scienceonline
کاربر تازه وارد
با درود
می خوام اینجا یه تاپیک علمی بزنم که مربوط به مطالب مجله ی آنلاین ما، یعنی ساینس آنلاین هست.
به مرور به مطالب مجله و این تاپیک، مقاله اضافه خواهیم کرد.
- - - - - - -
بیوگرافی نیکلا کپرنیک (Nicolaus Copernicus)
نیکلا کپرنیک Nicolaus Copernicus
(1473-1543)
آیا خورشید حرکت می کند؟ طلوعی دارد؟ به غروب زیبا و دل انگیز بنگرید، چیزی بخاطر می آورید؟ زبان ملی ما آنچه را که احساس و ادراکمان به ما حکم می کند می پذیرد: خورشید در حرکت است. اما خوب می دانیم که زبان و عقل ما هر دو در اشتباهند. زیرا این خورشید نیست که حرکت می کند، بلکه زمین است. طی قرن های متمادی، اخترشناسان تصور می کردند که زمین ثابت است و کرات آسمانی به دور آن در گردشند. در سال ۱۵۰ میلادی، اختر شناس مصری، بطلمیوس، سیستمی ابداع کرد که با کمک آن اوضاع تمام سیاره ها قابل پیش بینی بود. اما چون در فرضیه اش زمین را در مرکز قرار داده بود موفق به کشف مسیر حرکت سیاره ها نشد. (در یونان باستان، سیاره به چیزی می گفتند که آواره و سرگردان باشد.) حدود چهار قرن پیش از آن، اختر شناس یونانی اریستارکوس (Aristarchus) اهل ساموس، فرضیه ای را پیش آورده بود و خورشید را مرکز گیتی قرار داده بود. اما فرضیه ی وی به قدری عجیب به نظر آمد که آن را مردود شناختند. بعد از اریستارکوس، اخترشناسان دیگری ظهور کردند اما چون فرضیه ی هیچ یک از آنها پایه ی درست علمی نداشت مورد قبول واقع نشد. سرانجام در سال ۱۵۴۰ یک نفر اختر شناس لهستانی به نام نیکلا کپرنیک پیدا شد که شخصی ریاضیدارن، دانشمند، فیزیکدان، کشیش و سیاستمدار بود. او با درایت خواصی پی به این واقعیت برد که اصولا حرکت ظاهری و پیچیده ی سیاره ها را می توان با این فرض که خورشید ثابت و سیاره ها در روی مدارهایشان بدور آن درحرکتند، بررسی کرد.این فرضیه مدت ۱۵۰ سال را پشت سر نهاد تا جهان آن را پذیرفت. نیکلا کپرنیک ، در ۱۹ فوریه ی ۱۴۷۳ در شهر تورن لهستان به دنیا آمد. او جوانترین فرزند خانواده بود، و غیر از خود دو خواهر و دو برادر دیگر داشت. پدر و مادرش نیکلا کپرنیک و باربارا واکز نرود، از طبقه ی سرشناس و آبرومند لهستان بودند. تورن، در آن زمان مرکز تجاری مهمی بشمار می رفت و پدر نیکلا علاوه بر اینکه تاجری ثروتمند ومعروف بود، حقوقدانی با تجربه بود. زمانی که نیکلا ۱۰ ساله بود، پدرش درگذشت و دایی نیکلا، لوکاس واکزنرود سرپرستی بچه ها را بر عهده گرفت. نیکلا زیر نظر دایی خود که مردی دانشمند بود و اخیرا به مقام اسقفی رسیده بود، به کلیسا راه یافت و به تحصیل الهیات پرداخت و این رشته را به پایان رسانید. هنگامی که به سن هجده سالگی رسید وارد دانشگاه کراکو شد. کراکو در آن زمان پایتخت لهستان بود و از نظر رشد کشاورزی و موقعیت رزخیزی، جزو مشهور ترین شهر های اروپا به حساب می آمد. دانشگاه کراکو، دانشجویان کشورهای مختلف مانند آلمان، مجارستان، ایتالیا، سویس و سوئد را برای تحصیل می پذیرفت. زبان عمومی دانشجویان، لاتین بود، چون تمام کتابهای درسی به زبان لاتین نوشته شده بود. نیکلا در رشته های فلسفه، اخترشناسی، هندسه و جغرافیا، به تحصیل پرداخت. علم اختر شناسی، از مهمترین و با ارزشترین علوم آن زمان بود. تجارت دریایی پیوسته رو به پیشرفت بود، کشتیها، بر ظرفیتشان می افزودند و به دور دست ها سفر کردند، هنگامی که نیکلا نوزده ساله بود، کریستف کلمب از اُقیانوس گذشت و قاره ی آمریکا را کشف کرد. فن کشتیرانی و دریانوردی در آن روزها، به محاسبات نجومی ویژه ای نیاز داشت، و تقویم از احتیاجات ضروری مردم بود. چون می خواستند از روی آن تعطیلات و جشنهای مذهبی را بیابند. کپرنیک، پس از پایان تحصیلات در دانشگاه کراکو، به ایتالیا رفت و وارد دانشگاه حقوق بولوگنا شد. سپس به دانشگاه پادوآ راه یافت، در آنجا به تحصیلاتش ادامه داد و در سال ۱۵۰۳ بدریافت درجه ی دکترای حقوق از دانشگاه فرارا نایل آمد. نیکلا پس از چندی به وطنش لهستان بازگشت و دایی خود را متقاعد کرد که مطالعه ی علم پزشکی در راه خدمت به کلیسا امری ضروری است. چون دیگر مشکل مالی برای نیکلا وجود نداشت دوباره از لهستان به ایتالیا رفت و وارد دانشکده ی پزشکی پادوآ شد. رشته ی پزشکی در آن زمان به نحوی با علم اختر شناسی ارتباط داشت. عده ای عقیده داشتند که بین اندامهای بدن جانوران و برجهای فلکی رابطه ی اسرار آمیزی وجود دارد. منطقة البروج (زود باک)، نام منطقه ای در آسمانها بود که خورشید و سیاره های عظیم در آنجا گردش می کنند. پیشینیان این منطقه را به دوازده قسمت و هر قسمت را به ۳۰ درجه تقسیم کرده بودند، که هر قسمت با علامت مخصوص به خود به برج فلکی معروف بود. خورشید، هر ماه در منطقه ی مختلفی حرکت می کرد و سیاره ها در فضای منطقة البروج در گردش بودند و پیوسته وضعیت خود را تغییر می دادند. در این زمان ستاره شناسان عقیده داشتند که سرنوشت هر انسانی بستگی به حرکت خورشید و سیاره ها در بدو تولدش دارد. کپرنیک، در طی تحصیل در دانشگاه، در کلیسای فرائونبرگ استخدام شد. احراز این شغل یکی بسبب نفوذ دایی اش و دیگری لیاقت خود او بود. وی برای هر مقام شایسته ای مناسب بود. در کلیسا به تحصیل الهیات و فلسفه پرداخت و به عنوان مبلغ مذهبی سراسر خاک ایتالیا را که قلب جامعه های مذهبی بود زیر پا گذاشت. کپرنیک، به زبان های یونانی و لاتین تسلط کامل داشت و کتابهای بیشماری در در زمینه ی فلسفه، ریاضیات و مکتبهای مختلف علمی یونان و رم مطالعه کرده بود. کپرنیک پس از اخذ درجه دکترای الهیات، به لهستان بازگشت تا از دایی خود که در بستر بیماری بود مراقبت کند. او در این موقع ۳۳ سال داشت. فرصتی بود تا مطالعاتش را درباره ی جهان خلقت و پیدایش گیتی تکمیل کند. پس از مرگ دایی، به فرائونبرگ رفت تا اوقاتش را صرف خدمت به کلیسا کند. وی در روی یکی از دیوارهای دفاعی کلیسا برجی ساخت که هنوز باقی است و به برج کپرنیک معروف است. عده ای می گویند این برج که بیشتر به یک رصدخانه شبیه است، مرکز پژوهشها و مشاهدات کپرنیک بوده است. کپرنیک، تحقیقات و مطالعات اختر شناسی اعراب و یونانیها را با دقت مطالعه کرد. اما از سوی دیگر عقیده داشت که محاسبات جدید نجومی باید مورد استفاده قرار گیرد، چون عقاید گوناگون نشان می داد که در اوضاع کرات آسمانی تغیراتی به مرور زمان به وجود آمده است. نظر به اینکه کپرنیک در مشاهداتش از وسایل قدیمی و ساده استفاده می کرد نتیجه ی دقیقی بدست نیاورد و همین تجربیات را یونانیها در ۱۵۰۰ سال پیش از آن انجام داده بودند. اخترشناسان دیگری مانند تیکوبراهه، و یوهانس کپلر تحقیقات او را ادامه دادند. اما کپرنیک در هر حال پیشرو بود. در بهار سال ۱۵۳۹، یک دانش پژوه ۲۵ ساله ی آلمانی به نام جرج یوخیم رتیکوس(Georg Joachim Rheticus) به دیدن کپرنیک آمد. رتیکوس، که او را نابغه ای می دانستند و در ۲۲ سالگی به استادی ریاضی دانشگاه ویتنبرگ رسیده بود، مورد استقبال کپرنیک قرار گرفت. رتیکوس، بیش از دو سال نزد کپرنیک ماند و نظریاتش را مطالعه کرد. سرانجام کپرنیک را وادار کرد که مشاهدات و اکتشافهایش را منتشر کند. و بیشتر بخاطر تشویق رتیکوس بود که نوشته های کپرنیک در آلمان به چاپ رسید. آثار پراکنده ی کپرنیک به صورت کتابی زیر عنوان حرکات انتقالی کرات آسمانی درآمد که یکی از ارزنده ترین مجموعه های علمی در زمینه ی اختر شناسی است. متأسفانه، نسخه ی چاپ شده ی این اثر که حاکی از دقت، آگاهی و بینش نویسنده است، و با کتاب مبانی نیوتن برابری می کند، موقعی به دست کپرنیک رسید که در آستانه ی مرگ بود. کپرنیک در این کتاب تصویر کاملی از گیتی را نشان می دهد که خورشید در مرکز و زمین مانند سیاره ای به دور آن در گردش است. او علت اختلاف تغییر فصلهای سال را به تفصیل شرح داده است. بنابه نظریه ی کپرنیک، ما نمیتوانیم ستارگانی را که در آسمان مصر هستند در آسمان ایتالیا تماشا کنیم. بعبارت دیگر از نیم کره ی شمالی ما نمی توانیم ستارگانی را که در نیم کره ی جنوبی اند ببینیم. همچنین اگر بیننده ای در ساحل دریا ایستاده باشد و به کشتی که از ساحل دور می شود نگاه کند خواهد دید که ابتدا بدنه ی کشتی و بعد بادبانها و دکل آن از نظر محو می شود. بر عکس، وقتی که کشتی به ساحل نزدیک می شود اول نوک دکل و سپس خود دکل و به تدریج بدنه ی کشتی بنظر می آید. کپرنیک علت این امر را کروی بودن زمین می دانست. کپرنیک، در توجیه حرکت ظاهری سیاره ها چنین می گفت: «این سیاره ها، گاهی در جهت مستقیم حرکت می کنند، سپس از حرکت باز می ایستند، و آنگاه در جهت معکوس مسیر کوتاهتری را می پیمایند.» او نشان داد که حرکت سیاره ها وقتی کاملا منظم است که خورشید در مرکز گیتی فرض شود. او محاسبات دامنه داری در مورد حرکت زمین، ماه و سیاره های دیگر انجام داد. نمودار هایی رسم کرد که مسیر هر ستاره در روی آنها مشخص بود. و با استفاده از جدولهایی که در اختیار داشت حرکت و وضعیت سیاره ها را نسبت به زمین پیش بینی کرد. اما چون پیش بینی هایش از نظر علمی چندان دقیق نبود، بعدها توسط اخترشناس آلمانی، کپلر تصحیح گردید. کپلر ثابت کرد که مسیر سیاره ها، بر خلاف نظریه ی کپرنیک ( که آن را دایره فرض کرده بود) بیضی است. نظریه وی بیشتر به حقیقت نزدیک بود، و از روی این نظریه بود که تقویم دقیقتری به نام تقویم «گریگوری» به وجود آمد. کپرنیک و همکاران دانشمندش، غیر از مطالعه درباره ی علم اختر شناسی، در زمینه های اجتماعی اقتصادی نیز فعالیت داشتند. در آن موقع، لهستان به ایالتهای زیادی تقسیم شده بود، و جنگهای داخلی توأم با عدم استقلال مالی و افزایش قیمتها مردم را بستوه آورده بود. کپرنیک پیشنهاد داد که اگر پولهای قدیمی و جدید با هم خرج شوند مردم می توانند پول های جدید را پس انداز کرده و پولهای قدیمی را خرج کنند. این عقیده سالها به صورت یک اصل درآمد و به قانون «گرشام» معروف است. کپرنیک، کتابی زیر این عنوان نوشت و به دولت لهستان پیشنهادکرد که تمام این سرزمین باید دارای سکه ی واحدی باشد، و پولهای کهنه به خزانه داری دولت تحویل داده شود. اما بعلت مخالفت مشتی سودجو، با نظر او موافقت نشد. بعدها، دولت انگلستان از فیزیکدان نامدار، ایزاک نیوتن خواست تا در رفع مشکل اقتصادی انگلستان راه حلی پیدا کند. نیوتن، پس از یک سلسله محاسبه، همان پیشنهادی را داد که کپرنیک داده بود، و این از هر جهت به سود دولت انگلیس بود. کپرنیک، اولین کسی نبود که با تئوری جنجالی اش: خورشید در مرکز گیتی است شهرت پیدا کرد. پیش از او، اختر شناس دیگری به نام اریستارکوس که اهل ساموس یونان بود این نظریه را داده بود، اما نتوانسته بود آن را به اثبات برساند. ۱۸۰۰ سال بعد، کپرنیک با اعلام نظریه ی خود یک انقلاب علمی بوجود آورد. وی می گفت: «خورشید در میان ما زندگی می کند، و این کره ی عظیم نورانی قرن هاست که به کره ی خاکی ما گرما می بخشد.»
کپرنیک به سال ۱۵۴۳، در سن ۵۰ سالگی بر اثر سکته ی قلبی درگذشت.
لینک به این مطلب: لینک
- - - - - - -
بیوگرافی گالیلئو گالیله (Galileo)
گالیله Galileo
(1564-1642)
«من گالیلئو گالیله، پسر مرحوم وین چنسو گالیله، اهل فلورانس که هفتاد سال دارم، دراین دادگاه زانو زده، و در پیشگاه شما ای کاردینالهای مقدس عظیم الشأن و روسأی تفتیش عقاید جامعه ی جهانی مسیحیت، بر علیه هر گون کفر و الحاد، در برابر این انجیل مقدس که با دیدگان خود آن را می بینم و با دستهایم آن را لمس میکنم، سوگند یاد میکنم که همیشه به آنچه کلیسای حواری مقدس کاتولیکی رم زیر عنوان حقیقت بپذیرد و تبلیغ و تعلیم نماید معتقد بوده ام و به یاری پروردگار بزرگ عقیده و ایمان خواهم داشت. دادگاه محترم به من امر فرمود که بر عقاید کاذب خود مبنی بر اینکه گویا خورشید مرکز ساکن جهان است و زمین مرکز نیست ور در گردش است، چشم بپوشم و هیچ گاه تحت هیچ عنوانی این عقیده ی سخیفه را پرورش ندهم و در انتشار آن نکوشم.» حضور در دادگاه، برای گالیله ی ریاضیدان، دانشمند و اختر شناس پیر که از شدت بیماری رنج می برد، کار دشواری بود. او با ادای سخنان دروغ در برابر دادستان و هیات منصفه و حاضران در دادگاه، به گناه کبیره اش! اعتراف کرد و از دادگاه طلب بخشش کرد. دادگاه او را بخشید و گالیله از مرگ حتمی نجات یافت. نقل می کنند که چون گالیله به گناهش در دادگاه اعتراف نکرد، رأی هأیت منصفه او را مقصر شناخت و طبق قوانین کشوری اعدام شد. گالیله، از دانشمندان بزرگی است که در راه پیشبرد علم و دانش بشری خدمات ارزنده ای انجام داده است. تلاش او همواره این بود که حقیقت را به مردم نشان دهد و به مخالفان خود ثابت کند که عقاید آنها کاملا بی اساس است و باید از استدلال و منطق کمک بگیرند. گالیله در دوران زندگی پر ماجرای خود، در رشته های گوناگونی صاحبنظر بوده است. او، اغلب نظریه های ارسطو را نادرست می پنداشت و اساس محاسباتش را برپایه ی مطالعاتی بنا نهاد که بعد ها نیوتن آن را به کار گرفت. با وجود اینگه گالیله تجربیاتش را با اسبابهای کهنه و ناقص انجام داده، او را کاشف روشهای علمی تجربی و جدید نامیده اند. گالیله در سال ۱۵۶۴ (سال تولد ویلیام شکسپیر) در پیزا، از شهرهای ایتالیا به دنیا آمد. پدرش، از نجیب زادگان ایتالیا بود، اما وضع مالیش چندان تعریفی نداشت. و ناگزیر بود برای تأمین مخارج سنگین زندگی آهنگ بسازد. از این راه هم چیزی عایدش نشد و به تجارت پرداخت. استعداد و نبوغ گالیله در دوران کودکی کاملا پیدا بود. او ذوق عجیبی به رشته ی موسیقی داشت، حتی قادر بود با سازهای مختلف آهنگ های دلپذیری بسازد. او به رشته های هنری، مانند نقاشی نیز علاقه مند بود، و مردم اغلب به آثارش به دیده ی تحسین نمی گریستند. گالیله، در ساختن اسبابهای بازی مهارت و استادی خاصی از خود نشان می داد و معمولا آنها را با دست می ساخت. پیزا، در ایالت توسکتنی واقع شده بود و در آن زمان مرکز مکتب های هنری و علمی به شمار می رفت. گالیله، در زادگاهش تحت تأثیر محیط فرهنگی غنی قرار گرفته بود و پدرش پیوسته او را تشویق می کرد تا رشته ی پزشکی را برای تحصیل برگزیند. سرانجام به دانشگاه پیزا رفت و به تحصیل علم پزشکی پرداخت. هنگامی که در دانشگاه تحصیل می کرد، هنوز بیش از بیست سال از عمرش نگذشته بود که به نخستین کشف علمی خود دست زد. می گویند که او مدتها به چهلچراغ سقف کلیسای جامع نگاه می کرد و نوسان آن را زیر نظر می گرفت. اما برای اندازه گیری زمان نوسان این چهلچراغ، احتیاج به ساعت بود، و گالیله از ضربان نبض خود بجای ساعت استفاده کرد. پس از اینکه این کار را چند بار تجربه کرد به این نتیجه رسید که نوسان های چهلچراغ همه منظم هستند. و از روی همین تجربه قانون حرکت پاندول را کشف کرد. گالیله عقیده داشت که با استفاده از حرکت نوسانی پاندول می توان ضربان قلب بیمار را اندازه گرفت. با اینکه ایده ی ساعت پاندولی را به گالیله نسبت می دهند اما این ساعت هرگز ساخته نشد و دانشمند دیگری به نام کریستین هویگنس هلندی آن را ساخت. در سال ۱۵۸۵، وضع مالی گالیله رو به وخامت رفت. در این شرایط قادر نبود به تحصیلش در دانشگاه ادامه دهد. پدر، که نمی توانست کمکی به گالیله بکند از شورای دانشگاه تقاضا کرد که به گالیله کمک هزینه ی تحصیلی بدهند، اما با این تقاضا موافقت نشد. چون گالیله در دوره ی تحصیل در دانشکده ی پزشکی دانشجوی ممتازی نبود. پس از ترک دانشگاه، به مطالعه ی آثار مختلف علمی پرداخت و بیشتر از همه به ریاضیات علاقه مند شد. در همین زمان بود که مطالعه و تحقیق درباره ی حرکت اجسام را آغاز کرد. پیش از او ارسطو نظریه هایی در مورد حرکت اجسام پیش آورده بود. گالیله، پس از مطالعه ی این نظریه ها، از ارسطو شدیداً انتقاد کرد. این کنجکاوی و جسارت گالیله، مورد توجه دوک بزرگ توسکانی قرار گرفت. اجداد دوک، طبق سنتی که داشتند به نوابغ هنری و دانشمندان احترام می گذاشتند و دوک از این خصوصیت مستثنی نبود. به دستور او، گالیله، به دانشگاه پیزا راه یافت و با سمت معلم ریاضی مشغول به کار شد. کسب این مقام، آن هم در سن ۲۵ سالگی، سروصدای زیادی در میان استادان دانشگاه براه انداخت و او که جوانی گستاخ و پر انرژی بود به این بی مهریها بی توجه بود. اگرچه در دانشگاه چندان ندرخشید، اما دست از مبارزه با افکار و عقاید ارسطو نکشید. ارسطو، حرکت اجسام را مطالعه کرده بود و با سقوط دادن یک برگ و یک قطعه ی سنگین به این نتیجه رسیده بود که جسم سبکتر کندتر از جسم سنگین تر سقوط می کند و در مدت زمان طولانی تری به زمین می رسد. ارسطو در این مورد اشتباه می کرد چون مقاومت هوا را در نظر نمی گرفت. گالیله، نظریه ی ارسطو را رد کرد، و اظهار داشت که این نظریه در صورتی صحیح است که وزن جسم باندازه ی کافی زیاد باشد تا بتوان از مقاومت هوا چشم پوشید. روزی گالیله دو گلوله ی غیر هم وزن را از بالای برج پیزا به پایین انداخت. آنهایی که در محوطه ی دانشگاه بودند دیدند که چگونه دو گلوله پس از طی مسافتی در یک زمان مساوی با زمین برخورد کردند. با این تجربه، نظریه ی گالیله در مورد سقوط اجسام تأیید شد، اما گروهی از استادان دانشگاه بیدلیل آن را نپذیرفتند. گذشته از جنبه ی واقعی یا غیر واقعی داستان، بر همه آشکار است که گالیله بررسی های علمی زیادی در مورد سقوط اجسام انجام داده است و برای بسیاری از مسائل راه حلی پیدا کرده است. مثلا توانست مدت زمان سقوط یک جسم را از ارتفاع معین اندازه بگیرد. اما چون در آن روزها، ساعتهای دقیقی برای اندازه گیری زمان وجود نداشت حل این مسئله مدتها به تعویق افتاد. امروز، دانشمندان با زمان سنج های مدرن الکترونیکی و ساعتهای فوق العاده حساس توانسته اند مدت زمانی که طول می کشد تا یک جسم از برج پیزا سقوط کند، اندازه گیری کنند. این مقدار اندکی بیش از ۳ ثانیه است. گالیله در برخورد با این مسئله راه حل جدیدی برگزید که اصلا ارتباطی با سقوط مستقیم جسم نداشت. او یک تخته ی ضخیم چوبی انتخاب کرد و روی آن شیاری درآورد. بعد آنرا بصورت سطح شیبداری قرار داد و گلوله ای را در داخل شیار و در امتداد سطح شیبدار غلتاند، و زمان حرکت گلوله را به وسیله ی یک ساعت آبی اندازه گرفت. گالیله، این آزمایش را یک بار دیگر در نصف طول سطح شیبدار و دست آخر در یک چهارم طول آن انجام داد، و با تغییر دادن زاویه ی شیب صدها رقم مختلف بدست آورد.
لینک به این مطلب: لینک
- - - - - -
بیوگرافی لئوناردو داوینچی (Leonardo Davinci)
لینک به این مطلب: لینک
- - - - - -
بیوگرافی فیثاغورس (Pythagoras)
لینک به این مطلب: لینک
می خوام اینجا یه تاپیک علمی بزنم که مربوط به مطالب مجله ی آنلاین ما، یعنی ساینس آنلاین هست.
به مرور به مطالب مجله و این تاپیک، مقاله اضافه خواهیم کرد.
- - - - - - -
بیوگرافی نیکلا کپرنیک (Nicolaus Copernicus)
نیکلا کپرنیک Nicolaus Copernicus
(1473-1543)
آیا خورشید حرکت می کند؟ طلوعی دارد؟ به غروب زیبا و دل انگیز بنگرید، چیزی بخاطر می آورید؟ زبان ملی ما آنچه را که احساس و ادراکمان به ما حکم می کند می پذیرد: خورشید در حرکت است. اما خوب می دانیم که زبان و عقل ما هر دو در اشتباهند. زیرا این خورشید نیست که حرکت می کند، بلکه زمین است. طی قرن های متمادی، اخترشناسان تصور می کردند که زمین ثابت است و کرات آسمانی به دور آن در گردشند. در سال ۱۵۰ میلادی، اختر شناس مصری، بطلمیوس، سیستمی ابداع کرد که با کمک آن اوضاع تمام سیاره ها قابل پیش بینی بود. اما چون در فرضیه اش زمین را در مرکز قرار داده بود موفق به کشف مسیر حرکت سیاره ها نشد. (در یونان باستان، سیاره به چیزی می گفتند که آواره و سرگردان باشد.) حدود چهار قرن پیش از آن، اختر شناس یونانی اریستارکوس (Aristarchus) اهل ساموس، فرضیه ای را پیش آورده بود و خورشید را مرکز گیتی قرار داده بود. اما فرضیه ی وی به قدری عجیب به نظر آمد که آن را مردود شناختند. بعد از اریستارکوس، اخترشناسان دیگری ظهور کردند اما چون فرضیه ی هیچ یک از آنها پایه ی درست علمی نداشت مورد قبول واقع نشد. سرانجام در سال ۱۵۴۰ یک نفر اختر شناس لهستانی به نام نیکلا کپرنیک پیدا شد که شخصی ریاضیدارن، دانشمند، فیزیکدان، کشیش و سیاستمدار بود. او با درایت خواصی پی به این واقعیت برد که اصولا حرکت ظاهری و پیچیده ی سیاره ها را می توان با این فرض که خورشید ثابت و سیاره ها در روی مدارهایشان بدور آن درحرکتند، بررسی کرد.این فرضیه مدت ۱۵۰ سال را پشت سر نهاد تا جهان آن را پذیرفت. نیکلا کپرنیک ، در ۱۹ فوریه ی ۱۴۷۳ در شهر تورن لهستان به دنیا آمد. او جوانترین فرزند خانواده بود، و غیر از خود دو خواهر و دو برادر دیگر داشت. پدر و مادرش نیکلا کپرنیک و باربارا واکز نرود، از طبقه ی سرشناس و آبرومند لهستان بودند. تورن، در آن زمان مرکز تجاری مهمی بشمار می رفت و پدر نیکلا علاوه بر اینکه تاجری ثروتمند ومعروف بود، حقوقدانی با تجربه بود. زمانی که نیکلا ۱۰ ساله بود، پدرش درگذشت و دایی نیکلا، لوکاس واکزنرود سرپرستی بچه ها را بر عهده گرفت. نیکلا زیر نظر دایی خود که مردی دانشمند بود و اخیرا به مقام اسقفی رسیده بود، به کلیسا راه یافت و به تحصیل الهیات پرداخت و این رشته را به پایان رسانید. هنگامی که به سن هجده سالگی رسید وارد دانشگاه کراکو شد. کراکو در آن زمان پایتخت لهستان بود و از نظر رشد کشاورزی و موقعیت رزخیزی، جزو مشهور ترین شهر های اروپا به حساب می آمد. دانشگاه کراکو، دانشجویان کشورهای مختلف مانند آلمان، مجارستان، ایتالیا، سویس و سوئد را برای تحصیل می پذیرفت. زبان عمومی دانشجویان، لاتین بود، چون تمام کتابهای درسی به زبان لاتین نوشته شده بود. نیکلا در رشته های فلسفه، اخترشناسی، هندسه و جغرافیا، به تحصیل پرداخت. علم اختر شناسی، از مهمترین و با ارزشترین علوم آن زمان بود. تجارت دریایی پیوسته رو به پیشرفت بود، کشتیها، بر ظرفیتشان می افزودند و به دور دست ها سفر کردند، هنگامی که نیکلا نوزده ساله بود، کریستف کلمب از اُقیانوس گذشت و قاره ی آمریکا را کشف کرد. فن کشتیرانی و دریانوردی در آن روزها، به محاسبات نجومی ویژه ای نیاز داشت، و تقویم از احتیاجات ضروری مردم بود. چون می خواستند از روی آن تعطیلات و جشنهای مذهبی را بیابند. کپرنیک، پس از پایان تحصیلات در دانشگاه کراکو، به ایتالیا رفت و وارد دانشگاه حقوق بولوگنا شد. سپس به دانشگاه پادوآ راه یافت، در آنجا به تحصیلاتش ادامه داد و در سال ۱۵۰۳ بدریافت درجه ی دکترای حقوق از دانشگاه فرارا نایل آمد. نیکلا پس از چندی به وطنش لهستان بازگشت و دایی خود را متقاعد کرد که مطالعه ی علم پزشکی در راه خدمت به کلیسا امری ضروری است. چون دیگر مشکل مالی برای نیکلا وجود نداشت دوباره از لهستان به ایتالیا رفت و وارد دانشکده ی پزشکی پادوآ شد. رشته ی پزشکی در آن زمان به نحوی با علم اختر شناسی ارتباط داشت. عده ای عقیده داشتند که بین اندامهای بدن جانوران و برجهای فلکی رابطه ی اسرار آمیزی وجود دارد. منطقة البروج (زود باک)، نام منطقه ای در آسمانها بود که خورشید و سیاره های عظیم در آنجا گردش می کنند. پیشینیان این منطقه را به دوازده قسمت و هر قسمت را به ۳۰ درجه تقسیم کرده بودند، که هر قسمت با علامت مخصوص به خود به برج فلکی معروف بود. خورشید، هر ماه در منطقه ی مختلفی حرکت می کرد و سیاره ها در فضای منطقة البروج در گردش بودند و پیوسته وضعیت خود را تغییر می دادند. در این زمان ستاره شناسان عقیده داشتند که سرنوشت هر انسانی بستگی به حرکت خورشید و سیاره ها در بدو تولدش دارد. کپرنیک، در طی تحصیل در دانشگاه، در کلیسای فرائونبرگ استخدام شد. احراز این شغل یکی بسبب نفوذ دایی اش و دیگری لیاقت خود او بود. وی برای هر مقام شایسته ای مناسب بود. در کلیسا به تحصیل الهیات و فلسفه پرداخت و به عنوان مبلغ مذهبی سراسر خاک ایتالیا را که قلب جامعه های مذهبی بود زیر پا گذاشت. کپرنیک، به زبان های یونانی و لاتین تسلط کامل داشت و کتابهای بیشماری در در زمینه ی فلسفه، ریاضیات و مکتبهای مختلف علمی یونان و رم مطالعه کرده بود. کپرنیک پس از اخذ درجه دکترای الهیات، به لهستان بازگشت تا از دایی خود که در بستر بیماری بود مراقبت کند. او در این موقع ۳۳ سال داشت. فرصتی بود تا مطالعاتش را درباره ی جهان خلقت و پیدایش گیتی تکمیل کند. پس از مرگ دایی، به فرائونبرگ رفت تا اوقاتش را صرف خدمت به کلیسا کند. وی در روی یکی از دیوارهای دفاعی کلیسا برجی ساخت که هنوز باقی است و به برج کپرنیک معروف است. عده ای می گویند این برج که بیشتر به یک رصدخانه شبیه است، مرکز پژوهشها و مشاهدات کپرنیک بوده است. کپرنیک، تحقیقات و مطالعات اختر شناسی اعراب و یونانیها را با دقت مطالعه کرد. اما از سوی دیگر عقیده داشت که محاسبات جدید نجومی باید مورد استفاده قرار گیرد، چون عقاید گوناگون نشان می داد که در اوضاع کرات آسمانی تغیراتی به مرور زمان به وجود آمده است. نظر به اینکه کپرنیک در مشاهداتش از وسایل قدیمی و ساده استفاده می کرد نتیجه ی دقیقی بدست نیاورد و همین تجربیات را یونانیها در ۱۵۰۰ سال پیش از آن انجام داده بودند. اخترشناسان دیگری مانند تیکوبراهه، و یوهانس کپلر تحقیقات او را ادامه دادند. اما کپرنیک در هر حال پیشرو بود. در بهار سال ۱۵۳۹، یک دانش پژوه ۲۵ ساله ی آلمانی به نام جرج یوخیم رتیکوس(Georg Joachim Rheticus) به دیدن کپرنیک آمد. رتیکوس، که او را نابغه ای می دانستند و در ۲۲ سالگی به استادی ریاضی دانشگاه ویتنبرگ رسیده بود، مورد استقبال کپرنیک قرار گرفت. رتیکوس، بیش از دو سال نزد کپرنیک ماند و نظریاتش را مطالعه کرد. سرانجام کپرنیک را وادار کرد که مشاهدات و اکتشافهایش را منتشر کند. و بیشتر بخاطر تشویق رتیکوس بود که نوشته های کپرنیک در آلمان به چاپ رسید. آثار پراکنده ی کپرنیک به صورت کتابی زیر عنوان حرکات انتقالی کرات آسمانی درآمد که یکی از ارزنده ترین مجموعه های علمی در زمینه ی اختر شناسی است. متأسفانه، نسخه ی چاپ شده ی این اثر که حاکی از دقت، آگاهی و بینش نویسنده است، و با کتاب مبانی نیوتن برابری می کند، موقعی به دست کپرنیک رسید که در آستانه ی مرگ بود. کپرنیک در این کتاب تصویر کاملی از گیتی را نشان می دهد که خورشید در مرکز و زمین مانند سیاره ای به دور آن در گردش است. او علت اختلاف تغییر فصلهای سال را به تفصیل شرح داده است. بنابه نظریه ی کپرنیک، ما نمیتوانیم ستارگانی را که در آسمان مصر هستند در آسمان ایتالیا تماشا کنیم. بعبارت دیگر از نیم کره ی شمالی ما نمی توانیم ستارگانی را که در نیم کره ی جنوبی اند ببینیم. همچنین اگر بیننده ای در ساحل دریا ایستاده باشد و به کشتی که از ساحل دور می شود نگاه کند خواهد دید که ابتدا بدنه ی کشتی و بعد بادبانها و دکل آن از نظر محو می شود. بر عکس، وقتی که کشتی به ساحل نزدیک می شود اول نوک دکل و سپس خود دکل و به تدریج بدنه ی کشتی بنظر می آید. کپرنیک علت این امر را کروی بودن زمین می دانست. کپرنیک، در توجیه حرکت ظاهری سیاره ها چنین می گفت: «این سیاره ها، گاهی در جهت مستقیم حرکت می کنند، سپس از حرکت باز می ایستند، و آنگاه در جهت معکوس مسیر کوتاهتری را می پیمایند.» او نشان داد که حرکت سیاره ها وقتی کاملا منظم است که خورشید در مرکز گیتی فرض شود. او محاسبات دامنه داری در مورد حرکت زمین، ماه و سیاره های دیگر انجام داد. نمودار هایی رسم کرد که مسیر هر ستاره در روی آنها مشخص بود. و با استفاده از جدولهایی که در اختیار داشت حرکت و وضعیت سیاره ها را نسبت به زمین پیش بینی کرد. اما چون پیش بینی هایش از نظر علمی چندان دقیق نبود، بعدها توسط اخترشناس آلمانی، کپلر تصحیح گردید. کپلر ثابت کرد که مسیر سیاره ها، بر خلاف نظریه ی کپرنیک ( که آن را دایره فرض کرده بود) بیضی است. نظریه وی بیشتر به حقیقت نزدیک بود، و از روی این نظریه بود که تقویم دقیقتری به نام تقویم «گریگوری» به وجود آمد. کپرنیک و همکاران دانشمندش، غیر از مطالعه درباره ی علم اختر شناسی، در زمینه های اجتماعی اقتصادی نیز فعالیت داشتند. در آن موقع، لهستان به ایالتهای زیادی تقسیم شده بود، و جنگهای داخلی توأم با عدم استقلال مالی و افزایش قیمتها مردم را بستوه آورده بود. کپرنیک پیشنهاد داد که اگر پولهای قدیمی و جدید با هم خرج شوند مردم می توانند پول های جدید را پس انداز کرده و پولهای قدیمی را خرج کنند. این عقیده سالها به صورت یک اصل درآمد و به قانون «گرشام» معروف است. کپرنیک، کتابی زیر این عنوان نوشت و به دولت لهستان پیشنهادکرد که تمام این سرزمین باید دارای سکه ی واحدی باشد، و پولهای کهنه به خزانه داری دولت تحویل داده شود. اما بعلت مخالفت مشتی سودجو، با نظر او موافقت نشد. بعدها، دولت انگلستان از فیزیکدان نامدار، ایزاک نیوتن خواست تا در رفع مشکل اقتصادی انگلستان راه حلی پیدا کند. نیوتن، پس از یک سلسله محاسبه، همان پیشنهادی را داد که کپرنیک داده بود، و این از هر جهت به سود دولت انگلیس بود. کپرنیک، اولین کسی نبود که با تئوری جنجالی اش: خورشید در مرکز گیتی است شهرت پیدا کرد. پیش از او، اختر شناس دیگری به نام اریستارکوس که اهل ساموس یونان بود این نظریه را داده بود، اما نتوانسته بود آن را به اثبات برساند. ۱۸۰۰ سال بعد، کپرنیک با اعلام نظریه ی خود یک انقلاب علمی بوجود آورد. وی می گفت: «خورشید در میان ما زندگی می کند، و این کره ی عظیم نورانی قرن هاست که به کره ی خاکی ما گرما می بخشد.»
کپرنیک به سال ۱۵۴۳، در سن ۵۰ سالگی بر اثر سکته ی قلبی درگذشت.
لینک به این مطلب: لینک
بیوگرافی گالیلئو گالیله (Galileo)
گالیله Galileo
(1564-1642)
«من گالیلئو گالیله، پسر مرحوم وین چنسو گالیله، اهل فلورانس که هفتاد سال دارم، دراین دادگاه زانو زده، و در پیشگاه شما ای کاردینالهای مقدس عظیم الشأن و روسأی تفتیش عقاید جامعه ی جهانی مسیحیت، بر علیه هر گون کفر و الحاد، در برابر این انجیل مقدس که با دیدگان خود آن را می بینم و با دستهایم آن را لمس میکنم، سوگند یاد میکنم که همیشه به آنچه کلیسای حواری مقدس کاتولیکی رم زیر عنوان حقیقت بپذیرد و تبلیغ و تعلیم نماید معتقد بوده ام و به یاری پروردگار بزرگ عقیده و ایمان خواهم داشت. دادگاه محترم به من امر فرمود که بر عقاید کاذب خود مبنی بر اینکه گویا خورشید مرکز ساکن جهان است و زمین مرکز نیست ور در گردش است، چشم بپوشم و هیچ گاه تحت هیچ عنوانی این عقیده ی سخیفه را پرورش ندهم و در انتشار آن نکوشم.» حضور در دادگاه، برای گالیله ی ریاضیدان، دانشمند و اختر شناس پیر که از شدت بیماری رنج می برد، کار دشواری بود. او با ادای سخنان دروغ در برابر دادستان و هیات منصفه و حاضران در دادگاه، به گناه کبیره اش! اعتراف کرد و از دادگاه طلب بخشش کرد. دادگاه او را بخشید و گالیله از مرگ حتمی نجات یافت. نقل می کنند که چون گالیله به گناهش در دادگاه اعتراف نکرد، رأی هأیت منصفه او را مقصر شناخت و طبق قوانین کشوری اعدام شد. گالیله، از دانشمندان بزرگی است که در راه پیشبرد علم و دانش بشری خدمات ارزنده ای انجام داده است. تلاش او همواره این بود که حقیقت را به مردم نشان دهد و به مخالفان خود ثابت کند که عقاید آنها کاملا بی اساس است و باید از استدلال و منطق کمک بگیرند. گالیله در دوران زندگی پر ماجرای خود، در رشته های گوناگونی صاحبنظر بوده است. او، اغلب نظریه های ارسطو را نادرست می پنداشت و اساس محاسباتش را برپایه ی مطالعاتی بنا نهاد که بعد ها نیوتن آن را به کار گرفت. با وجود اینگه گالیله تجربیاتش را با اسبابهای کهنه و ناقص انجام داده، او را کاشف روشهای علمی تجربی و جدید نامیده اند. گالیله در سال ۱۵۶۴ (سال تولد ویلیام شکسپیر) در پیزا، از شهرهای ایتالیا به دنیا آمد. پدرش، از نجیب زادگان ایتالیا بود، اما وضع مالیش چندان تعریفی نداشت. و ناگزیر بود برای تأمین مخارج سنگین زندگی آهنگ بسازد. از این راه هم چیزی عایدش نشد و به تجارت پرداخت. استعداد و نبوغ گالیله در دوران کودکی کاملا پیدا بود. او ذوق عجیبی به رشته ی موسیقی داشت، حتی قادر بود با سازهای مختلف آهنگ های دلپذیری بسازد. او به رشته های هنری، مانند نقاشی نیز علاقه مند بود، و مردم اغلب به آثارش به دیده ی تحسین نمی گریستند. گالیله، در ساختن اسبابهای بازی مهارت و استادی خاصی از خود نشان می داد و معمولا آنها را با دست می ساخت. پیزا، در ایالت توسکتنی واقع شده بود و در آن زمان مرکز مکتب های هنری و علمی به شمار می رفت. گالیله، در زادگاهش تحت تأثیر محیط فرهنگی غنی قرار گرفته بود و پدرش پیوسته او را تشویق می کرد تا رشته ی پزشکی را برای تحصیل برگزیند. سرانجام به دانشگاه پیزا رفت و به تحصیل علم پزشکی پرداخت. هنگامی که در دانشگاه تحصیل می کرد، هنوز بیش از بیست سال از عمرش نگذشته بود که به نخستین کشف علمی خود دست زد. می گویند که او مدتها به چهلچراغ سقف کلیسای جامع نگاه می کرد و نوسان آن را زیر نظر می گرفت. اما برای اندازه گیری زمان نوسان این چهلچراغ، احتیاج به ساعت بود، و گالیله از ضربان نبض خود بجای ساعت استفاده کرد. پس از اینکه این کار را چند بار تجربه کرد به این نتیجه رسید که نوسان های چهلچراغ همه منظم هستند. و از روی همین تجربه قانون حرکت پاندول را کشف کرد. گالیله عقیده داشت که با استفاده از حرکت نوسانی پاندول می توان ضربان قلب بیمار را اندازه گرفت. با اینکه ایده ی ساعت پاندولی را به گالیله نسبت می دهند اما این ساعت هرگز ساخته نشد و دانشمند دیگری به نام کریستین هویگنس هلندی آن را ساخت. در سال ۱۵۸۵، وضع مالی گالیله رو به وخامت رفت. در این شرایط قادر نبود به تحصیلش در دانشگاه ادامه دهد. پدر، که نمی توانست کمکی به گالیله بکند از شورای دانشگاه تقاضا کرد که به گالیله کمک هزینه ی تحصیلی بدهند، اما با این تقاضا موافقت نشد. چون گالیله در دوره ی تحصیل در دانشکده ی پزشکی دانشجوی ممتازی نبود. پس از ترک دانشگاه، به مطالعه ی آثار مختلف علمی پرداخت و بیشتر از همه به ریاضیات علاقه مند شد. در همین زمان بود که مطالعه و تحقیق درباره ی حرکت اجسام را آغاز کرد. پیش از او ارسطو نظریه هایی در مورد حرکت اجسام پیش آورده بود. گالیله، پس از مطالعه ی این نظریه ها، از ارسطو شدیداً انتقاد کرد. این کنجکاوی و جسارت گالیله، مورد توجه دوک بزرگ توسکانی قرار گرفت. اجداد دوک، طبق سنتی که داشتند به نوابغ هنری و دانشمندان احترام می گذاشتند و دوک از این خصوصیت مستثنی نبود. به دستور او، گالیله، به دانشگاه پیزا راه یافت و با سمت معلم ریاضی مشغول به کار شد. کسب این مقام، آن هم در سن ۲۵ سالگی، سروصدای زیادی در میان استادان دانشگاه براه انداخت و او که جوانی گستاخ و پر انرژی بود به این بی مهریها بی توجه بود. اگرچه در دانشگاه چندان ندرخشید، اما دست از مبارزه با افکار و عقاید ارسطو نکشید. ارسطو، حرکت اجسام را مطالعه کرده بود و با سقوط دادن یک برگ و یک قطعه ی سنگین به این نتیجه رسیده بود که جسم سبکتر کندتر از جسم سنگین تر سقوط می کند و در مدت زمان طولانی تری به زمین می رسد. ارسطو در این مورد اشتباه می کرد چون مقاومت هوا را در نظر نمی گرفت. گالیله، نظریه ی ارسطو را رد کرد، و اظهار داشت که این نظریه در صورتی صحیح است که وزن جسم باندازه ی کافی زیاد باشد تا بتوان از مقاومت هوا چشم پوشید. روزی گالیله دو گلوله ی غیر هم وزن را از بالای برج پیزا به پایین انداخت. آنهایی که در محوطه ی دانشگاه بودند دیدند که چگونه دو گلوله پس از طی مسافتی در یک زمان مساوی با زمین برخورد کردند. با این تجربه، نظریه ی گالیله در مورد سقوط اجسام تأیید شد، اما گروهی از استادان دانشگاه بیدلیل آن را نپذیرفتند. گذشته از جنبه ی واقعی یا غیر واقعی داستان، بر همه آشکار است که گالیله بررسی های علمی زیادی در مورد سقوط اجسام انجام داده است و برای بسیاری از مسائل راه حلی پیدا کرده است. مثلا توانست مدت زمان سقوط یک جسم را از ارتفاع معین اندازه بگیرد. اما چون در آن روزها، ساعتهای دقیقی برای اندازه گیری زمان وجود نداشت حل این مسئله مدتها به تعویق افتاد. امروز، دانشمندان با زمان سنج های مدرن الکترونیکی و ساعتهای فوق العاده حساس توانسته اند مدت زمانی که طول می کشد تا یک جسم از برج پیزا سقوط کند، اندازه گیری کنند. این مقدار اندکی بیش از ۳ ثانیه است. گالیله در برخورد با این مسئله راه حل جدیدی برگزید که اصلا ارتباطی با سقوط مستقیم جسم نداشت. او یک تخته ی ضخیم چوبی انتخاب کرد و روی آن شیاری درآورد. بعد آنرا بصورت سطح شیبداری قرار داد و گلوله ای را در داخل شیار و در امتداد سطح شیبدار غلتاند، و زمان حرکت گلوله را به وسیله ی یک ساعت آبی اندازه گرفت. گالیله، این آزمایش را یک بار دیگر در نصف طول سطح شیبدار و دست آخر در یک چهارم طول آن انجام داد، و با تغییر دادن زاویه ی شیب صدها رقم مختلف بدست آورد.
«سطح شیبدار گالیله»
وی با استفاده از اطلاعات ریاضی خود ثابت کرد که مسافت پیموده شده توسط گلوله، متناسب با مجذور زمان است. یعنی اگر گلوله در آخر ثانیه ی اول ۵ متر مسافت را طی کند، در آخر ثانیه دوم ۴ برابر این مقدار یعنی ۲۰ متر و در آخر ثانیه ی سوم ۹ برابر مسافت اول یعنی ۴۵ متر راه، را خواهد پیمود. گالیله برای تحقیق بیشتر در این مورد به تجربه ی دیگری دست زد. او دو سطح شیبدار انتخاب کرد و آنها را در قسمت پایین با انحنایی به هم وصل کرد. طوری که گلوله پس از پیمودن سطح شیبدار اول، می توانست از انحناء گذشته و از سطح شیبدار دوم بالا برود. تصور گالیله این بود که گلوله در روی سطح شیبدار اول به پایین حرکت می کند و مرتباً بر سرعتش اضافه می شود. یعنی می توان گفت که حرکت گلوله نوعی حرکت تندشونده است. اما وقتی که در روی سطح شیبدار دوم بالا می رود از سرعتش کاسته می شود، یا به عبارت دیگر حرکتش کند شونده است. اگر یک سطح افقی داشته باشیم و گلوله را روی آن بغلتانیم، تا ابد به حرکتش ادامه خواهد داد (به فرض اینکه از اصطکاک سطح صرفنظر شود) این حالت را در فیزیک «اینرسی» می نامند. بعدها، نیوتن از این نظریه استفاده کرد و یکی از قوانین بنیادی مکانیک را قانون اول حرکت یا اصل جبر نام نهاد. دنیای علمی آن روز دستخوش دگرگونی های بسیار بود. هنوز عده ای با نظریه کپرنیک (که زمین متحرک و خورشید ثابت است) مخالفت می ورزیدند. اما گالیله به آنها ثابت کرد که اگر جسمی از بالای برج به پایین پرتاب شود هرگز به طور مستقیم با زمین برخورد نخواهد کرد. علت این امر این است که زمین می چرخد و این واقعیتی انکارناپذیر است که امروز به آن ایمان و اعتقاد داریم. ما نمی توانیم اجسام را ثابت یا متحرک فرض کنیم مگر اینکه عوامل خارجی و سرعتشان را در نظر بگیریم. مثلا وقتی که در اتومبیل نشسته اید و منتظر عوض شدن چراغ راهنما هستید، همینکه اتومبیل به حرکت درآید چنین به نظرتان می آید که رو به عقب می روید، مگر اینکه ساختمان های اطراف را ساکن فرض کنید. گالیله به پیروی از نظریه ی کپرنیک، زمین را کره ای متحرک می دانست، اگر چه ممکن بود هوش و خرد انسان چیزی خلاف این حکم کند. با وجود تلاشی که گالیله در راه مطالعات علمی انجام داد و خیلی از حقایق را روشن ساخت، در سال ۱۵۹۱ او را از دانشگاه اخراج کردند. او ظاهرا با عقاید ارسطو موافق بود، اما باطناً آنها را بی اعتبار می دانست. این، رویه، همکارانش را به شک و تردید انداخته بود. یک سال بعد گالیله به دانشگاه پادوآ راه یافت و با سمت استادی ریاضیات مشغول کار شد. در همین ایام بود که گالیله به اکتشافهای بزرگی دست یافت و نامش در همه جا پیچید. در طول مدت هجده سالی که در پادوآ بود آنچنان شهرتی کسب کرد که کلاس درسش گنجایش همه ی دانشجویان را نداشت و گاهی تعداد آنها به ۲۰۰۰ نفر می رسید. زندگی در پادوآ،برای گالیله از نظر علمی بسیار سودمند بود. در دانشگاه پادوآ، به اختر شناسی علاقه مند شد، و در این موقع که خبر اختراع تلسکوپ به گوش گالیله رسید. یک ناشناس هلندی، نمونه ای از این تلسکوپ را به ونیز آورده بود. معلوم نیست که آیا گالیله این دوربین شگفت انگیز را دیده است یا نه. ولی در هر حال از وجود آن اطلاع یافته است. عشق به اختر شناسی او را واداشت تا شروع به ساختن تلسکوپ کند. بیشتر قطعات آن را به تنهایی ساخت. حتی عدسی ها را سنگ زد و دوربین را برای بهره برداری آماده کرد. دوربین برای کار آماده بود. گالیله آن را متوجه آسمان کرد و با دیدگان دقیق و کنجکاوش در پهنه ی آسمان فرو رفت. او ستارگان زیادی را دید که تا آن زمان از نظر پنهان مانده بودند. سپس از مشاهداتش به این واقعیت پی برد که کره ی ماه سطح کاملا ناصافی است و مانند زمین پوشیده از کوه ها و دره های عظیمی است. و بر اثر انعکاسها و سایه های این پستی و بلندی ها، در نظر ما چهره ی مردی را دارد که به درختی تکیه کرده است. گالیله با تلسکپ اختراعی خود، ارتفاع کوههای ماه را اندازه گرفت. او همچنین ثابت کرد که سیاره ها با ستاره ها فرق دارند، و بیشتر به ماه شبیه اند. یعنی از منبع دیگری کسب نور می کنند، در حالی که ستارگان کوره هایی از آتشند که پرتوهای خود را به هر سو می پراکنند. از طرفی، اجتماع عظیمی از ستارگان در آسمان دیده می شوند که به صورت ابری به نظر می آیند؛ اینها کهکشانها هستند. گالیله برای نخستین بار، چهار قمر مشتری را کشف کرد. پس از آنکه با دقت متوجه کره ی ماه شد بر روی آن لکه ی تاریکی را دید و گفت این لکه ی تاریک باید نتیجه ی انعکاس نور خورشید با زمین باشد که در سیاره های دیگر هم دیده می شود. وقتی گالیله تلسکوپش را به سوی سیاره ی مشتری گرداند، کشف تازه ای در انتظارش بود. در ۷ ژانویه ی ۱۶۱۰، در نزدیکی این سیاره سه قمر کوچک دید. همان شب پی برد که هر یک از آنها حرکت مستقلی دارد و باید قمرهای مشتری باشند. این کشف بار دیگر نظریه های اخترشناسی آن زمان را به هم ریخت. مخالفان گالیله می گفتند: «چون پیشینیان اشاره ای به این قمرها نکرده اند پس وجود خارجی ندارند.» اما گالیله به آنها پیشنهاد کرد که می توانند از نزدیک این قمرها را ببینند و تلسکپ در اختیار آنهاست. اصرار گالیله بیهوده بود. چون مخالفان پابند عقاید خود بودند. مثلا عقیده داشتند که عدد هفت عددی است مبارک و سر حیوانات هفت حفره دارد که از این حفره ها هوا وارد جسم حیوان می شود و به او روشنایی و غذا می دهد. این هفت حفره عبارتند از دو سوراخ بینی، دو چشم و دو گوش و یک دهان. همین طور، در آسمان دو سیاره ی سعد به نام های مشتری و زهره، و دو سیاره به نامهای مریخ و زحل و دو کوره ی نورانی به نامهای خورشید و ماه و یک سیاره ی نحس به نام عطارد وجود دارد. گالیله گاهی از نظریه های ارسطو استفاده می کرد و آنها را در تجربه هایش بکار می بست. او بیشتر مسایل فیزیکی را مانند ارسطو، با استدلال حل می کرد. به جرأت می توان گالیله را بنیادگذار «تجربه ی فکری» نامید. تجربه ی فکری، به تجربه ای گفته می شود که انسان موضوعی را تصور می کند و سپس نتیجه را از راه تصور بدست می آورد. انیشتین، در سه قرن بعد، از تجربه ی فکری استفاده کرد. گالیله، در سال های آخر حیاتش، به نوشتن آثاری در زمینه ی علوم پرداخت. و خلاصه ای از این آثار را زیر عنوان کتابی به نام «قوانین شتاب و حرکت اجسام» در سال ۱۶۳۶ بچاپ رساند. پیش از این کتاب، اثر دیگری به نام «دو سیستم اصولی جهان» از او منتشر شده بود. کتاب اخیر، در حقیقت نمونه ای از توسعه ی دستگاه کپرنیک بود، دستگاهی که خورشید را مرکز ساکن گیتی می داند. این اقدام گالیله، کار بسیار متهورانه ای بود. زیرا چها سال پیش در همین شهر پادوآ بود که دانشمندی به نام جوردانوبرونو، بر سر عقیده ای که اکنون گالیله ابراز می کرد، جانش را بر توده ای از آتش از دست داده بود. گالیله نیز از خشم و کینه ی مخالفان در اَمان نماند. البته او رانکشتند، بلکه پس از دستگیری مدتها شکنجه اش دادند و بعد او را به دادگاه آوردند. گالیله در دادگاه به ادعاهای دروغین خود اعتراف کرد و از مرگ نجات یافت! جهان علم همواره نام این فیلسوف، فیزیکدان و ریاضیدان بزرگ را ارج می نهد، عقاید گالیله، امروز به تأیید جامعه ی دانشمندان رسیده است و آثارش در میان محافل مختلف علمی طرفداران بسیاری دارد. گالیله به سال ۱۶۴۲، در سن ۷۸ سالگی در گذشت، حتی تا آخرین روزهای زندگی، کلیسا از تعقیب او دست برنداشت و اجازه نداد که مجسمه ی وی را بر روی آرامگاهش نصب کنند. پسر گالیله، هفت سال بعد از فوت پدر از دنیا رفت و دو دخترش به دیر پیوستند. نوه اش دیر نشین شد و به پیروی از منافع کلیسا اغلب آثار خطی پدربزرگش را محو و نابود کرد. گالیله، غولی بود که نیوتن روی شانه هایش ایستاد و جهان را بهتر نگریست. لینک به این مطلب: لینک
- - - - - -
بیوگرافی لئوناردو داوینچی (Leonardo Davinci)
لئوناردو داوینچی Leonardo Da Vinci
(۱۵۱۹ – ۱۴۵۲)
بر فراز یکی از تپه های فلورانس، جوان موطلایی خوش سیمایی ایستاده بود و پرندگان را از قفس آزاد میکرد. پرندگان، پروبال زنان دور می شدند، گاه اوج می گرفتند و گاه آرام پرواز می کردند جواتی که مشتاقانه آنها را می نگریست کسی جز لئوناردو داوینچی نبود.
لئوناردو پرندگان را می گرفت و آنها را مطالعه می کرد. چون عقیده داشت که انسان هم می تواند با استفاده از اصولی که در ساختمان بال پرندگان وجود دارد پرواز کند، او بیشتر یادداشتهایش را روی آینه می نوشت تا از نظرها مخفی بماند. مردم ایتالیا فکر می کردند که او دیوانه است؛ لئوناردو هم آتش خشم آنها را هرگز دامن نمی زد. او پیوسته می گفت «انسان می پرد!» در حالی که همه تصور می کردند این کار ناممکن است.
بیشتر مورخان در مورد لئوناردو داوینچی می گویند: «او پیش از آنکه دانشمندی نابغه باشد هنرمندی نابغه بود.» تابلوهای نقاشی اش هر یک در جهان ارزش فراوانی دارد. از جمله آثار هنری باشکوه داوینچی، می توان «آخرین شام» و «مونالیزا» را نام برد. سوای این، از وی نزدیک به ۵۰۰۰ برگ یادداشت مصور و زیبا بجا مانده که نمایشگر مشاهدات و اکتشافهای او در زمینه ی علوم است.
لئوناردو داوینچی مخترع بزرگی بود. او در رشته های مهندسی راه و ساختمان، اختر شناسی، زمین شناسی، کالبد شناسی و هواشناسی استاد بود. پس باید از او به عنوان یک دانشمند، فیلسوف و کاشف یاد کرد. وی به خاطر ذوق و استعدادهای که در خلق آثار هنری داشت قدم در راه علم نهاد و به آن دل بست و به یاری مطالعات و تحقیقات علمی بود که از هنرمندان بزرگ زمان شد.
لئوناردو، به سال ۱۴۵۲ در دهکده ی وینچی، در نزدیکی شهر فلورانس ایتالیا چشم به جهان گشود. پدرش کارمند دولت و مادرش خدمتکار مهمانخانه بود. دوران کودکی را نزد جدش گذراند، و سپس برای تحصیل به مدرسه ی دهکده رفت. دیری نگذشت که با حل مسایل مشکل ریاضی نبوغ خود را به همه نشان داد. در همین دوره بود که استعداد خلاقانه اش در هنر نقاشی ظاهر شد. در شانزده سالگی شاگرد «آندره دل وروچیو»، نقاش معاصر بود، و بارها از سوی او مورد تشویق قرار گرفت. وروچیو، که فن کار کردن بر روی چوب، سنگ مرمر و فلز را به لئوناردو آموخته بودف بیشتر علاقه داشت که او استعدادش را صرف مطالعه ی مکتبهای کلاسیک لاتین ویونان، فلسفه، ریاضیات و کالبدشناسی کند. چون عقیده داشت که آشنایی با این مکتبها برای لئوناردو هنرمند که آینده ی درخشانی در پیش داشت بسیار ضروری بود.
لئونارد، در ۲۶ سالگی تحصیلاتش را به پایان رسانید و به گروه نقاشان پیوست. در این هنگام با آزادی کامل، مشوقان و پیروان خود را یافت. او آلت موسیقی جدیدی اختراع کرد و نام آن را عود نهاد. این ساز که به شکل کله ی اسب ساخته شده بود، می شد با بحرکت درآوردن دندانها آهنگهای متنوعی با آن نواخت. لئوناردو، با این اختراع، مورد توجه دوک لودویک سفورزا، که بعدها حکمران میلان شد قرار گرفت.
در آن زمان مدعیان تاج و تخت ایتالیا، برای تصاحب مقام پادشاهی با هم در جنگ بودند. لئوناردو، با استفاده از این موقعیت شروع به طرح و ساختن ماشین های جنگی کرد. هنگامی که دوک به سلطنت رسید، لئوناردو نقشه های جدید شهرسازی که قبلا آماده کرده بود تقدیم او کرد. داوینچی تنها کسی بود که به طرح شبکه فاضلاب شهر اهمیت وی داد. برای این کار، طرح های زیادی پیشنهاد کرد که متاسفانه هیچ یک از آنها مورد تایید دوک واقع نشد، و تنها چیزی که دوک به آن علاقه داشت تابلوهای نقاشی بود. «آخرین شام» یکی از آثار نفیس داوینچی بود که به دستور دوک در خانقاه سانتاماریا به معرض نمایش گذاشته شد.
«نقاشی آخرین شام لئوناردو»
مادامی که لئوناردو در میلان به سر می برد، دلبستگی خاصی به علم کالبد شناسی پیدا کرد. و در صدد برآمد تا از پزشکان معاصر اطلاعاتی در این مورد کسب کند. طرحهای مصوری که از وی به جا مانده، از کوششهای بی اندازه اش در این راه حکایت می کند.
«نمونه ی طرح های مصور بجا مانده از لئوناردو در مورد کالبد شناسی»
چندی بعد دوک لودویک سفورزا به دستور پادشاه فرانسه دستگیر و زندانی شد، و به این ترتیب لئوناردو یکی از بهترین حامیان خود را از دست داد. او در این موقعیت بحرانی به ونیز سفر کرد تا اختراعات نظامی اش را در اختیار مقامات صالح قرار دهد. یکی از طرحهای ابتکاری داوینچی، لباس غواصی و زیردریایی جنگی است که در یادداشتهایش نامی از آن برده نشده است. نقل میکند که او محاسبات مربوط به این دستگاهها را هرگز فاش نکرده، زیرا معتقد بود که «طبیعت پلید آدمی او را وادار می سازد تا از این وسیله در راه مقاصد خرابکارانه استفاده کند».
لئوناردو، برای مدت کوتاهی با سمت نقشه بردار به خدمت سزار بورژیا درآمد. بورژیا، حاکمی مستبد و بیرحم بود که قصد داشت تمام خاک ایتالیا را تصرف کند. برای این منظور لئوناردو را اجیر کرده بود تا برای ایالتهای توسکانی و آمبریانقشه های لازم را تهیه کند. تئوناردو، در سال ۱۵۰۰، در سن ۴۸ سالگی به زادگاهش فلورانس بازگشت و شش سال از عمرش را در آنجا گذراند. دراین مدت بود که با شکوهترین اثر هنری خود «مونالیزا» را خلق کرد. لبخند افسون کننده ی این تابلو که ان را لبخند ژوکوند نامیده اند، آمیخته ای از راز و زیبایی است که تماشاگران زیادی را در موزه ی لوور پاریس بسوی خود می کشد. «اثر مشهور داوینچی، مونالیزا»
در آن زمان هنرمندان دیگری چون رافائل و میکل آنژ، در واتیکان سرگرم نقاشی دیوارهای کلیسای سیستاین بودند، لئوناردو، به رم بازگشت اما چون از او استقبالی نشد و صاحبنظران او را کالبد شناس و نقشه بردار شمردند، خاک ایتالیا را ترک کرد و هرگز به آنجا باز نگشت و چند سال باقی مانده ی عمرش را در خدمت پادشاه فرانسه گذراند. لئوناردو داوینچی هنرمندی بزرگ بود. آثار هنری اش از نبوغ خلاقانه ی او در این رشته حکایت دارند. دشوار می توان تمام اکتشافها و اختراعات این دانشمند نامی را برشمرد. او دید آینده نگری شگرفی داشت. اکثر تصوراتش تا کنون به حقیقت پیوسته اند، اگرچه عوام درابتدا او را دیوانه و نظریاتش را باطل می پنداشتند. از چیز هایی که داوینچی را سخت آزرده خاطر کرده بود، این بود که در برابر خلق آثار جاویدان هنری و شاهکار های علمی و فنی، پاداش یا دستمزدی دریافت نکرد. از اختراعات مشهور داوینچی ، در میان اختراعات فراوانش، مسلسل داوینچی است که آمریکاییها در جنگ با اسپانیا از آن استفاده کردند. این مسلسل، از تعدادی زیادی لوله تشکیل شده بود که روی یک سه پایه قرار داشت. هروقت یک دسته از لوله ها آتش می شد، دسته ی دوم آماده برای پرشدن بود و دسته ی سوم خنک می شد. از طرحهای ابتکاری داوینچی، تانک نظامی سیار بود که توسط چهار چرخ در هر جهت هدایت می شد، و توپی که روی آن سوار شده بود آماده برای آتش کردن بود.نیروی محرکه ی این تانک با دست انسان انجام می گرفت، چون هنوز انرژی مکانیکی ساخته نشده بود. «طرح تانک داوینچی»
علاوه بر اختراع زیردریایی و لباس غواصی، کشتی دوجداری نیز از اختراعات داوینچی است. ساختمان این کشتی جالب طوری بود که هر گاه جدار خارجی آن زیر آتش توپخانه ی دشمن قرار می گرفت، کشتی می توانست تعادلش را توسط جدار داخلی حفظ کند و غرق نشود. او در ساختن وسایل صنعتی و علمی ابتکار فوق العاده ای داشت. دستگاهی به نام بادسنج اختراع کرد که سرعت باد را اندازه می گرفت. این بادسنج، از پره ای درست شده بودکه روی یک محور قرار داشت و جریان باد آن را بحرکت درمی آورد. ساعت معروف داوینچی یکی دیگر از اختراعات اوست. این ساعت با کمک وزنه ای که چرخ دیگری آن را کنترل می کرد، بچرخش درمی آمد. اتومبیلهای امروزی دارای وسیله ای به نام کیلومتر شمار هستند که مقدار مسافتی را که اتومبیل می پیماید نشان می دهد. طرز کار آن به این ترتیب است که تعداد دوری که چرخ اتومبیل می زند پس از یک سلسله تغییر و تبدیل در روی چرخ دنده و کابل، به کیلومتر تبدیل می شود و بصورت ارقامی در روی کیلومتر شمار ثبت می شود. لئوناردو اتومبیل نداشت، اما خیلی مایل بود که مسافتهای زیاد در روی نقشه ها را با وسیله ی سریعتری اندازه بگیرد، به این منظور کیلومتر شمار (مسافت سنج) را ساخت. او کیلومتر شمار را به چرخ یک ارابه ی دستی وصل کرد و آن را در طول راه به حرکت درآورد. با گردش چرخ، تعدادی چرخ دنده به حرکت درآمد و مسافت طی شده در روی صفحه ای مشخص گردید. داوینچی دستگاهی شبیه به جک اتومبیل ساخت که می توانست بار های خیلی سنگین را از جا بلند کند. مخترع بلبرینگ و رولربرینگ (یاتاقان سوزنی) که امروز در صنایع ماشین سازی نقش مهمی را بازی می کنند، لئوناردو داوینچی بوده است. دستگاه دیفرانسیل اتومبیل، که در عقب آن نصب می شود و در موقع گردش اتومبیل به چپ و یا راست، یک چرخ سریعتر از چرخ دیگر می چرخد، از اختراعات داوینچی است. علم هیدرولیک (علم مطالعه ی آب در حال حرکت)، از رشته های مورد علاقه لئوناردو داوینچی بوده است. او تلمبه ای ساخت که قادر بود آب را تا ارتفاع زیادی بالا ببرد. ساختمان آن عبارت بود از یک چرخ پره دار که در معرض جریان آب قرار می گرفت و چرخ دندانه دار بزرگی را بحرکت درمی آورد، که این چرخ به نوبه ی خود تلمبه را به کار می انداخت و آب را به ارتفاع معین می رساند. داوینچی، با مطالعاتی که روی خواص آب و همچنین ساختمان بدن ماهیها انجام داد توانست نوعی کشتی بسازد که در برابر جریان آب هیچگونه مقاومتی نشان نمی داد. لئوناردو، در سال ۱۴۹۰ ماشین پرنده ای اختراع کرد که برای به حرکت درآوردن آن به نیروی انسانی احتیاج بود. اما این ماشین، هرگز به پرواز درنیامد، زیرا پرواز کننده ناگزیر بود برای تکان دادن بالها، از پاهایش استفاده کند که کار دشواری بود. لئوناردو همچنین هلیکوپتری ساخت که دارای ملخ بزرگی بود و با فنری به حرکت درمی آمد، اما چون ساختمان آن کامل نبود مورد استفاده واقع نشد. «طرحهای به جا مانده ی ماشین های پرنده از داوینچی»
لئوناردو داوینچی گیاه شناس قابلی بود. آثارش نشان می دهد که او با پدیده ی هلیوتروپیسم (خورشید گرایی) مثبت و منفی آشنایی کامل داشته است. هلیوتروپیسم، خاصیتی است که بعضی از گیاهان نسبت به خود از خورشید نشان می دهند، و بعضی از این تمایل روگردانند. او ضمن مطالعاتش در این زمینه، مشاهده کرد که ریشه بعضی از گیاهان به سوی مرکز زمین رشد می کند، و برخی دیگر رشدشان به سوی سطح زمین است. این خاصیت را ژئوتروپیسم یا زمین گرایی می نامند. که گیاهان دسته ی اول دارای ژئوتروپیسم مثبت و دسته ی دوم دارای ژئوتروپیسم منفی اند. داوینچی، عقیده داشت که از روی تعداد حلقه های مغز درختان می توان به عمر آنها پی برد. تصویر ها و نقشه هایی که او در این باره تهیه کرده نمایشگر علاقه ی شگرفش به کشف حیات موجودات زنده بوده است. داوینچی، در رشته ی کالبد شناسی با پزشکان دیگر ارتباط فکری داشت. و مشاهداتش را یه صورت تصویرهای زنده ای به نمایش گذارد. او با ترسیم جمجمه ی انسان، برای اولین بار ثابت کرد که در پیشانی و فک ها حفره هایی وجود دارد. امروز، پزشکان این حفره ها را سینوسهای پیشانی و آرواره ای نام گذارده اند. او همچنین برای نخستین بار موفق به دو کشف علمی شد؛ یکی انحنای مضاعف ستون فقرات و دیگری طرز قرار گرفتن جنین در رحم مادر. که هر دو کشف به تایید جامعه ی پزشکان رسیده است. نوشته های داوینچی نشان می دهد که وی مطالعات بسیار دقیقی روی قلب انجام داده و دریچه های میترال را با دهلیز و بطن، به طور آشکار ترسیم کرده است. «تصاویر به جا مانده از تحقیقات داوینچی در مورد کالبد شناسی»
امروز، اکثر آثار مصور لئوناردو داوینچی به صورت مدل درآمده اند و گاهی این شاهکار های ارزنده هنری و علمی در نمایشگاههای بزرگ جهان بمعرض نمایش گذارده می شوند. تامس جی. واتسون؛ بنیاد گذار شرکت آی. بی. ام، سازنده ی حسابگرهای الکترونیکی، درباره ی داوینچی می گوید: اختراع، یکی از بزرگترین هنرهاست، یا بمعنای واقعی می توان گفت تمام هنر ها را در بر دارد. لئوناردو داوینچی، دانشمند، مخترع و نابغه ای نامدار بود. اختراعات و اکتشافات این متفکر و مبتکر بزرگ در رشته های گوناگون علمی و فنی، و نیز آثار خلاقانه ی هنری او در تاریخ بشریت بیسابقه بوده است.لینک به این مطلب: لینک
- - - - - -
بیوگرافی فیثاغورس (Pythagoras)
Pythagoras فیثاغورس
(۵۰۶ ق.م – ۵۸۲ ق.م)
قضیه ی فیثاغورس از هر قضیه ی دیگری در ریاضیات مشهورتر و مهمتر است. مصریها نخستین ملتی بودند که از این قضیه استفاده کردند . آنها قضیه ی فیثاغورس را بدون داشتن هیچ دلیل ریاضی به کار بردند، فیثاغورس اولین کسی بود که به برهان اساسی این قضیه پی برد و آن را کشف کرد.
قضیه ی فیثاغورس که در رشته های مختلف علمی از آن استفاده میشود، ثابت میکند که در هر مثلث قائم الزاویه مجموع مربعهای دو ضلع مجاور به زاویه ی قائمه مساوی با مربع وتر است (مثلث قائم الزاویه به مثلثلی گویند که یک زاویه ی آن ۹۰ درجه باشد.)
یکی از مهمترین مثلثهای قائم الزاویه در تاریخ هندسه، مثلثی است که طول دو ضلع مجاور به زاویه قائمه ی آن به ترتیب ۳ و ۴ واحد و طول وتر آن ۵ واحد باشد. بنابراین مجموع مربع های دو ضلع این مثلث مساوی ۱۶ + ۹ و برابر با مربع وتر یعنی ۲۵ است قضیه ی فیثاغورس در مورد هر مثلث قائم الزاویه ی دیگری نیز صادق است. این قضیه ی مهم هندسی بقدری مورد توجه ریاضیدانها بوده که تا کنون شاید بیش از یکصد راه اثبات مختلف برای آن پیدا شده است. ج. ا. گارفیلد J. A. Garfield . 1831-1881 بیستمین رئیس جمهور آمریکا، از جمله کسانی بود که برای اثبات این قضیه راه حلی یافته است.
فیثاغورس به سال ۵۸۲ پیش از میلاد در شهر ساموس یونان به دنیا آمد. از زندگی خصوصی اش اطلاع درستی در دست نیست، اما روایت میکنند که او چند بار به مدیترانه سفر کرده و از مراکز آموزش مصریان دیدن کرده است. در سال ۵۲۹ پیش از میلاد، به دستور پلی کراتس پادشاه ستمگر آن زمان، از یونان به نواحی جنوبی ایتالیا تبعید شد.
فیثاغورس و پیروانش مکتبی از تساوی مذهبی پی ریزی کردند. این گروه که فیثاغورسیان نامیده می شدند همه از طبقه ی اشراف بودند. آنها پنهانی سوگند یاد کرده بودند که به پیمان خود وفادار بمانند، و همین برادری و برابری بین آنان در مردم ایجاد سوءظن کرده بود.
فیثاغورسیان عقیده داشتند که روح آدمی فنا ناپذیر است، بارها به زمین باز میگردد و در وجود آدمیان دیگر تجلی می کند. فیثاغورس معتقد بود که انسان وحیوان با هم رابطه ای دارند و روح یک انسان ممکن است در جسم حیوانی حلول کند. برای اینکه این عمل پیش نیاید انسان باید با پاکی و صفا زندگی کند. از آنجا که قوانین و نظامهای اجتماعی دشوار و اجتناب ناپذیرند، پس انظباط شخصی باید با درستی، اطاعت و پرهیز کاری همراه باشد.
فیثاغورس مانند کپرنیک که قرن ها بعد ظهور کرد عقیده داشت که خورشید مرکز گیتی است و سیاره ها در روی مدارهای دایروی به دور آن در گردشند، و مسیر کامل این اجسام آسمانی دایره است. به عقیده ی او، زمین، ستارگان، سیاره ها و تمامی گیتی کروی هستند، چون کره کامل ترین شکل هندسی است.
فیثاغورسیان، گروهی اختر شناس، ریاضیدان و زیست شناس در جمع خود داشتند که خدمات بزرگی انجام دادند. کشف اعصاب بینایی و شیپور استاش دستگاه شنوایی جانداران از جمله اکتشافهای این گروه از دانشمندان بوده است.
فیثاغورسیان به یاری یکدیگر از علم ریاضیات در موسیقی استفاده کردند. نت موسیقی نوایی را می آفریند که به گوش دلپذیر می آید. زمانی که گامهای موسیقی با هم نواخته می شوند یا ایجاد وجد و سرور میکنند و یا صدایی ناموزون و دلخراش پدید می آورند.
دویست سال بعد، ارسطو درباره ی فیثاغورسیان گفت: آنان تنها گروهی بودند که به مطالعه و تکمیل ریاضیات همت گماردند و این علم را بنیاد نهادند. عقیده ی آنها متکی بر این اصل بود که قوانین حیات هر موجود زنده ای از اصول ریاضی پیروی میکند.
درباره ی مطلب فوق اظهار نظرهای گوناگونی وجود دارد. و امروز دانشمندان می کوشند تا جهان را به اتکای فرمولها و روابط ریاضی محدودتر کنند. فیثاغورسیان عقیده داشتند که گیتی از چهار عنصر اصلی آتش، خاک، آب و باد تشکیل یافته است.
درباره ی مطلب فوق اظهار نظرهای گوناگونی وجود دارد. و امروز دانشمندان می کوشند تا جهان را به اتکای فرمولها و روابط ریاضی محدودتر کنند.
قضیه ی فیثاغورس: مربع وتر مساوی است با مجموع مربعات دو ضلع دیگر یعنی:
۲۵=۹+۱۶
لینک به این مطلب: لینک