• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

سخنکده ی بخش ادبیات

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
دمت گرم از اینکه یه دفع همه میومدن میگفتن یکی دیگه بیاد خودشو معرفی کنه وناگهان تو مثل یع مرد اوومدی خودتو معرفی کردی
خوشوقتم از اشناییت (دقیقت) فرشاد خان
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

فامیلیم :بابانژاد علتش رو پدر پدر بزرگم میگفت اون زمون اسم پدرم بابا بود به همین دلیل موقع شناسنامه دادن نوشتن بابانژاد که میشه همون از نژاد بابا
مگان فاکس خیلی دوستش داشتم تا زمانی که مزدوج شد تا بچه دار هم شده
انیمه هم عاشق ناروتو شیپودن هستم
راستی این سریال فرندز یادم رفته بود بگم

ناروتو شیپودن رو داری کامل؟
واسه ما دی وی دی بزنی بفرستی؟؟؟:)
حساب میکنم باهات:D
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
دمت گرم از اینکه یه دفع همه میومدن میگفتن یکی دیگه بیاد خودشو معرفی کنه وناگهان تو مثل یع مرد اوومدی خودتو معرفی کردی
خوشوقتم از اشناییت (دقیقت) فرشاد خان
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++



ناروتو شیپودن رو داری کامل؟
واسه ما دی وی دی بزنی بفرستی؟؟؟:)
حساب میکنم باهات:D
فکر بکنم بتونم برات همشونو پیدا بکنم آدرس بده تا ده سال آینده حتما میفرستم
 

H.T.C

Registered User
تاریخ عضویت
7 آپریل 2012
نوشته‌ها
2,714
لایک‌ها
1,331
محل سکونت
ایران سبز
فامیلیم :بابانژاد علتش رو پدر پدر بزرگم میگفت اون زمون اسم پدرم بابا بود به همین دلیل موقع شناسنامه دادن نوشتن بابانژاد که میشه همون از نژاد بابا
مگان فاکس خیلی دوستش داشتم تا زمانی که مزدوج شد تا بچه دار هم شده
انیمه هم عاشق ناروتو شیپودن هستم
راستی این سریال فرندز یادم رفته بود بگم

اشتراکات زیاده واقعا
با من ازدواج میکنی؟

البته شوخی بودا:lol:
لازم به یاد آوری هست که ما تو ایران گ..ی نداریم:lol::lol:
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
اشتراکات زیاده واقعا
با من ازدواج میکنی؟

البته شوخی بودا:lol:
لازم به یاد آوری هست که ما تو ایران گ..ی نداریم:lol::lol:
داداش مشتریمون زیاده هر روز دارم دس به سرشون میکنم :D

پ ن :الان این نازیه میاد هردومونو بن میکنه
 
Last edited:

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran
با توجه به این که برخی دوستان کم‌حوصله (بجای ارتباط با خودم) برای این حقیر گزارش تخلف داده‌اند؛ احتمالاً از عمر مجازی بنده، چندان باقی نمانده. بنابراین بی‌خیال معرفی. ترجیح می‌دهم بجایش نکته‌ای را برایتان بنویسم:

دوستان اگر اشتباهاً در خصوص وبلاگم برایتان نامه ارسال کرده‌ام و در صورتی که علاقه‌ای به آن نوشته‌ها ندارید، برایم بنویسید (چه در نامه‌ای خصوصی و یا همین‌جا) تا نام شما را از فهرستم خارج کنم. تمنا می‌کنم اصلاً تعارف نکنید :)
اگر هم برای برخی دو بار نامه ارسال کرده‌ام، لطف کنید و خبرم کنید :)
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
با توجه به این که برخی دوستان کم‌حوصله (بجای ارتباط با خودم) برای این حقیر گزارش تخلف داده‌اند؛ احتمالاً از عمر مجازی بنده، چندان باقی نمانده. بنابراین بی‌خیال معرفی. ترجیح می‌دهم بجایش نکته‌ای را برایتان بنویسم:

دوستان اگر اشتباهاً در خصوص وبلاگم برایتان نامه ارسال کرده‌ام و در صورتی که علاقه‌ای به آن نوشته‌ها ندارید، برایم بنویسید (چه در نامه‌ای خصوصی و یا همین‌جا) تا نام شما را از فهرستم خارج کنم. تمنا می‌کنم اصلاً تعارف نکنید :)
اگر هم برای برخی دو بار نامه ارسال کرده‌ام، لطف کنید و خبرم کنید :)

داداش علی مشکلتو بگوو واست حل کنم
با این کاربرر (جناب مدیر) بحرف[h=1]wonnin [/h] بگو ازطرف منی مشکلتو حل میکنه
 

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran
داداش علی مشکلتو بگوو واست حل کنم
با این کاربرر (جناب مدیر) بحرف[h=1]wonnin [/h] بگو ازطرف منی مشکلتو حل میکنه
ممنون نازنین :) من با مدیران تماس گرفتم. اغلب آن‌ها از این که مدتی بن شده بودم ابراز تأسف کردند و اشاره داشتند که متأسفانه عده‌ای به خاطر نامه‌های خصوصی‌ام، گزارش تخلف داده‌اند و مدیرکل هم دستور بن داده. به هر حال مشکل من، مدیران نیستند (که هستند) بلکه آن‌هایی است که بجای این که یک خط برایم بنویسند داداش دیگه برام نامه نده، آن را به بالادستی‌ها گزارش می‌کنند :eh:

علت این که اینجا (و جاهای دیگر) این یادداشت را می‌گذارم این است که کسانی که من (ناخواسته) آن‌ها را با دوستان قدیمم اشتباه گرفتم لااقل بعد از دیدن این یادداشت، آن رویه را کنار بگذارند.
برای خودم بنویسند، به همین سادگی :)
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
ممنون نازنین :) من با مدیران تماس گرفتم. اغلب آن‌ها از این که مدتی بن شده بودم ابراز تأسف کردند و اشاره داشتند که متأسفانه عده‌ای به خاطر نامه‌های خصوصی‌ام، گزارش تخلف داده‌اند و مدیرکل هم دستور بن داده. به هر حال مشکل من، مدیران نیستند (که هستند) بلکه آن‌هایی است که بجای این که یک خط برایم بنویسند داداش دیگه برام نامه نده، آن را به بالادستی‌ها گزارش می‌کنند :eh:

علت این که اینجا (و جاهای دیگر) این یادداشت را می‌گذارم این است که کسانی که من (ناخواسته) آن‌ها را با دوستان قدیمم اشتباه گرفتم لااقل بعد از دیدن این یادداشت، آن رویه را کنار بگذارند.
برای خودم بنویسند، به همین سادگی :)

شما که عضو قدیمی (2007)
خودتونو معرفی کنید تا باب اشنایت بین ما و شما فراهم شه و از همنشینی با شما فیض ببریم و پند ها و نصیهت های بزرگی مثل شما باعث سعادت مابشه :)
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
با توجه به این که برخی دوستان کم‌حوصله (بجای ارتباط با خودم) برای این حقیر گزارش تخلف داده‌اند؛ احتمالاً از عمر مجازی بنده، چندان باقی نمانده. بنابراین بی‌خیال معرفی. ترجیح می‌دهم بجایش نکته‌ای را برایتان بنویسم:

دوستان اگر اشتباهاً در خصوص وبلاگم برایتان نامه ارسال کرده‌ام و در صورتی که علاقه‌ای به آن نوشته‌ها ندارید، برایم بنویسید (چه در نامه‌ای خصوصی و یا همین‌جا) تا نام شما را از فهرستم خارج کنم. تمنا می‌کنم اصلاً تعارف نکنید :)
اگر هم برای برخی دو بار نامه ارسال کرده‌ام، لطف کنید و خبرم کنید :)

علی جان از دوستان قدیمی و نیکان روزگار هستند که متاسفانه افتخار آشنایی با ایشون رو تاکنون نداشتم ولی همیشه متن های ایشون رو چه در وبلاگ شخی و چه در تاپیک ادبیات میخونم .
دوستان ایشون برای بنده هم منت میگذارند و مطالب جدید و واقعا زیباشون رو برای من هم بصورت پیغام خصوصی میفرستند ، واقعا جای تعجب داره اگه برخی دوستان این کم لطفی رو کرده باشند .
علی جان شما لطفا به خاطر کسانی که شما و نوشته های شما رو دوست دارند باز هم بنویسید و برامون بفرستید .
در ضمن اینجا که اومدید یه معرفی رو به بچه ها بدهکار هستید ، ما منتظریم .......
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
دوستان اگر اشتباهاً در خصوص وبلاگم برایتان نامه ارسال کرده‌ام و در صورتی که علاقه‌ای به آن نوشته‌ها ندارید، برایم بنویسید (چه در نامه‌ای خصوصی و یا همین‌جا) تا نام شما را از فهرستم خارج کنم. تمنا می‌کنم اصلاً تعارف نکنید :)
اگر هم برای برخی دو بار نامه ارسال کرده‌ام، لطف کنید و خبرم کنید :)
درود دوست خوبم
بنده که از نوشته هاتون لذت میبرم و خیلی هم خوشحال میشم قابل میدونید و برام می فرستین .از اطلاعات ادبی تون هم استفاده میکنم
 

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran
پر واضحه که من در این تاپیک تقریباً یک غریبه محسوب میشم و برام عجیبه که چرا دوستانی که این قدر با هم جور هستند و مدت‌های مدیدی است مشغول داد و ستد فرهنگی هستند، این قدر با هم رودربایستی دارند. شده مثل مهمونی‌هایی که به یکی میگن پاشو برقص، میگه اوا چرا من؟ اول تو. بعد میگه من اصلاً رقص بلد نیستم و غیره و غیره :cool:

اما واقعاً چرا اغلب ما شرقی‌ها این‌گونه هستیم. همیشه در پرده‌ای از ابهام، رازآلود و ناشناخته؟ متأسفانه دلایل تاریخی متعددی وجود داره که ما ترجیح بدیم مقدار قابل توجهی از خودمون رو، آشکار نکنیم. شاهد مثال من همین صفحات اخیر هست. کسی پیشنهادی داده: بیاید خودتون رو معرفی کنید. همه استقبال کردند. اما تک و توک بالاخره حاضر شدند به اصل مطلب یعنی معرفی خودشون بپردازن. عجیب نیست؟

چون حسین عزیز و محسن خان خواستند که از خودم بگم، این کار رو می‌کنم اما اولش توضیحی بدم. من اصلاً با این کار موافق نیستم (برای شخص خودم میگم). برای من "پیتی" یک محیط مجازی بوده (و هست) و من هم یک شخصیت مجازی هستم. چون اهل مرید و مرادی نیستم، علاقه‌ای نداشتم از این پوسته در بیام. چرا؟ دلایل شخصی خودم رو دارم. یکیش همینه که همه با من راحت باشن. اما به هر حال چون قبلاً فرشاد تو نامهٔ خصوصی زیر و روی من رو بیرون کشیده من همون مطالبی رو که براش نوشته بودم کپی می‌کنم و برای شما هم می‌گذارم.

اسمم واقعیه و متأسفانه معنیش هم همین‌طور :eh: بزودی ۵۰ ساله می‌شم که احتمالاً سن پدر محترم شماهاست. این همون نکته‌ای است که نمی‌خوام موجب بشه که باهام به رودربایستی بیفتید. همونطور که می‌تونید از لحن نوشته‌هام (که کاملاً اصل اصل هست و همه‌اش رو هم خودم می‌نویسم) حدس بزنید، هنوز به روغن‌سوزی نیفتادم و خیلی هم سرحالم ;)

از لقب کاربری‌ام (ضمن نوشته‌هام) می‌تونید حدس بزنید که روزگاری که بخش موسیقی پرشین تولز رونق داشت، من هم کیا و بیایی داشتم که نگو :( همهٔ نوشته‌هام پاک شدند. از دم. حتی بخش‌هایی که در فوتبال نوشته بودم. ضمناً عاشق فوتبال هم هستم.

تا مدت‌ها اصلاً طرف فوروم هم نمیومدم اما مجدداً شروع کردم بهش سر زدن. چهار سال بود که رفته بودم به عزلت. کلی دوست و آشنا داشته و دارم. اما اهل این تقاضای دوستی و این حرفا نبودم. همونطور که فیس‌بوکی هم نبوده و نیستم. هرچند دارم بهش فکر می‌کنم. چون اینطوری نامهء خصوصی فرستادن، خیلی سخته. اگر جایی باشه که اونجا به همه بگم یک نوشته تازه دارم، حتما راحت‌تره.

بعضی از بر و بچه‌های قدیمی خیلی اصرار کردن که کارهای موسیقی‌ام رو یکجای دیگه ادامه بدم. این شد که وبلاگم رو راه انداختم. یک جایی هم راه انداختمش که هر ننه قمری نتونه درش رو تخته کنه. حالا ف ی ل.. هست، باشه. و تصمیمم هم این شد که فقط در مورد موسیقی ننویسم.

تازه شروع کردم که به تقاضاهای دوستی (توی پیتی) جواب مثبت بدم چون مثل اینکه بعضی از دوستان فکر کردن من بهشون کم محلی کردم :eek: منم گفتم بابا من مخلص همه هستم. اما اون عادت ِ نداشتن ِ دوست خصوصی، اشکال بزرگی رو بوجود آورد. وقتی خواستم به دوستان خیلی زیادی که داشتم (ولی فقط توی فوروم باهاشون هم صحبت بودم) بگم که وبلاگم رو راه انداختم، اسم دقیق خیلی‌ها رو یادم نبود. ‌اینجوری شد که اسامی که برام آشنا میومد رو انتخاب کردم و براشون نامه دادم. این وسط خیلی‌ها اصلا نمی‌دونستن که من کیم. منم براشون توضیح دادم که من اشتباهی اسم شما رو انتخاب کردم. جالب اینه که اغلبشون ازم خواستن که ادامه بدم. خوب اینم از خوش شانسی منه :cowboy:
کم لطف‌هایی هم بودند که نامه‌هام رو ریپورت کردند و بالادستی‌ها هم (که دوغ و دوشاب برایشان فرقی ندارد) زود من رو بن کردند. خیلی بهم بر خورد. خیلی :thumbsdow امیدوارم کسانی که برام ریپورت دادن این نوشته رو بخونند و از خودشون بپرسند: چرا به خودش نگفتم ؟

به بخش زندگی خصوصی‌ام وارد نمی شم. دیگه چیزی مونده؟ البته که مونده. انسان موجودیست به غایت پیچیده و چند وجهی. و در عین حال ساده. سلیقهٔ من نمونهٔ قابل توجهی از این پیچیدگی است. و نوع نگاهم به زندگی، نمونهٔ سادهٔ آن.

ادبیات عشق عمیق، بسیار قدیمی و ماندگارم بوده و هست و در حدود ۲۰ سالگی موسیقی به زندگی‌ام اضافه شد و کاملاً تسخیرم کرد:wub: تو بچگی و جوانی خورهٔ کتاب بودم. الآن کمتر کتاب می‌خونم و وقتم رو پای اینترنت تلف می‌کنم. موسیقی هم به شکل همه جانبه‌ای در زندگیم هست. موسیقی کلاسیک عمیق‌ترین عشقم هست اما موسیقی راک، جز، ایرانی (سنتی) و محلی رو هم عاشقانه دوست دارم. از بچگی شعر می‌خوندم که جایگاه مهمی توی خانوادهٔ ما داره.

دیگه چی؟ آها شغلم. سال‌ها مشاور مواد شیمیایی و از این چرندیات بودم. چون از بخت بد، مهندسش هستم. روزگارم هم بد نیست اما اهل کاشان هم نیستم :lol: تو پلی‌تکنیک عضو تیم بسکتبال دانشکده بودم. مفصلاً فوتسال بازی کردم. یکی از خاطرات خوب زندگیم صعود به دماوند بود. و خلاصه همه کاری کردم. ورزش‌بین حرفه‌ای هم هستم و مثل آب خوردن میتونم ساعت‌ها در مورد ورزش‌های مختلف حرف بزنم.

از وقتی وبلاگم رو راه انداختم فهمیدم که من اصلاً این‌کاره نیستم. عملاً فهمیدم که من مقاله‌نویسم. اگر کارم کپی پیست بود هر روز می‌توانستم یک نوشته جدید بگذارم اما از این تقلب‌ها هم خوشم نمیاد. آها یک مرض بسیار جدی‌ام هم اینه که تو نوشتن خیلی وسواس هستم. برای همینه که نوشته‌هام این قدر بینشون فاصله میفته. چون هرکدوم رو ده بار بازنویسی می‌کنم.

وای خیلی نوشتم. اینم مرض بعدیمه. البته برای وبلاگم، معمولاً بیش از نصف نوشته‌هام رو حذف می‌کنم.

امیدوارم همین نوشته‌ها (با معیار برخی جنابان) تبلیغ محسوب نشه و اون رو ریپورت نکنند :D
 

amirali2820

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 فوریه 2013
نوشته‌ها
295
لایک‌ها
117
فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست تا تلخي نباشد شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
درود به دوستان خوبم
امروز تو تاپيك مشاعره چند تا پست زده شد كه با جو صميمي و دوستانه اين بخش سنخيت نداشت .اميدوارم دوستان با كمي صبر و رعايت همديگه پست بزنند . اگر تذكري هم لازم بود بصورت پيام خصوصي بيان كنند .
با تشكر و دوستدار همگي شما
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
درود به دوستان خوبم
امروز تو تاپيك مشاعره چند تا پست زده شد كه با جو صميمي و دوستانه اين بخش سنخيت نداشت .اميدوارم دوستان با كمي صبر و رعايت همديگه پست بزنند . اگر تذكري هم لازم بود بصورت پيام خصوصي بيان كنند .
با تشكر و دوستدار همگي شما

درود
امید جان اگه در مورد گفته های کاربر oldali با سیر پندار هست که من با شما مخالفم.
بستگی داره به بحث چطور نگاه کنیم.گاهی ما اشتباهی رو سهوی انجام میدیم و خودمون خبر نداریم.حالا ایشون اشتباه رو گوشزد کردند (هر چند خیلی رسمی) و باعث شدند اگر کسی روزی اون کامنت رو بخونه حواسش رو بیشتر جمع کنه.خوب این برای یه بخش لازمه.
همیشه برخوردهای تند زودتر آدم رو درگیر میکنه.تو همه ی زمینه ها همین طوره (استاد ریاضی ما اگه یکی میزد پس کله ی من حالا انقدر ریاضی ام افتضاح نبود :دی) و بعضی اوقتا همین برخوردهای تند باعث میشه جو حتی صمیمی تر هم بشه
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
حسين جان من با اين برخورد به اين شكل موافق نيستم . چون اصل قضيه مشاعره چيز ديگريست . فكر نكنم اينطوري باعث صميمي تر شدن جو بشه . به هر حال من نظرم رو گفتم . و هدفم كلي بود و مربوط به همين دو كاربر نيست . وقتي ميشه دوستانه تو پخ تذكر داد.
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
درود
امید جان اگه در مورد گفته های کاربر oldali با سیر پندار هست که من با شما مخالفم.
بستگی داره به بحث چطور نگاه کنیم.گاهی ما اشتباهی رو سهوی انجام میدیم و خودمون خبر نداریم.حالا ایشون اشتباه رو گوشزد کردند (هر چند خیلی رسمی) و باعث شدند اگر کسی روزی اون کامنت رو بخونه حواسش رو بیشتر جمع کنه.خوب این برای یه بخش لازمه.
همیشه برخوردهای تند زودتر آدم رو درگیر میکنه.تو همه ی زمینه ها همین طوره (استاد ریاضی ما اگه یکی میزد پس کله ی من حالا انقدر ریاضی ام افتضاح نبود :دی) و بعضی اوقتا همین برخوردهای تند باعث میشه جو حتی صمیمی تر هم بشه
سلام و عرض ادب خدمت حسین عزیز و دیگر بزرگواران ؛

برای ملموس کردن یک مفهوم ، روش های متعددی وجود دارد . روشی که شخصا به وفور مورد استفاده قرار می دهم ، روش ریشه یابی ست.

اگر بخواهم مفهوم ادبیات را بیان کنم ، به ریشه ادب اشاره می کنم و با آداب بسط اش می دهم.
ذاتی برایش در نظر می گیرم که وجود اش را از مردم می گیرد و مردم هویت شان را در آن می یابند ، گویی آیینه یکدیگرند!
آیینه ای که فرهنگ یک خطه را می سازد.

حال آیا می توان در گوشه و کنار قاب آیینه ای که فرهنگ و آداب را می سازد جایی برای برخورد تند در نظر گرفت؟
آیا ما حق داریم تا بستر این آیینه را مات کنیم؟

صمیمیت و دوستی بی شباهت به شاخ و برگ های درخت نیست...
تند باد که خاموش شود ، شاخ های شکسته و برگ های ریخته شده به قامت درخت باز نمی گردند...

در پس تندباد ، آشیانه شکست و خرابی ست...
 
Last edited:

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
پاییز دیگه یواش یواش جای خزان و زردیش رو به سردی و سفیدی دونه های برف میده و زمستون دوست داشتنی و "گرم" (دست کم برای من) از راه میرسه . خب من عاشق زمستون و برفش هستم ، پس تا میتونم از این سرما و سفیدش لذت میبرم و با یه لیوان قهوه داغ به استقبالش میرم .

روزهای سرد همه دلهای شما داغ داغ باشه :)
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام.

امروز آخرین روز پاییز دوست داشتنی و زردمون بود که یادآور خیلی از خاطرات دور و نزدیک برامون هست ، پاییزی که با بوی ماه مهر آغاز شد و با خزان زیبا و رنگارنگش ادامه پیدا کرد و بالاخره با سردی این روزای آذرش ما رو به استقبال زمستان میبره . برای من یکی که زمستان نوید بخش روزهای پاک و زیبا درست مثل دونه های برف و سفیدش بود و همیشه سردی تنش رو با گرمی محبتش برام هدیه میداد .
از خداوند مهربان میخوام که طولانی ترین شب سال ، شیرین ترین ساعتهای زندگی دوستان عزیزم باشه و لحظه های خوشی کنار کانون خانواده براتون رقم بخوره ..... یلدای همه مبارک ........
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
شب یلدای همه دوستان و عزیزان بخش ادبیات چه در جمع گرم خانواده و چه در کنار دوستان پرشین تولز به یاد ماندنی باد:wub:

باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
 
Last edited:

leo.unique

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,177
لایک‌ها
2,778
محل سکونت
خیابان شهید جورج فلوید
پر واضحه که من در این تاپیک تقریباً یک غریبه محسوب میشم و برام عجیبه که چرا دوستانی که این قدر با هم جور هستند و مدت‌های مدیدی است مشغول داد و ستد فرهنگی هستند، این قدر با هم رودربایستی دارند. شده مثل مهمونی‌هایی که به یکی میگن پاشو برقص، میگه اوا چرا من؟ اول تو. بعد میگه من اصلاً رقص بلد نیستم و غیره و غیره :cool:

اما واقعاً چرا اغلب ما شرقی‌ها این‌گونه هستیم. همیشه در پرده‌ای از ابهام، رازآلود و ناشناخته؟ متأسفانه دلایل تاریخی متعددی وجود داره که ما ترجیح بدیم مقدار قابل توجهی از خودمون رو، آشکار نکنیم. شاهد مثال من همین صفحات اخیر هست. کسی پیشنهادی داده: بیاید خودتون رو معرفی کنید. همه استقبال کردند. اما تک و توک بالاخره حاضر شدند به اصل مطلب یعنی معرفی خودشون بپردازن. عجیب نیست؟

چون حسین عزیز و محسن خان خواستند که از خودم بگم، این کار رو می‌کنم اما اولش توضیحی بدم. من اصلاً با این کار موافق نیستم (برای شخص خودم میگم). برای من "پیتی" یک محیط مجازی بوده (و هست) و من هم یک شخصیت مجازی هستم. چون اهل مرید و مرادی نیستم، علاقه‌ای نداشتم از این پوسته در بیام. چرا؟ دلایل شخصی خودم رو دارم. یکیش همینه که همه با من راحت باشن. اما به هر حال چون قبلاً فرشاد تو نامهٔ خصوصی زیر و روی من رو بیرون کشیده من همون مطالبی رو که براش نوشته بودم کپی می‌کنم و برای شما هم می‌گذارم.

اسمم واقعیه و متأسفانه معنیش هم همین‌طور :eh: بزودی ۵۰ ساله می‌شم که احتمالاً سن پدر محترم شماهاست. این همون نکته‌ای است که نمی‌خوام موجب بشه که باهام به رودربایستی بیفتید. همونطور که می‌تونید از لحن نوشته‌هام (که کاملاً اصل اصل هست و همه‌اش رو هم خودم می‌نویسم) حدس بزنید، هنوز به روغن‌سوزی نیفتادم و خیلی هم سرحالم ;)

از لقب کاربری‌ام (ضمن نوشته‌هام) می‌تونید حدس بزنید که روزگاری که بخش موسیقی پرشین تولز رونق داشت، من هم کیا و بیایی داشتم که نگو :( همهٔ نوشته‌هام پاک شدند. از دم. حتی بخش‌هایی که در فوتبال نوشته بودم. ضمناً عاشق فوتبال هم هستم.

تا مدت‌ها اصلاً طرف فوروم هم نمیومدم اما مجدداً شروع کردم بهش سر زدن. چهار سال بود که رفته بودم به عزلت. کلی دوست و آشنا داشته و دارم. اما اهل این تقاضای دوستی و این حرفا نبودم. همونطور که فیس‌بوکی هم نبوده و نیستم. هرچند دارم بهش فکر می‌کنم. چون اینطوری نامهء خصوصی فرستادن، خیلی سخته. اگر جایی باشه که اونجا به همه بگم یک نوشته تازه دارم، حتما راحت‌تره.

بعضی از بر و بچه‌های قدیمی خیلی اصرار کردن که کارهای موسیقی‌ام رو یکجای دیگه ادامه بدم. این شد که وبلاگم رو راه انداختم. یک جایی هم راه انداختمش که هر ننه قمری نتونه درش رو تخته کنه. حالا ف ی ل.. هست، باشه. و تصمیمم هم این شد که فقط در مورد موسیقی ننویسم.

تازه شروع کردم که به تقاضاهای دوستی (توی پیتی) جواب مثبت بدم چون مثل اینکه بعضی از دوستان فکر کردن من بهشون کم محلی کردم :eek: منم گفتم بابا من مخلص همه هستم. اما اون عادت ِ نداشتن ِ دوست خصوصی، اشکال بزرگی رو بوجود آورد. وقتی خواستم به دوستان خیلی زیادی که داشتم (ولی فقط توی فوروم باهاشون هم صحبت بودم) بگم که وبلاگم رو راه انداختم، اسم دقیق خیلی‌ها رو یادم نبود. ‌اینجوری شد که اسامی که برام آشنا میومد رو انتخاب کردم و براشون نامه دادم. این وسط خیلی‌ها اصلا نمی‌دونستن که من کیم. منم براشون توضیح دادم که من اشتباهی اسم شما رو انتخاب کردم. جالب اینه که اغلبشون ازم خواستن که ادامه بدم. خوب اینم از خوش شانسی منه :cowboy:
کم لطف‌هایی هم بودند که نامه‌هام رو ریپورت کردند و بالادستی‌ها هم (که دوغ و دوشاب برایشان فرقی ندارد) زود من رو بن کردند. خیلی بهم بر خورد. خیلی :thumbsdow امیدوارم کسانی که برام ریپورت دادن این نوشته رو بخونند و از خودشون بپرسند: چرا به خودش نگفتم ؟

به بخش زندگی خصوصی‌ام وارد نمی شم. دیگه چیزی مونده؟ البته که مونده. انسان موجودیست به غایت پیچیده و چند وجهی. و در عین حال ساده. سلیقهٔ من نمونهٔ قابل توجهی از این پیچیدگی است. و نوع نگاهم به زندگی، نمونهٔ سادهٔ آن.

ادبیات عشق عمیق، بسیار قدیمی و ماندگارم بوده و هست و در حدود ۲۰ سالگی موسیقی به زندگی‌ام اضافه شد و کاملاً تسخیرم کرد:wub: تو بچگی و جوانی خورهٔ کتاب بودم. الآن کمتر کتاب می‌خونم و وقتم رو پای اینترنت تلف می‌کنم. موسیقی هم به شکل همه جانبه‌ای در زندگیم هست. موسیقی کلاسیک عمیق‌ترین عشقم هست اما موسیقی راک، جز، ایرانی (سنتی) و محلی رو هم عاشقانه دوست دارم. از بچگی شعر می‌خوندم که جایگاه مهمی توی خانوادهٔ ما داره.

دیگه چی؟ آها شغلم. سال‌ها مشاور مواد شیمیایی و از این چرندیات بودم. چون از بخت بد، مهندسش هستم. روزگارم هم بد نیست اما اهل کاشان هم نیستم :lol: تو پلی‌تکنیک عضو تیم بسکتبال دانشکده بودم. مفصلاً فوتسال بازی کردم. یکی از خاطرات خوب زندگیم صعود به دماوند بود. و خلاصه همه کاری کردم. ورزش‌بین حرفه‌ای هم هستم و مثل آب خوردن میتونم ساعت‌ها در مورد ورزش‌های مختلف حرف بزنم.

از وقتی وبلاگم رو راه انداختم فهمیدم که من اصلاً این‌کاره نیستم. عملاً فهمیدم که من مقاله‌نویسم. اگر کارم کپی پیست بود هر روز می‌توانستم یک نوشته جدید بگذارم اما از این تقلب‌ها هم خوشم نمیاد. آها یک مرض بسیار جدی‌ام هم اینه که تو نوشتن خیلی وسواس هستم. برای همینه که نوشته‌هام این قدر بینشون فاصله میفته. چون هرکدوم رو ده بار بازنویسی می‌کنم.

وای خیلی نوشتم. اینم مرض بعدیمه. البته برای وبلاگم، معمولاً بیش از نصف نوشته‌هام رو حذف می‌کنم.

امیدوارم همین نوشته‌ها (با معیار برخی جنابان) تبلیغ محسوب نشه و اون رو ریپورت نکنند :D

چرا بن شدی پلی تکنیکی 50 ساله ؟؟:eh: بهرحال من که ریپورتت نکردم !
 
بالا