• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

نفت و...

boros

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
بارها در این فروم و دیگر فرومها دیده ام که افرادی بدون داشتن حداقل آگاهی نسبت مسائلی ؛ به بحث در باره آنها می پردازند . نوشته زیر درباره نفت و نقش آن در کشور ایران است که بصورتی مختصر و با متنی تقریبا ساده نوشته شده و برای دوستانی که علاقه مند به شناخت محیط اطراف خود هستند مناسب است .

نفت و راهبرد سياسي در ايران (1)


تاكنون درباره نفت و حاكميت قانون به عنوان دو مسأله محوري و مرتبط با هم در مطالبم مكرر نوشته‌ام، چندي قبل خلاصه‌اي درباره حاكميت قانون كه بيان‌كننده زاويه ديدم هست را تقديم كردم، و در آن به مسأله نفت هم اشاره داشتم. در اين يادداشت مي‌كوشم كه ويژگي نفت در سياست و اقتصاد ايران و راهبرد پيشنهادي را در ذيل بندهاي مختلف بررسي كنم و به بسياري از پرسش‌هايي كه درباره این مسأله مطرح شده است پاسخ گويم.



--------------------------------------------------------------------------------

1ـ هر درآمدي كه ناشي از «رانت» و نه توان توليدي مردم باشد براي جامعه عوارض گوناگوني دارد.
چنين درآمدي موجب پيشي گرفتن مصرف جامعه از توليد آن مي‌شود، و اين درآمدها مي‌تواند در بلندمدت به نحوي مانع توسعه هم شود. البته حجم درآمدهاي ناشي از «رانت» نسبت به كل اقتصاد اهميت زيادي دارد.
بهترين نمونه تاريخي اين واقعيت، كشورهاي اسپانيا و پرتقال و حتي انگلستان و مقايسه آنان با آلمان است. در قرن 16 و 17 و پس از كشف آمريكا، پول‌هاي زيادي به اسپانيا و پرتغال سرازير شد كه محصول غارت كشورهاي استعمار و تازه كشف شده بودند، آن پول‌ها از يك جهت موجب تغييرات وسيع در اروپا شد، اما در نهايت به موازات بالا بودن سطح مصرف و پائین بودن توان تولیدی اين كشورها بويژه اسپانيا، ثروت كم‌كم به مناطق ديگر رفت و چنين شد كه مناطقي مثل آلمان و فرانسه رشد كردند، ولي اسپانيا و پرتقال درجا زدند و تا پيش از تحولات چند دهه اخير فاصله آنها با كشورهاي ديگر چون آلمان بسيار زياد شد.
نمونه متاخر آن كشورهاي نفتي است كه علي‌رغم رشد بسيار بالاي درآمدهاي نفتي آنها بويژه از سه دهه قبل، در مقایسه با آنها عموماً شاهد پيشرفت بيشتر كشورهايي بوده‌ايم كه نه تنها توليدكننده نفت نبوده‌اند كه مصرف‌كننده آن هم بوده‌اند. در كنار خود ما تركيه و در دورترها كره، تايوان، سنگاپور و... را مي‌توان مثال زد. و اگر چند كشور حوزه جنوبي خليج فارس را هم در نظر بگيريم به دليل كوچكي جمعيت (و سهولت كنترل آنها) و نيز بالا بودن سهم سرانه نفتي، ظاهراً تبعات مخرب نفت در کشورهای دیگر را کمتر تجربه کرده اند، اما از اصلي‌ترين كشورهاي اپك يعني ايران، عراق، الجزاير، ليبي و ونزوئلا و حتي نيجريه و تا حدودي اخيراً عربستان مي‌توان نام برد كه با معضلات متعددي مواجه بوده‌اند و كماكان هم هستند. و مشكل كويت را هم بي‌ارتباط با اين مسأله نمي‌توان ديد، گرچه هر كدام از زاويه‌اي و به شكلي با بحران و مشكل مواجه شده‌اند.
نمونه فردي «رانت»خواري نيز ثروت‌هايي است كه افراد بر اثر قرعه‌كشي يا بليط بخت‌آزمايي و امثالهم و بدون كوچكترين زحمتي به دست مي‌آورند، و تجربه نشان داده است كه اين ثروت‌ها بيش از اينكه «يار شاطر باشد، بار خاطر» مي‌شوند، و چه بسا افراد برنده پس از مدتي روزگارشان بدتر از پيش مي‌شود، مطالعه‌اي در آمريكا نشان داده است كه برندگان بخت‌آزمايي‌ها سرنوشت بسيار غمگين دارند. در هر حال اوضاع نفت در ایران هم چنين است، اما فعلاً راه گريزي از آن نداريم، زيرا قطع اين شريان از جامعه ايران نه مقبول مي‌افتد و نه شدني است و مشكلات بسياري را ايجاد مي‌كند كه طبعاً‌ كسي حاضر به پذيرفتن آنها نيست. تنها راه مقابله با آثار مخرب آن كوشش براي رشد اقتصادي بيشتر است تا سهم رانت در اقتصاد جامعه كمتر شود و تحقق چنين هدفي هم در وضعیت کنونی با اما و اگرهايي همراه است كه در ادامه به آنها پرداخته مي‌شود. البته انتظار اينكه قيمت جهاني نفت هم كاهش يابد، راه ديگري است، كه ممكن است برآورده نشود، و حتي خلاف انتظار افزايش هم پيدا كند. اما در هر حال خارج از اراده ما و متغيري برونزاست، و از اين رو موضوع بحث نخواهد بود.
2ـ استفاده از «رانت» در برخي موارد مشكلات ديگري را هم ايجاد مي‌كند. بي‌ثباتي در قيمت بويژه در مورد نفت موجب بي‌ثباتي اقتصادي هم مي‌شود، از آنجا كه سياست‌گذاري دولت‌ها برحسب منابع درآمدي آنهاست و قيمت كالايي چون نفت هم برحسب عوامل و متغيرهاي بيروني تغيير مي‌كند، در نتيجه سياست‌گذاري‌ها وابسته به قيمت و درآمدهاي نفتي مي‌شوند و آن نيز وابسته به عوامل بيروني است. بنابراين سياست‌گذاري‌ها تا حدي تابع عوامل بيروني و ضمناً بي‌ثبات مي‌شوند. كافيست كه نگاهي به قيمت يك بشكه نفت طي چند دهه اخير انداخته شود تا معلوم گردد چگونه درآمدها و در نتيجه سياست‌گذاري‌هاي اقتصادي و حتي سياسي كشوري چون ايران شديداً تابع اين موضوع بوده است.
به ميزاني كه سياست‌ها بي‌ثبات و ناپايدار شود، ريسك اقتصادي بالا مي‌رود و بهره‌وري نيز دچار اختلال مي‌شود. به عنوان نمونه مي‌توان به تأثير ناهنجار تغييرات درآمدي نفت بر آموزش عمومي و عالي اشاره كرد. در سال‌هاي 1352 و 1353 كه درآمدهاي نفتي چند برابر شد ،يكي از جاهايي كه امكان تزريق اين درآمدها بود، آموزش عمومي و عالي بود، و در نتيجه سهم سرانه بودجه آموزشي كشور به قيمت ثابت شديداً افزايش يافت، اما هنگامي كه در سال‌هاي بعد اين درآمدها با نقصان مواجه شد، اولين جايي كه خسارت‌هاي زياد ديد، نهادهاي آموزشي، بويژه آموزش عمومي و متوسطه بود، و اين امر اختلال جدي در روند آموزش كشور ايجاد كرد، بطوری که آموزش کشور هنوز هم از شوک حاصل از آن تغییرات خلاصی نیافته است. این ناپایداری ها در عرصه صنعت و کشاورزی هم مشهود است.
يكي از آثار سوء اين تغييرات در طرح‌هاي عمراني است كه هنگام افزايش درآمدهاي نفتي، طرح‌هاي كلان و متعددي شروع مي‌شود، و در ميانه راه كه درآمدها كاهش يافت، بودجه اين طرح‌ها نيز قطع يا كم مي‌شود، و در نتيجه يكي از عوامل طولاني شدن طرح‌هاي اقتصادي همين تغييرات درآمدي است (البته فقط يكي از دلايل آن).
3ـ مشكل ديگري كه درآمدهاي نفتي از خلال ورود آنها به بودجه دولت ايجاد مي‌كند اخلال در ساختار و كاركرد دولت است، به طور خلاصه اين موارد چنين است:
ـ حجيم شدن بيش از حد دولت نسبت به جامعه و بخش خصوصي
ـ استقلال يافتن دولت از مردم و در نتيجه نظارت‌ناپذيري آن از سوي جامعه
ـ ايجاد فساد اداري گسترده
ـ ناكارآمد شدن دستگاه دولتي در اجراي وظايف خود در برابر مردم
ـ حامي‌پروري و ارادت‌سالاري در **** اداري و اجتماعي و حذف و كم‌رنگ شدن شايستة سالاري
ـ شكل‌گيري عقلانيت نفتي در تصميم‌گيري‌ها كه چيزي جز اتلاف منابع و دور شدن از توليد علمي و تخصيص بهينه منابع نیست.
ـ قانون و حاكميت آن به امري تجملي و بيهوده تبديل مي‌شود
ـ و...
در مورد تك‌تك موارد فوق مي‌توان مفصل شرح داد، اما از آنجا كه بارها و بارها در اين زمينه‌ها نوشته شده از طولاني كردن مطلب پرهيز مي‌كنم و صرفا در مورد موضوع عقلانيت نفتي كمي توضيح مي‌دهم.
برخي‌ها معتقدند كه ما مي‌توانيم نفت را به نحو صحيح و عقلاني بكار گيريم، بنابراين اشكال از نفت نيست، بلكه اشكال از افرادي است كه آن را بكار مي‌گيرند و اگر اين افراد اصلاح شوند، استفاده از نفت هم عقلاني و علمي مي‌شود و نمونه آن را نروژ مي‌گويند. تمام كوشش من اين است كه بگويم چنين گزاره‌اي غلط است و در مورد نروژ به دلايل خاصي بايد استثنا قايل شد.
نفت يا درآمدهاي آن عنصر خنثي نيستند. آنها عقلانيت و راه و روش خود را نيز همراه مي‌آورند. وقتي كه نفت زیاد باشد، نحوه سخن گفتن و تصميم‌گيري صاحبان قدرت را تغيير مي‌دهد، يك بار پس از سخنراني من جواني آمد و با صداي بلند شروع به انتقاد كرد، به او گفتم فقط وقتي پاسخ تو را مي‌دهم كه اين انتقاد خود را با صداي آرام بيان كني، او هر چه سعي كرد نتوانست، زيرا صداي آرام، ظرف مناسب انتقاد منطقي است و كسي كه انتقادش را با صداي بلند و فرياد مطرح مي‌كند، مي‌كوشد که ساختار غير منطقي انتقادش را در زير امواج گوشخراش صدايش پنهان كند. درآمدهاي نفتي دولت هم چنين وضعي دارند و همراه خود عقلانيت مناسب خود را تحميل مي‌كنند. كساني كه بخواهند در حضور درآمدهاي كلان نفتي، با عقلانيت ابزاري و علمي عمل كنند، در اولين گام شكست خورده و عقب‌نشيني مي‌كنند، همان طور كه انتقاد منطقي را هم نمي‌توان با صداي گوشخراش و اعصاب خردكن بيان كرد.
لذا تصور اين نكته كه ما مي‌توانيم از نفت به صورت عقلاني سود بجوييم چندان صحيح نيست. البته در اينجا دو نكته مهم است. يكي سهم نفت در درآمدهاي دولت است. هر چقدر اين سهم بيشتر باشد، عقلانيت نفتي به نسبت بيشتري جايگزين عقلانيت ابزاري و عملي مي‌شود. هم‌چنين هر چقدر سطح توسعه‌يافتگي اوليه كشوري بيشتر باشد و پايه‌هاي عقلانيت ابزاري و علمي در آن ريشه دوانده باشد، راحت‌تر مي‌توان مانع رسوخ عقلانيت فاسد نفتي در سياست‌گذاري‌ها شد. به همين دليل است كه نروژ مي‌تواند بر پايه‌هاي عقلانيت ابزاري از نفت سود ببرد، زيرا عقلانيت ابزاري در آن كشور قبل از ورود نفت نضج گرفته و به حد بالايي رسيده بود. و به دليل همان عقلانيت است كه تصمیم می گیرند که از نفت استفاده نكنند، زيرا تمام درآمدهاي آن را در صندوق ذخيره مي‌گذارند، و وارد سيستم اقتصادي خود نكرده‌اند و صرفاً سود حاصل از آن درآمدها را وارد اقتصاد و مصرف خود كرده‌اند.
يك دليل روشن اينكه درآمدهاي نفتي عقلانيت خود را به همراه دارد اين است كه بسياري از سياستمداران وقتي در كسوت دانشمند و برنامه‌ريز سخن مي‌گويند، اتكا به نفت را غير عقلاني و مضر به اقتصاد مي‌دانند، اما وقتي در قدرت قرار مي‌گيرند، چهار نعل به سوي استفاده بيشتر از اين منابع براي حفظ قدرت خود مي‌تازند.
عقلانيت نفتي، صاحبان قدرت را به لحاظ رواني دچار اختلال مي‌كند، ايده‌هاي بزرگ و ذهنيت‌هاي بيمار نتيجه آن است. تمدن بزرگ شاه و اينكه بزودي پنجمين قدرت جهاني مي‌شود، نتيجه همين بيماري حداقل در ايران است.
در اين يادداشت صرفاً به ذكر همين سه نتيجه بسنده مي‌كنم و توضيح مي‌دهم كه راه‌حل هر كدام چيست؟
1ـ مشكل اول را تنها مي‌توان از طريق حذف نفت از كل اقتصاد حل كرد، مثل نروژ تمام درآمدهاي آن به حسابي خارج از **** اقتصادي واريز شود و در بهترين حالت هم فقط از سود آن استفاده شود. واضح است كه چنين راه‌حلي در شرايط اجتماعي ما امكان‌پذير و پذيرفتني نيست. البته اگر با شرايطي كه بعداً توضيح مي‌دهم، دولتي عقل‌گرا مصدر امر قرار گيرد مي‌توان طي برنامه‌اي سالانه 5 تا 10 درصد از سهم درآمدهاي نفتي در بودجه دولت يا اقتصاد ملي كاست، تا در يك افق 10 تا 20 ساله اين وابستگي به صفر برسد.در هر حال این مشکل همچنان با جامعه ما خواهد بود.
2ـ راه‌حل مشكل دوم، صندوق ذخيره ارزي است. در واقع تمامي درآمدهاي نفتي وارد صندوق می شود تا به صورت ثابت از آن برداشت شود. در اين حالت افزايش درآمدها موجب بیشتر شدن منابع صندوق مي‌شود و كاهش درآمدها نيز موجب كم شدن منابع صندوق مي‌شود ولي در مجموع خروجي منابع به اقتصاد را مي‌توان برنامه‌ريزي شده و كنترل كرد. اما مسأله اينجاست كه دولت رانتي با عقلانيت نفتي نمي‌تواند چنين تصميمي را بگيرد كه بستر اصلي آن عقلانيت ابزار و علمي است. به همين دليل حتي اگر بر فرض (مثل سال 1378) هم آن را تصويب كنند، در عمل و اجرا به گونه ديگري عمل مي‌شود، زيرا همان‌هائی كه چنين تصميمي را براساس عقلانيت ابزاري و علمي گرفته‌اند، اسير درآمدهاي نفتي و عقلانيت نفتي مي‌شوند، و تصميم قيلي خود را نقض مي‌كنند. چنين درآمدهايي در صندوق بي‌زباني كه قدرت محافظت از خود را ندارد، چنان فريبنده و زيبا جلوه مي‌كند كه هيچ صاحب قدرتي را ياراي مقاومت در برابر آن نيست.
در صورت توزیع درآمدهای نفتی میان مردم و خارج شدن اختیار مصرف از بودجه دولت، امکان تشکیل چنین صندوقی به نحوی که به آن تعرض نشود وجود دارد، و از این طریق می توان مشکل بی ثباتی را حل کرد یا کاهش داد.
3ـ مشكل سوم را مي‌توان حل كرد. راه چاره گرفتن درآمدهاي نفتي از دولت و بودجه آن است و توزيع آن به صورت مستقيم در ميان مردم راه‌حل مطلوب است. چنين دولتي برای تامین بودجه خود بايد راه اخذ ماليات را در پيش گيرد، چه از درآمدهاي نفتي و چه از ديگر درآمدها و توليدات. در ادامه اين مطلب خواهم گفت كه چرا اين تغيير مهم است و چه تبعات ديگري دارد و تزريق درآمدهاي نفتي به طور مستقيم به جيب دولت و داشتن اختيار آن چه معاني ديگري هم دارد؟




از آینده
 

boros

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
نفت و راهبرد سياسي در ايران (2)


در قسمت اول اين يادداشت به چند مشكل ناشي از درآمدهاي نفتي اشاره كردم. در اين قسمت هم به نكته مهم ديگر آن پرداخته مي‌شود.



--------------------------------------------------------------------------------

يكي از مخرب‌ترين آثار درآمدهاي نفتي در وضعيت توزيع درآمدهاي آن است. در اين زمينه كه بسيار هم مهم است بايد توضيح بيشتري داد.
فرض كنيد كه در جامعه‌اي «رانت» يا درآمد نفت وجود ندارد. در اين صورت درآمد افراد محصول كار، سرمايه و زمين است. و از آنجا كه اين سه عامل مي‌تواند نابرابر توزيع شده باشد، طبعاً درآمد نيز ميان مردم نابرابر توزيع مي‌شود (به جزييات موضوع نمي‌پردازم). حال فرض كنيد كه درآمد مشتركي (مثل نفت) در اين جامعه به دست آيد ،انتظار داريم كه اين درآمد چگونه توزيع شود؟ براي فهم دقيق مسأله مجبورم كه از مثال استفاده كنم.
جامعه‌اي داريم كه فقط 3 نفر عضو آن هستند (3 نفر معرف سه طبقه بالا، متوسط و پايين) درآمد روزانه اين سه نفر به ترتيب برابر است با 80، 15 و 5 تومان كه جمعاً روزانه صد تومان مي‌شود. اگر ضريب جيني (ضريبي است ميان صفر و يك. اگر هر سه نفر دقيقاً درآمد مساوي داشته باشند، ضريب جيني يا نابرابري در حداقل خودش يعني صفر است و اگر يك نفر تمام درآمد و بقيه هيچ درآمدي نداشته باشند، ضريب جيني در حداكثر خود يعني يك مي‌شود، ضرايب جيني جوامع ميان اين دو رقم است.) را براي اين جامعه سه نفري حساب كنيم، برابر 50/0 مي‌شود كه نشان‌دهنده توزيعي بسيار نابرابر است، اما ممكن است گفته شود كه اين نابرابري به دليل تفاوت در ثروت و كار و كوشش آنهاست.
حال در چنين جامعه‌اي فرض كنيد كه يك چاه نفت كشف شد كه افراد دیگری آن را توليد و استخراج كرده و هر روز دويست تومان ارزش افزوده آن را به اين سه نفر پرداخت كنند و اين چاه نفت هم ملك مشاع اين سه نفر باشد. شما انتظار داريد كه اين پول چگونه توزيع شود. احتمالات مختلف را بيان مي‌كنم.
الف‌ـ افرادي كه خيلي مساوات‌طلب هستند، خواهند گفت كه به فقرا سهم بيشتر و به ثروتمندان سهم كمتري دهيد تا حتي‌المقدور به سوي برابري بروند. در اين صورت ممكن است به نفر اول 20 و به نفر دوم 85 و به نفر سوم 95 تومان پرداخت شود تا هر سه نفر به طور يكسان جمعاً و روزانه نفري صد تومان درآمد داشته باشند. در اين صورت ضريب جيني برابر صفر مي‌شود و برابري كامل مي‌شود.
ب‌ـ ممكن است گفته شود كه كاري به درآمد فعلي آنها نداريم، چون درآمد اخير نفتي مشاع است ،آن را به صورت كاملاً مساوي نفري 7/66 تومان به هر يك پرداخت مي‌كنيم. در اين صورت نفر اول 7/146 تومان، نفر دوم 7/81 تومان و نفر سوم 7/71 تومان در روز درآمد خواهد داشت و ضريب نابرابري با كاهش شديد به 17/0 تنزل مي‌كند كه به لحاظ معيارهاي نابرابري در جوامع کنونی رقم بسيار خوبي است.
ج‌ـ ممكن است گفته شود سهم هر كس از پول نفت به دست آمده معادل درآمد موجود اوست. لذا 200 تومان موجود را به نسبت درآمد افراد توزيع مي‌كند، به نفر اول روزانه 160 تومان، به نفر دوم 30 تومان و به نفر سوم 10 تومان پرداخت مي‌كند. در اين صورت ضريب جيني هيچ تغييري نمي‌كند و كماكان برابر همان رقم 50/0 باقي مي‌ماند.
به نظر شما الگوي توزيع درآمد نفت از خلال بودجه دولت با كدام يك از حالات سه‌گانه فوق انطباق بيشتري دارد؟ براي اين كه بدانيم اين الگو با كدام يك از حالات انطباق دارد، بايد ضريب جيني در كشور را پس از افزايش درآمدهاي نفتي با قبل آن مقايسه كنيم و ميزان تفاوت را بسنجيم. براي اين كار توزيع درآمد را در دهه قبل از انقلاب مرور مي‌كنيم.

شاخص‌هاي نابرابري (ضريب جيني) توزيع درآمد در ايران
سال مناطق شهري مناطق روستايي
ضريب جيني سهم 20% بالا سهم 40% پايين ضريب جيني سهم 20% بالا سهم 40% پايين
1348 433/0 6/49 6/15 390/0 4/45 4/17
1350 426/0 6/48 4/15 398/0 7/46 2/17
1352 455/0 3/51 2/14 412/0 5/47 1/16
1354 502/0 0/55 0/12 454/0 0/51 5/14
1356 499/0 0/52 0/13 440/0 0/50 5/14
منبع: شاخص‌هاي توزيع درآمد در ايران 1352-1346، سازمان برنامه و بودجه.
مطابق جدول فوق الگوي توزيع درآمدهاي نفتي كه از سال 1352 افزايش يافت هيچكدام از سه حالت فوق نيست. زيرا نه تنها ضريب جيني كم نشده يا ثابت نماينده، بلكه بيشتر هم شده است، به عبارت ديگر دويست تومان فوق به اين صورت توزيع شده كه بيش از 160 تومان به نفر اول و كمتر از 15 تومان به نفر دوم و كمتر از 5 تومان به نفر سوم تعلق گرفته است!!این واقعیات را از روی تغییرات ارقام سهم درآمدی 20 درصد طبقات درآمدی بالا و 40 درصد طبقات درآمدی پائین هم می توانید مشاهده کنید که سهم پولدارها بیشتر و سهم فقرا کمتر شده است.
به عبارت ديگر سهم طبقات پولدارتر از درآمدهاي نفتي بيش از نسبت درآمد و ثروتشان بود، و درآمدهای نفتی به بدترين شكل ممكن توزيع شده است. و هر كس كه پول و درآمد بيشتري داشته توان بيشتري براي غارت اين درآمدهاي بادآورده را داشته است، زيرا درآمدهاي نفتي وارد چرخه توليد نمي‌شود كه افراد برحسب كارشان آن را جذب كرده و به دست آورند، سهم بيشتر در كسب اين درآمدها به عامل وابستگی به قدرت و سپس به عنصر سرمايه مربوط مي‌شود و نه كار.
حتی پرداختهای عمومی دولت هم به نفع طبقات ثروتمند بوده است.برای نمونه شايد گفته شود كه هزینه هاي دولت از خلال آموزش و بهداشت و امثالهم به كمك مردم و فقرا مي‌آيد، در حالي كه چنين نيست. مطالعه‌اي كه در همان دوره انجام شد، نشان داد كه ميزان ريالي استفاده خانواده‌هاي با درآمد بالا از برنامه‌هاي آموزشي حكومت، ده برابر بيش از ميزان استفاده گروه‌هاي با درآمد پايين است. هم‌چنين در حالي كه طبقات فقير 11 درصد درآمد خود را به عنوان ماليات مي‌پرداختند، افراد ثروتمند فقط حدود 8 درصد از كل درآمد خود را ماليات مي‌دادند!!
بنابراين روشن است كه درآمدهاي نفتي از خلال بودجه دولت، هيچگاه سر سفره مردم نمي‌آيد.
دلايل اين امر مفصل است. از جمله تخصيص كاملاً غير بهينه منابع مالي و فساد بسيار شديد اداري و مالي، افزايش سرسام‌آور هزينه‌هاي طرح‌هاي عمراني (بعضاً تا 30 برابر قيمت اوليه و کارشناسی) و كنار رفتن عقلانيت اقتصادي و... اما به نظر مي‌رسد كه مسأله، بسيار مهمتر از توزيع نابرابر درآمدهاي نفتي است، يعني اتلاف و تأثير منفي اين درآمدها نيز مهم است. كه كمتر به آن توجه مي‌شود.
اگر كسي خانه ديگري را غصب كند و نتوان آن را از او پس گرفت، يك بي‌عدالتي رخ داده، اما منزل غصب شده كماكان مورد استفاده قرار مي‌گيرد. و ظاهراً تأثير منفي بر كل توليد جامعه ندارند (البته بي‌اعتمادي و فقدان امنيت بحث ديگري است). حال فرض كنيد كه غذاي ديگري گرفته شود و بجاي خوردن آن را نابود كرد، در اين صورت دو اتفاق ناگوار رخ داده، يكي غصب غذاي ديگري و ديگر اتلاف منابع جامعه، حال فرض كنيد كه اين غذا به نحو ناصحيحي هم استفاده شود كه موجب بيماري شود. در اين صورت اتلاف شديدتر است.
ترديد نداشته باشيد كه بخش اعظم درآمدهاي نفتي به صورت اتلاف منابع استفاده مي‌شود و نه صرفاً توزيع ناعادلانه. دليل روشن آن مصرف بسيار بالاي انرژي به ازاي هر دلار توليد در اين كشورهاست كه حتي با قيمت پايين انرژي هم قابل فهم و توضيح نيست، برای نمونه تولید سرانه ژاپن حدودا ده برابر ایران است اما مصرف سرانه انرژی آنها فقط حدود دو برابر ایران است.که به معنای 4 تا 5 برابر افزایش مصرف سوخت برای تولید مشابه در ایران نسبت به ژاپن است و این یعنی اتلاف منابع. و دليل ديگر پايين بودن نرخ رشد اقتصادي بيشتر كشورهاي نفتي از بسياري از كشورهاي ديگر كه نه تنها نفت ندارند، بلكه نيازمند واردات آن نيز هستند.
به نظر هيچ چيز غير منصفانه‌تر از اين نيست كه درآمدهاي نفتي را كه كاملاً‌ مشاع است و حداقل مي‌بايست منافع آن به صورت مساوي به دست مردم برسد، تا اين حد نابرابر و ظالمانه تقسيم كرد و مردم بسياري از بيكاري و گرسنگي و فقر در رنج باشند.
اين مشكل جز از طريق حذف درآمدهاي نفتي از بودجه دولت و اتكاي آن به ماليات ميسر نيست. و چنين هم نيست كه برخي فكر كنند مي‌توان بودجه را به نحو عادلانه‌اي تخصيص داد. بودجه نفتي قدرتمند‌تر از آن است كه كسي را ياراي مقابله با آن باشد. مثل رود خروشاني است كه كسي بخواهد با يك بيل خاك بردارد و آب آن را کنترل یا منحرف كند!




منبع : آینده
 

boros

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
0
نجاست شیطان(پویا نعمت اللهی)


این روزها که یادداشتهای درباره نفت تقدیم می شود برخی دوستان لطف کرده و نکات جالبی را در این زمینه ارسال کرده اند .چند مورد آنها به علت حجم کم در ذیل یادداشها آمده ولی این مطلب آموزنده به نحوی است که بصورت مستقل تقدیم می شود.


--------------------------------------------------------------------------------

پویا نعمت اللهی
نجاست شیطان
مقارن دوران شوک اول و شكوفايي نفتي، آقاي خوان آلفونسو، يكي از پايه گذاران ونزوئلايي اوپك تعبير جالبي از اوضاع آن موقع داشت كه ذكر آن را خالي از لطف نمي دانم. به عقيده وي توليدكنندگان نفت نمي توانند جلوي تلفات و آسيب هاي فراواني را كه اين افزايش قيمت نفت برايشان به ارمغان آورده بگيرند. نفت براي اين كشورها، مثل نجاست شيطان است. نفت براي اينها مشكلات بسياري به بار مي آورد. به عقیده وی ، کشورهای نفتی در آینده خواهند فهميد كه اين نفت چقدر بدهي برايشان به همراه خواهد آورد.
آيا آلفونسو يك پيشگوي عالم به غيب بوده است؟ توليد كنندگان نفت مبالغ كلاني را بدون توجه به تاثيرات تورمي و بدهي زايي آن خرج كرده اند؛ ولي اين مبالغ كلان چه تاثيراتي در زندگي فقراي اين كشورها داشته است؟ مثلا كشور ونزوئلا از اواسط دهه 1970 ميلادي بالغ بر 600 ميليارد دلار درآمد نفتي داشته است. ولي با اين حال، درآمد واقعي هر كدام از هموطنان آلفونسو از آن موقع، حدود 15 درصد كاهش نشان مي دهد. اينچنين وضعيتي در همه كشورهاي اوپك برقرار است. شاهد بوديم كه در دوران كاهش شديد قيمت هاي نفت در سال 1998 و قيمت هاي حدود ده دلار، اين كشورها تا آستانه سقوط پيش رفتند. به راستي آن همه درآمد نفتي به چه درد آنها خورد؟ بعدا مجددا قيمت نفت صعود كرد و آنها از سقوط نجات يافتند. اكنون پس از چند سال قيمت هاي بالاي نفت، كشورهاي اوپك در پول غوطه مي خورند. در سال 2005 ، مجموع درآمدهاي اوپك از بابت فروش نفت، از مرز 473 ميليارد دلار فراتر رفت (اين رقم در سال 1998 حدود 120 ميليارد دلار بود) ولي آيا باز هم اين ارقام نجومي باعث گرديده كه از ضايعات و فساد رهايي يابند؟
شايد چنين باشد، شايد هم نباشد. در برخی از این کشورها ( که ایران در بین آنها نیست ) نشانه هايي دال بر تصميم اين كشورها جهت رفتار عاقلانه تر با پول فروش نفت خود ديده مي شود. کشورهای نفتی تحت هر شرایطی ،حداقل از سه ناحيه با چالش مواجه هستند كه عبارتند از: چگونگی مدیریت پول نفت ؛ ایجاد امنيت بيشتر در حساب هاي ملی ؛ همگام با رسيدگي هاي دقيق ترين به اين حساب ها و بالاخره اعمال اصلاحات اقتصادي با هدف رهايي از چنگ يارانه هاي دولتي.
مثلا سرمايه گذاري حجم اعظمي از درآمدهاي آنها در زيرساخت ها مي تواند به معناي آن باشد كه از بروز بيماري هلندي جلوگيري خواهد شد. جلوه اي از اين تصميم، همانا تاسيس صندوق هاي ذخيره اي است. صرفنظر از اينكه مديريت وجوه و مخارج اين صندوق بايد به چه ترتيبي باشد، ولي در يك كلام بايد گفت؛ اين صندوق به معناي آن است كه نفت، يك منبع تجديدناپذير بوده و پول فروش آن نبايد براي يك نسل خاص مصرف گردد.
تعدادي از توليدكنندگان مانند آذربايجان و مكزيك و ايران به اين عمل دست زده اند كه البته به عقيده برخي، اين كار به نوعي چشم و همچشمي با نروژ بوده كه بهترين مديريت وجوه و مخارج اينچنين صندوقي را به نمايش گذشته است. متاسفانه برخي كشورهاي صاحب اين صندوق ها و منجمله كشور خودمان، از وجوه صندوق براي پر كردن شكاف هاي بودجه سالانه خود بهره گرفته اند تا حدي كه صداي مجلسيان هم در اين خصوص بلند شد. در مرحله بعد به مقوله شفافيت مي رسيم. در كشوري مثل نيجريه، طبقه نخبگان سياسي و حكومتي ، درآمدهاي نفتي را براي پر كردن حساب هاي شخصي خود در بانك هاي خارجي مي دانند. خوشبختانه به خاطر فشارهايي كه از طرف گروه هاي حقوق بشر به اين دولت ها وارد آمده، روند تخصيص شخصي و غيرقانوني درآمدها تا حدودي ضعيف تر شده، گو آنكه نهادهايي مثل صندوق بين المللي پول هم، به طرفداري از گروه هاي طرفدار حقوق بشر، فشارهاي زيادي بر دولت هاي اين چنيني وارد آورده كه موثر هم بوده است. در يكي از سندهاي صندوق بين المللي پول و در سرفصل شفافيت صنايع استخراجي آمده است كه دولت هاي صاحب صنايع استخراجي (مانند نفت)مي بايستي طرق پرداخت،دريافت و خرج درآمدهاي نفتي خود را براي عموم مردم به همراه شفافيت كامل منتشر نمايند.
اما آخرين و به عبارتي مشكل ترين چالش كشورهاي فوق، همانا تن دادن به اصلاحات اقتصادي است. اقتصادهاي نفتي مي بايستي مخارج خود را به شكل كاملا كنترل شده صورت دهند . مورد مهم بعدي در اين خصوص، مقوله تنوع بخشي است كه كار آساني محسوب نمي گردد ولي در هر حال بايد اين كار را حتما صورت داد. در مكزيك كه اصلاحات اقتصادي ليبرال در دو دهه انجام گرفت، اكنون اين واقعيت حاصل شده كه سهم نفت در توليد ملي به حدود يك دهم تقليل يابد. اما آيا اينچنين حركتي را مي توان در اقتصاد عربستان صورت داد؟

هم اكنون اقتصاد عربستان در چند بخش به آزادسازي دست زده (مثل پتروشيمي و برق) و از اين محمل، باب سرمايه هاي خارجي به اين بخش ها مفتوح گرديده، گو آنكه سرمايه گذاران خصوصي هم بيكار ننشسته اند. . اين كشور هم اكنون خواهان عضويت در سازمان تجارت جهاني (WTO) است. براي اينكه بفهميم اين راه چقدر سخت و دشوار است به يكي از موانع مهم عضويت عربستان به WTO اشاره مي كنيم كه همانا يارانه هاي سنگين به خانوارهايي است كه در صحراهاي اين كشور، گندم كشت مي كنند. فقط در صورتي كه اين اعمال ناجور متوقف شوند، مي توان اميد داشت كه نفت، ديگر نجاست شيطان نخواهد بود. به راستي هنوز در كجاي كاريم؟





منبع : آینده
 
بالا