• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

کلمات و اصطلاحات سطح بالا

unknown boy

Registered User
تاریخ عضویت
1 جولای 2011
نوشته‌ها
1,019
لایک‌ها
918
از چند ماه قبل تا الان هر کلمه و لغتی که از سطح بالای ادبی برخوردار بود و ان را میشنویدم یا میخواندم را روی کاغذ یا یک فایل تکست ثبت میکردم و این پست نتیجه چند ماه انجام این کار است.

1-لطفا قبلا از ثبت هر کلمه ی جدیدی در تاپیک ابتدا ان را در قسمت جستجوی کلمات مرورگر خود وارد نموده تا اگر ان کلمه قبلا نوشته شده دیگر ان را وارد نَنِمایید.(در حال حاضر کلید Ctrl + F در مرورگر فایرفاکس این کار را انجام میدهد و گزینه Match case را هم غیر فعال نمایید.)

2-لطفا از قسمت امتیاز به این موضوع در بالای تاپیک به تاپیک نمره بدهید و در صورت مفید واقع شدن تاپیک برای شما لطفا گزینه ی Like را کلیک نمایید.

3-ممکن است به کلماتی بر بخورید که سطح ادبیه متوسطی داشته باشند که باید گفت تعداد این کلمات در صورت وجود کم هستند و کلماتی که در نیمه دوم این پست نوشته شده اند از سطح ادبی بالاتری نسبت به نیمه اول برخوردارند.

4-برای ابهام زدایی از تلفظ واژگان میتوانید حروف صدا دار را به شکل زیر روی هر کلمه ثبت نمایید :

زبر (فتحه) : کلیدهای Shift + A

زیر (کسره) : کلیدهای Shift + D

پیش (ضمه) : کلیدهای Shift + S

تشدید : کلیدهای Shift + F

5-لطفا در صورت مشاهده غلط املایی ان را مطرح نمایید تا اصلاح نمایم.
-----------------------------------------------------------------------------------------
صاحب نظران -بدعت-لذا-نگرش-کم رنگ--کنوانسيون-------بگو مگو--ساييده شدن--بحدي--افزوده--در نتيجه--تداخل--غليظ--كنترل رفلكس---راس ساعت---تعبيير ديگر--تابع----اناليز=بررسي و اندازه گيري کردن--متناوب--القا کردن--جا مي اندازه--عدم--نمايش گذاشته ميشه---تابع--اگاهي دادن--نو نهال--پيش بياد--به جاي اينکه--به تصوير ميکشند--الگو--بيان ميکنند--گفتمان دو طرفه--دور از شان--حفظ ارامش--اکثريت مردم--پايه و اساس بينش--مفهوم عام--موجب--اغلب--احيانا"--فرمولاسيون--واضح و شفاف--به طور جدي--جماعت--تعارض--بيگانه--خودکامه--اذهان عمومي--بلوف--ايدئولوژی--تلفات جانبي--در حين--مد نظر--حائز اهميت--قانع--قابل---به عنوان---به نمايندگي--حول محور--حمل بر--فرود و فراز--ساحت--ناشايست--از بُعد ....-بي دست و پا--مَنظر--تکليف--کنجکاوي--مراعات--در جهت-نجيبانه--مصلحتي--ميزبان--بست داد--چشم غره--مُدهاي فکري--سفسطه يابي--تناقض--مبحث--با در نظر گرفتن--قليايي--استنشاق--آميختگي--مناسبات--گويي--خِرَد كُلي-مصلحت--موجه جلوه دادن--توجيح--
خود آگاه و نا خود آگاه-‌ماهوي --متبادر -مفهوم واحدي-درسنامه-بروکراتيک -هرمنوتيک-محسوسات--محقق--شرط لازم--استنباط--نظريه پردازي--نصيب--واقف--بعضا متناقض--يغما--صنفي--اهرم فشار--همه جانبه--دست مريزاد--نسبيتي --قايل--مضمون--مدعي العموم--متشنج--به چالش کشيدن--ناهنجاريهاي--راهکارهاي--ريشه دوانده--بخش اعظمي--خطرات ناشي--منجلاب--انحطاط--تفصيلي تر--سرشت خويش--بنگاه--مملو--که از حيث--رد گم کني--الفاظ رکيک--حضور ذهن--به خاطر--مبناي--جنبه--فرسوده--افترا--نيرو--بستايند--گرد هم--ملامت--تمايلات--تحريم--نکوهش--ارتکاب--کلان--زمامداران--علناً--شيوع--شایع--ترحم--هراس --دريغ --افترا--قبضه--دلخواه--غالب--احتکار--شايستگى--ميراث--وساطت--مستحق--خطاب --مخاطب--سرپيچى --ضايع --احاطه--تزهائي--مُندرج--گشوده--گشودن--معنويات--استعلام--حقير --عیناً--طمع کار--طبعا"--کورکورانه--سرمشق--طبق روال--ظاهر--مقصر--تاراج--رغبت --قوّادي--معرف--به نقل--مبادا--موجبات--قرين--بزک بزوک--اب و تاب--تاسف--نيروي اجرايي--اعلان يا اعلام--خصومت--بحُکم--به خود--دهن کجي--جريان--پاي حفظ--حريص--عمق مسئله--معصيت--منفعت عمومي-الگوبرداري--پايمال--درمانده يا درمونده--دست و پاگير--ابزاري--عترت--بعيد--قدمت--وجود--بها--به ان حد--فسق و فجور--انحطاط--موعظه--بخش اعظمي--سازگار--عدم--معيار --ملاک--به محض اينکه--دچار اسيب--ملاحت--مورد ارزيابي--هيبت--خصلت--گرايش--اطاعت--افت--اختصاص--معطوف--در معرض--به وضوح--تلو تلو--به وفور--متزلزل--لنگان لنگان--تشريح--سير اين وقايع--اتي--مملو--متعدد--بازخواني--مصاديق--چيره--نفوذ--علني--زوال--ندرتا--بهت زده--چنان چه--گويا--تصويرگر--خصومت--مايه مباهات--وارونه--موارد مشابه--معاشرت--معين--منسوخ--منوال--دريغ--بذل--ناديده--مجال--تاءمُل--تمسک--مضمون--فريفته--تمايل--ديگر سو يا سوي ديگر--مستعد--سمعی و بصري--الزامي--ضوابط و قواعد--حوزه--تدريج--نهادينه--متعارف--القائ--عاقد--مبحث--شرايط--کليات--طبق--اصلاح--پيش داوري--دستپخت--متناسب--تبعيض--ناباورانه--طايفه--عذر و بهانه--تحقيق و تفحص--پيرامون--نقطه نظر--مدارک و شواهد--تَعامُل--تفکيک--سلب--چنان چه--همين خاطر--چرخه--موکول--سبب--سير نزولي--فروکش--لزوم--پيشه--پرتنش--نوسان--رکود--متروکه--جوابگوي--مشروط به يک بازه زماني--به تبع--بسزا--متاثر--پر تلاطم--نگاه همه جانبه--محضر--لقمه اماده--اراده--ساکن--غافل--زير سلطه--درهم ميکوبند--در مقام--ارايه--مفصل--بيانگر--متعلق--دودمان--استناد--اطلاق--نسبت دادن--مانع--مبني--واضحتر--تاويل--بدين--ثانيا"--قضيه--مجددا"--مکلف--ديدگاه--مهار--محصور--دلالت--بنا--بساطي--وقف--تحت الشعاع--پيشبرد--راکِد--به هيچ عنوان--به هيچ وجه--زاد و ولد--ضمنا"--محسوب--مورد تهاجم--طبق شواهد--فرض--تحت الشعاع--لا جرم--(محدث--تطبيق--مايحتاج--متعددي--بيات اوصافي--اعضائ و جوارح--اقرار--بدويت--مَحصور--اقلا"--عل الخصوص--مدعي--سطحي نگر--سهل انگارانه--پر پيداست--بديهي--به صراحت--رخنه--امتداد--خصيصه--سر خم کردن--تحميل--اعم--به صراحت--قلع و قمع--ظَن--رويداد--ترسيم--عَجق وجق--استقرار--مراد از--قرائت--به محض اينکه--تعامل--زير بنا--القا--جوانب--با بهرهگيري--خاتمه--زبانزد--بلافاصله--رونق--خلاء--عام و خاص--کامياب--پيش امدهايي--بر حذر--انطباق--دقت و تأمل--احاطه--چاره جويي--تطبيق--مشابه--اکنده--بيانگر--ستم و بيداد--سيطره--دريغ نمايد--تخلف--مأیوس--محو--يأس و درماندگي--به ضعف گرايد--شالوده--طِبق--وساطت--واسطه--ميانجي گري--دوام--عهد شکني--در خلال--تاثير بسزايي--در اين برهه--شامل--حد فاصل بين--سرافکنده--مقتضاي--مقيدند--مستلزم--رسا و گويا--پيرامون--طغيان--منسوب--کنايه از--چيره--تعارض--دلالت--واضح و اشکار--مصداق--گواهي ميدهد--اهتراز--منعقد--تدارک--مصادف--مزيت--بازگو کردن--توافق--شوک فرهنگي--در شرف--عرض کردن--بازگو کردن--ذله کردن--به وفور--وصف--با استناد بر--مقرر--تبعيت--بهتان--روا داشته اند--مقطعي--بنا به --پارادوکس--تماميت--عينه--نشائت--محول--روند--گاها"--مشابه--سوژه--سنخيت--منجر--مطابق--تفاهم--به چشم ميخورد--موقر--جا افتادن--رايج--اشتياق--قبح--پيرامون--تداوم--قريب به--ملحق--تابع--متعدد--فهرستوار--هرج و مرج فکري--تبعيت--چشم انداز--عام و خاص--استمرار--مستمر--بيانگر--تعارض--تعابير--بارزترين--جلوه دادن--متزلزل--بعيد--مبالغه--تعلق--جهانشمول--دست آورد--توصيف و توجيح--پيشگفتار--موروث--خصلت--مديون--متقاعد--هاله اي از ابهام--غالبا"--وهله ي--ملاک--عجولانه--اسرع وقت--ساقط--نويد--سرک کشيدن--ادراک--استهزاء--ديدگاه چند بعدي--انگيزه--مستحضر--مسببين--تشابه--حائز اهميت--استحضار--نهادينه کردن یا شدن--علاقه ي وافر--عارض--توليد توزيع پخش--مجزا ,جزيي--مغايرت--اسيب شناسي--ریشه یابی--شايستگي--رواج--مرتکب ارتکاب--بي رغبت--تعبير--عينيت--استانه--احاطه--فقدان--چه بسا--طمأنینه--مراعات--پديدار--لازمه--مطيع--مقدم بر--به واسطه--مطابق--اثرات زيانبار--سر لوحه--کار امد--تحميلي--بر وفق مراد--بابت--هم طراز--روا داشته اند--ضمنا--عمدتا"--منجلاب--انحصار--عليرغم--وفور--منت--بنيان--درصدد--مرحمت--رخنه--نظر ديگران--اختلاف سليقه در بيان--کلنجار--صورت گرفتن--به مذاق--مستمر--عوامانه--منعکس--اعم از--تفاهم--برگرفته--پيامد--عيب و ايراد--درک--دلالت--کارگزار--بهانه--ناخوشايند--چهار چوب--واقفند--جنبه اي از--تقدم--تحت عنوان--شفاف سازي--متکي--سپري کردن--انکار--بهبود--استحکام--پايدار--تناسب بين جرم و مجازات--ملزم به تبعيت---تحول--متحول---وظيفه شناسي--نشانه شناسي--تطبيق--پتانسيل=استعداد--اکتسابي--صلاحديد--تفکيک--مشرف--خودسرپرست--دانش بنيان=مبتني بر دانش--احراز--طغيان--شارلاتانيسم--رويکرد--متبحر--مقرون به صرفه--تحميل--خودپسندانه --معادل--مقدور--اتکا--اعطا--مسرت بخش--مسرور--تهنيت--واسطه--گواه بر اين--ننگ--خدشه ناپذير--اشرف العلل--بذله--کله ملق--ظاهرا--مستحکمي--مراتب--تخمين = حدس و گمان--ساختار--اقرار و اعتراف--مناسبت--منهدم--الگو--راهکار کلان-- نجابت--رجوع--مراتب--ذائقه --گفته--باور--محتاج--مأيوس--پيش فرض--وقفه--حفره--منع--ترديد--متولی--لاابالی--سوءضن--نوپا--تطبيق--تجلي--اطوار--تواضع--تملق--صراحتا--تقلا--منتفی--گلايه--جزم کردن-- عزم--که برغم--منسوخ--تنزل--گمارده--متعاقبا--از باب تعظيم شعائر--اتفاق نظر--به رغم--تفکيک--به وضوح--بهانه جويي--مُنوط به--در قبال احاد مردم--اجحاف--متصدي--مباشرت--معاشرت--استدعا--مصاديق--هم انديشي--وارسي--مقوله--تعامل--رهيافت--مرهم--حائز اهميت--اغراق--ناديده--ارزش قائل شدن--اشتياق--رو به افول--متقاعد--اتخاذ نماييم--استهزا--پايبندي--متانت--منشاء--اشراف داريم--غير عيني--تعميم--فضايل و رذايل اخلاقي --دغدغه--ساقط--پيشروي--توفيق--واهمه--روئيت--مفقود الاثر--در ثاني--اجحاف--اکتساب--متأثر--اصالت--واژه--غرض از--اکتساب--عامدانه --مقتضيات--تجزيه و تحليل--اشکال تراشي--چند وجهي--انگ--تأسف اور--تفکيک ناپذير--عمل شنيع--امتناع--عنان گسيختگي--برشمرده--وجه تمايز --اختصاص دادن--تابع محيط بودن--دلبستگي--مي توان در زمره ي ....بر شمرد يا به شمار اورد.--در حيطه ی --بلا مانع--ارباب و رعيت--تاراج--آنچه که در اين باب مذموم است--معنوي و مادي--فاحش=اشکار--ايفا کردن--به نحو--لجام گسيخته--اوج--بيباک--اسفناک--رَويه--فلاکت--اکتسابي--مکانيزم--موازين--ضمن اينکه--مردود--مصونيت--ميسر بودن يا نبودن--اشاعه--اقتضائات--منطبق--مقدر شدن--دريغ از--خطور کردن--مدارج ترقي--مأنوس--در معرض--رونق--عذر و بهانه-تقصير--مناقشه--فرض کردن--دغدغه--تصريح--عنايات--اعتنا--بدل شدن--از فرط--ذائقه--تلويحا--متقاعد--مختل--وجه مشترک--بهبود بخشيدن--لطمه--مقطعه زماني--منطق مطلق--بارز=شايع--کپسول اطفاء حريق--موظف--عوامل پديد اورنده--غير معقول-- افراط ( زياده روي ) و تفريط( کند روي)--درِِ گِرُو--سنجش-سنجيدن--مسبب--ناقض=نقض کننده--في‌النفسه--موجه--به اقتضاي--متعاقب--منحط --مطابقت--نگاشتن--تجديد نظر--موجوديت--تمايز--ايدئال--اِطلاق--مطلق--تعلق--مُراد از اين--اِعتنا کردن--بي اِعتنا بودن--مظهر--سهوي يا عمدا--موضِع--رهنمود--مقتضيات--توبيخ--محيرالعقول--في الواقع--بيانگر --مراعات --موضع گيري--توأم--اين ذهنيت ايجاد ميشود--بيتوته --منع --بياموزانيم-کادر-محاسن-وجه-توام-فاحش--قبح--شرعا و عقلا--گلوباليزم--پيش زمينه ذهنی--اطمينان حاصل کردن--مطرح-بيان--به وضوح--واگذار کردن--ساختار--فقدان-فاقد--مذکور--تبادل اندیشه--افکار عمومي-بالا خونه-پس زمينه-دنيوي--و همچنين--ملاکهاي ترجيحي--عزوبت --اقدام قابل توجه-پشت پا-ولي دم--متبحر---مغلطه --پرستيژ ----جملات قصاری--مشروعيت کاذب--مواضنه--موجه--کما اين که--نص صريح-اجتناب--دستمايه--رنجش خاطر--به طور اَخَص--نادانسته -استدلال --نمايان ساخته-ناخواسته به خطا-با بيان اينكه-تذكر--لیکن--نامتعارف --دون شأن--درآستانه--مضمون--مثمر ثمر--معاش --معشيت--مشايعت--موارد متعددي---مراد--ليکن-واقع--به نسبت--با توجه--تلنگر--قراين--استنباط--نتيجه گيري کرد--عجائب و غرائب--غير متعارف--نامأنوس--سرپيچي--کسب---از آنجائي که--مبدّل --تکميل--احراز هويت--نابخردانه--اگر بنا بود--علي رغم ميل باطنی--فعلاً-تمکين--ثالثاً--قراين--استناد --تمتّعات--تمتّع--حکم واحد--افاضات--استضعاف
 

unknown boy

Registered User
تاریخ عضویت
1 جولای 2011
نوشته‌ها
1,019
لایک‌ها
918
مغایرت -- پیرامون -- القایی -- قلمداد -- عنایت -- بی مروت -- اینجانب -- مزید بر علت -- مزیقه -- بالیدن -- ذکاوت -- بُغرنج -- معدود -- مضامین -- مضمون -- متمادی -- مُتداول -- تظاهر -- مُقتضی -- مُقتضا -- اُرگانهای حیاتی -- مُسبب-مُسببان-مُسببین -- اِضمِحلال -- لیچار -- حُب -- مُترادف -- خُزعبلات -- مُتفرق -- اِجحاف -- در شُرُف -- به تَجَلی -- تصویب -- دریغ کردن -- اِدغام -- صحت و سُقم -- مُناظره -- مَغفِرَت -- مرسوم -- اِستحقاق -- به انضمام -- مشغول الذنبه -- عین الیقین -- پَلَشتی -- بضاعت-بی بضاعت -- به التَبع -- مُساعد -- مُیَسَر -- مُقَدَر -- مَصون-مصونیت -- شواهد و قرائن -- به فیض -- مابه التفاوت -- برازنده -- اظهار نظر -- براوُرد -- ترغیب -- قوه استدلال -- پسماند -- مُدارا -- عاری از -- مراجع زیربط -- مُستَدل -- مَهلَکِه -- مقدمه -- معذور -- مُتَبَلور -- فی الواقع -- محیرالعقول -- توبیخ -- مُقتضیات -- بی اعتنا -- ایدِئال --
 

mirbest32

Registered User
تاریخ عضویت
16 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,336
لایک‌ها
893
سن
31
محل سکونت
خاک پاک ریسیست ها
تطاول - منصه ظهور - حصر - عقبی - درایت - نوستالوژی - الِمان - فراگشت - تمثیل
 
Last edited:

unknown boy

Registered User
تاریخ عضویت
1 جولای 2011
نوشته‌ها
1,019
لایک‌ها
918
رنگ باختن--ضوابط--تبعات--مکلف به تکالیف--بیدرنگ--منسجم و یکدست--اخیر--منتهای مراتب--علی ایوالحال--استنتاج--هم کفو--بی مسمی[ م ُ س َم ْ ما ]--رجز خوانی--بوضوح--نظری و لفظی--وارونه--مِن بَعد--تمکن--غرض ورزانه--کوی و برزن--رِفرِنس--واپسگرا--بلاتکلیف--رَتق و فتق--مذکور-مزبور*--اذهان عمومی--موئلفه--مراوده--فی مابین--مستمرا"--منصفانه--قاموس--به کرات--نزاع--مُرید-مُریدان--شرفیاب--تطابُق-عدم تطابُق--مفروضات--مایه ی تمایز--خودداری--تَسَلی--ملاءعام--مُتفقُ القول--اشارات تلویحی--پیشداوری--سلبی--مُضاف--مُتناقض--تکاپو--همجوار--مُمانعت--جار و جنجال--مُتصور--ازدیاد--سهولت--رئوفت--مُنعکس-انعکاس--مُستقر-استقرار--در حیطه--ابعاد--پلورالیزم (Pluralism)--بایکُت کردن--مُتَجَلی--حدالامکان--معلومات--اِبراز--کاستیها--حُزن و اندوه--مُخرب--کَمبود-پُربود--ادا اطوار--بستَر--کِتمان--وانمود--واکُنِش--اثبات یا رد--رونوشت--سلب اعتماد--سلب امنیت--مضیقه--مواهب--چشم انتظار--


*:
مذكور و مزبور هر دو كلمه صحيح و تقريباً به يك معني است. مذكور به معناي «ذكر شده» و مزبور به معناي «نوشته شده» صفت كسي يا چيزي است كه قبلاً از او يا از آن ياد شده باشد. بنابراين مي توان نوشت «شخص مذكور» يا «شخص مزبور»، ولي در گفتن نمي توان عبارت مزبور را به كار برد.

 

reza11503

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2012
نوشته‌ها
757
لایک‌ها
1,071
محل سکونت
mashhad
خيلي استفاده كردم تاپيك خوبي هست

منتظر اصطلاحات جديد هستيم;)
 

Orpheus

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 نوامبر 2012
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
76
تطاول - منصه ظهور - حصر - عقبی - درایت - نوستالوژی - الِمان - فراگشت - تمثیل
(نوستالوژي) البته صحيح تر اين كلمه به تلفظ فارسي "نوستالژي" با سكون روي حرف "ل" هست
 

آوانگارد

Registered User
تاریخ عضویت
3 ژانویه 2003
نوشته‌ها
1,499
لایک‌ها
482
سن
41
محل سکونت
تـ هـ ـر ا ن
تطاول - منصه ظهور - حصر - عقبی - درایت - نوستالوژی - الِمان - فراگشت - تمثیل

همچین کلمه ای به گوش من نا آشناست. "مرعصه ظهور" فکر میکنم درست تر باشه. به مرعصه ظهور گذاشتن، یعنی به عرصه ظهور گذاشتن و در معرض دید قرار دادن و ...


زرس قاطع



اطاله سخن
طبق عادت ماضی
کما فی السابق
مع هذه
مسبوق به سابقه
افاضات بی مورد = گزافه پراکنی
همزاد پنداری



ای کاش هر کلمه ای که درج میشد در قالب یه جمله مورد استفاده قرار میگرفت که مخیّله ی مهمور مانده ی رسوب شده ی ته نشین مانده ی بعضی ها (مثل خودم) فعال بشه.
 

gheysar.

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
5 فوریه 2012
نوشته‌ها
2,975
لایک‌ها
4,507
محل سکونت
Ambushed area
دادا برو زبان فارسی 1-2-3 رو باز کن تو قسمت املا هاش.کلماتی هست که معلم هم نمیتونه بخونه.
هُرّا - دموستنسِ خطیب - مهمیز اسب - شمسه ها و مقرنس ها و .....
 

unknown boy

Registered User
تاریخ عضویت
1 جولای 2011
نوشته‌ها
1,019
لایک‌ها
918
دادا برو زبان فارسی 1-2-3 رو باز کن تو قسمت املا هاش.کلماتی هست که معلم هم نمیتونه بخونه.
هُرّا - دموستنسِ خطیب - مهمیز اسب - شمسه ها و مقرنس ها و .....

این کلماتی که گفتید سنتی و قدیمی هستند و الان استفاده ای ازشون نمیشه،شما که به فارسی 1-2-3 دسترسی دارید یه زحمت بکش لغاتی که به درد میخوره رو بنویس.
 

sedo

Registered User
تاریخ عضویت
5 می 2011
نوشته‌ها
820
لایک‌ها
1,574
محل سکونت
deep inside of...
طنطنه(!)
 

رضا آتـــئیست

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 فوریه 2013
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
8
البته این واژه ها شاید برای سطح بالا باشند ، ولی برای ما سطح متوسط هم نیستند !

لطفن واژه ی بروکلند رو هم اضافه کنید !
troll_ghamghin.png
 

unknown boy

Registered User
تاریخ عضویت
1 جولای 2011
نوشته‌ها
1,019
لایک‌ها
918
البته این واژه ها شاید برای سطح بالا باشند ، ولی برای ما سطح متوسط هم نیستند !

لطفن واژه ی بروکلند رو هم اضافه کنید !
troll_ghamghin.png
شما لطف کن یه ده تا از این واژها های سطح بالا از نظر خودتونو بنویس ببینیم
troll_ghamghin.png
 

moosavir

Registered User
تاریخ عضویت
18 می 2009
نوشته‌ها
137
لایک‌ها
22
می نماید. نمود. می باشم. استعمال ادوات مضره. سیروس نمودن. جان نثار. طبع را به زیور خویش آراسته است. تشکرات عالیه. سپهر معانی. گشنگ. از عرش تا فرش. پدر او می باشد (به جای باباشه). ازغند. اندریافت. چاکرا. جامیش گولی. ستریزین هگزال. تعمق در امور جاریه. امّهات امور. اوّلیات اخلاق. مفتون. استفاده کردیم (یعنی باحال بود). خویشتنِ خویش. خودسعیدنفیسی‌پنداریِ مزمن...
 

iman.re

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2013
نوشته‌ها
88
لایک‌ها
21
محل سکونت
اصفهان
دهشتناک- محیرالعقول- انکارناپذیر-حسب حال-
 
بالا