• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

به یاد قیصر

nrg14868

Registered User
تاریخ عضویت
25 آگوست 2008
نوشته‌ها
57
لایک‌ها
1
روز مبادا!



وقتی تو نیستی
نه هست های ما

چونانکه بایدند

نه بایدها...

مثل همیشه آخر حرفم

وحرف آخرم را
با بغض می خورم

عمری است

لبخندهای لاغر خود را

دردل ذخیره می کنم:

باشد برای روز مبادا!



اما

در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست



آن روز هرچه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درستمثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروزنیز روزمبادا

باشد!







وقتی تونیستی

نه هست های ما

چوانکه بایدند

نه بایدها...



هرروز بی تو

روز مباداست!
 

sara_af

کاربر فعال ادبیات و سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
686
لایک‌ها
1
محل سکونت
tehran
«بوی باران»

ای که بوی باران شکفته در هوایت

یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت

شد خزان به پایت بهار باور من

سایه بان مهرت نمانده بر سر من

جز غمت ندارم به حال دل گواهی

ای که نور چشمم در این شب سیاهی

چشم من به راهت همیشه تا بیایی

باغ من بهارم بهشت من کجایی؟

جان من کجایی
کجایی
که بی تو دل شکسته ام

سر به زانوی غم نهاده ام ، به گوشه ای نشسته ام

آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا

مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا

ای گل آشنا بیا

بیقرارم بیا

وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
اگر دل دلیل است ....

سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خطارات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
*طرحی برای صلح*

طرحی برای صلح (1)

کودک

با گربه‌هایش در حیاط خانه بازی می‌کند

مادر، کنار چرخ خیاطی

آرام رفته در نخ سوزن

عطر بخار چای تازه

در خانه می‌پیچد

صدای در!

ـ «شاید پدر!»



طرحی برای صلح (2)

شهیدی که بر خاک می‌خفت

چنین در دلش گفت:

«اگر فتح این است

که دشمن شکست،
چرا همچنان دشمنی هست؟»



طرحی برای صلح (3)

شهیدی که بر خاک می‌خفت

سرانگشت در خون خود می‌زد و می‌نوشت

دو سه حرف بر سنگ:

«به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ،

که بر جنگ!»

 

brangelina

Registered User
تاریخ عضویت
14 ژانویه 2008
نوشته‌ها
14
لایک‌ها
0
محل سکونت
Tehran

"دستور زبان عشق"


دست عشق از دامن دل دور باد!
مي توان آيا به دل دستور داد؟

مي توان آيا به دريا حكم كرد
كه دلت را يادي از ساحل مباد؟

موج را آيا توان فرمود:ايست!
باد را فرمود :بايد ايستاد؟

آنكه دستور زبان عشق را
بي گزاره در نهاد ما نهاد

خوب مي دانست تيغ تيز را
در كف مستي نمي بايست داد

 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
شعر بي دروغ
ما که اين همه براي عشق
آه و ناله ی دروغ مي کنيم
راستي چرا
در رثاي بي شمار عاشقان
-که بي دريغ-
خون خويش را نثار عشق مي کنند
از نثار يک دريغ هم
دريغ مي کنيم؟

nmhoag.jpg


با اين همه

اما
با اين همه
تقصير من نبود
که با اين همه...
با اين همه اميد قبولي
در امتحان ساده ی تو رد شدم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصير هيچ کس نيست
از خوبي تو بود
که من
بد شدم!

nmhoag.jpg


گشايش

تو را به راستي،
تو را به رستخيز
مرا خراب کن!
که رستگاري و درستکاري دلم
به دستکاري همين غم شبانه بسته است
که فتح آشکار من
به اين شکست هاي بي بهانه بسته است
 

Sevil

کاربر فعال سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2007
نوشته‌ها
26
لایک‌ها
0
محل سکونت
Iran
نمیخوام. منم شعر میخوام بذارم.
زهرا جون تاپیک خشنگیه. ممنون به فکرش افتادی.:happy:

.....

من دیدم کامرانم کاربر فعال شده. اینجا تبرکی بگم تا بعد اونورم از خجالتش در بیام
کارمران جون کاربر فعالیت مبارک متدر. ایشالا همیشه موفق باشی:happy:
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846


دیوار

دیوار چیست ؟
آیا به چز دو پنجره ی رو به روی هم
اما
بی منظره !!


474167l68h9nknqq.gif


تفأل

اما چرا
هی هر چه اتفاقی
قندان و استکان ها را
در سینی
می چینم
یا هرچه کفشهایم ...
جفت میشوند
در گوش من
دیگر صدای زنگ نمی آید ؟


 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
ندا ، حنا ، سارا ، برانجلینا ، کامران و nrg14868 عزیز ممنون بابت شعرای خوشگلی که گذاشتین
638145bltz6zqhdo.gif


نمیخوام. منم شعر میخوام بذارم.
زهرا جون تاپیک خشنگیه. ممنون به فکرش افتادی.

به به سویل ... چه عجب این ورا پیدات شد ... اون ورا که نمیایی ... بیا خب اونجام !!!
 

sara_af

کاربر فعال ادبیات و سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
686
لایک‌ها
1
محل سکونت
tehran
مي‌خواهمت چنان كه شب خسته خواب را
مي‌جويمت چنان كه لب تشنه آب را

محو توام چنان كه ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده‌دمان آفتاب را

بي‌تابم آنچنان كه درختان براي باد
يا كودكان خفته به گهواره تاب را

بايسته‌اي چنان كه تپيدن براي دل
يا آنچنانكه بال پريدن عقاب را

حتا اگر نباشي، مي‌آفرينمت
چونانكه التهاب بيابان سراب را

اي خواهشي كه خواستني تر ز پاسخي
با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter

خواب کودکی

در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
نامه ای برای تو

این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد
نامه ای که ساده وصمیمی است
بوی شعر و داستان نمی دهد :
... با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی دهد
یک وجب زمین برای بغچه
یک دریچه آسمان نمی دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد ، زمان نمی هدد
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه ای به رایگان نمی دهد
کس ز فرط های و هوی گرگ و میش
دل به هی هی شبان نمی دهد
جز دلت که قطره ای است بی کران
کس نشان ز بیکران نمی دهد
عشق نام بی نشانه است و کس
نام دیگیر بدان نمی دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی دهد
نا امیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن ... نمی دهد
پاره های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی دهد
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه ام ولی امان نمی دهد ...
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
منم از شعرای قشنگ همه ممنونم..
مخصوصا nrg14868 جون بابت شعر روز مبادا،من خیلی خیلی این شعر رو دوست دارم..:rolleyes:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
فال نیک

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
مرحوم قیصر امین‌پور معمولا تمایلی به گفتگو با رسانه‌ها نداشت. گفتگوی زیر از معدود گفتگوهای قیصر امین‌پور است که سال ۱۳۸۰ انجام شده و پیش از این در ماهنامه تجربی فرهنگی-ادبی کرک به شکل محدود منتشر شده است.

اخوان می‌خواست از يوش، پلی به توس بزند

باید خیلی مهربان باشی، تا ساعت‌ها بنشینی، حتی بایستی بدون اینکه کسی رسما دعوتت کند و به شعرهای جوان‌هایی گوش کنی که تو را و اشعارت را دوست دارند.
برای آنها حرف بزنی و به حرف‌هایشان گوش کنی. قیصر امین‌پور را کمتر کسی نمی‌شناسد. اما جوان‌ترها با شعرهایش بزرگ شده‌اند و هنوز نوای «حاصل جمع قطره‌ها و ...» در گوش‌شان طنین‌انداز روزهای خوش کودکی است.
علاقه‌ای به مصاحبه ندارد شاید به همین خاطر باشد که حضور استاد در مطبوعات و رادیو-تلویزیون سال‌هاست فقط به‌واسطه شعرهای زیبایش است.

می‌خواهمت، چنان‌که شب خسته را
می‌جویمت، چنان که لب تشنه آب را

حتی اگر نباشی می‌آفرینمت باز
چونان که التهاب بیابان سراب را

به هرحال گفتگویی را که می‌خوانید هیچ کس نمی‌توانست سبب شود به‌جز اخوان.

- استاد با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار نهادید. به عنوان اولین سوال می‌خواستم بپرسم چند سال شاگرد اخوان بودید؟

- رسما شاگرد ایشان نبودم. من آن موقع دانشجوی دامپزشکی بودم، بعد هم جامعه‌شناسی خواندم. کلاسی بود آن روزها در دانشگاه تهران که شعرهای نیما و پس از نیما را بررسی می‌کردند. من هم گاهی به صورت آزاد در کلاس‌های ایشان شرکت می‌کردم. در کلاس‌های استاد اخوان و دکتر شفیعی کدکنی که درس‌های مثنوی و حافظ و ادبیات معاصر داشتند حضور داشتم، اما حضور من کاملا آزاد بود.

- صدای اخوان، صدایی گرم و گیرا بود. می‌خواستم بپرسم برخورد ایشان با دانشجویانش چگونه بود؟

- خوب بود، بله! اتفاقا استاد صدای بسیار گرمی داشت، ولی خب خیلی لهجه مشهدی داشت و فکر می‌کنم به همین خاطر بود که کاست‌های شعرخوانی ایشان، به اندازه نوارهای مرحوم شاملو فروش نکرد. در عین حال که شعرهای عالی داشت و خوب هم می‌خواند. حتی در کلاس هم شعرهای نیما را با لهجه مشهدی می‌خواند و همین به نظر من برای دانشجویان بسیار خوب بود. یعنی حتی اگر بحث نمی‌کرد، همین که شعرهای نیما را با آن دست‌اندازهای زبانی برای دانشجویان درست می‌خواند، خیلی عالی بود.
توجه زیادی به دانشجویان داشت. موقع امتحان سوالات سنجیده‌ای از دانشجویان می‌کرد، و اینکه جواب آنها را به خوبی می‌داد. خود من با اینکه دانشجوی‌شان نبودم، ولی وقتی که یکی دو سوالی از ایشان می‌پرسیدم، ایشان چند دقیقه‌ای به من اختصاص می‌دادند.

- سوال بعدی من راجع به نقد اخوان است. نقدی که گاه صورت تندی به خود می‌گیرد. مانند نقد دکتر حمیدی شیرازی که در کتاب حریم سایه‌های سبز چاپ شده است. آیا استاد همیشه همانطور بیرحمانه نقد می‌کردند؟

- ویژگی که اخوان داشت این بود که ترکیبی از ادبیات کلاسیک و شعر جدید بود. یعنی وقتی به زبان اخوان نگاهی کنیم می‌بینیم که از آبشخورهایی سیراب شده است که زبان سهل و ممتنع سبک خراسانی دوم اینکه زبان ساده و مردمی دوره مشروطه مثل ایرج و بهار و ... و سوم زبان امروز را داشت. که به قول خودش می‌گفت: «می‌خواهم از یوش پلی به توس بزنم.» یعنی از دستاوردهای زبانی نیما استفاده کنم، در عین حال آنها را ربط بدهم به زبان فاخر و فخیم سبک کلاسیک خراسانی. که البته در این کار هم موفق بود. شما ببینید که اخوان صاحب سبک خاص خودش است و در این زمینه از کسی تقلید نکرده است. نقدش هم چون تربیت یافته انجمن‌های ادبی خراسان بود ترکیبی بود از نقد بلاغی و نقد ذوقی.
نقد بلاغی، نقدی بود که به آنها در مورد قوانین فصاحت و بلاغت در انجمن‌های ادبی به آنها می‌آموختند، بحث می‌کردند که این شعر ایهام دارد، ایجاز دارد، فصیح است، بلیغ است و از این‌جور بحث‌ها که در کتاب‌هایی مثل المعجم شمس قیس و چهار مقاله نظامی عروضی این مباحث وجود دارد. به‌اضافه ذوق خود اخوان، یعنی تربیت و دانش‌آموختگی‌اش از طریق نیما. اخوان یکی از اولین کسانی بود که توانست شعر نو را به جامعه ادبی بشناساند، حتی بیشتر از خود نیما. چون اخوان تربیت ذهن کلاسیک داشت و می‌دانست که سنتی‌ها از شعر چه توقعی دارند. از همان نقطه‌ها وارد می‌شد. مثلا در ابتدا می‌گفتند شعر نیما نه وزن دارد، نه قافیه، نه معنی و نه هنجار. و اخوان جواب می‌داد ۱-وزن دارد ۲-قافیه دارد ۳- معنا دارد ۴- فرم و ساختار دارد.
کسی بود که می‌دانست مشکل مخاطب برای درک شعر نو چیست و همانها را حل می‌کرد. در نتیجه بهترین مقاله‌ای که نوشت «نوعی وزن در شعر فارسی» بود که در مطبوعات آن دوره چاپ شد و بعد هم در کتاب «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» منتشر شد. وقتی نیما این مقاله را خواند، گفت «اخوان حلقه مفقود شعر کلاسیک و شعر نو را کشف کرد.»
این مقاله نشان داد که عروض و قافیه شمس قیس چطور تکامل یافته و رسیده به شعر نیما. دستگاه عروض و قافیه نیما را تبیین کرد، کاری که نیما قولش را داده بود، ولی هیچ گاه فرصت چاپ کتابی اینچنین را نداشت. البته در مقاله‌ها و یادداشت‌هایش، پراکنده به این موضوع اشاره کرده بود. ولی هیچ وقت اینها را نتوانسته بود به صورت یک مجموعه کامل و مستقل گردآوری کند.
قوانین عروض، پایان‌بندی مصرع‌ها، فرق شعرنو با مستزاد و بحرطویل و ... اخوان اینها را خیلی خوب روشن کرد و پلی خوب برای آشتی و آشنایی مخاطب فرهیخته و عام با شعر نیمایی بود.
به‌طوری که الان هم اگر کسی باشد که بخواهد با شعر نیمایی آشنا شود. به جای اینکه از او بخواهیم زبان سخت نیما را اول برو اخوان بخوان، بعد که با اخوان آشنا شدی می‌توانی شعر نیما را بخوانی.

- اشاره کردید به برخوردها. حالا می‌خواهم دقیق‌تر بشوم و راجع به حمید بپرسم. چرا اخوان و شاملو خیلی‌های دیگر اینقدر به حمیدی حمله می‌کردند؟

- چون حمیدی هم به آنها حمله می‌کرد.

- یعنی تقصیر حمیدی بود؟

- البته من که نمی‌توانم قضاوت کنم. این یک بحث تاریخی و سبک‌شناسی و ذوقی است.

- که آیا شما از اشعار حمیدی خوشان می‌آید یا نه؟

- به هر حال حمیدی هم شاعری بود که در حد خودش کارهایی کرده است و حتی نوآوری‌هایی هم داشته است. استحکام زبان و قالب و فرم و موضوعات تازه - که کمی هم تحت تاثیر رومانتیسم بود - را داشته است. اما خب ایشان روی قالب‌ها و قواعد خیلی متکی بود و از همان ناحیه با شعر نیمایی مخالف بود.

یعنی از همان کسانی بود که می‌گفت: شعر نيما نه وزن دارد، نه قافيه و نه فرم، فقط حمق دارد و بلاهت! بعد هم شاملو و اخوان که شاگردان نيما بودند جواب می دادند .ٌ يک بار هم حميدی شاعر را بر دار شعر خويــش آونگ کردم"ٌ و نقد اخوان .

- استاد سوالی که می‌پرسم، بر می‌گردد به مقاله‌ای که يازده سال پیش نوشته بوديد. در آنجا به برخورد با متفکران، شاعران و نويسندگان انتقاد کرده بوديد، با توجه به اينکه در روزگار امروز هم شاهد چنين برخوردهايي هستيم که آخرين نمونه آن گستره تبليغی مرگ شاملو بود .
دکتر! هنوز هم به آن حرفها معتقديد؟


- بله، صددرصد. اگر مـعتقد نبودم که نمی‌نوشتم. مخصوصا من آن مطـالب را موقعی نوشتم که اين گونه حرف‌ها مد نبود. الان می‌بينيد که خيلي از اين حرفها –آزادی بيان، تکثر فرهنگی، آزادی سبک و اينها – مد شده است. که البته بد نيست، بودنش بهتر از نبودنش است. الان هم کماکان قضيه ادامه دارد. حالا مصداقهايش را خودتان پيدا کنيد. چون اگر من بخواهم وارد بحث بشوم صحبت طولانی می‌شود.

- خبرهای ضد و نقيضی راجع به انتقال قبر استاد اخوان شنيده می‌شود می‌خواستم ببينم آيا خبر بيشتری داريد؟ يا اينکه نظر خاصی؟

- نظر خاصی ندارم، خوب بود با همکاری دوستان و شاگردان ايشان، دکتر شفيعی کدکنی، گرمارودی، خانواده و مسئولان ارشاد وقت، استاد را به جايي که می‌خواست منتقل کردند.

- الان، استاد! الان يعنی در سال 1380. اين کار را مي‌خواهند بکنند.

- نه! انجام شد. به توس منتقل شد.

- بله در توس که هست. اما چندی پيش در روزنامه آفتاب يزد خبری چاپ شده بود که خودشان هـم گفته بودنـد چندان مطمئن نيستند از اين خبر و مثالی که آورده بودند اين بود که: فلانـــي به خاطر اينکه ترساست، از قبرستان مسلمـانان بيرون می‌شود. يعنی بحث انتقال نيست، بلکه صحبت از بيرون کردن بود.

- نه! من اطلاعی از اين قضيه ندارم پس اظهار نظری نمی‌کنم. چون اشکال بزرگ ما اين است که در موضوعاتی که اطلاعی از آن نداريم دخالت می‌کنيم.

- به عنوان آخرين سوال راجع به اخوان، ايشان را در يک جمله تعريف کنيد.

- سخت است، نمی توانم.

- حالا می‌خواهم چند سوال در مورد خودتـان بپرسم. پارسال خبرهايي راجع به بيماری شما در مطبوعات به چاپ رسيد. می‌خواستم بپرسـم، الان وضعيت سلامتی شما چگونه است؟

- الان بد نيستم. اما من زياد دوست ندارم درباره مسائل شخصـي صحبت بکنم. هر کس مشکلاتی دارد. من هم مشکلاتی دارم. من دعا می‌کنم، شما هم دعا کنيد بهبود پيدا کنم.

- انشاا… . سوال بعدی اينکه آخرين حضور شما در صفحه تلويزيون ملی کی بود؟

- يادم نمی‌آيد. چون هيچ وقت به صورت رسمی در هيچ برنامه تلويزيونی شرکت نکردم.

- يعنی خودتان نخواستيد؟

(با خنده) بلد نيستم. اصلا روحيه‌اش را ندارم. خوشبختــانه يا متاسفانه از اين سعادت محرومم. هر کجا هم بوده تصـادفی بوده است، که من يادم نيست. ولی شايد در آينـده بـشود. البته درخواستهايي بوده، ولی من چون عادت ندارم به اين کارها، نه در مطبوعات، نه کتابها و نه تلويزيون. سعی می‌کنم زياد حرف نزنم. (حالا شما داريد از من حرف می‌کشيد!) چون آدم اگر کار بلـد باشد کار می‌کند. حرف را هميشه می‌توان زد.

- آقای امين پور ما منتظر شعرهای جديد شما هستيم، تا کی بايد صبر کنيم ؟

- انشاا…اگر حالی و مجالی باشد، يک کتاب تحقيقاتی درباره ادبيات معاصر ادبيات معاصر و سنت و نوآوری دارم و يک کتاب شعر کـــه به زودی چاپ می‌شود.

- به عنوان آخرين سوال، چندی پيش در يکی از نشريه‌ها مقاله‌ای چاپ شده بود، با عنوان ٌ پايان امپراطـوری غزل ٌ البته مصداقهای اينچنينی راجع به قوالب ديگـــر وجود دارد. راجع به شعرگفـتار و مصداق‌های ديگر. می خواستم بپرسم، آيا حکم‌های ايـنچنينی چقدر می توان، محکم باشد و قطعيت داشته باشد؟

- نه ما اگر بخواهيم علمی حرف بزنيم، يا حتی ذوقی حرف بزنيم ومتکی به تفکر تامل، هيچ وقت نبايد چنين جمله‌هايي را به کار ببريم. نه تنها گفته‌اند که غزل خواهد مرد، بلکه گفته‌اند غزل مرده است. که غزل زبان امروز ما نيست. در صورتی که نه، اينطور نيست. غزل اصولا ريشه در مغازله دارد ومغازله ريشه درونی همه انسانهاست. با هر ممدوحی و هر معشوقی. بالاخره انسان مغازله می‌کند.(از مجاز تا حقيقت) بنابراين پيشگویی‌های اينچنينی نــه علمی است نه ذوقی و تجربی و براساس تامل. پس بهتر اسـت از اين اظهارنظرها خودداری کنيم. چون ممکن است به جای آقـای"ٌحسن"، ٌحسينٌ بيايد، و به جای ٌحسينٌ، ٌتقیٌ. شما اصلا فــکر می‌کرديد بعد از آن غزل‌های سيمين بهبهانی، بتواند در سن پيری چنين غزلهايی بگويد. ولی ايشان خيلی خوب توانست، در سبک و زبان خود، نوآوری بکند و وزنهای تازه و حرف‌های تازه بگوید، که غزل باشد، ولــي حرف زمانه خود باشد. حالا ممکن است شما خوشتان بيايد يا من از يکی بيشتر خوشم بيايد واز يکی کمتر. ولی به هر حال ايـنــها هست.
بنابراين دنيا تمام نشده است و نخواهد شد. اين حرف عـلمی نيست. خيلی راحت می‌توان انکارش کرد. با گذشت چند سال قضيه روشن می‌شود. همين الان هم می‌توان کارهای خوب ديد هم کارهای بد.

****
هرچند الان دیر شده و شاید اصلا گذاشتن مصاحبه درست نباشه اما خودم تا حالا هیچ مصاحبه ای از قیصر ندیده بود فک کردم شاید براتون جالب باشه.

اینم منبع مصاحبه:http://www.7sang.com/mag/2007/11/02/interview-gheysar_aminpoor_akhavan_sales.php

مصاحبه کننده هم :عبدا.. مقدمی و از مجله اینترنتی هفت سنگ گذاشتم این مصاحبه رو!!
فقط نتونستم اجازه بگیرم ازشون ولی منبعشونو گذاشتم دیگه!!!!
 
Last edited:

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846


اخوال پرسی

اینجا همه هر لحظه میپرسند:
_ (( حالت چطور است ؟ ))

اما کسی یک بار
از من نپرسید:
_ (( بالت .....


205z1v5.gif


اتغاف دیگر

سیبی که از درخت می افتد
از نو به شاخه بر میگردد

اما
دیگر نمی شناسند
همدیگر را !


 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
فصل وصل

فصل ، فصل خیش و فصل گندم است
عاشقان این فصل ، فصل چندم است ؟
فصل گندم ، فصل جو ، فصل درو
فصل بی خویشی است ، فصل خویش نو
چارفصل سال را رسم این نبود
هیچ فصلی اینچنین خونین نبود
فصل کشت و موسم برزیگری است
عاشقان این فصل ، فصل دیگری است
فصل دیگرگونه ، دیگرگونه فصل
فصل پایان جدایی ، فصل وصل
فصل سکر وحشی بوی قصیل
شیهه ی خونین اسبان اصیل
فصل داس خسته و خورجین سرخ
فصل تیغ لخت ،فصل زین سرخ
فصل گندم ، فصل بار و برکت است
عاشقان این فصل ، فصل حرکت است
طرح کمرنگی است در یادم هنوز
من به یاد دشت آبادم هنوز
خوب یادم هست من از دیر باز
باز جان می گیرد آن تصویر ، باز
گرگ و میش صبح پیش از هر طلوع
قامت مرد دروگر در رکوع
خوشه ها را با نگاهش می شمرد
داس را در دست گرمش می فرشد
قطره قطره خستگی را می چشید
دست بر پیشانی دل می کشید
بافه ها را چون که در بر می گرفت
خستگی ها از تنش پر می گرفت
گاه دستی روی شبنم می گذاشت
روی زخم پینه مرهم می گذاشت
دشت دامانی پر از بابونه داشت
پینه ی هر دست بوی پونه داشت
تو همان مردی ، همان مرد قدیم
با تو میراثی است از درد قدیم
در تو خون خوشه ها جوشیده است
خوشه ها خون تو را نوشیده است
دستهایت بوی گندم می دهد
بوی یک خرمن تظلم می دهد
دارد آن فصل کسالت می رود
باز امید اصالت می رود
تازه کن آن روزهای خوب را
روزهای خیش و خرمنکوب را
چند فصلی کشت بذر عشق کن
هر چه قربای است نذر عشق کن
سرخ کن یأس سفید یاس را
پاک کن گرد و غبار داس را
خوشه ی گندم پس از دی می رسد
داس تو افسوس ، پس کی می رسد ؟
بار می بندیم سوی روستا
می رسد از دور بوی روستا

................

ندا جون ممنون از مطلب جالبت...:rolleyes:
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
تنها تو می مانی

دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد

..................

میخواستم بگم خیلی خوبه که اشعارشون رو مینویسیم..
ولی به نظرم اگه نظرات شخصیمون رو هم گه گاه در موردشون بگیم بهتر میشه..اینجوری تاپیک نمیشه دفتر شعر خالی...جذاب تر میشه..هرچند خودم رو عرض میکنم،شاید در حدی نباشم که اشعار استادا رو درباره اش حرف بزنم..ولی میتونیم از احساسمون و نظرمون و حال و هوای شعر حرف بزینم..
تا نظر دوستان چی باشه..:blush:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241



..................

میخواستم بگم خیلی خوبه که اشعارشون رو مینویسیم..
ولی به نظرم اگه نظرات شخصیمون رو هم گه گاه در موردشون بگیم بهتر میشه..اینجوری تاپیک نمیشه دفتر شعر خالی...جذاب تر میشه..هرچند خودم رو عرض میکنم،شاید در حدی نباشم که اشعار استادا رو درباره اش حرف بزنم..ولی میتونیم از احساسمون و نظرمون و حال و هوای شعر حرف بزینم..
تا نظر دوستان چی باشه..:blush:

حنا جون کاملا موافقم بهتره خودمونم در مورد شعرها یه حرفی بزنیم چون خب هرکس اگه فقط شعرو بخواد میتونه بره کتاب بخره............

اون مطلبم قابلتو نداشت.
 

sara_af

کاربر فعال ادبیات و سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
686
لایک‌ها
1
محل سکونت
tehran
سلام

حالا به غير از شعرهاي قيصر متنهاي ادبي جالبي هم ازشون مونده كه خيلي لطيف و پرمعنا هستن.....
من كه كه اولين آشناييم با قيصر از زمان دبستان و كتاب بي بال پريدن ايشون بود.....خيلي جالب و خاطره انگيزه اين كتاب برام.....تو طرز نوشته ام وديدگام تا مدتها تاثير گذاشت.....:rolleyes:

گاهي بعضي از ادمها وراي اون سمت و منصبي كه دارن خوب و دوست داشتنين .مثل قيصر امين پور براي من....حتي اگه شاعر و نويسنده خوبي هم نبود....دوست داشتني بود..:)
 
بالا