• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

4 نکته درباره حادثه تلخ آتش سوزی در خیابان جمهوری؛ وای به روزی که زلزله بیاید...

وضعیت
موضوع بسته شده است.

acostic

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,140
لایک‌ها
756
عصز ایران ؛ مازیار آقازاده - در حادثه دو روز پیش آتش سوزی در خیابان جمهوری تهران متاسفانه دو زن کارگر که روز تعطیل در حال کارکردن بودند، به ناچار خود را از طبقه پنجم ساختمانی که طعمه حریق شده بود به بیرون انداختند و در پی این سقوط جان باختند.

به گواه دوربین خبرنگاران که لحظه سقوط قربانیان را ثبت کرده این حادثه یکی از تلخ ترین حوادثی است که در گوشه و کنار شهر وکشورمان شاهد وقوع آنها بوده ایم و هستیم.

به این بهانه می توان به نکاتی اشاره کرد که چنانچه به آنها توجه شود چه بسا در آینده به کار آید:

1- سخنگوی سازمان آتش نشانی تهران درباره این حادثه چنین توضیح داده است:

"نخستین گروه آتش نشانان 3 دقیقه بعد خود را به محل حادثه رسانده و بعد از مشاهده گستردگی حریق چند ایستگاه آتش نشانی همراه تشک نجات و دو دستگاه نردبام هیدرولیکی در محل حاضر شدند...

زمانی که آتش نشانان خود را به محل آتش سوزی رساندند دو زن خود را از پنجره آویزان کرده و بدون توجه به هشدار ها و تذکر آتش نشانان قصد پرتاب خود به پایین را داشتند.

در همان لحظه یکی از نردبام های هیدرولیکی در پایین ساختمان مستقر و جک نردبام زده شد اما به دلیل اشکالات فنی در قطعات کامپیوتری متاسفانه پله های نردبام باز نشد.

جایگزین کردن نردبام دیگر حدود 2 دقیقه زمان نیاز داشت و در همین حین یکی از زنها خود را به پایین پرتاب کرد. آتش نشانان بلافاصله نردبام را باز کرده اما نفر دوم نیز خود را به پایین انداخت .

لحظه تلخ حادثه
327712_370.jpg

اگر این دو زن 2 دقیقه صبر می کردند نردبام دوم باز شده و آنها به پایین منتقل می شدند. 2 دقیقه پس از سقوط این افراد آتش نشانان با باز کردن نردبام دوم 5 نفر از محبوس شدگان در ساختمان را به پایین انتقال دادند..."

ضمن قدردانی از زحمات و تلاش های نیروهای فداکار آتش نشانی که گاه جان خود را در راه نجات هموطنان در حوادث مختلف قربانی می کنند می توان پرسید مگر نردبام هیدرولیکی به طور طبیعی برای استفاده در لحظاتی ساخته نشده که ثانیه به ثانیه آن برای نجات حادثه دیدگان اهمیت دارد؟ عمل نکردن در هنگام نیاز با نبود آن چه تفاوتی دارد؟

آیا پرتاب شدن عجولانه دو زن بیچاره که می خواستند زنده زنده در آتش نسوزند علت اصلی مرگ آنها شد یا عمل نکردن به موقع نردبام هیدرولیکی؟ و مسئولیت باز نشدن به موقع نردبام هیدرولیکی به دلیل نقص فنی بر عهده کیست؟ اگر نردبام هیدرولیکی درست عمل می کرد آیا دو زن قربانی حادثه خود را از ساختمان پرتاب می کردند؟ و آیا اگر به آنها این اطمینان داده می شد که در صورت تحمل دو یا سه دقیقه، نردبام هیدرولیکی دوم آماده خواهد شد، آنها خود را از ساختمان پرتاب می کردند؟

آیا دستگاه خدوم آتش نشانی در این زمینه مسئولیتی را متوجه خود نمی داند؟ و آیا در صورت درست کار کردن نردبام [نردبان] هیدرولیکی اکنون آن دو زن کارگر زنده نبودند؟ این شایعه را نیز نمی توان ناشنیده انگاشت که شدت فشار آب شاید موجب پرتاب یکی شده باشد. در این باره البته با قاطعیت نمی توان نظر داد.اما به هر حال گفته و شنیده شده است.

2- تقریبا تمام روزنامه های روز دوشنبه هیچ یک عکسی از این حادثه دلخراش را در صفحه نخست خود منتشر نکردند مگر روزنامه "شهروند" که رویکرد اجتماعی و دقت حرفه ای خود را با بها دادن به این حادثه نشان داد. هیچ روزنامه دیگری اما آن گونه که بایسته بود به این حادثه نپرداخت. حال آن که در موارد مشابه در کشورهای دیگر رسانه ها عموما نسبت به وقوع چنین حوادثی بسیار حساس اند چون جان انسان ها و شهروندان در میان است!

آیا با واکنش دیروز اکثر قریب به اتفاق روزنامه های تهران به حادثه سقوط مرگبار دو زن از ساختمان که به نحوی مساله ضعف در امداد رسانی نیز یکی از عوامل آن بوده است، نباید چنین برداشت کرد که وقتی رسانه های کشورمان که زبان گویا و ذره بین نظارت و آیینه تمام نمای افکار عمومی کشور هستند نسبت به جان دو همشهری و دو هموطن چنین بی تفاوت اند، دستگاه های مسئول نیز به طور طبیعی در همین حد نسبت به جان مردم احساس وظیفه و مسئولیت می کنند؟

3- کافی است تنها تجسم کنیم که در ابر شهر میلیونی تهران زلزله ای به بزرگی 6 ریشتر یا بیشتر به وقوع بپیوندد . آیا با این گونه امدادرسانی همراه با نقص فنی می توان جان صدها هزار و یا شاید – خدای ناکرده- میلیون ها شهروند زیر آوار مانده و نیازمند امداد را نجات داد؟!

4- چند دهه پیش که احداث ساختمان های مرتفع اندک اندک در تهران رایج می شد سازندگان موظف می شدند پله فرار را نیز در نظر بگیرند. مشهور ترین آنها ساختمان مرکزی فروشگاه قدس مرکزی است. منتها بعدتر به دو دلیل پله فرار در بیرون از ساختمان ها حذف شد. یکی به خاطر استفاده بیشتر از زیر بنا و منفعت بیشتر اقتصادی ودیگری نگرانی از دسترسی سارقان. به نظر می رسد با توجه به این که هنگام آتش سوزی از آسانسور و پلکان نمی توان استفاده کرد تعبیه دوباره پله فرار یک راهکار باشد. هر چند که اگر قرار باشد از بیم سرقت قفل های محکم بر آنها بزنند معلوم نیست هنگام حادثه چگونه می توان قفل ها را گشود و در این باره باید تدابیری اندیشید. اما پله فرار در همه جای دنیا یک راهکار است.

بار دیگر تجسم کنیم هنگام زلزله که به خاطر شبکه وسیع گاز رسانی توام با آتش سوزی خواهد بود چگونه می خواهیم از لهیب آتش نجات پیدا کنیم. تامین تجهیزات سازمان آتش نشانی و آموزش نیروهای داوطلب برای یاری به آنان در روز واقعه را از همین امروز در دستور کار قرار دهید.
 

acostic

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,140
لایک‌ها
756
واکنش‌های فیسبوکی به سقوط دردناک 2 زن در خیابان جمهوری تهران
آتش‌سوزی صبح یکشنبه در طبقه پنجم واحد تولیدی در خیابان جمهوری تهران باعث شد که دو نفر از زنان کارگر از ترس آتش خود را به پایین پرت کرده و جان خود را از دست بدهند. توجیه علت تاخیر در نصب تشک بادی و خرابی نردبان آتش‌نشانی و انداختن تقصیر به گردن فوت‌شدگان، در کنار به تصویر کشیده شدن این حادثه توسط عکاسان، بازتاب بسیار گسترده‌ای در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی داشت.

به گزارش انصاف‌نیوز، بخشی از واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی به تصاویر منتشرشده از این حادثه دلخراش در پی می‌آید:

پژمان:

موقعیت عجیبی است، وقتی آدم از بین دو جور مرگ یکی را انتخاب کند. آدم‌ها، بیچاره‌های حیوانکی، طاقت سوختن ندارند، پس خودشان را می‌سپرند به شتاب جاذبه زمین که شاید امیدکی در این سقوط آزاد باشد. که شاید زنده بمانند؛ شبیه این فیلم‌ها که آدم‌های خوب با بازو روی سقف ماشین و سطل‌های زباله فرود می‌آیند، خودشان را می‌تکانند و زندگی را از سر می‌گیرند. فیلم‌ها، فیلم‌های لعنتی. توی فیلم‌ها آتش‌نشان‌ها به‌موقع رسیده‌اند و آب، از آتش قوی‌تر است و هیچ زنی - مادری، از پشت میز اتو و چرخ خیاطی خودش را به آسفالت سرد شهر نمی‌دوزد.

علی:

باز اتفاقی افتاد و جماعتی بهانه برای نق زدن و حمله به این و اون پیدا کردند. به عنوان یک شاهد عینی:

اینکه نردبام اولی خراب بود درست، اینکه تشک بادی یا فنری نداشتند هم درست، ولی آتش‌نشانی هم خیلی تذکر داد به اون‌هایی که بالا بودند که کمی صبر کنید و هم آب رو با فشار روی آتش گرفته بود و یک حائلی درست کرده بود بین آدم‌ها و آتش. افسوس که اونهایی که افتادند و تا جایی که من دیدم یکی از آنها ظاهرا خیلی جوان بود، ترسیدند و عجله کردند. توی عکس‌ها هم که نگاه کنید، لبه آهنی زیر پای اون خانم به ناگهان از جا در رفت و شد آنچه که نباید میشد. اجلی بود معلق که رسید.

پ ن 1: نگاه کنید به عکس اون خانم که روی لبه بیرونی پنجره ایستاده و عکس بعدی که در حال سقوط هست و ببینید در دو عکس، لبه آهنی از زیر پای اون مرحومه در رفته.

پ ن 2: مرده و کشته زیاد دیدم ولی حادثه دیروز شاید از بابت شیون و نوع غافلگیرکننده بودن رویداد خیلی متاثرکننده بود. خیلی.

رامین:

1- تعطیلی برای بخش دولتی است، بخش خصوصی اگه تعطیل کنه گشنه می‌مونه.

2- وضع ایمنی و محیط گارگاه‌های مرکزی شهر خیلی خرابه، اکثر ساختمون‌ها قدیمی و مخروبه‌اند و گاهی حتی یک کپسول اطفای حریق ندارند و اکثر آتش‌سوزی‌ها از ایرادات سیم‌کشی است که توجهی صاحب‌کارها به این مسائل ندارند.

بهزاد:

امروز به همین فکر می‌کردم بعد از دیدن این خبر و عکس‌هاش، واقعا انتخاب سختیه چگونه مردن، برای یک لحظه فکرشو بکن، وای سوختن چقدر سخته و دردآور اما پریدن از طبقه ٥ سخت‌تر، خدایا!

یاسمین:

وحشت سقوط رو به عذاب جان دادن تدریجی در شعله‌های آتش ترجیح دادن ... شاید ما هم همین کارو می‌کردیم. دردناک بود.

نسا:

بنده از همین لحظه همین امروز بعد از حادثه آتش‌سوزی خیابون جمهوری و سقوط آن دو زن بداقبال تصمیم گرفتم شیش هفت جور کلاس رزمی، ورزشی، نرمشی و ... بوووووق ... ثبت نام کنم تا قدرت جسمانیم رو برای آویزان شدن از پنجره بالا ببرم. که اگر روزی روزگاری محل اُطراقم آتیش گرفت و این ماشینای عهد قارقارک شهرداری اومدن و تشک بادی نداشتن و فکری هم نداشتن و خواستن نجاتم بدن، باز نشد و خواستن بیفتم، نیفتم که نیفتم! و متهم به بی‌عرضگی نشم و با کمک دوستان یه جفتک بزنم تو دهن مسئول محترم تا درس عبرتی بشه برای آیندگان / همین والسلام ...

پ ن: عصبانیم زیااااد

اسدالله امرایی:

با دیدن این عکس زبانم بند آمد. آنها که مردند فکر زنده‌ها باشید. آقای وزیر کار! خیابان جمهوری و حافظ و هزار خراب‌شده‌ دیگر پر است از این کارگاه‌های بیغوله‌ای اجاره‌ای متری خدا تومان. آقای شهردار و رئیس آتش‌نشانی که خبر می‌دهی دو تن از بانوان در اثر ناتوانی در استقرار ... افتادند و مردند و نه بر اثر کوتاهی نردبان والله اگر از شرم این خبررسانی دق کنی و بمیری شهید به حساب می‌آیی ...

بیتا:

خیلی دردناک بود ... یاد یک طنز تلخی افتادم، چند سال پیش در یکی از معاملات ملکی‌های شمال تهران یک آقایی با یکی از مشاور املاک‌ها دست به یقه شدند سر این موضوع که: مرتیکه دلال من خودم مهندسم، این برج‌هایی که داری اینطوری با دروغ و زبون‌بازی و به ضرب سونا جکوزی و فلان و بهمان به ملت قالب می‌کنی، هیچکدوم در استانداردهای این مملکت تعریف نشده‌اند! مثلا اگر آتش‌سوزی اتفاق بیفتد، نردبان‌های آتش‌نشانی تا نصف این طبقه‌ها هم نمی‌رسند!!!

رامز:

در عمقش دردی جانسوز نهفته بود: در یکی از خیابان‌های زنجان، یک رنو دچار آتش‌سوزی می‌شود. آتش‌نشانی هم سر می‌رسد و شروع می‌کند به کار. از این جای کار خنده و درد یک‌جا به سراغ آدمی می‌آید. شیر آب‌پاش پس می‌زند و مامورین کاری نمی‌توانند بکنند و آخر سر ماشین یک‌سره می‌سوزد و مامورین همچنان در تلاش برای راه‌اندازی آب‌پاش. استاد عزیز، مدیریت یک فرآیند پیچیده نیست اگر رویکرد درست و انسانی در کار باشد. در رویکرد موجود مدیریتی کشور، انسان، محور نیست. رویکرد "انسان‌محور" نیست. یک کارگاه در یک گوشه از یک خیابان از کلان‌شهر تهران سوخته و مصیبتی برپا شده است. اگر زلزله بیاید که می‌آید، اگر اتفاقی بزرگ‌تر بیفتد که می‌افتد، سرنوشت این همه انسان در این خراب‌شهر بزرگ چه خواهد شد؟ جان آدمی در این بیغوله چرا چنین بی ارج و ارزش است؟

سهند:

آی آدم‌ها! ... یک نفر دارد می‌افتد! یک نفر دارد از ترس، از آتش می‌میرد!

از آن بالا این آدم‌ها، این آدم‌های عادی و بی‌اهمیت خاصه که زن!! در روز تعطیل باز هم رفته‌اند سر کار، کارگاه آتش گرفت و کارگرها از ترس سوختن به پایین پریدند و مردند. می‌دانید تکان‌دهنده‌تر از چشمان ملتمس و ناامید که آتش در پیش دارند و سقوط در پس و دهشتناک‌تر از مرگ آنها چیست؟ اینکه خبردار شدن ما قرن بیست و یکمی‌ها با بی‌خبر ماندن‌های قرون گذشته، توفیری نکرده است. آنها خبردار نبودند و اتفاقی نمی‌افتاد و ما هم باخبر می‌شویم و اتفاقی نمی‌افتد! دانشمندان نگران مقاومت میکروب‌ها در برابر کثرت استعمال آنتی‌بیوتیک‌ها هستند اما جامعه‌شناس‌ها هنوز از حساسیت از دست‌رفته ما آدم‌ها در قبال کثرت خبرها هشدار جدی نداده‌اند. قرن بیست و یک یا ده قرن پیش؟ در دو حالت، دنیا زیاد فرق نکرده. دنیا دنیای خبر است و از این جالب‌ترش هم اتفاق می‌افتد!

هدی:

باید خیلی وحشتناک باشه که مرگ رو اینطوری در چند قدمیت ببینی ... که به خاطر اینکه زنده زنده نسوزی، اینطوری از پنجره بیایی بیرون و باز هم مرگ بهت نزدیک بشه ... از چهره اون خانوم میشه وحشت رو کاملا حس کرد ... وحشتناکه :-((((((((((((

مهتاب:

... گروهی به دنیا اومدن که از روز اول زندگی تا آخر یه روال پر از آرامش و آسایش رو بگذرونن و گروهی هم فقط در حال تحمل کردن مشکلات و شاید در انتها یک چنین سرنوشت تلخی!

مهسا:

این عکس منو یاد حمله یازده سپتامبر می‌اندازه، ولی تفاوت از زمین تا کجا، اونجا حمله تروریستی بوده و چه ها و چه خبر، اینجا کارگرانی بینوا در روز تعطیل در سر کار بودند که آتشی به پا شده و این نان‌آوران تیره‌روز از سر اجبار این‌گونه بین زمین و هوا معلق ماندند و از سر استیصال خود را به پایین پرت کردند. دلگیرم، غمگینم که جان آدمی در سرزمینم اینقدر کم‌بها یا بهتر بگویم بهایی ندارد. تسلیت به خانواده‌های عزادار این مظلومان بی‌یاور.

محمد:

دردناک‌تر از اون چیزی که تصور میشه ... دیروز که این عکس‌ها رو دیدم همسرم در کنارم بود و به بچه‌ها عصرانه می‌داد. با دیدن این عکس اولین چیزی که از ذهنم گدشت این بود که این زن باید اون روز تعطیل رو کنار خانواده‌اش می‌بود ... در کنار همسرش و فرزندانش ... نه آنکه در روز تعطیل سر کار باشد و آنگاه ... دنیایی حرف دارد این سقوط.
 

jujushow

Registered User
تاریخ عضویت
27 آپریل 2007
نوشته‌ها
2,465
لایک‌ها
1,108
ادم یهو بمیره بهتر از اینه که 40-50 سال این صحنه ها رو از نزدیک یا از رسانه ها ببینی و اخرشم سر خودت بیاد و با همون زجر و درد کشته بشی . خدا دوستشون داشت که مردند و بدا به حال ما ....
 

acostic

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,140
لایک‌ها
756
خاطره‌گویی یک ایرانی در برزخ

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز

رضا ساکی

یک ایرانی، یک ژاپنی،‌ یک پاکستانی و یک فرانسوی روی ابرها نشسته بودند و به زمین نگاه می‌کردند. فرانسوی گفت: برای این که حوصله‌مون سر نره هر کی تعریف کنه چطور شد که اومد این‌جا!

ژاپنی گفت: خوبه. پاکستانی گفت: عالیه. ایرانی گفت: خوبه ولی قصه من کمی طولانیه. فرانسوی گفت: من اول می‌گم. من در نودوهشت سالگی سکته کردم اومدم این‌جا. پاکستانی گفت: من یه روز عصر لباس مخصوص رو پوشیدم و رفتم توی جمعیت و ضامن رو کشیدم و اومدم این‌جا. البته با وعده حوری اون کار رو کردم ولی نمی‌دونم چرا شماها نصیبم شدید. ژاپنی گفت: من در صدوپنچ سالگی به مرگ طبیعی اومدم این‌جا. نوبت به ایرانی که رسید گفت: قصه من کمی طولانیه، بگم؟ همه گفتند: بگو.

ما هشت نفر بودیم. تو کارگاه کار می‌کردیم که یک‌هو کارگاه آتیش گرفت. زنگ زدیم آتش‌نشانی و منتظر موندیم. بعد از ده دقیقه یک نفرمون از شدت گرما تموم کرد. موندیم هفت نفر. بعد از ده دقیقه آتش‌نشانی رسید. ما هم خودمون رو رسوندیم لب پنجره. یکی از بچه‌ها رو آویزون کردیم که اول بره رو نردبون، ولی نردبون باز نشد افتاد. موندیم شش نفر. ماشین بعدی رسید و نردبون رو باز کرد و ما رو آورد پایین. اون پایین منتظر آمبولانس موندیم. بعد از بیست دقیقه یکی از بچه‌ها طاقت نیاورد، تموم کرد. موندیم پنچ نفر. آتش‌نشانان بالای سرمون داشتن آتیش رو خاموش می‌کردن که ناغافل یه کپسول از دست یکی‌شون ول شد خورد تو سر یکی از بچه‌ها. موندیم چهار نفر. یه آمبولانس اومد. اونی رو که بدحال‌تر بود برد. بعد از چند دقیقه خبر دادن آمبولانس با اسکانیا شاخ‌به‌شاخ شده. موندیم سه نفر. سوار بر هم با آمبولانس بعدی رفتیم بیمارستان. اون‌جا خوب داشتن دوا درمون ‌می‌کردن ولی زخم یکی از بچه‌ها رو با گاز چینی بسته بودن درجا عفونت کرد. موندیم دو نفر. یه شب بیمارستان موندیم و بعد مرخص شدیم. دم در بیمارستان منتظر تاکسی بودیم که یه موتوری خواست کیف یکی رو بزنه، طرف مقاومت کرد، موتوری هول شد زد به رفیق ما و متلاشیش کرد. موندیم یه نفر. رفتم سوار اتوبوس‌های تندور بشم. همین‌طور که منتظر بودم متوجه شدم اتوبوس داره می‌آد روم. خیلی تندرو بود. این‌طوری بود که اومدم این‌جا!

حرف‌های ایرانی که به این‌جا رسید همه سکوت کردند.

بعد ژاپنی گفت: فکر می‌کردم ما سخت‌کوش‌ترین آدم‌ها هستیم ولی تو خیلی سختی کشیدی.

پاکستانی گفت: کاش ضامن داشتم به افتخارت می‌کشیدم.

فرانسوی گفت: داستان زندگیت هم این‌قدر طولانیه؟

باقی بقای‌تان!
 

forsoh

Registered User
تاریخ عضویت
31 جولای 2012
نوشته‌ها
1,051
لایک‌ها
3,218
محل سکونت
پشت پی سی
من خیلی از آخر عاقبت کار این تهران میترسم. چیزی که واسه ما نداشته هر روز یه مشت آشغال میان و درختا رو قطع میکنن فکر میکنن اینجا هم تهرانه. یارو تهرانی سر نوک جنگل آدم جرات نمی کنه بره مجوز ساخت ویلا گرفته من موندم چه جوری این وسایل رو میبره اون بالا O_0 /// شکر خدا هر روزم که ژنشون سیاه تر میشه و ما رو هم میترسم به زن خودشون گرفتار کنن. \\ :mad:

ولی خدا اون روزی رو نیاره که زلزله ایی تهران رخ بده. یعنی دیگه ایران رو اشغال شده بدونید. :(

صحبت از آتش نشانی هم شد. تو شهر خودمون خونه بنده خدایی آتیش میگیره آتش نشانی میره شیر رو باز میکنن میبینن آب نیست از دوباره تا میرن و آب بگیرن و بیان بنده خدا دیگه خونش دود شد رفت هوا :D
 

roteal2007

Registered User
تاریخ عضویت
22 فوریه 2012
نوشته‌ها
989
لایک‌ها
804
ایران اشغال شه بهتره وجود مفت خوران و مسعولین بی لیاقته‌،مملکت شده باند و باند بازی و‌دزد بازار ،جون ملت هم تنها چیزیه که ارزشی نداره.
 

Mr.sh3ll

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,188
لایک‌ها
884
لعنت به مسئولین عوضی.اگه زلزله بیاد تو محله ما 1 نفر هم زنده نمیمونه.به خاطر اینکه یکی از همسایه ها پول کرده تو حلقوم این حیوونای عوضی و راه ملتو بسته
 

mondert

Registered User
تاریخ عضویت
28 مارس 2011
نوشته‌ها
833
لایک‌ها
1,425
من خیلی از آخر عاقبت کار این تهران میترسم. چیزی که واسه ما نداشته هر روز یه مشت آشغال میان و درختا رو قطع میکنن فکر میکنن اینجا هم تهرانه. یارو تهرانی سر نوک جنگل آدم جرات نمی کنه بره مجوز ساخت ویلا گرفته من موندم چه جوری این وسایل رو میبره اون بالا O_0 /// شکر خدا هر روزم که ژنشون سیاه تر میشه و ما رو هم میترسم به زن خودشون گرفتار کنن. \\ :mad:

ولی خدا اون روزی رو نیاره که زلزله ایی تهران رخ بده. یعنی دیگه ایران رو اشغال شده بدونید. :(

صحبت از آتش نشانی هم شد. تو شهر خودمون خونه بنده خدایی آتیش میگیره آتش نشانی میره شیر رو باز میکنن میبینن آب نیست از دوباره تا میرن و آب بگیرن و بیان بنده خدا دیگه خونش دود شد رفت هوا :D

ژنشون سیاه تر میشه یعنی چی؟
 

آریائی

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 نوامبر 2013
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
55
مشکل اینجاست که مسئولین مملکت ایرانی نیستند و همگی عرب و عرب زاده اند و فقط زبانشون فارسی هست که همون هم ترجیح میدادند عربی باشه!
وطن اصلی آنها فلسطین و لبنان هست و به ایران و مردمش هم به چشم یک کشور غریبه اشغالی نگاه می کنند و هیچ ارزشی براشون قائل نیستند
 

soroosh potter

Registered User
تاریخ عضویت
31 ژانویه 2010
نوشته‌ها
528
لایک‌ها
322
محل سکونت
اصفهان زیبا
اگه تهران زلزله بیاد، بهتون قول میدم یه نیروی 1000 نفری هم که فقط سلاح سبک دارن وارد ایران شن ، یه هفته ای تهران رو میگیرن
 

acostic

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,140
لایک‌ها
756
محل حادثه خیابان جمهوری تهران پلمپ شد

کارگاه تولیدی که روز یکشنبه وقوع حریق در آن سبب پرتاب دو بانو به بیرون از آن شده بود، پلمپ شد.

به گزارش ایسنا، پس از وقوع حریق در طبقه پنجم یک کارگاه تولیدی در تقاطع خیابان ابوریحان و جمهوری اسلامی که منجر به پرت شدن مرگبار دو زن از طبقه پنجم این ساختمان شد، واکنش‌های زیادی از سوی افکار عمومی و مسؤلان نشان داده شد.

پس از این حادثه، عوامل آتش‌نشانی و پلیس مشغول بررسی علت قطعی وقوع این حریق بوده‌اند که بررسی کارشناسان تا ظهر روز چهارشنبه ادامه داشت.

در حال حاضر محل این کارگاه تولیدی که در طبقه آخر این ساختمان قرار داشته و متعلق به فردی به هویت «ع»، پلمپ شده است.
 

acostic

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,140
لایک‌ها
756
گلایه های خانواده های جانباختگان حادثه جمهوری

نسرین فروتنی 44‌ساله و آذر حق‌نظری 60‌ساله دو جان‌باخته حادثه آتش‌سوزی کارگاه خیاطی در خیابان جمهوری تهران در روز یکشنبه بودند. صحنه دلخراش سقوط این دونفر از ارتفاع بلند ساختمانی که در شعله‌های آتش می‌سوخت را از آن روز تاکنون، میلیون‌هانفر در عکس‌ها و فیلم‌های ضبط‌شده از حادثه دیده‌اند.


نسرین فروتنی 44‌ساله و آذر حق‌نظری 60‌ساله دو جان‌باخته حادثه آتش‌سوزی کارگاه خیاطی در خیابان جمهوری تهران در روز یکشنبه بودند. صحنه دلخراش سقوط این دونفر از ارتفاع بلند ساختمانی که در شعله‌های آتش می‌سوخت را از آن روز تاکنون، میلیون‌هانفر در عکس‌ها و فیلم‌های ضبط‌شده از حادثه دیده‌اند.

این حادثه اگرچه فقط دو جان‌باخته بر جای گذاشت، اما چندین خانواده را به عزا نشاند و احساسات میلیون‌ها نفر را جریحه‌دار کرد. اما پرده از بخش مهمی از مشکلات شهر تهران و ضعف‌های مدیریتی آن هم برداشت. ضعف‌هایی که اگر در این حادثه خود را نشان نمی‌داد حالا این دو زن زنده و در کنار خانواده‌های خود بودند.

به همین دلیل است که حالا خانواده‌های داغدار این دو نفر تاکید می‌کنند که از نظر آنها عامل اصلی مرگ عزیزانشان کوتاهی آتش‌نشانی تهران است و به‌همین دلیل از این سازمان شکایت خواهند کرد.

آذر حق‌نظری 10سال پیش از شوهرش جدا شده بود، دوفرزند داشت یک‌پسر و یک‌دختر، دخترش خارج از ایران است و او در منطقه 10 تهران در خیابان قصرالدشت با پسر و عروسش زندگی می‌کرد. او تا سه‌ماه پیش در کارگاه خیاطی محل حادثه به کار مشغول بود اما پس از آن اینجا را ترک کرده بود. در روز حادثه برای پیگیری حقوق ‌معوقه خود به محل حادثه می‌رود که آتش‌سوزی به وقوع می‌پیوندد.

محسن اکبرزاده فرزند 32‌ساله او در رابطه با آنچه در روز حادثه به وقوع پیوست اینگونه توضیح می‌دهد: «در اولین لحظات شروع آتش‌سوزی مادرم با من تماس گرفت و با ترس و لرز گفت محسن کارگاه آتش گرفته و همه‌جا را دود گرفته است، هرجا هستی خودت را به من برسان، کمکم کن. تلفن قطع شد و من با سرعت خودم را به آنجا رساندم، دیدم که دود سیاه و زبانه‌های بزرگ آتش از پنجره‌های ساختمان بیرون می‌زند، یک عده از پنجره بیرون را نگاه می‌کردند و درخواست کمک داشتند، دو خانم هم از نرده‌های پنجره بیرون آمده بودند. مردم هم جمع شده بودند و ماشین‌های آتش‌نشانی در پای ساختمان در حال آماده‌شدن بودند. از مردم شنیدم که ماشین آتش‌نشانی اولی که رسیده بود نردبانش باز نشد. کمی بعد من متوجه شدم یکی از زن‌هایی که از پنجره بیرون آمده مادر خودم است. با گریه و بغض فریاد می‌زدم که کمکش کنید، اما صدایم به جایی نمی‌رسید. کمی بعد خانم فروتنی سقوط کرد، مادر من اما بیشتر از پنج‌دقیقه خودش را نگه داشته بود و تحمل کرد. اما در همین فاصله یکی از آتش‌نشان‌ها شروع کرد به آب‌پاشی، به‌جای آنکه شیلنگ آب را به سمت شعله‌های آتش بگیرد آن را به طرف مادرم گرفته بود و او را خیس می‌کرد، در صورتی‌که آتش در سمت دیگر ساختمان بود. در نهایت مادرم نتوانست بیشتر از این خودش را نگه دارد و او هم سقوط کرد.» (بغض میان حرف‌هایش می‌پرد و بعد گریه می‌کند)

اکبرزاده کمی بعد بغضش را کنترل می‌کند و ادامه می‌دهد: «مگر مادر پیر من چقدر توان داشت که خودش را در آن ارتفاع نگه دارد، آتش‌نشان‌ها هم به‌جای آنکه به او کمک کنند به او آب پاشیدند، اگرچه من خودم شاهد این ماجرا بودم اما این فقط حرف من نیست، در فیلم‌هایی که از روز حادثه گرفته شده به‌وضوح این مساله مشخص است. آب ماشین‌های آتش‌نشانی پر از کف بود و همه‌جا را لیز کرد، بدون شک لیزشدن قسمت‌هایی که مادرم خودش را با آنها گرفته بود نقش اصلی را در سقوط او داشت. علاوه بر این باید پرسید چرا آنها نردبان درست و تشک نجات نداشتند، چرا نحوه درست‌آب‌پاشیدن در موقعیت حساسی مثل این حادثه را بلد نبودند.»
فرزند مرحوم آذر حق‌نظری در ادامه می‌گوید: «همان روزی که حادثه رخ داد به کلانتری محل رفتم و شکایتی از آتش‌نشانی و صاحب کارگاهی که حادثه در آن به وقوع پیوست تهیه و تنظیم کردم، قطعا برای آنکه خون مادرم پایمال نشود تا هر جایی که امکان داشته باشد این شکایت را پیگیری خواهم کرد. امیدوارم رسانه‌ها هم نه برای مادر من که به خاطر پیشگیری از وقوع چنین حوادثی و برای حفاظت از جان بقیه شهروندان که جان خود را در چنین حوادثی از دست ندهند ما را در این قضیه همراهی کنند.»

دیگر مقتول این حادثه نسرین فروتنی نیز چندسال پیش از همسرش جدا شده بود و در طبقه بالای خانه پدری‌اش تنها زندگی می‌کرد. او تنها یک دختر داشت، دختری متولد سال 1371 که به دلیل ابتلا به اختلال ذهنی از مدت‌ها پیش در یکی از مراکز بهزیستی نگهداری می‌شود. او هنوز از مرگ مادر خود در حادثه دلخراش روز یکشنبه اطلاع ندارد. خانم فروتنی دیپلم خیاطی داشت و به همین دلیل از هشت سال پیش تاکنون در این کارگاه خیاطی به کار مشغول بود.

خانه محل زندگی خانواده فروتنی در شهرک مطهری کیانشهر تهران است، دیروز نیز مراسم سومین روز درگذشت او با حضور اعضای خانواده و همسایگان در مسجد «باب‌الحوائج» این شهرک برگزار شد. حاج امید فروتنی پدر نسرین فروتنی و بازنشسته نیروی انتظامی هفت فرزند داشت، سه‌پسر و چهاردختر، حادثه روز یکشنبه اما یکی از دخترانش را از او گرفته است. بقیه اعضای خانواده و دیگر اعضای فامیل در سومین روز مرگ عزیزشان در خانه کوچک او جمع شده‌اند. بنرها و دسته گل‌های ابراز همدردی سرتاسر کوچه محل زندگی آنها را پر کرده است، از پنجره‌های ساختمان صدای گریه و زاری می‌آید.

همه اعضای خانواده سیاه پوشیده‌اند، از چشم‌های قرمز و پف‌کرده‌شان می‌توان شب و روزهای پر بغض و گریه‌ای که داشته‌اند را حدس زد. مجید فروتنی برادر بزرگ‌تر نسرین شروع به صحبت می‌کند و اول از همه می‌گوید: «من و خواهر و برادرانم اولین خواهشی که از شما داریم این است که در این قضیه ما را تنها نگذارید.» بعد درباره روز حادثه اینطور توضیح می‌دهد: «روز حادثه و در هنگام آتش‌سوزی یکی از همکاران نسرین با ما تماس گرفت و ماجرا را توضیح داد، اما نگفت که به صورت دقیق چه اتفاقی افتاده است، ما هم بلافاصله برای پیگیری ماجرا دست به کار شدیم، اما هیچکس نبود که به ما خبر بدهد او را کجا برده‌اند، کدام بیمارستان، کدام درمانگاه ما خودمان پرسان پرسان این‌سو و آن‌سو سراغ گرفتیم و در نهایت هشت، 9 ساعت بعد از ماجرا از اصل داستان و اتفاقی که برای خواهرمان افتاد مطلع شدیم. بعد هم که شرح ماجرا را از همکارانش شنیدیم.»

او در ادامه می‌گوید: «شنیدم که مسوولان آتش‌نشانی و شهرداری گفته‌اند که در این حادثه خود مقتولان مقصر بوده‌اند و عجله کردند و... باعث تعجب است، به جای آنکه به‌دلیل کوتاهی‌هایی که در این حادثه کرده‌اند عذرخواهی کرده و از خانواده‌های داغدار دلجویی کنند تقصیر را به گردن خود آنها می‌اندازند، اما واقعا آیا نیاز به گفتن دارد که در هنگام وقوع آتش‌سوزی هر فرد عاقلی تلاش می‌کند خود را از شعله‌های آتش دور کند، خواهر من و مرحوم حق‌نظری هم همین کار را کردند، شعله‌های آتش از سمت در ورودی کارگاه شروع شده بود و هر لحظه بیشتر می‌شد، آنها هم برای در امان‌ماندن از آتش این کار را کردند، آتش‌نشانی به جای این چیزها باید پاسخگو باشد که چرا نرده‌بان آنها در مهم‌ترین لحظه‌ای که به آن نیاز است باز نشد، باید جواب بدهند که چرا تشک نجات نداشتند تا در لحظه سقوط آنها را نجات بدهند.»

حمیدرضا فروتنی برادر دیگر نیز به بحث ورود می‌کند و با تاکید می‌گوید: «اینکه گفته شود آتش‌نشانی مجهز است و بهترین امکانات را دارد و در مانورهای خود از هزار جور وسیله استفاده می‌کند به چه دردی می‌خورد وقتی در هنگام وقوع حادثه‌هایی مثل این آتش‌سوزی نتواند کاری بکند، چرا جان شهروندان و مردم برای مسوولان ارزش چندانی ندارد.» او همچنین در پاسخ به سوال «شرق» مبنی بر اینکه آیا تصمیمی به پیگیری حقوقی این ماجرا دارید یا خیر اینگونه پاسخ می‌دهد: «صددرصد موضوع را پیگیری می‌کنیم، این سه روز که به مراسم تشییع جنازه و کفن‌ودفن و ختم مشغول بودیم، اما حتما در روزهای آینده از آتش‌نشانی به دلیل کوتاهی در اتفاقی که افتاده است شکایت خواهیم کرد، به اعتقاد من اگر جلوی این حادثه‌ها گرفته نشود در آینده باز هم برای دیگر شهروندان از این دست اتفاق‌ها خواهد افتاد. با شکایت جان از دست‌رفته خواهر ما بر نخواهد گشت، اما می‌خواهیم برای هیچ خانواده دیگری چنین حادثه‌ای رخ ندهد.»

علاوه بر این وقتی هم از پسر مرحوم آذر حق‌نظری و هم از برادران و خواهران مرحوم نسرین فروتنی درباره اینکه آیا کسی از مسوولان شهرداری یا آتش‌نشانی یا جاهای دیگر در این چند روز برای دلجویی یا ابراز همدردی پیرامون حادثه با شما تماس گرفته‌اند پرسیدم، پاسخ هر دو خانواده منفی است.

شرق
 

F B I

Registered User
تاریخ عضویت
3 نوامبر 2012
نوشته‌ها
177
لایک‌ها
885
محل سکونت
☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐☐
فساد مملکت رو برداشته یه مشت عملی دزد شدن مسئولین مملکت.

یکی از بستکان ما ملک رو شهرداری زده خراب کرده البته بعد از 20 سال در طرح بودن ( خودتون که قوانین تملک رو میدونید که طرح های عمرانی نهایتا باید در 18 ماه به اتمام برسه و اگر شهرداری بدون بودجه اقدام به در طرح قرار دادن املاک ملت کنه جرم انجام داده و شهردار به صورت کیفری مجازات میشه البته در خواب !!!!). بنده خدا رفته شکایت کرده دادگستری ،قاضی پرونده ، پروندش رو بسته و خلاص. کاشف عمل اومد که شهرداری برای اینکه دادگستری رو راضی کنه کلی امتیاز داده براشون ( تراکم و پروانه ساخت و ...) تا مثل همیشه توی این مملکت اونی که بازنه بشه ، مظلوم باشه!!! و مجرم و ظالم همیشه چتر امن ولایت بالاسر شون باشه ؟؟؟؟
 

Sales@TAM

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژانویه 2014
نوشته‌ها
401
لایک‌ها
207
اصلا از وقتی تصویر اون خانوم که خودشو میندازه پایین رو دیدم بدجوری روحو روانم ریخته بهم... نمیدونم چی بگم...
اتفاقا همین چند ماه پیش خاله ای پسر عموم تو همین اتیش سوزیا به علت دود زیاد و قفل بودن درب کارگاه تو دود خفه شد..یکی از همکاراش هم خودشو پرت میکنه پایین از 3 طبقه...
صاحب کارگاه برای اینکه مثلا کسی جنس نبره بیرون درو قفل میکرده میرفته دنبال کاراش تا وقت کاری تموم شه و برگرده...
ی دختر دم بخت داشت با ی پسر بچه... شوهرشم مشکل جسمانی... واقعا کی جواب این خانواده که متلاشی شد رو میده؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا