mokhtar67
Registered User
اینجا گیمر نداریم؟
متن کپی از بازی سنتر هست
رز قرمز، ابر سفيد، ستاره هاي پنهان
روز آفتابي است، روي شن هاي ساحل دراز كشيده ام و برخورد آب با پاهايم را حس مي كنم. آب در كم عمق ترين ارتفاع خود كف پايم را قلقلك مي دهد، چه كسي مي داند در پايين ترين عمق آن چه چيزي است ؟ يوناني هاي قديم مي گويند خداوند درياها، پوسايدون در اعماق دريا است. خدا چيست ؟ ساخته ذهن بشر ؟ ساخته ذهن بشر چيست ؟ وام گرفته از تخيلات و روياهايش ؟ روياي انسان چيست ؟ ... بله رويا انسان چيزي است كه باعث نابودي او مي شود.
همينطور كه به آسمان آبي نگاه مي كنم پلك چشم هايم سنگين مي شود و ............ هوا خنك تر شده، نفس هايم راحت تر، چشم هايم را كه باز مي كنم شهر بزرگي را مي بينم، روي تابلو بزرگي نوشته شده به شهر كولومبيا خوش آمديد. نگاهي به پايين مي اندازم و زمين را مي بينم، من در ميان آسمان هستم ، آسماني به نام كولومبيا.
كولومبيا نقطه شروع تمدن امريكا است. شهري كه از همان ابتدا براي تبديل شدن به مدينه فاضله انسانها معرفي شد. در سال 1900 كولومبيا كه نماد موفقيت امريكا بود به شهر زيبايي براي توريست هاي دنيا تبديل شد. كن ليوين (Ken Levine) در سال 2007 بازي عرضه كرد كه از لحاظ داستاني يكي از قوي ترين بازي هاي تاريخ بود. فضا سازي، نماد پردازي و ايدئولوژي هاي پشت اين بازي چيزي بود كه همه به عنوان Bioshock آن را شناختند. اما پس از عرضه نسخه اول كن ليوين اعلام كرد ديگر Bioshock 2 را نمي سازد، همه نگران ترك ارباب Rapture ، شهر زير آب اين عنوان بودند، اما كن كسي است كه آنقدر بلند پروازي مي كند كه حتي به اوج آسمان مي رسد. دنياي Rapture شهري بود براي فرار از روزمرگي انسان، براي خلق يك مدينه فاضله كه به جهنم انسان تبديل شد.
اما چندين سال قبل از اين كه اندرو رايان شهر زير آبي خود را بسازد ، انسان ها شهري به نام كولومبيا، اين بار در ميان ابر ها ساختند. شهري براي روياهاي امريكا.
در عرشه يك بالون حركت مي كنم و همچنان در تعجب هستم، كمي جلوتر مي روم و پيرمردي عجيب را مي بينيم، از او سوال مي پرسم كه كجا هستم، پيرمرد در حالي كه دود پيپ خود را در ريه هايش فرو مي رود مي گويد:" كولومبيا ". او شروع مي كند به تعريف كردن و مي گويد:" در سال 1900 بلند پروازي هاي انسان باعث شد كه آنها شهري استثنايي در ميان ابرها بسازند. شهري كه تمام نخبه ها و نجيب زاده ها در آن زندگي كنند، كم كم شهر به بهانه ي سيستم دفاعي مجهز به پيشرفته ترين تجهيزات نظامي شد و در آخر شهر افسانه اي كولومبيا به يك ماشين جنگي تبديل شد. اين شهر در ابتدا قرار بود بر فراز كل دنيا سفر كند، اين طور انسان مي توانست در يك لحظه در دو جا زندگي كند. اما اين رويا انسان در ميان ابرها گم شد و كسي از شهر اطلاعي پيدا نكرد.
پيرمرد پيپ خود را در جيب گذاشت و از من پرسيد:" سوال هايت تمام شد ؟" من كه زبانم خشك شده بود هيچ چيز نگفتم و پيرمرد ناگهان گفت:" خب ، سكوت البته مثبت است، پس سوالي نداري". او مرا دو دستي گرفت و از آسمان به پايين پرت كرد، در ميان ابرها در حال سقوط به سمت زمين بودم كه ناگهان روي يك سطح نرم افتادم، روي يك بالون. در حالي كه سعي مي كردم به بالون چنگ بزنم روي بالكن خانه اي در كولومبيا افتادم . تلوزيون قديمي رو به رويم بود، آن را روشن كردم و داستان عجيبي مشاهده كردم.
در سال 1912 دختري به نام اليزابث گم شد. شخصي به نام Booker DeWitt مسئول پيدا كردن او شد. اين پسر يك كاراگاه معروف در سطح شهر بود. سرنخ ها او را به علامت سوالي بزرگ راهنمايي مي كردند. او پي برد دختر در كولومبيا است ولي كولومبيايي كه در زمين نيست. Booker طي يك روش عجيب به كولومبياي آسماني سفر مي كند. او كم كم عاشق شخصيت اليزابث مي شود و حالا كار او جداي از انجام وظيفه به پيدا كردن عشق تبديل مي شود. قصه ما خيلي شبيه به نجات شاهزاده خانم از قصر اسرار آميز است ، اما مشكلي در اين بين وجود دارد. مردم شهر كولومبيا نمي گذارند كه كسي دستش به اليزابث برسد.
پس از پايان يافتن برنامه تلوزيوني چيزي كه من را خيره كرده بود زيبايي شهر بود. شهر گرافيك بسيار بالايي داشت و هنوز هم جلوه هاي آن بهترين بود. Texture هاي آن بسيار با كيفيت و طراحي ها هنري آن خيره كننده بود. ديگر در تونل هاي تنگ اسير نخواهيم بود. كولومبيا بسيار بزرگ است و محيط هاي آن بر خلاف Bioshock بسيار پهن آورد و كل اين دنيا با موتوري جديد ساخته شده است.
پس از مشاهده زيبايي ها شهر تلوزيون برفك شد و دوباره شروع به پخش برنامه اي زنده كرد. Booker در خيابان cobblestone در حال حركت است ، خورشيد در حال غروب كردن است . اتفاقي بسيار بد در اينجا افتاده و سايه مرگ را مي توان در همه جا حس كرد. اسب مرده اي در خيابان افتاده . جلوي Booker مردي نشسته و شهر پر از كلاغ هاي سياه است. چشمان مرد قرمز مي شود و هواي اطراف او شروع به لرزيدن مي كند و او به مردم كولومبيا مي گويد كه حمله كنند.
در همين حين DeWitt به سمت اسلحه ي Snipe خيز بر مي دارد و شروع به مبارزه مي كند و به دنبال ملوان مي گردد. مرد پرندگان را در كنترل خود در مي آورد و آنها دور دست او جمع مي شوند .در اين جا برنامه تلوزيوني تمام مي شود و من ميز تحريري را در كنار خود مي بينم. روي آن كاغذهاي زيادي وجود دارد و من يكي از آنها را بر مي دارم. روي آن نوشته: DeWitt توانايي بلند كردن تمام اجسام محيط را دارد و مي تواند هر چيزي را تكان دهد. مي تواند كپسول هاي گاز را بر دارد و حتي اسلحه ها را از دست دشمنان قاپ بزند.
كاغذ بعدي را مي خوانم كه روي آن نوشته: شهر كولومبيا داراي خطوط هوايي به نام skyline است قبلا براي حمل بار استفاده مي شده ولي اين روزها مردم شهر روي آن با سرعت زياد حركت مي كنند . Dewitt مي تواند از طريق اين ريل ها حركت كند و حتي با سرعت زياد بين آنها سوييچ كرده و دشمنان را از پاي در آورد. گيم پلي آنقدر سريع شده است كه نمي توانيد تصورش را بكنيد و در هر لحظه مشغول انجا يك كاري هستيد.
حدود پانزده دشمن با AI بسيار بالا مي توانند در محيط باشند ، اما شما تنها نيستيد و حالا اين ملكه زيبايي يعني عشق شما ليزابث است كه با قدرت هاي جادويي خود به كمكتان مي آيد. نه تنها او در مبارزات به شما كمك مي كند، بلكه با جادوي خود مي تواند افكت ها و المانهاي محيط را هم تغيير دهد. مثلا مي تواند ابرهاي باران زا به سر دشمنان برده و با رعد و برق آنها را بسوزاند.
پس از خواندن اين دو صفحه به صفحه بعد مي روم كه در تيتر آن نوشته شده " چه كسي به جاي Big Daddy خواهد آمد ؟". موجوداتي وجود دارند كه سر انسان داشته و قلب آنها در شيشه اي در ميان قفسه سينه حبس شده. براي كشتن چنين موجودي بايد هر آنچه در توان داريد استفاده كنيد و اليزابث را هم وارد كار كنيد.
به صفحه بعد مي روم كه نوشته شده" سخني از كن ليوين" او مي گويد" در اين بازي دو شخصيت بسيار پيچيده و خوب پرداخت شده وجود دارد. داستان Bioshock Infinite بسيار فراتر از دو نسخه قبل است و معماهاي بسيار جذابي هم وجود خواهد داشت.
آخرين برگه را مي خوانم و ناگهان زير پاهايم خالي مي شود، دوباره در آسمان شناور مي شوم و به سمت زمين سقوط مي كنم ، در فاصله چند سانيمتري برخورد به زمين از خواب بيدار مي شود. پاهايم هنوز آب و شن را حس مي كند و ابرها را مي بينيم كه به شكل 2012 در آورده اند.
-----------------------------------------------------------------------------
Developer : Irational Games
Publisher : 2K Games
Gener : Sci-Fi FPS
کن لیواین شما را یاد چه چیزی می اندازد؟
اسلحه های عجیب وگیم پلی سریع Tribes: Vengeance ؟ یا خاطرات خوش وبدیعی که از Thief دارید؟
یا حتی دنیای مخوف و هوش مصنوعی مرموز System Shock ?
ویا مهمتر از همه اندرو رایان وافکار جاهطلبانه اش ؟ یا صدای سنگین گام های Big daddy ها؟
همه ی این ها گوشه ای از نبوغ این بازمانده از دوران طلایی بازیسازی است!
شاید Looking Glass نابود شده باشد یا حتی در بر مقطعی Irational میرفت تا در غولی به نام 2K حل شود اما
تفاوت KEN با بازیسازان Black Isle و Interply در اینجاست که Levine هیچ وقت تسلیم هیچ کس نشد.
نه تصمیم ناشران سودجو و نه حتی تسلیم Gamer هایی که مزاجشان دیگر نوآوری را هضم نمیکرد!
او BioShock را در جواب همه ی نامهربانی های این صنعت ساخت و باز هم موفق شد !
موفق شد تا سلیقه ی ساده شده ی ما را پس از سال ها دوری از دوران درخشان Looking glass ها تغییر دهد.
Icarus وعده داده شده ی Levine اینجاست!
Infinite نهایت Levine خواهد بود...
e راوی انحطاط بشر از زاویه ای دیگر است.
آسمان های 1900 بستر وقوع همه چیز است.
بار دیگر لجام گسیختگی همیشگی انسان او را به ورطه ی نابودی خواهد کشاند.
و در این آسمان های منحط شمایید که برای نجات عشق خود منجر به تعیین همه چیز میشوید...
:wub:
بازی رو تموم کردم امروز شاهکاری بود از دست ندین بازی رو که امسال جزو بازی سال میشه
متن کپی از بازی سنتر هست
رز قرمز، ابر سفيد، ستاره هاي پنهان
روز آفتابي است، روي شن هاي ساحل دراز كشيده ام و برخورد آب با پاهايم را حس مي كنم. آب در كم عمق ترين ارتفاع خود كف پايم را قلقلك مي دهد، چه كسي مي داند در پايين ترين عمق آن چه چيزي است ؟ يوناني هاي قديم مي گويند خداوند درياها، پوسايدون در اعماق دريا است. خدا چيست ؟ ساخته ذهن بشر ؟ ساخته ذهن بشر چيست ؟ وام گرفته از تخيلات و روياهايش ؟ روياي انسان چيست ؟ ... بله رويا انسان چيزي است كه باعث نابودي او مي شود.
همينطور كه به آسمان آبي نگاه مي كنم پلك چشم هايم سنگين مي شود و ............ هوا خنك تر شده، نفس هايم راحت تر، چشم هايم را كه باز مي كنم شهر بزرگي را مي بينم، روي تابلو بزرگي نوشته شده به شهر كولومبيا خوش آمديد. نگاهي به پايين مي اندازم و زمين را مي بينم، من در ميان آسمان هستم ، آسماني به نام كولومبيا.
كولومبيا نقطه شروع تمدن امريكا است. شهري كه از همان ابتدا براي تبديل شدن به مدينه فاضله انسانها معرفي شد. در سال 1900 كولومبيا كه نماد موفقيت امريكا بود به شهر زيبايي براي توريست هاي دنيا تبديل شد. كن ليوين (Ken Levine) در سال 2007 بازي عرضه كرد كه از لحاظ داستاني يكي از قوي ترين بازي هاي تاريخ بود. فضا سازي، نماد پردازي و ايدئولوژي هاي پشت اين بازي چيزي بود كه همه به عنوان Bioshock آن را شناختند. اما پس از عرضه نسخه اول كن ليوين اعلام كرد ديگر Bioshock 2 را نمي سازد، همه نگران ترك ارباب Rapture ، شهر زير آب اين عنوان بودند، اما كن كسي است كه آنقدر بلند پروازي مي كند كه حتي به اوج آسمان مي رسد. دنياي Rapture شهري بود براي فرار از روزمرگي انسان، براي خلق يك مدينه فاضله كه به جهنم انسان تبديل شد.
اما چندين سال قبل از اين كه اندرو رايان شهر زير آبي خود را بسازد ، انسان ها شهري به نام كولومبيا، اين بار در ميان ابر ها ساختند. شهري براي روياهاي امريكا.
در عرشه يك بالون حركت مي كنم و همچنان در تعجب هستم، كمي جلوتر مي روم و پيرمردي عجيب را مي بينيم، از او سوال مي پرسم كه كجا هستم، پيرمرد در حالي كه دود پيپ خود را در ريه هايش فرو مي رود مي گويد:" كولومبيا ". او شروع مي كند به تعريف كردن و مي گويد:" در سال 1900 بلند پروازي هاي انسان باعث شد كه آنها شهري استثنايي در ميان ابرها بسازند. شهري كه تمام نخبه ها و نجيب زاده ها در آن زندگي كنند، كم كم شهر به بهانه ي سيستم دفاعي مجهز به پيشرفته ترين تجهيزات نظامي شد و در آخر شهر افسانه اي كولومبيا به يك ماشين جنگي تبديل شد. اين شهر در ابتدا قرار بود بر فراز كل دنيا سفر كند، اين طور انسان مي توانست در يك لحظه در دو جا زندگي كند. اما اين رويا انسان در ميان ابرها گم شد و كسي از شهر اطلاعي پيدا نكرد.
پيرمرد پيپ خود را در جيب گذاشت و از من پرسيد:" سوال هايت تمام شد ؟" من كه زبانم خشك شده بود هيچ چيز نگفتم و پيرمرد ناگهان گفت:" خب ، سكوت البته مثبت است، پس سوالي نداري". او مرا دو دستي گرفت و از آسمان به پايين پرت كرد، در ميان ابرها در حال سقوط به سمت زمين بودم كه ناگهان روي يك سطح نرم افتادم، روي يك بالون. در حالي كه سعي مي كردم به بالون چنگ بزنم روي بالكن خانه اي در كولومبيا افتادم . تلوزيون قديمي رو به رويم بود، آن را روشن كردم و داستان عجيبي مشاهده كردم.
در سال 1912 دختري به نام اليزابث گم شد. شخصي به نام Booker DeWitt مسئول پيدا كردن او شد. اين پسر يك كاراگاه معروف در سطح شهر بود. سرنخ ها او را به علامت سوالي بزرگ راهنمايي مي كردند. او پي برد دختر در كولومبيا است ولي كولومبيايي كه در زمين نيست. Booker طي يك روش عجيب به كولومبياي آسماني سفر مي كند. او كم كم عاشق شخصيت اليزابث مي شود و حالا كار او جداي از انجام وظيفه به پيدا كردن عشق تبديل مي شود. قصه ما خيلي شبيه به نجات شاهزاده خانم از قصر اسرار آميز است ، اما مشكلي در اين بين وجود دارد. مردم شهر كولومبيا نمي گذارند كه كسي دستش به اليزابث برسد.
پس از پايان يافتن برنامه تلوزيوني چيزي كه من را خيره كرده بود زيبايي شهر بود. شهر گرافيك بسيار بالايي داشت و هنوز هم جلوه هاي آن بهترين بود. Texture هاي آن بسيار با كيفيت و طراحي ها هنري آن خيره كننده بود. ديگر در تونل هاي تنگ اسير نخواهيم بود. كولومبيا بسيار بزرگ است و محيط هاي آن بر خلاف Bioshock بسيار پهن آورد و كل اين دنيا با موتوري جديد ساخته شده است.
پس از مشاهده زيبايي ها شهر تلوزيون برفك شد و دوباره شروع به پخش برنامه اي زنده كرد. Booker در خيابان cobblestone در حال حركت است ، خورشيد در حال غروب كردن است . اتفاقي بسيار بد در اينجا افتاده و سايه مرگ را مي توان در همه جا حس كرد. اسب مرده اي در خيابان افتاده . جلوي Booker مردي نشسته و شهر پر از كلاغ هاي سياه است. چشمان مرد قرمز مي شود و هواي اطراف او شروع به لرزيدن مي كند و او به مردم كولومبيا مي گويد كه حمله كنند.
در همين حين DeWitt به سمت اسلحه ي Snipe خيز بر مي دارد و شروع به مبارزه مي كند و به دنبال ملوان مي گردد. مرد پرندگان را در كنترل خود در مي آورد و آنها دور دست او جمع مي شوند .در اين جا برنامه تلوزيوني تمام مي شود و من ميز تحريري را در كنار خود مي بينم. روي آن كاغذهاي زيادي وجود دارد و من يكي از آنها را بر مي دارم. روي آن نوشته: DeWitt توانايي بلند كردن تمام اجسام محيط را دارد و مي تواند هر چيزي را تكان دهد. مي تواند كپسول هاي گاز را بر دارد و حتي اسلحه ها را از دست دشمنان قاپ بزند.
كاغذ بعدي را مي خوانم كه روي آن نوشته: شهر كولومبيا داراي خطوط هوايي به نام skyline است قبلا براي حمل بار استفاده مي شده ولي اين روزها مردم شهر روي آن با سرعت زياد حركت مي كنند . Dewitt مي تواند از طريق اين ريل ها حركت كند و حتي با سرعت زياد بين آنها سوييچ كرده و دشمنان را از پاي در آورد. گيم پلي آنقدر سريع شده است كه نمي توانيد تصورش را بكنيد و در هر لحظه مشغول انجا يك كاري هستيد.
حدود پانزده دشمن با AI بسيار بالا مي توانند در محيط باشند ، اما شما تنها نيستيد و حالا اين ملكه زيبايي يعني عشق شما ليزابث است كه با قدرت هاي جادويي خود به كمكتان مي آيد. نه تنها او در مبارزات به شما كمك مي كند، بلكه با جادوي خود مي تواند افكت ها و المانهاي محيط را هم تغيير دهد. مثلا مي تواند ابرهاي باران زا به سر دشمنان برده و با رعد و برق آنها را بسوزاند.
پس از خواندن اين دو صفحه به صفحه بعد مي روم كه در تيتر آن نوشته شده " چه كسي به جاي Big Daddy خواهد آمد ؟". موجوداتي وجود دارند كه سر انسان داشته و قلب آنها در شيشه اي در ميان قفسه سينه حبس شده. براي كشتن چنين موجودي بايد هر آنچه در توان داريد استفاده كنيد و اليزابث را هم وارد كار كنيد.
به صفحه بعد مي روم كه نوشته شده" سخني از كن ليوين" او مي گويد" در اين بازي دو شخصيت بسيار پيچيده و خوب پرداخت شده وجود دارد. داستان Bioshock Infinite بسيار فراتر از دو نسخه قبل است و معماهاي بسيار جذابي هم وجود خواهد داشت.
آخرين برگه را مي خوانم و ناگهان زير پاهايم خالي مي شود، دوباره در آسمان شناور مي شوم و به سمت زمين سقوط مي كنم ، در فاصله چند سانيمتري برخورد به زمين از خواب بيدار مي شود. پاهايم هنوز آب و شن را حس مي كند و ابرها را مي بينيم كه به شكل 2012 در آورده اند.
-----------------------------------------------------------------------------
Developer : Irational Games
Publisher : 2K Games
Gener : Sci-Fi FPS
کن لیواین شما را یاد چه چیزی می اندازد؟
اسلحه های عجیب وگیم پلی سریع Tribes: Vengeance ؟ یا خاطرات خوش وبدیعی که از Thief دارید؟
یا حتی دنیای مخوف و هوش مصنوعی مرموز System Shock ?
ویا مهمتر از همه اندرو رایان وافکار جاهطلبانه اش ؟ یا صدای سنگین گام های Big daddy ها؟
همه ی این ها گوشه ای از نبوغ این بازمانده از دوران طلایی بازیسازی است!
شاید Looking Glass نابود شده باشد یا حتی در بر مقطعی Irational میرفت تا در غولی به نام 2K حل شود اما
تفاوت KEN با بازیسازان Black Isle و Interply در اینجاست که Levine هیچ وقت تسلیم هیچ کس نشد.
نه تصمیم ناشران سودجو و نه حتی تسلیم Gamer هایی که مزاجشان دیگر نوآوری را هضم نمیکرد!
او BioShock را در جواب همه ی نامهربانی های این صنعت ساخت و باز هم موفق شد !
موفق شد تا سلیقه ی ساده شده ی ما را پس از سال ها دوری از دوران درخشان Looking glass ها تغییر دهد.
Icarus وعده داده شده ی Levine اینجاست!
Infinite نهایت Levine خواهد بود...
e راوی انحطاط بشر از زاویه ای دیگر است.
آسمان های 1900 بستر وقوع همه چیز است.
بار دیگر لجام گسیختگی همیشگی انسان او را به ورطه ی نابودی خواهد کشاند.
و در این آسمان های منحط شمایید که برای نجات عشق خود منجر به تعیین همه چیز میشوید...
:wub:
بازی رو تموم کردم امروز شاهکاری بود از دست ندین بازی رو که امسال جزو بازی سال میشه