• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

اين طنز ها را بخوانيد

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
گنج پنهان

« به خطّ و خال گدایان مده خزینه ی دل» *// هزار دوز و کلک در بساط آنان است
زباند پیچی پا تا به گچ گرفتن دست// برای جلب ترحّم ، چه اشکباران است
برای او شده این کار خوب و نان آور// گَهی به کوچه ،گَهی پارک گَه خیابان است
چه شغل بهتر از این که بدون سرقفلی// ویا اجاره بها سود آن دوچندان است
چه نیک گفت ظریفی :گدایی گرننگ است//ولیک شغل پراز سود وگنج ِپنهان است
برای جلب نظرها سرشک غم بارد// چو شُد به خانه ،به ریش من و تو خندان است
کسی که آبروی خویش را معامله کرد// کجا به فکر صفتهای پاک انسان است
گدای حرفه ای هرروز چاق و چلّه شود// نحیف آنکه نیازش به لقمه ای نان است
کمک به همچو گدایی ستم به محرومین// هموکه سرخی صورت به ضرب دستان است
اگر به گفته ی «جاوید» نیک تر نگری // یقین شود که گدا همچو گنج ِ پنهان است
 

hwt

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
11 آگوست 2004
نوشته‌ها
15,954
لایک‌ها
2,415
دستت طلا محمد خان
83.gif
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
وای از دست تلیف[/COLOR


صبح جمعه با صدای زنگ از جا خاستم// گرچه در آن روز قصد استراحت داشتم
پشت خط نازک صدایی بود و فهمیدم که او// قصد دارد با عیال بنده سازد گفتگو
گوشی را دادم به دستش تا که او صحبت کند// طبق معمول از فرشته یا زری غیبت کند
چانه ها گرم است و گویی صحبت از صبحانه نیست// گوییا جزاو دگرفردی درون خانه نیست
صحبت از کفش و لباس تازه ی عصمت خانم// تاتوی ابرو و میک آپ وفِر شوکت خانم
شد برای من پنیر و نان وچای دیشلمه// بعد رفتند بر سر موضوع دیگ و قابلمه
بعد از آن صحبت زخیاطی و امر ِ دوخت و دوز// صبح طی شد رفت وکم کم بازآمد نیمروز
صحبت از دعوای نسرین بود با مادر شوور// وای بمیرم اعظم از دست هووش گشته پکر
ظهر نزدیک است و بحث وگفتگو اتمام نیست// همسرم در فکر صبحانه، ناهار و شام نیست
صحبت از گوشواره ودستبند همروس زری// رنگ موی تازه و مانتوی زیبای پری
شد ناهار و شام ومن از گشنگی بی هوش ومنگ// اعتراضی گرکنم خانه شود میدان جنگ
شامگاهان چون که ختم گفتگو اعلام شد// بحث و غیبت هایشان ازاین و آن اتمام شد
روبه من فرمود وبا ناز وادا ابراز کرد// بهر صبحانه تو چای داغ خواهی یا که سرد
گفتمش صبحانه ی فردا اگر مقصود هست// بهر چایی دَم نمودن وقت داری ، زود هست
گشته «جاوید» از تلیف و گوشی و خط منزجر// حتم دارم می شوم ازغصه و غم منفجر
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
بخت بد

دیدم به خواب لُعبت ساغر بدست را**از بخت بد پیاله ی او پر تُفاله بود
چون نیک تر به صورت او خیره گشتمی**صورت نگو که کوچه ی پرچاه و چاله بود
در دست دیگرش سبدی بود تیره رنگ**دادَش به من ، درون سبد پُر زباله بود
افشان نمود موی پریشان ولی چه سود**موهای او سپید تر از موی خاله بود

انداخت دستهای کریه اش به گردنم**دستی خشن که سخت تر از سنگ خاره بود
آمد به قُرب من که بگوید ز عاشقی**اما هزار حیف که هیکل او بد قواره بود
با خنده ای ملیح عیان شد ز زیر لب** دندان عاریت که روی آرواره بود
آوازه خوان ِ میکده خوش نغمه می سرود** اما به گوش من به مثال نغاره بود

ساقی نگو، مجسمه ی نکبت و بلا **از زشتی اش دوچشم همه مات و خیره بود
جامی بداد بر من بد شانشِ بی نوا**ساغر نگو، که جام پر از سرکه شیره بود
چون خواستم رها شوم از شرّ ِمیکده**گویی که دست وپای به زنجیر و گیره بود
در خواب هم به بخت بدم گریه کردمی **بختی چنان سیاه که چون شام تیره بود
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
باز نشست

بعد سی سال دویدن ز پی کسب حلال// شده ام خانه نشین همدم نسرین وجلال
گشته ام گوش به فرمان زن و امر پسر//شده ام شوفر مخصوص برای دختر
ریخت بال و پر این باز، نشست در خانه // شده چون حبس ابد خانه و این کاشانه
با زن خویش نشستم چو شدم بازنشست// نیست دستی که بگیرد زره یاری دست
بعد سی سال که فرمانبر دولت بودم// راه خشنودی ارباب رجوع پیمودم
شده ام نوکر و فرمانبر فرزند وعیال// نیست بهر من بیچاره دگر وقت و مجال
گویی از مادر خود نوکر و چاکر زادم// که چنین دروسط موج بلا افتادم
نیست گوشی شنوا تا که بگویم دردم// خسته ازکارم و چون فرفره ای می گردم
استراحت شده بهر من بیچاره سراب// آن همه نقشه خوشرنگ شده نقش برآب
گشته «جاوید» به دل حسرت آسودن وخواب// در هوای خوش و در پرتو نور مهتاب
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5

دارايي هاي من

خانه ای دارم به متراژ مفید شصت وسه
لشکری کور وکچل دارم به سن مدرسه
پرتو وپروانه و پرویز و پوران و پری
پارسا و پونه و پدرام هم بود آخری
یک عدد دفترچه دارم بابت تقسیط وام
چون عقب افتاده اقساطم شده وضعم درام
مانده ارثی هم زبابایم ، ثقیل و پر بها
یک طلبکار قــَدر در بم یکی در آستارا
سی چهل سالی نماز و روزه هم دارد قضا
باید البته کنم بنده به جای او ادا
یک دومتری هم زمین دارم دو نبش و با کلاس
در دیار مردگان كه يك كمي باشد قناس
خودروام البته چون ماشین مشتی ممدلی ست
فاقد بوق و کلاچ و دنده ، حتی صندلی ست
دیسک و صفحه گر گران باشد ندارم هیچ غم
چون که دارد دیسک فابریکی ستون مهره ام
بی نیاز از میخم و خوشحال هستم چون که من
میخچه ای دارم به پا از شدت سگدوزدن
بی خیال کوپن روغن ویا قند وشکر
چون که قند و چربی ام بالاست ، درحد خطر
لوزه تین ام باد کرده مثل توپ فوتبال
خيك من آماس کرده از بزرگی طحال
معدن سنگی خدا داده زلطفش شاکرم
کلیه ام از این جهت مشغول کرده خاطرم
سنگ استخراج می گردد از آن سالی دوبار
بار اول در خزان و بار دوم در بهار
جای مروارید غلطان ،آب مروارید ِ چشم
برده از من در چنین اوضاع جالب دید ِ چشم
بیت الامراض است القصّه تن وامانده ام
تاکنون هم زورکی این طفلکی را رانده ام
الغرض این بود ارث وملک و دارایی من
نیست چیزی دیگری جز این کُت و این پیرهن
گفت بیخ گوش من « جاوید» با صوتی حزین
صورت دارایی خود را نکن فاش این چنین
چون که می بندند بر ناف تو محکم مالیات
یک عوارض هم سر هر سال می آید (برات)
ضمناً از فردا لزوماًنصب کن یک دزدگیر
روی این اموال و تا آژیر زد دزدش بگیر
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
فريب خورده


کردان:من فریب نمایندۀ دانشگاه آکسفورد خوردم.از او شکایت می کنم

عجب اسم قشنگی داشتی تو// به لندن آب و رنگی داشتی تو
مرا با نام خود اغفال کردی// تمام ( آرزوهام) چال کردی
« الهی خیر از عمرت نبینی» // به جای یاس خرزهره بچینی
به ضرب و زور دادی مدرکم را//سپس آجر نمودی نانكم را
سر ِ خود آمدی و بی محابا// تنم کردی ردای دکترا را
واسمش را نهادی افتخاری// صدالبته زراه لطف ویاری
نه من دارای تحقیقات بودم// نه در قید مقاله جات بودم
ولی چون دکترا دادی به دستم // به خود گفتم چرا اینجا نشستم
شدم استاد دانشگاه آزاد// و كردم یک کمی تا قسمتی باد
یقینم شد که بنده دکترایم// وگرنه من بر این کرسی چرایم؟
ترقیدم سپس هرروز بالا// رسیدم تا وزارت جان مولا
ولی حالا که پی بردم به این راز// که این مدرک نمی ارزد به یک غاز
برای صافکاری و بتونه // جلوگیری ز هر حرف و ( بهونه)
رها کردم فشنگی در سیاهی// شکایت کردم از یک فرد واهی
تو شاهد باش ای «جاوید» طناز// که من اصلا ندارم ذرّه ای آز
فریبش خوردم و قاپ مرا بُرد// وداد آن مدرک جعلی آکسفورد
« کمال همنشین در من اثر کرد»// « و گرنه من همان خاکم که هستم »
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
رييس جمهور: اين مدارك ورق پاره ای بيش نيستند

ورق پاره
*****************************
درآغاز سخن معذور از اينكه // دوگانه شد زبان شعرم اين بار
كمي تا قسمتي شد عاميانه// وباقی با زبان عرف و معيار

(قلم چي ) تخته كن دكـاّن خود را// ورق پاره ست ازامروز مدرك
ليسانس و فوق و حتي دكترا هم // نمي ارزد به يك من نان سنگك

برای اخذ اين اوراق پاره // كسي ديگه كلاست را نمي ره
ديگه هرگز كسي پولي از اين پس// براي تست كنكورت نمي ده

نمي چاپه ديگه انواع مدرك // به اين ترتيب دانشگاه آزاد
ديگه هرگز كسي پول عزيزش// براي آن نخواهد داد برباد

ودانشگاه هاي دولتي هم // شدن بيكاروپشه مي پرانند
اساتيدش به جاي كار تدريس// از اين پس غاز خود را مي چرانند

بنابراين ازاين پس نيست فرقی// ميان دكترو دلاك و دربان
اگر پست وزارت هم بگيري// نمي پرسند اين باشي ويا آن

وبالاخانه ها فابريك ِ فابريك // تلاش مغزها تعطيل ِ تعطيل
زمين علم و تحقيق وپژوهش// نخواهد زد از اين پس هيچ كس بيل

وماليدند گِل درهايشان را // درآن سوي جهان هاروارد و آكسفورد
وشد پاهاي دانش رو به قبله// به لب آورد انا لله و مُرد

تو هم « جاويد» يك كوزه بياور// ورق پاره ت بذار روي در ِآن
به صبح و ظهر و شب قبل از غذايت // بنوش از آب آن روزي سه ليوان
 
Last edited:

داش علی

کاربر فعال گرافیک
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2008
نوشته‌ها
1,996
لایک‌ها
942
محل سکونت
داش علی
روزگاری همه غمگین بودند// که چرا دیپلمه ها بیکارند؟
مگر این بسته زبانها چه کنند// که زآنها همگی بیزارند

لیک امروز بسی خوش بختیم// که دگر دیپلمه دارد کاری
شده مشغول به شکر ایزد// می برد بار به منزل باری*

پاکبانان همه دیپلم دارند// دکه داران ِ خیابان هم نیز
مرد سیگار فروش و شاطر// چوبداران ِبیابان هم نیز

حال دیگر غم ما دیپلمه نیست// بهر آنان نفشانیم سِرشک
غم ما دانش و دانشگاه است// که شده مرکز تولید پزشک

مرکز چاپ لیسانس و دکتر// آرشیتکت، فوق لیسانس و اکتور
یا که دها رده ی تحصیلی// که از آنها بگرفتم فاکتور

سال وهرسال بباید گفتن// خیرمقدم به هزاران بیکار
نیست دستی که کند یاری اشان // یا نماید تنشان را تیمار

نیست شغلی که شوند مشغولش // تاکه جبران بشود سختی اشان
من ندانم که چه کس می باید // بکند فکر به بدبختی اشان

ترس « جاوید» بُوَد زان روزی// که شود دکترما نامه رسان
یا شود فوق لیسانس ِعمران // پاکبان گذروکوچه امان

آقا وصف حال بود شدید
احسنت.
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
اين شكم بي هنر پيچ پيچ

حضرت آدم رضی الله و عنه ... چون كه زميني شد ورفت از بهشت
دم به دم از خويش گله كرد و گفت... سخت پشیمان شدم از کار زشت

تا شکمش کرد کمی قار و قور... امرخداوند فراموش کرد
بابت پر کردن این پیچ پیچ .... صحبت شیطان لعین گوش کرد

حضرت آدم گله مندم زتو... بابت لا دادن خـُلد برین
در عجبم از تو که با گندمی... خوردی از ابلیس فریبی چنین

شاه وگدا درپي اين واقعه ... دغدغۀ خاطرشان شد شکم
« این شکم بی هنر پیچ پیچ».... کاش نمی خواست غذا دم به دم

« بار گرانی است کشیدن به دوش »... غصۀ پر کردن این بی هنر
چون که بُود مرکز درد و بلا... پر شدنش نیز عزای دگر

بابت یک وعدۀ گندم خوری.... تا به ابد خلق گرفتار شد
اشرف مخلوق خداوندگار... بندۀ اشکم شده و خوار شد

گفت به « جاوید» عیال این چنین.... شعر مگر آب و غذا می شود؟
فکر نکن با سخن( شرّ و ور)... قرض به بقّـال ادا می شود

خیز وبرو فکر غذا باش مرد.... تا نکند اشکم ما قارو قور
ورنه که مانند اراجیف تو.... شکر خدا هست به حد وفور
 

Duke

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2006
نوشته‌ها
1,314
لایک‌ها
107
سلام...

جا داره از شما دوست عزیز جناب جاوید تقدیر کنم، خیلی لذت می برم از خوندن کارهاتون و امیدوارم موفق و موید باشید...
clap.gif
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
اين شكم بي هنر پيچ پيچ

حضرت آدم رضی الله و عنه ... چون كه زميني شد ورفت از بهشت
دم به دم از خويش گله كرد و گفت... سخت پشیمان شدم از کار زشت

تا شکمش کرد کمی قار و قور... امرخداوند فراموش کرد
بابت پر کردن این پیچ پیچ .... صحبت شیطان لعین گوش کرد

حضرت آدم گله مندم زتو... بابت لا دادن خـُلد برین
در عجبم از تو که با گندمی... خوردی از ابلیس فریبی چنین

شاه وگدا درپي اين واقعه ... دغدغۀ خاطرشان شد شکم
« این شکم بی هنر پیچ پیچ».... کاش نمی خواست غذا دم به دم

« بار گرانی است کشیدن به دوش »... غصۀ پر کردن این بی هنر
چون که بُود مرکز درد و بلا... پر شدنش نیز عزای دگر

بابت یک وعدۀ گندم خوری.... تا به ابد خلق گرفتار شد
اشرف مخلوق خداوندگار... بندۀ اشکم شده و خوار شد

گفت به « جاوید» عیال این چنین.... شعر مگر آب و غذا می شود؟
فکر نکن با سخن( شرّ و ور)... قرض به بقّـال ادا می شود

خیز وبرو فکر غذا باش مرد.... تا نکند اشکم ما قارو قور
ورنه که مانند اراجیف تو.... شکر خدا هست به حد وفور


استاد جاوید بسیار خوشحال شدم که مجدد در این فروم لاگین کردید
و تشکر از شعر تازه شما!
همیشه منتظر شما و اشعار زیبای شما هستیم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
بگير بگيره

دوباره تازگي ها گير دادند// صغير و پير و برنا را گرفتند
به عنوان شريك جرم ِآدم// همين امروز حوا را گرفتند
يوزارسيف زنگ زد فوراً صد و ده // و آن ها هم زليخا را گرفتند
به جرم اغتشاش ، ايجاد وحشت // عصاي دست موسي را گرفتند
نموده چون دخالت در پزشكي// يكي مي گفت عيسي را گرفتند
به جرم بخشش آن دو به خالي// جناب حافظ مارا گرفتند
سپس افغانيان هم از لج او// سمرقند و بخارا را گرفتند
خبر آمد كه مجنون خودكشي كرد// به جرم قتل ليلا را گرفتند
ويك شب گشت آمد كوچه را بست// سپس وامق و عذرا را گرفتند
والبته به جرم منكراتي // وايضاً مرغ (عشقا ) را گرفتند
به جرم كشتن سهراب ِناكام // شنيدم رستم آقا را گرفتند
از اول چون كه «او» با ما نبوده// لذا مستر اوباما را گرفتند
طرف شد ازقاچاق ارز دارا // ولي بيچاره سارا را گرفتند
طرفداران اشعار كلاسيك// يورش بردند و نيما را گرفتند
دكان (مطربا ) را تخته كردند// وبيچاره نكيسا را گرفتند
به جرم خوردن بيد مشك و كاسني // عرق خورهاي صدرا * را گرفتند
كمر را چون كه نرمش داد بابا // به جرم رقص بابا را گرفتند
به جرم اختفاي ديش و آنتن // تمام پشت (با ما )را گرفتند
وجالب تر به جرم كشف عورت// پريشب كــّل( مرغا) را گرفتند
به جرم گفتمان هاي سياسي // خانم طوطی و مينا را گرفتند
سُراييدند خيلي ها اراجيف// ولي «جاويد» تنها را گرفتند

* صدرا= نام شهركي در اطراف شيراز
 

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
عالي بود.

صدرا كه به كار بردين واژه فوق العاده مناسبي است. البته نميدونم دانسته اين لغت رو اوردين يا فقط به خاطر بيدمشك هاي خوشبوي صدرا!!!!!

ممنون
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
باغ وحش



ما آدما يه وختايي بد مي شيم//توو امتحان زندگي رد مي شيم
به خاطر علاقمون به حيوون!! // گاهي مي شيم شبيه اون بي زبون
یه موقعی آدم شوتي می شیم// می ریم مقلد مثِ (طوطی) می شیم
(عقرب) جراره می شیم یا گاهی// رفیق اون( ماره) می شیم یا گاهی
واسه يه لقمه نون تو سر مي زنيم// مثِ (خره) هميشه جون مي كنيم
يا اينكه ( سگ) دو مي زنيم صب تاشب// مي شيم زمشكلاتمون جون به لب
يه وخ مث ِ (قناری )عاشق می شیم// لطیف تر از گل شقایق می شیم
نديده زود ( كفتر) جلدش مي شيم// سخته كه از روو پشت بومش پاشيم
توو بازي ِ زرنگي آس مي كاريم// براي (روباهه) كلاس مي ذاريم
يه روز یهو عینهو( طاووس) می شیم// به خود می بالیم و همش لوس می شیم
(مورچه) مي شيم يه وخ ، حريص و كم خور // يا كينه توز مي شيم مث ِ يه (شتر)
( خفاّش) شب مي شيم توو يه سياهي// مي ريم به سوي وادي تباهي
يه وخ مث ِ يه (گرگ ) مي شيم درنده// مي درونيم چرنده و پرنده
مث ِ (خروس )، جنگي مي شيم و مغرور// به زير دستمون مي گيم حرف زور
تخم دوزرده مي كنيم چه جوري// همه رو برده مي كنيم چه جوري
يا ( گاو) ِ نُه من شيره يه روز مي شيم// پا مي زنيم ولي اونو مي پاشيم
(گربۀ) كور مي شيم چشو مي بنديم// به خوبياي ديگرون مي خنديم
مي خوام بهت بگم خلاصه « جاويد»// يه نكته رو بدون شك و ترديد
یه باغ وحشیم و خبر نداریم// مي باس براش يه تابلو هم بذاريم

 

mahiye_bala

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 می 2012
نوشته‌ها
512
لایک‌ها
508
محل سکونت
in the sea
کنون رزم ویروس و رستم شنو
دگرها شنیدستی این هم شنو

که اسفندیارش یکی دیسک داد
بگفتابه رستم که ای نیکزاد

در این دیسک باشد یکی فایل ناب
که بگرفتم از سایت افراسیاب

برو حال می کن بدین دیسک هان!
که هم نون وهم اب باشد در ان

تهمتن روان شد به سوی خانه اش
شتابان به دیدار رایانه اش

چو امد به نزدmini tower اش
بزد ضربه بر دکمهpower اش

دگر صبر و ارام و طاقت نداشت
مران دیسک را در درایو اش گذاشت

نکرد هیچ صبر و نداد هیچ لفت
یکی لیست از root دیسکت گرفت

در ان دیدش یکی فایل بود
بزدenter انجا اجرا نمود

کزان یکdemo گشت زان پس عیان
به فیلم و به موزیک و شرح وبیان

به ناگه چنان سیستمش کرد هنگ
که رستم در ان ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگر باره ریست نمود
همی کرد هنگ و همان شد که بود

چو تهمینه فریاد رستم شنود
بیامد که لیسانسه رایانه بود

بدو گفت رستم همه مشکلش
وز ان دیسک و برنامه خوشگلش

چو رستم بدو داد ریش و قیچی
یکی bootable دسک اورد پیش

یکیtookitهرد اندرش
چو کودک که گردد پی مادرش

به ناگه یکی رمز ویروس یاقت
پی حذف امضای ایشان شتافت

چو ویروس را نیک بشناختش
مر از boot sectorبر انداختش

یکی ضربه زد بر سرش
که هر بایت ان گشت هشتاد bite

به خاک اندر افکند ویروس را
تهمتن به رایانه زد بوس را

چنین گفت تهمینه با شوهرش
که این بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خریت مکن
ز رایانه اصلا صحبت نکن

قسم خورد رستم به پروردگار
نگیرد دگر دیسک از اسفندیار
 
بالا