) اباگ هيونان کارزار کونه نون اوژَد, ابگند هه اندريم (؟)
رزم, چيون, اَ- گاه, اَ- گنژ مردم, او- ت ان خوهل ورس وادان ويشوفت استد او- ت اَبژَگ تن اسبان خوست پد پاي, او- ت خاک او گريونيشست.
ترجمه متن پهلوي, به فارسي:
هلا شير افکن ستوده جان ! که بر بادت داد؟
هلاگرازِ پيشتاز ! تو را که بر باد داد؟
هلا سيمرغ باره ! که بر بادت داد؟
چون تو همي ايدون خواستي که همانا (؟) با هيونان کارزار کني, اينک کشته (و)
افکنده باشي در اين (؟) رزم, چونان مردم بي (تخت و) گاه (و) بي¬گنج, و اين موي و ريش تابدار تو را بادها آشفته است, و تن پاکيزة تو را اسبان به پاي لگدکوب کردند, و خاک بر تن تو نشسته است.
نمونه¬اي که از زبان پهلوي داده شد در صورتيکه ترجمه نشود آيا قابل فهم براي هموطنان فارس زبان مي-باشد؟ تازه ترجمة فارسي متن پهلوي که توسط مترجم تلاش شده به تلفظ متن اصلي نزديک باشد, باز به راحتي قابل درک نيست !
حال آنکه نمونه¬اي که از فارسي دري داده شد و مربوط به قرن سوم و چهارم هجري و زمان حکومت سامانيان است و در مناطق تاجيکستان و افغانستان امروزي متداول بود و هم عصر با زبان پهلوي مردم مناطق فارس مي-باشد, کاملاً مفهوم است و تنها فرقي که با فارسي امروز دارد کلمات کمتر بکار برده شده عربي در آن است