ببین حسین جان سوالت خیلی کلی هست و باید بیشتر روش فکر کنم
اما این متنی رو نوشتی می خونمش بیشتر گیج میشم:دی
به نظر شما یک نویسنده حق داره چیز هایی بنویسه که بهش باور نداره؟
کلا هر کسی آزاد هست هر جور دلش می خواد بنویسه و فکر کنه
البته بماند که در این دنیا آزادی بیشتر یه دروغه!
فرض کنید یک شخصی هر روز میتونه یه متن بنویسه که ممکنه با عقاید و باور هاش مطابقت نداشته باشه
خوب دو حالت داره
یا این آدم مجبوره بنویسه(اجبار می تونه شغلی،اجتماعی و سیاسی باشه
یا ببخشید ولی خودش مشکل داره!
ممکنه واقعیتی رو کتمان کنه یا دروغی رو به عنوان واقعیت بزرگ کنه
خوب این مصداق دروغگویی ست و هیچ توجیحی نداره!
مثل کسانی که تاریخ رو به راحتی تحریف کردن و می کنند!
ولی نمیدونه دیدگاه خودش و بقیه نسبت به نوشته اش چطوره.میترسه که واقعیت های یک فرد رو به اشتباه تغییر بده
کسی که دیدگاه خودش نسبت به مسئله ای رو نمی دونه،چرا می نویسه؟؟؟
اصولا ما در مورد مواردی حرف می زنیم و می نویسیم که قدری اطلاع داشته باشیم
کسی که می خواد بنویسه باید ترس رو بزاره کنار و بزاره خواننده ش خودش تصمیم بگیره
اگر ما در نوشتمون جوری بنویسیم که خواننده رو مجبور کنیم اون چیزی که ما می خوایم رو باور کنه پس ما اصلا نویسنده خوبی نیستیم چون اصل آزادی رو از خواننده گرفتیم!و چیزی پر از شعار رو به خوردش دادیم!
بهتره واقعیت رو نوشت و قضاوت رو گذاشت به عهده دیگران!
شاید شناخت قبلی غلط بوده
در نوشتن باید ترس رو گذاشت کنار و اول از همه خودمون رو آزاد کنیم از باورهای موروثی اجتماع و اطرافمون
حالا به نظر شما اگر چنین شخصی چیز هایی بنویسه که همه بر عکسش رو اثبات کردند.و با خودخواهی تو نوشته هاش اون موارد رو به شما تحمیل کنه.کار درستی کرده یا نه؟
یه استاد داشتم یه حرف خوبی می زد با اینکه حرفش در مورد طراحی و رشته خودم بود(معماری) اما حرفش تو همه زندگی معنی میشه
میگفت قرار نیست اون چیزی که روال عادی و همیشگی هستش چیز درستی باشه!
پس اگر کسی چیزی نوشت خلاف جهت آب باید در موردش فکر کرد نه اینکه سریع محکومش کرد
مثلا اگر کسی بگه عشق وجود نداره و همه دنیا می گن عشق وجود داره من ترجیح میدم در موردش قدری فکر کنم و اگر مثالی زده بخونم تا اینکه سریع کتابش رو ببندم و بگم چرت میگه!
اما خود خواهی!!
نمی دونم
الان حضور ذهن ندارم که نوشته ی خودخواهانه خونده باشم!گرچند حتما هست
کسانی که خودخواهانه می نویسن و می خوان چیزی رو بهت تحمیل کنن حتما نویسنده موفقی نیستن و نمی تونن در تمام تاریخ اسمشون رو بدرخشونن
شاملو اگر بزرگه چون آزادی رو در خوندن شعرش بهت یاد میده
هدایت اگر بزرگه برای اینه که خودش رو میگه و می نویسه و تو رو مجبور به دنیای وهمش نمی کنه!اما تو وقتی می خونیش درگیر دنیاش می شی نه اینکه اون مجبورت کرده بلکه تو خواستی
این وسط نقش خواننده و عقل و شعورش چی میشه؟ با این فرض که خواننده میتونه برای خودش استدلالی کنه و بفهمه که این فقط یک داستان بوده نه چیز دیگه ای.فکر میکنید باز هم کار اون نویسنده اشتباهه؟دلیلتون برای این حرف چیه؟
خواننده باید حتما عقل و شعور خودش رو به کار ببره و گرنه همون بهتر که چیزی نخونه
ما کتاب می خونیم تا عقل و شعورمون رو آزاد کنیم و بهش گسترش بدیم اگر قرار باشه مثل همیشه هر چیزی که بهمون می گن ولو درست یا غلط ما بدون استدلال قبول کنیم پس دیگه چرا کتاب می خونیم و وقت خودمون رو تلف می کنیم؟
هر نوشته ای می تونه یک داستان خیالی باشه که هیچی به ما اضافه نکنه و برای وقت گذرونی خونده باشیمیش مثل سینما رفتن که ممکنه برای وقت گذرونی بریم و بخندیم و گریه کنیم بعدش هم فراموش کنیم!
اما همه چیز این قدر سطحی نیست ما باید بتونیم یاد بگیریم ،تجزیه تحلیل کنیم و حتی نقد کنیم(البته منصفانه)
عده ای کتاب و فیلم و موسیقی رو فقط برای وقت گذرونی می خوان
عده ای برای لذت و یاد گرفتن
قاعدتا کسانی که از گروه دوم هستن و می خوان باشن سعی می کنن همه چیز رو چشم و گوش بسته قبول نکنند
ببخشید پر حرفی کردم
امیدوارم نظرات مفیدی داده باشم دوست من