• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مصاحبه باران کوثری در مورد فیلم قصه ها

melikaa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 فوریه 2014
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
13
سن
34
نگاه بنی اعتماد و عیاری تلخ نیست

آیدا عزتی -رخشان بنی اعتماد با «قصه‌ها» شخصیت‌های خلق شده در فیلم‌های گذشته‌اش را زنده کرده است، دخترش باران کوثری از زاویه نگاه جالبی این زنده شدن دوباره را مرور می‌کند.



بچه‌ها از بدو تولد تا سال‌ها کنار مادرشان هستند، اما گاهی این همراهی بیشتر از اندازه‌های عادی می‌شود. مخصوصا اگر مادر پردغدغه‌ای داشته باشی و زبان نگاه و بیانش برای بیانش برای بیان دغدغه‌های اجتماعی در سینما باشد.
باران کوثری که این روزها تبدیل به یکی از جوان‌های شاخص نسل جدید بازیگری شده است، سال‌هاست لحظه به لحظه در کنار آثاری که مادرش ساخته حضور داشته، تغییر و تحولات مادرش در تمام سال‌های گذشته را از نزدیک لمس کرده است. تغییر و تحولاتی که نتیجه‌اش کنار هم نشاندن مهم‌ترین شخصیت‌هایی است که رخشان بنی اعتماد آنها را خلق کرده. شخصیت‌هایی که به قول باران کوثری اگر تلخ شده‌اند، به خاطر این بوده که همه ما حال و هوای تلخی را به دلایل مختلف از سر گذراندیم.
در این گفتگو باران کوثری را برای اولین بار از شخصیت مستقلش جدا کردیم و به عنوان دختر یک مادر پردغدغه کمی با او در لایه‌های پنهان حال و هوای رخشان بنی اعتماد سرک کشیدیم.

به عنوان کسی که همیشه در کنار رخشان بنی اعتماد است، به نظرت اتفاقاتی که در این سال‌ها بر جامعه ما گذشته است چقدر در نگاه اجتماعی او تاثیر گذاشته است؟
ویژگی مهمی که در مورد مادر من قابل احترام است و باعث شده همیشه رخشان بنی اعتماد بماند و آدم‌ها مدام به فیلم‌های قبلی او ارجاع ندهند که آن‌ها بهتر بودند، این است که‌‌ همان قدر که پاینبد اصول و آرمان‌هایش است، با زمانه جلو می‌آید و مدام خودش را به روز می‌‎کند. او هنوز به شدت پیگیر ساخت مستند است و همیشه بخشی از این مستند‌ها در مورد جوان‌ها و مسائل مربوط به این نسل است، درباره مسائلی است کمتر از آن‌ها اطلاعات دارد و مدام در حال تحیق می‌دانی و… است. به عنوان مثال بعضی وقت‌ها به خانه می‌آید و از من می‌پرسد، باران به نظرت چند درصد جوان‌ها کوکائین مصرف می‌کند؟ مدام دنبال این است که موضوعاتش کهنه نباشند. این مسئله همگام با زمانه بودن او در مورد تکنولوژی هم همین گونه است و شاهدیم که جنس رنگ و فیلمبرداری که او در «خون بازی» استفاده کرده را شاید کمتر کسی در جایگاه او حاضر شود ریسک کند و دست به همچین تجربه‌ای بزند. محمود کلاری هم یکی از هم نسلان مادرم است که این ویژگی‌ها را دارد و در این سال‌ها پا به پای مادر من آماده است. برای خود من این‌ها ویژگی‌هایی هستند که باعث می‌شود تازگی فیلم‌هایش حفظ شود. بنابراین وقتی با او کار می‌کنی و بازیگر ثابت کارهای اخیر او هستی مجبوری که خودت را با شرایط جدید وفق بدهی. مخصوصا که ما با هم زندگی می‌کنیم او زورش به من می‌رسد. برای همین مراحل تحقیق همیشه در جریان است. گاهی که او از کمپ‌های اعتیاد، کانون‌های اصلاح و تربیت، زندان و….. می‌گردد از من می‌خواهد حتما بروم و آنجا را ببینم. برای من خیلی لطف و نعمت بزرگی از طرف خداوند بوده که حتی وقتی او فیلم نمی‌سازد، یا من مشغول بازی نیستم تمرین‌های بازیگری من به شکل تحقیق و جستجو ادامه دارد. شاید به همین خاطر است که موقع کار خیلی با هم راحت هستیم. گرای همدیگه را زود می‌گیریم همین است که علاوه بر رابطه مادر و دختری رابطه کارگردان و بازیگری ما هم مدام در جریان است.



اصولا با این حجم از دغدغه‌ها مادرت موافق هستی یا نه؟مادر استادانه به این دغدغه‌ها نگاه می‌کند و مسیری که انتخاب می‌کند براساس جایگاهش است و من جوانانه‌تر انتخاب می‌کنم ولی قصد و هدف مشترکی داریم. چون من در آن خانه بزرگ شدم و یکسری نگرانی‌های اجتماعی در تربیت من رفته است. وقتی پنج ساله بودم، مادرم در شهرک فاطمیه فیلمبرداری می‌کرد و من را همیشه با خود می‌برد. جایی که فقر و کثافت بیداد می‌کرد. به من می‌گفت وظیفه تو در گروه کارگردانی این است با بچه‌ها بازی کنی که سروصدا نکند و من هم فکر می‌کردم خب کار من این است و با این بچه‌ها همبازی می‌شدم. اما کمی گذشت مشکلات و درگیریشان مساله من شد و هنوز هم مثلا وقتی می‌خواهم کفش بخرم عذاب وجدان آن بچه‌ها را می‌گیرم. گاهی به شوخی به خودش می‌گویم که به خاطر این کارت نمی‌بخشمت.

یکی از تفاوت‌های شخصیتی تو و رخشان بنی اعتماد آرامش مادرت و شلوغ کاری‌های تو است.
آره شاید تفاوت‌های شخصیتی و نسل ما باشد. البته به نظرم در شرایط بحرانی هرکس باید کار خودش را بکند، لازم نیست همه عصبانی باشند و فریاد بزنند یا همه ساکت بمانند و قهر کنند. یکی زیاد کار کند و کس دیگری کم کار شود. در بحران باید دید «تو» به عنوان یک فرد چطور می‌توانی تاثیرگذار‌تر باشی. فکر می‌کنم در سینما و تئا‌تر این تاثیرگذاری بین شخصیت‌هایی مثل بهرام بیضایی، کیانوش عیاری، مامان و… خیلی خوب تقسیم شد.

در تمام این همراهی‌ها در تحقیق و مراحل آماده‌سازی وقتی به «قصه‌ها» رسیدید چقدر فکر کردی نگاه مادرت از نرگس و روسری آبی فاصله گرفته و مثلا تلخ شده است؟
اینکه فکر کنیم نگاه کارگردان‌هایی مانند رخشان بنی اعتماد و کیانوش عیاری که تعهدشان به سینمای اجتماعی به همه ثابت شده، تلخ شده غلط است، مگر نگاه تلخ می‌شود، نگاه فقط می‌بیند و بنی اعتماد تنها این معظلات را می‌بیند و نگاه قضاوت آمیزی ندارد. اگر قصه‌ها فیلم تلخی است به خاطر این است ما آدم‌های تلخی بودیم، همه ما یک مشت آدم کلافه، تلخ و عصبی و مریض بودیم که تلخی و عصبیت به صورت هرمی روی سرهمه ما می‌ریخت. نگاه مادرم در این سال‌ها تغییر نکرده، این جامعه و آدم‌ها هستند که تغییر کردند و او فقط به عنوان ناظر با دوربین خود به شهر نگاه کرده است.

به این خاطر می‌گویم تلخ و نامید که رخشان بنی اعتماد وقتی در «قصه‌ها» شخصیت‌هایی از فیلم‌های خودش را جدا کرده و دور هم جمع کرده است، در فیلم این‌ها به خوشبختی و راحتی نرسیدند و هنوز در حال دویدن هستند، این اتفاق این قضاوت را به ما می‌دهد که کارگردان اجتماعی‌ساز ما ناامید شده است.

ممکن است میزان امید او کم یا زیاد شده باشد، در فیلم «خون بازی» تو با امید ترک اعتیاد از سالن سینما خارج می‌شوی و در قصه‌ها نیز او ناظر است و در صحنه آخر اپیزود من و پیمان معادی، من به عنوان نماینده نسل جوان سارا فیلم «خون بازی» هستنم و اعتیاد را ترک کردم و در خصوص اینکه چه کار می‌توانیم بکنیم تا بقیه هم اعتیاد را ترک کنند صحبت می‌کنیم. پس تو نسلی را می‌بینی که اصلا ناامیدی در آن وجود ندارد. بلکه فعال و در یک مرکز ترک اعتیاد مشغول فعالیت هستند. یک جمله نهایی حبیب رضایی به عنوان یک مستند ساز در این فیلم می‌گوید که «هیچ فیلمی هیچ وقت در کمد نمی‌ماند» که امیدوار کننده است که وضعیت جامعه ثابت نیست و تغییر می‌کند، کما اینکه اینطور هم نماند.

بازیگر‌ و حتی مخاطب درباره ادامه زندگی نقش مورد علاقه تخلیل می‌کند، تو درباره سارای «خون بازی» تخیل کردی و تخلیت چقدر شبیه به سارایی بود که سال ۹۰ بازی‌اش کردی؟
وقتی قرار است بازیگری در فیلم رخشان بنی اعتماد بازی کند درباره نقش‌اش تخیل می‌کند و حرف می‌زند، از آینده‌اش می‌گوید. ما هم «خون بازی» را با این ذهنیت ساختیم که سارا ترک می‌کند. درباره شخصیت‌های فیلم‌های‌ رخشان بنی اعتماد کاملا آگاهی که چه نقشی را بازی می‌کنی و حتی بعد از پایان فیلم او چگونه زندگی خواهد کرد. سارایی که در «قصه‌ها» می‌بینیم‌‌ همان سارای خون بازی است که ترک کرده و آرام‌تر شده است. دیگر آن‌قدر عصبی و کلافه نیست. در پایان «خون بازی» هم می‌بینیم که امکان ترک وجود دارد اما خیلی سخت است. سارا هم سختی را گذرانده و ترک کرده است.

«قصه‌ها» با چه فرم تمرین و فیلم‌برداری به نتیجه رسید؟در خصوص قصه‌ها هم باید بگویم بنی اعتماد از آن کارگردان‌هایی است که مسیر تولید و تمرین در کار‌هایش بسیار طولانی است. بین چهار تا شش ماه جلسات تمرین و دور خوانی با بازیگر‌ها است در حالی که قصه‌ها در ده روز فیلمبرداری شد. من و پیمان معادی حدود سه ماه تمرین سنگین برای یک اپیزود بیست دقیقه‌ای داشتیم و بیشتر این تمرین‌ها به بحث می‌گذشت. که حالا آن آدم‌ها با ویژگی‌های اخلاقی که داشتند الان و در این موقیعت چه می‌کنند.

رخشان بنی اعتماد چقدر وارد بحث و جدل‌های شما می‌شود؟بسیار زیاد، بنی اعتماد در واقع تمام این بحث‌ها را می‌دید و نکات آن‌ها را می‌گرفت، اضافاتش را هرس می‌کرد، چیزهایی که خودش می‌خواست را اضافه می‌کرد و به بهترین شکل ممکن آن‌ها می‌رسید و برای اجرا تحویل ما می‌داد. بازیگر در تمرینات فیلم‌های بنی اعتماد بسیار حق دارد که نظر بدهد اما وقتی به فیلم نامه نهایی می‌رسیم دیگر مرجع ما است. حتی ما در جریان دکوپاز فیلمبرداری قرار می‌گیریم و فقط در روز فیلمبرداری اجرا می‌کنیم.
کسایی که فیلم را برای اولین بار دیدند فکر کردند اپیزود من و پیمان معادی با شش دوربین فیلمبرداری شده است و بازی‌ و دیالوگ‌ها‌ها بداهه است، اما یک لحظه از آن بازی‌ها و حرکات بداهه نیست، در شش برداشت دوربین را در جاهای مختلف گذاشتیم و بازی کردیم. حتی سپیده ابدلوهاب هم می‌گفت وقتی فیلم را می‌بینم، باور نمی‌کنم بداهه نیست این قدر که همه چیز حساب شده و دقیق بود.

چقدر در جریان تولید اپیزودهای دیگر بودی؟
تقریبا هیچ حضوری و نقشی در بقیه اپیزود‌ها ندارم. چون بعد از پایان تمرین‌های من و پیمان معادی برای بازی در بغض به ترکیه رفتم و وقتی برگشتم یک جلسه تمرین کردیم و شب رفتیم جلوی دوربین.




از سرنوشت بقیه شخصیت‌ها مطلع بودی؟ شخصیت‌هایی مثل طوبا و نادر در زیرپوست شهر یا نوبر روسری آبی و….
کنجکاو بودم که بدانم آن‌ها در چه وضعیتی هستند اما هیچ وقت دربارش صحبت نکردم. اولین فیلم مامان بود که وقتی برای اولین بار دیدمش مثل یک تماشاچی هیجان زده می‌شدم.

بعد از اینکه فیلم را دیدی چقدر فکرت درگیر وضعیت امروز این آدم‌ها شد. آدم‌هایی که بخشی از کودکی و نوجوانی تو در کنار شکل گرفتن این شخصیت‌ها گذشته است؟اصولا این ویژگی است که فیلم‌های مامان را زنده نگه می‌دارد. اینکه شخصیت‌ها تحت هر شرایطی برای بهتر شدن وضعیت زندگیشان مشغول جنگیدن هستند و به هر دست آویزی چنگ می‌زنند. طوبای زیر پوست شهر به یک شکل، نوبر روسری آبی به یک شکل. این آدم‌ها اهل نق زدن نیستند و تلاش می‌کنند. در فیلم‌های مامان کسی را نمی‌بینی که غر بزند یا از مشکلات زندگی حرف بزند بلکه فیلم بدون ذره‌ای اغراق شرایط اجتماعی و بستری که در آن زندگی می‌کنیم را نشان می‌دهد. و آدم‌های اینجامعه هر جور که از دستشان برمی‌آید زندگی خودشان را جمع می‌کنند.

اگر امکانش وجود داشت که این فیلم‌‌ همان سال ۹۰ دیده بشود به نفع همه بود چون کورسوی امیدی است برای ادامه زندگی که شرایط فعلی می‌گذرد و ما به نقطه جدیدی می‌رسیم. «قصه‌ها» جدا از اینکه یک فیلم سینمایی است، مثل یک کتاب تاریخی تکه‌ای از روزگار ما است که شرایط این بوده و مردم این طور زندگی می‌کردند.

بازخورد آدم‌ها بعد از دیدن فیلم چطور بود؟
آدم‌ها به شدت با آن هم ذات پنداری می‌کنند و هر کس می‌تواند خودش را در یک اپیزود پیدا کند. و آن اپیزود را بیشتر دوست دارد. دو اپیزود به خاطر شرایطی که دارند کارگردانی و ساختارشان بیشتر به چشم می‌اد. ویژگی «قصه‌ها» این است که حتما لازم نیست همه فیلم‌های قبلی را دیده باشند. پیش نیازاش دیدن فیلم‌های سابق نیست. ولی اگر کسی فیلم‌ها را دیده باشد و با گذشته و تاریخچه آن‌ها آشنا باشد شخصیت‌ها را بهتر می‌فهمد.


خودت کدام اپیزود را بیشتر دوست داری؟
هر اپیزودی را به هر دلیلی به یکی دلیل دوست دارم. ولی اپیزود مینی بوس را خیلی می‌پسندم.

کدام ویژگی فیلم «قصه‌ها» بیشتر جذبت می‌کند؟
نکته‌ای که برای من از لحاظ بازیگری جذاب بود، بازیگران و نقش‌هایی بوند که بازی کردند که این قدر شخصیتشان را دوست دارند که تو به عنوان مخاطب متوجه نمی‌شوی که سال‌ها از خلقشان گذشته و خیال می‌کنی روز قبل فیلمبرداری فیلم قبلشان تمام شده و حالا آمده‌اند ادامه شخصیتشان را در فیلم دیگر بازی می‌کنند. خاله گلاب که طوبا در جیبش است، مگر می‌شود کسی هنوز این قدر خود جنس و نقش باشد. یک عاطفه رضوی که سال‌هاست ندیدیم، آن قدر که خوب و متفاوت است.



به این فیلم خیلی تعلق خاطر داری و وقتی دربارش حرف می‌زنی چشم‌ات برق می‌زند.
«قصه‌ها» تجربه ناب فیلمسازی است. مخاطب ۷ اپیزود متفاوت اما در یک بستر و فضای اجتماعی می‌بیند که اصلا ناامید کننده نیست. اگر تلخ است به خاطر این است که زندگی ما هم جاهایی تلخ می‌شود. تک تک بازیگرا وقت و انرژی و انگیزه‌شان نبود مامان موفق نمی‌شد این فیلم را بسازد. همه ما می‌دانستیم که این فیلم ممکن است دیده نشود، حتی امید نداشتیم در آینده موفق به نمایش فیلم بشویم. همه تلاش کردیم تا رخشان بنی اعتماد فیلم بسازد. مادر این قدر دغدغه‌هایش زیاد بود نمی‌دانست چی کار کند و چه بنویسد، شبی که این ایده بهش رسید تا آدم‌های قصه قبلی‌اش را جمع کند، درست مثل مادری بود که قصد داشت بچه‌هایی که قبلا زاییده بود را جمع کند. این لحظه خلقشان نیست بلکه لحظه قرار دادنشان در موقعیت جدیدی است. جدا از اینکه این فیلم، اپیزود و نقش خودم را خیلی دوست دارم و این فیلم را بهترین فیلم مامان می‌دانم مراحل ساخت و شکل گیری آن یک کاری تیمی چریکی ۳۰ نفره بود که همه برای شکل گیری‌اش همراهی کردند. قصه‌ها هیچ اکران رسمی قبل از گرفتن پروانه نمایش نداشت تنها دلیلش این بود که مامان این فیلم را بر اساس زندگی و شرایط اجتماعی ایران و مردم آن ساخت. معتقد بود اولین کسانی که باید فیلم را ببینند همین مردم هستند، آن‌ها هستند که باید با شخصیت فیلم من هم ذات پنداری کنند.
برگرفته از سایت تهران98
 
بالا