به نقل از samak ayyar :سلام، من هم تا مدتها فكر ميكردم پدر علمي/تخيلي ادگار آلن پو بوده است. اما چند وقت پيش كتاب جذاب اسكندرنامه را نخواندم كه از داستانهاي قديمي و فانتزي كشور خودمان است. نكته جالب آن سفر مهتر نسيم عيار به آسمان است كه در آن با دنياي ديگر و همزاد خودش در آن دنيا روبرو ميشود؟ و بعدها ميفمهند كه در آن دنيا براي هر آدمي در اين دنيا همزادي وجود دارد!
به طور كلي فكر ميكنم در ادبيات كهن هر مرز و بومي چنين داستانهاي وجود داشته باشد، فرضاً ژاپنيها فكر ميكنند از نسل مردمان ماه هستند! و ... بنابراين معرفي يك نفر بعنوان پدر علمي/تخيلي مشكل است. اما به نظر من اگر بخواهيم واقعاً افرادي كه اين سبك داستانها را در ادبيات نوين جان تازهاي بخشيدن و به طور كاملاً حرفهاي به آن پرداخت معرفي كنيم بايد به اچ.جي ولز و به طور حتماً ژول ورن اشاره بكنيم.
اما از همه اين ها گذشته به نظر من در قرن گذشته كسي كه واقعاً روح تازهاي به اين ادبيات داد ايزاك اسيموف است.
جالبتر اين است كه آسيموف سر لوحه نسل جديدي از دانشمند-نويسندهها شد كه قبل از آن كه نويسنده باشند، دانشمند هستند. بنابراين داستانها به مراتب بار علمي بيشتر به خود گرفت تا فانتزي.
شاد باشيد
به نقل از oggy :آنها حکایت هستند و داستان نیستند.
پدر داستان همان آلن پو است.
مخصوصا کتاب " من ، ربات " اش از این نظر شاهکارهبه نقل از oggy :آسیموف داستانهای کوتاه و بلند روبوتی متعددی نوشت که در همه آن داستانها , روبوتها از
سه قانون تبعیت می کنند :
قانون اول: روبوت نباید به انسان آسیب برساند یا با بی تفاوت ماندن باعث آسیب انسان شود.
قانون دوم: روبوت باید فرمانهای انسان را اطاعت کند مگر آنکه در تضاد با قانون اول باشد.
قانون سوم: روبوت باید در حفظ موجودیت خود بکوشد مگر آنکه در تضاد با قانون اول یا دوم باشد.
به نقل از oggy :آسیموف داستانهای کوتاه و بلند روبوتی متعددی نوشت که در همه آن داستانها , روبوتها از
سه قانون تبعیت می کنند :
قانون اول: روبوت نباید به انسان آسیب برساند یا با بی تفاوت ماندن باعث آسیب انسان شود.
قانون دوم: روبوت باید فرمانهای انسان را اطاعت کند مگر آنکه در تضاد با قانون اول باشد.
قانون سوم: روبوت باید در حفظ موجودیت خود بکوشد مگر آنکه در تضاد با قانون اول یا دوم باشد.
به نقل از easter :تایید می شود تعریف داستان کاملا متفاوت است و اصولا داستان پدیده جدیدی است.
خوب با وجود اينكه كتابهاي زيادي خواندم، اما فرق حكايت و داستان را نميدانم. اگر يكي از دوستان زحمت بكشه و برايم توضيح بدهد خوشحال ميشوم
به نقل از samak ayyar :خوب با وجود اينكه كتابهاي زيادي خواندم، اما فرق حكايت و داستان را نميدانم. اگر يكي از دوستان زحمت بكشه و برايم توضيح بدهد خوشحال ميشوم.
به نقل از oggy :سلام
این بحث فوق العاده مفصل است ولی من به طور خیلی خلاصه چند ویژگی را می گویم.
حکایت, پیرنگ Plot چندان قوی ندارد ولی داستان معمولا پیرنگ محکمی دارد.
در حکایت حادثه ها محور هستند ولی در داستان شخصیت ها .
حکایت ضرب آهنگ بسیار سریعی دارد ولی داستان کندتر است.
شخصیت ها در حکایت سیاه وسفید هستند ولی در داستان خاکستری
( مثلا سمک عیار , نهایت جوانمردی و دوستی است) .
و چند ویژگی دیگر ...