تصور کنید مخاطب گرسنه و ناامید سینمای این روزهای ایران باشید. از جشنواره ی سال پیش که جیره ی غذایی یک سال سینمای ایران را یکجا به خوردتان داده چیز دندان گیری نصیبتان نشده باشد و گرسنه تر و درمانده تر از قبل دیگر حتی شور و اشتیاقی برای اکران های عمومی هر ماه سینما ها نداشته باشید، از هیاهوی انتقاد های تند سیاسی به مسائل فرهنگی و به ویژه کمانه کردن نوک تیز پیکانش به سمت سینما در این دوران اخیر حتی هیجانی هم نشوید و خودتان هم پذیرفته باشید که دیگر همچون گذشته نباید خود را جزو مخاطب خاص و پای ثابت سینما به حساب آورید. تا اینکه به اصرار یکی از دوستانتان در یک روز بارانی به تماشای تازه ترین ساخته ی جیرانی می نشینید، فیلمی که به اعتقاد برخی از افراد و گروه های خاص جامعه فیلمی هرز، مستهجن، فاسد و مغایر با ویژگی های اخلاقی و معرفت انسانی است.
شخصا پیش بینی می کردم پس از دیدن فیلم «من مادر هستم» تقریبا دچار هر جنس احساساتی بشوم الا این ابعاد حیرت زده گی ام که چطور فیلمی می تواند چنین مضمون جسورانه ای را تا این حد با رعایت اصول سینمای ایران و در چارچوب موازین اسلامی و بدون کوچکترین صحنه ی تحریک کننده ای به تصویر بکشد و در دل این همه پیام اخلاقی به مخاطبش منتقل کند؟! و اولین سوالی که به ذهنم رسید این بود که آیا مخالفان فیلم تازه ی جیرانی واقعا این فیلم را تا به آخر تماشاگر کرده اند؟! و چه طور ممکن است که پیام های از قضا مدافع **** خانواده گی و اجتماعی و فرهنگی فیلم را که در برخی لحظات توسط شخصیت ها تقریبا فریاد زده شده! نشنیده بگیرند و به بدبینانه ترین شکل ممکن به قضاوت بنشینند و فیلم را تا این حد محکوم کنند؟!
در این یادداشت تنها قصد دارم به چند نمونه از پیام های اخلاقی که در فیلم وجود دارد و هر جنس مخاطبی می تواند به راحتی آنرا از لا به لای لحظات حساس و دیالوگ های کلیدی فیلم دریافت و استخراج کند، اشاره کنم و باقی را به عهده ی خواننده ای می گذارم که در عصر حاضر یاد گرفته است بدون هیچ پیش فرض و موضع گیری با یک اثر تازه مواجه شود و شخصا با اعتماد بر هوش و ظرفیت و آگاهی خود درباره اش اندیشه و قضاوت کند.
یکم: تقبیح روابط نامشروع
در دقایق ابتدایی فیلم، سعید دوست نادر پشت آیفون خانه ی نادر جمله ای به زبان می آورد که شخصیت نادر برای مخاطب معرفی شود. سیمین همسر سعید رفیقه ی دوران شباب نادر بوده است. سعید در حال مستی از رفتن به دنبال همسرش اجتناب می کند و نادر را ترقیب می کند که به تنهایی به فرودگاه برود. مخاطب از همان ابتدا با شخصیت هایی مواجه می شود که رفتار ها و روابط هنجاری ندارند. رابطه ی به جدایی کشیده شده ی نادر و ناهید نیز خبر از زندگی های از هم گسیخته ی این شخصیت ها می دهد. چنین کاراکترهای آشکارا درمانده که غمی پنهان به چهره دارند و با وجود رفاه مادی، زندگی شان عاری از عشق و تعهد انسانیست مسلما قهرمانان و الگوهای تماشاگر نخواهند شد. مخاطب از همین دقایق اول تصمیم خود را می گیرد تا آینه ی بخش بیمار شده ای از جامعه اش را در این شخصیت ها مشاهده کند و از زندگی آن ها عبرت بگیرد. بزرگترین پیام تقبیح این روابط، زمانی در فیلم مطرح می شود که نادر در دادگاه اعتراف می کند که اگر دخترش مورد سواستفاده ی جنسی قرار گرفته علتش این است که خودش هم زمانی مشابه این رفتار را با شاکی پرونده داشته است و عاجزانه التماس می کند که او و نه دخترش را مورد قصاص و مجازات قرار دهند.
دوم: تقبیح روابط باز خانواده گی و بی بند و باری
پس از کشتن سعید به دست آوا (دختر نادر)، سیمین همسر سعید که شاکی پرونده است یکسری فیلم های خانوادگی را در دادگاه، به عنوان مدرک ارائه می کند که نشان می دهد آوا با سعید روابط بیش از حد معمول و نزدیکی داشته است. سیمین آوا را متهم می کند به اینکه مورد تجاوز سعید قرار نگرفته و خود با اختیار خود به این کار تن داده است. این تصور اگرچه برای مخاطب این فیلم دور از ذهن است اما او را به فکر وا می دارد که تا این حد آزادی و بی بند و باری در روابط خانواده گی را حتی بین یک دختر جوان و مردی که سن پدر او را دارد زیر سوال ببرد. درست است که آوا سعید را عمو صدا می کرده اما آیا حقیقتا نگاه سعید به آوا می توانسته نگاه پاکی باشد؟ آیا غیر قابل پیش بینی ست که این صمیمیت بیش از حد میان دو نفر، آن هم تا جایی که آوا شبی را به تنهایی در خانه ی سعید به صبح کند باعث ایجاد انحراف در سعید نشود؟ و اینکه چه کسی حقیقتا مقصر اصلی ست و اگر بخش زیادی از گناه را متوجه سعید بدانیم، خود آوا و جنس تربیت و شیوه ی زندگی بی بند و بار خانواده اش از گناه و اشتباه مبرا هستند؟!
سوم: تقبیح شرب خمر
پدر آوا، نادر، در فیلم هر گاه از مسئله ای ناراحت می شود در حضور فرزندش مشروب می خورد. این مسئله روی آوا تاثیر منفی می گذارد، شبی که آوا قهر می کند و به خانه ی سعید پناه می برد. سر میز شام از سعید می خواهد که برای او مشروب بریزد. سعید ابتدا مانع و سپس رام می شود. حتی پس از آن وقتی با پدرام مکالمه ی تلفنی دارد و از دست او ناراحت می شود تقریبا در حال مستی به سر می برد. همین نکته در فیلم است که با ظرافت شخصیت آوا و نوع تربیتش را در ذهن مخاطب به محاکمه می کشد: از کجا معلوم که آوا با این حال و روز حقیقتا مورد تجاوز قرار گرفته باشد ؟ و حتی اگر بپذیریم که سعید مرتکب چنین اشتباه بزرگی شده آیا بخشی به دلیل مصرف مشروبات و از خود بی خودی که به اصرار آوا صورت گرفته نبوده است؟ آنچه واضح است اینکه شرب خمر و پیامد های آن مسئله ی مهمی ست که به نقطه عطف روایت و جنایتی که در پی آن رخ می دهد دامن می زند و جیرانی در فیلمش به ظرافت آن را زیر سوال برده و مورد نکوهش قرار می دهد.
چهارم: تقبیح مادیگری و اعتماد به نسل جوان
مادر آوا ناهید هم در قربانی کردن دختر خود مقصر است. او ذاتا کاراکتری مادی گراست. به عشق دخترش اعتماد ندارد و پدرام را که جوانی هنرمند و پر شور است و صادقانه آوا را دوست دارد تحقیر می کند. همین تحقیر و تن ندادن به ازدواج آن دو باعث می شود که آوا هیچ پناهگاهی در زندگی اش نداشته باشد و همچون یک بی خانمان مدام از پدر و مادرش فرار کند و به خانه ی سعید پناه ببرد که با توجه کردن به او و کار پیدا کردن برای پدرام نظر آوا را بیش از پیش به خود جلب می کند. در واقع دو جوان فیلم هر دو قربانی عدم اعتماد و تفکر مادیگرایانه و حس متملکانه ی بزرگترها نسبت به خود شدند. در صورتی که آنها برای خوشبختی بیش از پول به اعتماد، ایمان و حمایت آنها نیاز داشتند.
پنجم: تشویق به گذشت و بخشش
گذشتن از حکم قصاص و بخشش، تکراری ترین و کلیشه ای ترین پیام اخلاقی است که تا به امروز مدام در سریال ها و فیلم های مختلف ایرانی دیده ایم. ذکر این مورد در اینجا صرفا به این دلیل است که مخالفان فیلم این پیام اخلاقی را به یک حرکت سیاسی و مخالف **** قضایی و حکم اعدام بازخوانی کرده اند! همانطور که حکم قصاص را در فیلم زیر سوال بردند و گفتند که اساسا تجاوز حکم قصاص ندارد. چنانچه پیش از این ذکرش رفت در فیلم به هیچ عنوان حکم صد در صد مورد تجاوز قرار گرفتن آوا و بی گناهی او در قتلی که بعدا مرتکب شده اثبات نمی شود، ثانیا بخشش یک جوان که مرتکب قتل شده تا به امروز در فیلم های ایرانی یک پیام پسندیده و اخلاقی به حساب می آمده و بعد از این هم همینطور خواهد بود و ثالثا اگر سیمین در پایان دچار مشکل روحی می شود نه فقط به خاطر نبخشیدن آوا از حکم قصاص بلکه بیش از آن عقده ی انتقام گرفتن از پدر آوا و بلایی که نادر بر سرش آورده او را دچار تزلزل روحی و روانه ی آسایشگاه روانی می کند.
دیگر همه ی ما باید بپذیریم که مخاطب امروز سینمای ایران تماشاگر آگاهی ست که با نمایش بی پرده ی حقایق و ناهنجاری های اخلاقی موجود در جامعه اش نه تنها به انحراف کشیده نخواهد شد، بلکه می تواند با دیدن آنها عبرت و حتی بیش از پیش پایبند سنت و **** اخلاقی و قدردان فرهنگ اصیل خود شود. جیرانی در تازه ترین فیلم خود هوشمندانه توانسته است بی آنکه از چارچوب قوانین و حدود سینمای ایران تجاوز کند، این انحرافات اخلاقی را در یک زندگی مرفه و مدرن ایرانی به تصویر کشیده و سپس آنها مورد نقد قرار دهد. انحرافاتی که متاسفانه نمی توان و نباید وجودش را در جامعه ی به گمان برخی، پاستوریزه ی ایرانی منکر شد. این فیلم حکم همان واکسنی را دارد که اگرچه حاوی میکروب ضعیف شده ست اما می تواند با هشدارها و پیام های موثر خود مخاطبانش را برای همیشه در مقابل بیماری مقاوم و واکسینه کند و چه بهتر که به جای انکار بیماری در پی چاره ای برای پیشگیری و درمان آن باشیم.
مهناز عظیمی
منبع : سینما نگار