به خدا سوگند كه جدّى است، نه شوخى! و حقيقت است، نه دروغ! مرگ را مى گويم كه صداى خود را به گوش همگان مى رسانَد و همه را به سرعت مى ميرانَد. پس انبوه مردمان [زنده]، تو را به خودت مغرور نسازد [كه بپندارى مرگى در كار نيست]! "حضرت امیر (ع)"
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه خانه و مغازه اش آویخت
که روی آن نوشته بود : مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است !
فردا شروع به کار خواهم کرد !
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد ...نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت؟!...ولی بسیار مشتاقم، که از خاک گلویم سوتکی سازد...گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش ...و او یکریز و پی در پی، دم گرم خوشش را در گلویم سخت بفشارد...و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد...بدین سان بشکند در من، سکوت مرگبارم را ...
دکتر شریعتی
وقتی باختم، “مسیر” را یافتم؛
در بزرگراه زندگی همواره راهت، “راحت” نخواهد بود. هر چاله ای، “چاره ای” به تو می آموزد. دوباره فکر کن، فرصت ها “دو بار” تکرار نمی شوند.پس به خاطر داشته باش برای جلوگیری از پس رفت،“باید رفت”!!
خدا رحمت كند كسى (بنده اى) را كه سخن حكيمانه اى بشنود و پذيرايش شود، و به راه راست فرا خوانده شود پس به آن نزديك گردد و كمربند راهنمايى را بگيرد و نجات يابد ، پروردگارش را در نظر داشته باشد و از گناه خويش بترسد. "حضرت امیر (ع)"
ن هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم، باورکن
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم-کودکانه و ساده و روستایی
من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم ،مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک نادر ابراهیمی
دو نفر که عاشق اند و عشق آن ها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛ واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند. اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق. یکی کافیست. نادر ابراهیمی