• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

نمونه هایی از شعر امروز آلمان

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
با سلام خدمت دوستان،هدف از ایجاد این تایپیک این است که با ادبیات شعری آلمان و بخصوص شاعرانش بیشتر آشنا شویم،
امیدوارم مرا در جهت هر چه بهتر شدن این تایپیک یاری کنید.
ممنونم.
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
اما معرفی شاعران آلمان،
در زیر تنها نام آنها رو مینویسم،بعدا با توضیح و شعری از هر کدام بیشتر معرفی میکنم.

1- راینر ماریا ریلکه
2-گوتفریدبن
3-گئورک تراکل
4-نلی زاکس
5-برتولت برشت
6-اریش کستنر
7-ماری لوئیزه کشنیتس
8- گونتر آیش
9-ولفگانگ وایراوخ
10-کارل کرلو
11-کریستینه لاوانت
12-یوهانس بوبروسکی
13-راینر برامباخ
14-پاول سلان
15اریش فرید
...
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
راینر ماریا ریلکه
شاعری که در سال 1875 در پراگ زاده شد،در همان شهر و سپس در برلین در رشته تاریخ به تحصیل پرداخت و سفرهای فراوانی به کشورهای اروپایی و افریقایی کرد.
مدتی منشی خصوصی رودن تندیسگر معروف فرانسوی بود،سالها هم در سوئیس زندگی کرد و در هما نجا در سال 1926 در گذشت.
ریلکه یکی از شاعران بزرگ قرن بیستم اروپاست .
در ضمن یکی از شعرهای او در مورد ایران عزیز ماست با عنوان(باغهای ایرانی) که همینجا این شعر رو میزارم .

باغهای ایرانی
اینک ای دل،باغ های ناشناس را بسرای،
باغهای شاداب،روشن و دست نیافتنی را،
برای گلهای سرخ اصفهان و شیراز،
عاشقانه نغمه بیا آغاز،
و به تحسین این بی همتایان بپرداز .
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
شعری دیگر از ریلکه:

مرگ

مرگ بس سترگ است،
ما با لبان خندان،
جملگی از آن اوییم،
هنگامی که خود را در کانون زندگی می پنداریم،
آنکه در درون ما میگرید،
اوست.
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
گوتفرید بن
این شاعر آلمانی در سال 1886 در مانزفلد در شمال شرقی آلمان متولد شد،در برلین در رشته پزشکی تحصیل کرد و در همان شهر نیز به طبابت پرداخت .

بن یکی از شاعران بزرگ آلمانی است که چند سال پی در پی نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات بود، او در سال 1965 در برلین در گذشت.

شعری به عنوان (یک واژه) از او اینجا میزارم

یک واژه

یک واژه،یک جمله،یک نماد،
آنگاه حیاتی آشنا و اندیشه ای بدیع،
خورشید می ایستد،جهان در خاموشی فرو میغلتد،
و همه چیز برای رسیدن به او در خویش بسته می شود.
واژه،روشنی است،پرواز است و آتش،
فلاخن است و شهاب،
و بار دیگر تاریکی،ژرف و بی انتها،
در فضایی تهی،که گرد جهان پدید می آید و گرد من .
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
گئورک تراکل

این شاعر در سال 1887 در زالتسبورگ در شمال غربی اتریش زاده شد.در وین در رشته داروسازی تحصیل کرد و سپس به عنوان داروساز به کار پرداخت.

تراکل در سال 1914(نخستین سال جنگ جهانی اول)به جبهه فرستاده شد،اما در همان سال در لهستان خودکشی کرد.

زوال

از فراز تالاب سفید
پرندگان وحشی مهاجرت کرده اند
شامگاهان بادی سرد از سوی ستارگان می وزد
شب،پیشانی شکسته خود را
روی گورهای ما خم میکند
و ما زیر درختان بلوط
در زورقی نقره ای تکان می خوریم
هنوز دیوارهای سفید شهر در ترنم اند
و زیر طاق خارها
ما،عقربک های کور،
خود را به سوی نیمه شب بالا میکشیم .
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
نلی زاکس

این شاعر بزرگ آلمانی در سال 1891 در برلین متولد شد و در همان شهر نیز رشد یافت.
زاکس یهودی بود،از این رو در دوران نازی ها به شدت مورد تحقیر قرار گرفت،او در سال 1940 به سوئد گریخت و تا پایان عمر نیز آنجا زیست.

زاکس در سال 1966 برنده جایزه نوبل ادبیات شد و در سال 1970 در استکهلم در گذشت .

ماسه های سینایی

زمانی که مرگ را پذیرا شدید
چه کسی کفش های شما را از ماسه ها خالی کرد؟
ماسه هایی که پسران موسی را به سرزمینشان بازگرداند؟
ماسه های سفر خستگی ناپذیرشان را؟
ماسه های داغ صحرای سینایی را؟
ماسه هایی که با نغمه های چکاوک ها در آمیخته؟
ماسه هایی که با پر پروانگان پیوند خورده؟
ماسه هایی که با غبار مارها عجین شده؟
ماسه هایی که با پند های سلیمان در هم تنیده است؟
آه ای انگشتهای صمیمی
که ماسه ها را از کفش مردگان خالی کردید
تردید مکنید: فردا شما نیز غبار خواهید بود
در کفش های کسانی که پس از شما خواهند آمد .
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
خیلی خوبه ... عالی ...
pinkglassesf.gif
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
برتولت برشت

این شاعر در سال 1898 در آوگسبورگ در جنوب شرقی آلمان زاده شد. ابتدا در رشته پزشکی تحصیل کرد،اما اندکی بعد آن را رها کرد،و به تئاتر روی آورد.

برشت در سال 1933 آلمان را ترک کرد و پس از سالها مهاجرت ابتدا در سال 1949 به آنجا بازگشت.
او یکی از بزرگترین شاعران و نمایشنامه نویسان آلمانی در قرن بیستم به شمار می آید. برشت در سال 1956 در برلین در گذشت.

به آیندگان

درست است :من در روزگاری تیره زندگی میکنم
در روزگاری که سخن گفتن ساده،نشان بیخردی است
و پیشانی بی چین،نشان بی تفاوتی
آری،آنکه می خندد خبر فاجعه را دریافت نکرده است
این چه روزگاری است
که گفتگو در مورد درختان هم جنایت به شمار می آید؟
زیرا چنین گفتگویی سکوت را در پی دارد
آنکه اکنون آرام از خیابان می گذرد
آیا برای دوستان نیازمندش
دیگر دست یافتنی نیست؟
اعتراف میکنم:هزینه زندگی ام را هنوز در می آورم
اما باور کنید این تنها یک تصادف است
زیرا هیچ چیز به من حق نمی دهد که شکم خود را سیر کنم
آری من تصادفا هنوز در امانم
می گویند:بخور و بنوش،خوشحال باش که داری
اما چگونه میتوانم بخورم و بنوشم
هنگامی که غذا را از دست گرسنه ای ربوده ام
و تشنه ای از داشتن آب محروم است؟
با اینهمه می خورم و می نوشم
کاش انسانی فرزانه بودم
در کتابهای کهن آمده است که فرزانه کیست
آنکه خود را از کشمکشهای جهان دور نگاه می دارد
عمر کوتاه را بدون بیم به سر می آورد
از زور بهره نمی جوید
بدی را با نیکی پاسخ می دهد
و آرزوهایش را فراموش می کند
اما اینهمه را من نمی توانم
به راستی که در روزگاری تیره زندگی می کنم
اما شما ای کسانی که سر بر خواهید آورد
از امواج سهمگینی که ما ر ا به کام خود کشید
هنگامی که از ناتوانی های ما سخن می گویید
به یاد آورید
روزگار تیره ای را که از آن رسته اید
با اینهمه ما بیش از عوض کردن کفشهایمان
سرزمینها را عوض کردیم
اختلافات طبقاتی را شاهد بودیم
و رنجور،اگر جایی ستم حکم می راند
و قیامی نبود
در حالی که ما نیز آگاهیم
حتی نفرت از فرودستان هم
چهره را زشت میکند
حتی خشم از ستم نیز
صدا را خشن می سازد
افسوس ،ما نیز که سر آن داشتیم
که زمینه انسانیت را آماده کنیم
نتوانستیم خود،انسان باشیم
اما شما که پس از ما به جهان می آیید
هنگامی که آن زمان فرا رسید
که انسان یار انسان شد
از ما با بزرگواری یاد کنید .
 

ciamac

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,353
لایک‌ها
10
محل سکونت
تورنتو
دوست عزيز كار قشنگيه اما كاش متن المانيش رو هم ميذاشتي
83.gif
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
اریش کستنر

این شاعر آلمانی در سال 1899 در سدن(dresden)در شمال شرقی آلمان زاده شد.
در رشته ادبیات آلمانی،فلسفه و تاریخ تئاتر به تحصیل پرداخت و سپس در برلین به عنوان منتقد ادبی به کارش ادامه داد،
ضمنا چند رمان برای کودکان نوشت که سریعا به زبانهای گوناگون ترجمه و باعث شهرت وی شد.
کستنر پس از جنگ در مونیخ اقامت گزید و در همان شهر نیز در سال 1974 در گذشت.

سوال

آیا سرزمینی را می شناسی که در آن تنها توپ می شکوفد؟
نمی شناسی؟ پس بزودی خواهی شناخت؟
درآنجا بازرسان حکومت،مغرور و بی اعتنا
در ادارات فرمان می دهند ،گویی که در سرباز خانه اند
در آنجا زیر کراوات دگمه های اونیفورم می روید
و شهروندادن کلاه خودهای نامرعی به سر می گذارند
در آنجا چهره است،اما مغز نیست
و مردی که به بستر می رود حتما تولید مثل میکند
در آنجا کودکان با سلولهای جنسی کم
و با موهایی که از فرق باز شده به دنیا می ایند
در آنجا انسان با اونیفورم متولد می شود
و تنها آن که زبانش را نگه می دارد ترقی میکند
آیا این سرزمین را می شناسی؟
سرزمینی که میتواند خوشبخت باشد؟
و خوشبخت کند؟
در آنجا همه چیز هست :زمین،زغال،فلز،سنگ
پشتکار ،نیرو و خیلی چیزهای خوب دیگر
در انجا انسانیت هست ،اما گاه گاه
شجاعت هست اما نه در همه
در آنجا در درون هر دو مرد کودکی پنهان است
کودکی که میخواهد با سرباز سربی بازی کند
در آنجا میوه آزادی نمی رسد،کال می ماند
و همه بناها سر انجام به سربازخانه تبدیل می شود
آیا این سرزمین را میشناسیکه در آنها توپ شکوفه می کند
نمیشناسی؟
پس بزودی خواهی شناخت .
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
ماری لوئیزه کشنیتس

این شاعر در سال 1901 در کارلزورحه در جنوب غربی آلمان متولد شد،دوران کودکی را در برلین گذراند و پس از از ازدواج همراه همسرش به ایتالیا رفت،و سالیان دراز آنجا زیست.

کشنیتس گذشته از شعر ، داستانهای کوتاه فراوانی نوشته است،او در سال 1974 در فرانکفورت در گذشت.

انتظار

کم کم این نجوا به گوش می رسد
چگونه بود؟
و این پرسش:
آیا ان را به یاد می آورید؟
آه چه دردناک،ما هنوز آماده نشده ایم
که دوران وحشت بار دیگر فرا می رسد
ما هنوز از مهلکه جان به در نبرده ایم
که گامهای ما
خورشید های خونین را متوقف کند
و سپس انهدام
شب های سوزان
انفجار و فریاد
آیا این ما نبودیم که اکنون می گریستیم؟
پس از چه روی
ورودش را با اشتیاق در انتظاریم؟
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
گونتر آیش

این شاعر در سال 1907 در شمال شرقی آلمان زاده شد.
در برلین به تحصیل زبان چینی و حقوق پرداخت. از 1939 تا 1945 در جبهه جنگ به سر برد و سپس به زندان متفقین افتاد.
ابتدا پس از رهایی از زندان،به انتشار آثار خود پرداخت. آیش در سال 1972 در زالتسبورگ(اتریش)در گذشت.

خانه من

پنجره را که گشودم
ماهی ها به اتاقم آمدند
گویا در همان هنگام
گروهی از آنها از کنار پنجره می گذشتند
و دسته ای میان درختان گلابی بازی میکردند
اما بیشتر آنها هنوز در جنگل
در گودالهای شنی سکنی گزیده بودند
ما هی ها مزاحمان بزرگی هستند
اما بدتر از آنها ملوانانند
که غالبا کنار پنجره های باز می آیند
و برای روشن کردن پیپشان کبریت می خواهند
می خواهم خانه ام را عوض کنم
.
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
ولفگانگ وایراواخ

این شاعر در سال 1907 در کونیگزبرگ در شمال شرقی آلمان زاده شد.
در رشته های ادبیات و تاریخ تحصیل کرد.
ابتدا مدت کوتاهی بازیگر تئاتر بود، سپس وقت خود را منحصرا صرف نوشتن کرد، وایراواخ در سال 1980 در نزدیکی مونیخ در گذشت.

سرباز آلمانی

به شهرش رفت ،اما
چیزی ندید جز کارگاهی پر از جمجمه
به محله اش رفت.چه دید؟
خانه های سیااه، مرده و خالی
به خانه اش رفت که در آن زیسته بود:
موهای کودکش را به خون آغشته یافت
به اتاقش رفت،همسرش کجا بود؟
باد او را با خودش برده بود،به جایش
دانه های اشک بود و قطره های خون
به بسترش رفت و با تنهایی خفت
اما هنگامی که بیدار شد،تنها نبود
روی بسترش پروانه ای به او نگاه می کرد...
 

Hadi Sedaghat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2006
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
41
کارل کرلو

این شاعر در سال 1915 در هانوور متولد شد، در رشته های فلسفه و ادبات تحصیل کرد و سپس در شهری در نزدیکی فرانکفورت اقامت گزید.
کرلو گذشته از شاعری مترجمی با توانا بود و آثار بسیاری از شاعران مدرن اسپانیایی،ایتالیایی،و فرانسوی را به آلمانی برگرداند.
او در سال 1999 در شهر محل سکونتش در گذشت.

انتظار ماهی

ماهی که حس میکرد زیر نظر است
در پی یافتن لیوانی دیگر برآمد تا بتواند
در آن از سایه سبز باغبانی مراقبت کند
که دیروز درگذشته بود
باغبان
داشت کم کم به گیاهانی بدل می شد
که در زندگی به آنها اعتنایی نکرده بود
در حالی که ماهی
در انتظار لحظه ایی بود که بتواند
با دهان کوچکش
گل هایی را بچیند
که داشتند از گودی های دست هایش می روییدند .
 
بالا