جاوید ایران
مدیر بازنشسته
فردوسی بزرگ می فرماید:
جهان یادگارست و ما رفتنی ........... به گیتی نماند به جز مردمی
به نام نیکو گر بمیرم رواست ........... مرا نام باید که تن مرگ راست
کجا شد فریدون و هوشنگ شاه ؟ ........... که بودند با گنج و تخت و کلاه
برفتند و ما را سپردند جای ........... جهان را چنین است آئین و رای
مرگ در کنار ما آرمیده است
به گفته بزرگان مرگ حقیقتی بی کتمان, جایگهی ابدی و پایان تمامی رنجهاست. مرگ بدون شک در یک قدمی ماست. با کوچترین تصادفی در جاده, آمدن بلاهایی ناگهانی و طبیعی, بسته شدن رگهای مغز, استرس و فشارهای عصبی, پریدن غذایی در مجرای تنفسی و هزاران اتفاق ناگوار دیگر می تواند مانع از تامین امنیت حتا برای یک لحظه دیگر ما شود. با این وجود بسیاری از ما در راهی قدم می گذاریم که گویی برای ابد زندگی خواهیم کرد و در طول حیات باعث ایجاد نفرت در بین اطرافیانمان می شویم. بزرگان ایران بسیار در نکوهش سرای سپنج یا همان دنیای زودگذر کنونی سخنها گفته اند. از نیکی ها, سختی ها و رنجهایش.
بسیاری از نیاکان بزرگ ایران در زمانی که بر بالاترین مقام کشوری منطقه خاورمیانه یا بالاترین مقام معنوی آن روزگار قرار داشته اند همواره روی به یزدان پاک می نموده اند و وی را از این مقام و منزلت سپاس می گفتند. همواره درخواست رهنمایی از خداوند را می نمودند و اینکه مبادا روزی بر ضعیفان ستم کنند. ملتی که بنیانگذار اندیشه سازمان ملل جهان است و صدها سال پیش از پیدایش این بنیاد بزرگانش سروده اند :
بنی آدم اعضای یکدیگرند ............. که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار .............. دگر عضوها را نماند قرار
چه شده که امروز تنها در اندیشه جمع آوری مال و برتری پیدا کردن بر دیگر هم میهنانش است؟ حال این امر به چه قیمتی تمام می شود؟ آری تنها نداشتن آگاهی از هویت ملی و فراموش کردن سرانجام کار یعنی مرگ است که به چنین فجایعی دامن می زند.
چه خوش گفت فردوسی شیرین سخن که بر هیچکس نماند این روزگار. چنان زندگی کن که گویی زندگی دشمن توست پس دل بر او مبند.
چنین است رسم سرای سپنج ........... نمانی درو جاودانه مرنج
نه دانا گذر یابد از چنگ مرگ ........... نه جنگ آوران زیر خفتان و ترگ
اگر شاه باشی و گر زرتشت ........... نهالی ز خاکست و بالین ز خشت
چنان دان که گیتی ترا دشمن است ........... زمین بستر و گور پیراهن است
اگر چرخ گردان کشد زین تو ........... سرانجام خشت است بالین تو
دلت را به تیمار چندین مبند ........... پس ایمن مشو از سپهر بلند
تو بیجان شوی او بماند دراز ........... حدیثی دراز است چندین مناز
این آموزه ها بدون شک راهنمای کسانی خواهد شد که از آزار و اذیت دیگران دوری می گزینند. زیرا دلیلی برای غرور ما انسان ها وجود ندارد. شیر زنانی با ابهت و با زیباترین چهره ها و اندامهای رویایی راهی خاک شدند که به راستی خاک از پذیرش آنان شرمگین بوده است. آرتمیس بزرگ بانوی دریانورد جهان که مسوول ناو دریایی ارتش شاهنشاهی خشایار شاه بود با چنین تعاریفی که از وی شده است در زیبایی و کردار و منش سرآمد روزگار خود بوده است ولی وی هزاران سال است که در خاک خفته است ولی نامی نیک از خود بر جای گذاشت. بزرگ مردانی راهی گور شدند که روزگاری بر جهان حکم می رانند و با فرمانی سرنوشت روزگار پسین خودشان را تغییر می داده اند. به راستی ما چه هستیم امروز که بخواهیم در برابر آنان غرور و کبر و خودپسندی نشان بدهیم و بر دیگران فخر بفروشیم؟
فردوسی بزرگ نمونه ای کامل از الگوی اخلاقی و فرهنگی ایران و جهان است. شاهنامه وی یکی از سه کتاب ادبی جهان شناخته شده است و بسیار مایه تاسف است که ما هیچ آشنایی با وی نداریم و در هیچ کجای زندگی از وی الگو نمی گیریم. آری حاصل چنین می شود که امروز گرفتار مشکلات پیش پای افتاده زندگی هستیم.
فردوسی بزرگ می فرماید: ای مردم بی آزاری را الگوی زندگی خویش قرار دهید و از آنچه دارید خرسند باشید و بر مال دیگران چشم نداشته باشید تا روانی آسوده داشته باشید. دیگران را آزار ندهید و ستم بردیگران مکنید. این است راهی جاودان برای زندگی نیک و آسوده. به همسایگان نیکی کنید بخصوص بزرگان و فرهیخته گان را ارج گذارید. پاکی و نیکی تنها راهی است که انسان بایستی از آن پیروی کند.
بی آزاری و جام می برگزین ........... که گوید که نفرین به از آفرین؟
بخور آنچه داری و اندوه مخور ........... که گیتی سپنج است و ما برگذر
میازار کس را از بهر درم ........... مکن تا توانی به کس ستم
ز چیز کسان دور کنید دست ........... بی آزار باشید و یزدان پرست
مجویید آزار همسایگان ........... بویژه بزرگان و پرمایه گان
به پاکی گرائید و نیکی کنید ........... دل و پشت خواهندگان را مشکنید
جهان یادگارست و ما رفتنی ........... به گیتی نماند به جز مردمی
به نام نیکو گر بمیرم رواست ........... مرا نام باید که تن مرگ راست
کجا شد فریدون و هوشنگ شاه ؟ ........... که بودند با گنج و تخت و کلاه
برفتند و ما را سپردند جای ........... جهان را چنین است آئین و رای
مرگ در کنار ما آرمیده است
به گفته بزرگان مرگ حقیقتی بی کتمان, جایگهی ابدی و پایان تمامی رنجهاست. مرگ بدون شک در یک قدمی ماست. با کوچترین تصادفی در جاده, آمدن بلاهایی ناگهانی و طبیعی, بسته شدن رگهای مغز, استرس و فشارهای عصبی, پریدن غذایی در مجرای تنفسی و هزاران اتفاق ناگوار دیگر می تواند مانع از تامین امنیت حتا برای یک لحظه دیگر ما شود. با این وجود بسیاری از ما در راهی قدم می گذاریم که گویی برای ابد زندگی خواهیم کرد و در طول حیات باعث ایجاد نفرت در بین اطرافیانمان می شویم. بزرگان ایران بسیار در نکوهش سرای سپنج یا همان دنیای زودگذر کنونی سخنها گفته اند. از نیکی ها, سختی ها و رنجهایش.
بسیاری از نیاکان بزرگ ایران در زمانی که بر بالاترین مقام کشوری منطقه خاورمیانه یا بالاترین مقام معنوی آن روزگار قرار داشته اند همواره روی به یزدان پاک می نموده اند و وی را از این مقام و منزلت سپاس می گفتند. همواره درخواست رهنمایی از خداوند را می نمودند و اینکه مبادا روزی بر ضعیفان ستم کنند. ملتی که بنیانگذار اندیشه سازمان ملل جهان است و صدها سال پیش از پیدایش این بنیاد بزرگانش سروده اند :
بنی آدم اعضای یکدیگرند ............. که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار .............. دگر عضوها را نماند قرار
چه شده که امروز تنها در اندیشه جمع آوری مال و برتری پیدا کردن بر دیگر هم میهنانش است؟ حال این امر به چه قیمتی تمام می شود؟ آری تنها نداشتن آگاهی از هویت ملی و فراموش کردن سرانجام کار یعنی مرگ است که به چنین فجایعی دامن می زند.
چه خوش گفت فردوسی شیرین سخن که بر هیچکس نماند این روزگار. چنان زندگی کن که گویی زندگی دشمن توست پس دل بر او مبند.
چنین است رسم سرای سپنج ........... نمانی درو جاودانه مرنج
نه دانا گذر یابد از چنگ مرگ ........... نه جنگ آوران زیر خفتان و ترگ
اگر شاه باشی و گر زرتشت ........... نهالی ز خاکست و بالین ز خشت
چنان دان که گیتی ترا دشمن است ........... زمین بستر و گور پیراهن است
اگر چرخ گردان کشد زین تو ........... سرانجام خشت است بالین تو
دلت را به تیمار چندین مبند ........... پس ایمن مشو از سپهر بلند
تو بیجان شوی او بماند دراز ........... حدیثی دراز است چندین مناز
این آموزه ها بدون شک راهنمای کسانی خواهد شد که از آزار و اذیت دیگران دوری می گزینند. زیرا دلیلی برای غرور ما انسان ها وجود ندارد. شیر زنانی با ابهت و با زیباترین چهره ها و اندامهای رویایی راهی خاک شدند که به راستی خاک از پذیرش آنان شرمگین بوده است. آرتمیس بزرگ بانوی دریانورد جهان که مسوول ناو دریایی ارتش شاهنشاهی خشایار شاه بود با چنین تعاریفی که از وی شده است در زیبایی و کردار و منش سرآمد روزگار خود بوده است ولی وی هزاران سال است که در خاک خفته است ولی نامی نیک از خود بر جای گذاشت. بزرگ مردانی راهی گور شدند که روزگاری بر جهان حکم می رانند و با فرمانی سرنوشت روزگار پسین خودشان را تغییر می داده اند. به راستی ما چه هستیم امروز که بخواهیم در برابر آنان غرور و کبر و خودپسندی نشان بدهیم و بر دیگران فخر بفروشیم؟
فردوسی بزرگ نمونه ای کامل از الگوی اخلاقی و فرهنگی ایران و جهان است. شاهنامه وی یکی از سه کتاب ادبی جهان شناخته شده است و بسیار مایه تاسف است که ما هیچ آشنایی با وی نداریم و در هیچ کجای زندگی از وی الگو نمی گیریم. آری حاصل چنین می شود که امروز گرفتار مشکلات پیش پای افتاده زندگی هستیم.
فردوسی بزرگ می فرماید: ای مردم بی آزاری را الگوی زندگی خویش قرار دهید و از آنچه دارید خرسند باشید و بر مال دیگران چشم نداشته باشید تا روانی آسوده داشته باشید. دیگران را آزار ندهید و ستم بردیگران مکنید. این است راهی جاودان برای زندگی نیک و آسوده. به همسایگان نیکی کنید بخصوص بزرگان و فرهیخته گان را ارج گذارید. پاکی و نیکی تنها راهی است که انسان بایستی از آن پیروی کند.
بی آزاری و جام می برگزین ........... که گوید که نفرین به از آفرین؟
بخور آنچه داری و اندوه مخور ........... که گیتی سپنج است و ما برگذر
میازار کس را از بهر درم ........... مکن تا توانی به کس ستم
ز چیز کسان دور کنید دست ........... بی آزار باشید و یزدان پرست
مجویید آزار همسایگان ........... بویژه بزرگان و پرمایه گان
به پاکی گرائید و نیکی کنید ........... دل و پشت خواهندگان را مشکنید