• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

من به خودم کمک می کنم

mojezehgar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آگوست 2012
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
http://tibo.mihanblog.com/post/74پدر پیر پسرکی مریض شد.چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفته بود،پسرش او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد.
پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت،نفس های آخرش را می کشید.رهگذران از ترس واگیر داشتن بیماری و فرار از دردسر،روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیر مرد نالان،راه خود را می گرفتند و می رفتند.
عابدی از آن جاده عبور می کرد.به محض این که پیرمرد را دید،او را بر دوش گرفت تا به درمانگاه ببرد و درمانش کند.
یکی از رهگذران به طعنه به عابد گفت:این پیرمرد فقیر است و بیمار و مرگش نیز نزدیک.نه از او سودی به تو می رسد و نه کمک تو باعث تغییری در اوضاع این پیرمرد می شود.حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است.تو برای چه به او کمک می کنی؟عابد به رهگذر گفت:من به او کمک نمی کنم.بلکه به خودم کمک می کنم.اگر من هم مانند پسرش و رهگذران،او را به حال خود رها کنم،چگونه روی به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای هم صحبتی داشته باشم.
پند این داستان:کمک به هم نوع،یعنی کمک به خود.من و تو با دستگیری از دیگران در اصل به خود کمک کرده ایم.مولا علی در بیانی می فرماید:نجات یک انسان،نجات یک جامعه است.

http://tibo.mihanblog.com/post/74
 
بالا